پادشاهی من از این جهان نیست
- شاهین تقیزاده
- خیمه کلام راستین
- دنیزلی، ترکیه
- ۱۳ ژانویه ۲۰۲۱
- ۵۲ دقیقه
به همه شما در این وقتی که داریم تا از کلام خدا بشنویم سلام و عرض ادب دارم و امیدوارم یک روز بسیار متفاوت و پر برکت را بتوانیم از جانب خداوند با همدیگر تجربه کنیم حقیقتش این است که یک مسیحی برای یک چنین لحظه ای و قرار گرفتن در چنین لحظه ای خلق شده و به عنوان پسران و دختران خدا قلب ما فقط در کنار قلب پدر آسمانی هست که آرام می گیرد وبه آرامش و تسلی می رسد.
افرادی که این تشنگی را دارند تا از کلام خدا بشنوند حرفهای قلب خدا را اینجا می توانند بشنوند. اینجا خانه اصلاح است و همان طور که کلام خدا می گوید داوری از خانه ی خدا شروع می شود در واقع پسران و دختران خدا جمع می شوند تا امروز با محبت اصلاحگر خدا اصلاح بشوند.
قرار نیست در آسمان اصلاح بشویم به قول داود که می گوید دل مرا تفتیش کن ایمان مرا بیازمای و ببین که آیا راه فسادی در من هست؟ خوب است که اگر توبیخ و یا سرزنشی هست اینجا خدا بروی زمین انجام بدهد.
اگر ما بخواهیم در آسمان توبیخ بشویم وضعیت خیلی بدی خواهد بود چون می دانیم که آنجا با یک جمله روبرو خواهیم شد مسیح می گوید، شما را هرگز نشناختم .
امیدوارم امروز همان طور که در سرود خواندیم آن خوشی و شادی آسمانی اتفاق بیافتد. با هم به سراغ کلام خدا می رویم
باب ۱۸ انجیل یوحنا از آیه ی ۳۳ را بشنویم
پس پیلاطس باز داخل دانخانه شد و عیسی را طلبیده و به او گفت : آیا تو پادشاه یهود هستی؟ عیسی به او جواب داد: آیا تو این را از خود می گویی یا دیگران درباره ی من به تو گفتند؟
پیلاطس جواب داد : مگر من یهود هستم امت تو و روسای کهنه تو را به من تسلیم کردند چه کرده ای؟ عیسی جواب داد که پادشاهی من از این جهان نیست اگر پادشاهی من از این جهان بود خدام من جنگ می کردند تا به یهود تسلیم نشوم لیکن پادشاهی من از این جهان نیست.
پیلاطس به او گفت :مگر تو پادشاه هستی؟ عیسی جواب داد تو می گویی که پادشاه هستم از این جهت من متولد شدم و به جهت این در جهان آمدم تا به راستی شهادت دهم و هر که از راستی هست مرا میشنود.
آمین دعا کنیم:
پدر عزیز آسمانی خدای قدوس تو را شکر می کنم پدر، حی ابدی در حضور مبارک تو هستیم خداوندا می طلبیم همراه گوینده و شنونده ی کلام باشی و عطا کنی تا سهم خود را از این پیغام دریافت نماییم و تبدیل به مسیحیانی بهتر بشویم چون این را در نام عیسی مسیح طلبیدم آمین.
در باب ۱۸ انجیل یوحنا خوندیم و عنوان پیغام امروز ما هست پادشاهی من از این جهان نیست. آمین
چیزی که اینجا خیلی جالب است این که ما صحنه ی محاکمه عیسی را در حضور یک مقام دولتی دربار روم که نام او پیلاطس است را داریم. زمانی که عیسی را بردند تا نزد یک حاکم رومی محاکمه بکنند چون تسلط و حاکمیت کامل را در این زمان در یهودیه و اسرائیل امپراطوری روم در دست داشت.
در زمان عیسی مسیح، روم بود که آنجا را تصرف کرده بود و استان یهودیه جزئی از امپراطوری روم بود و باید سالانه مالیات و خراجی را به امپراطوری روم پرداخت می کرد به همین خاطر سربازان رومی و حاکمان رومی را داریم که همچنان در آنجا اعمال قدرت می کنند.
به خاطر اینکه رومیان خیلی از شورش میترسیدند و خیلی در واقع قوم یهود افراد مذهبی گرایی بودند و مذهب برای آنها خیلی اهمیت داشت و در زمان عیسی هم چهارصد سال بود که خدا هیچ نبی ای را برای قوم نفرستاده بود بعد از دوره ی ملاکی، ما در واقع می بینیم که یهودیان به جای تورات و صحف انبیا چیزهای دیگری را هم به ایمان خود اضافه کردند.
حال آنها کتاب تلمود را دارند و علاوه بر آن به جای معبد سلیمان، حالا آنها کنیسه های خودشان را دارند و در کنار آن مشایخ قوم و فریسیان وصدوقیان و فتواهای مشایخ را دارند و همه ی این مسائل باعث شده بود که وزن تورات و کلام انبیا که خدا به عنوان یک کلام الهی ،به عنوان خداوند چنین میگوید به قوم سپرده بود پایین آمده و وزن فتواهای خودشان و در حقیقت آن چیزهای خویش فرمای خودشان را بالاتر ببرند.
همان اتفاق که در دوره مسیح افتاد وقتی که هیچ نبی نیامده بود، همان اتفاق امروز در این دوره هم افتاده است. به همین خاطر است که قرار بود یک نبی برای کلیساهای امتها بیاد نه یک شبان نه یک معلم یا رسول باید یک نبی می آمد تا بتواند کلیسای راستین و حقیقی را از ابهام، فرقه گرایی ها و اعتقادنامه های فرقه ای خارج کند و آن را به ایمان اولیه بچسباند.
در حقیقت خدا برادر برانهام را فرستاد تا ما را به ایمان اولیه برگرداند. برادر برانهام تعلیم جدیدی نداد در واقع بعد از دوره رسولان، کلیسا هر چه از دوره رسولان بیشتر فاصله می گیریم، وقتی آن کلیسای ظاهری آمد و قدرت حکومتی و سیاسی را بدست گرفت به عنوان یک کلیسای جامع و همگانی نامگذاری کرد.
خود را تاجگذاری کرد و قدرت را بدست گرفت. می بینیم که ایمانداران حقیقی که کنار کلام مکتوب و تعلیم انبیا و رسولان ایستاده بودند کم کم دراقلیت قرار گرفتند.
عزیزان خدا شخصیتی است که فقط کلام خودش را تائید می کند و چیزی که از کلامش نیست را نمی تواند تایید کند. امروز این سرودها را خواندیم که خدا در مسیح با ما پیمان بسته او راه و راستی ماست ما دعوت شدیم تا شاگردان و پیروان مسیح باشیم دعوت نشدیم تا عیسی پیرو ما باشد.
کتاب مقدس هرگز یک چنین قول و وعده ای نداده است عیسی ما را پیروی نمی کند ما هستیم که باید عیسی را پیروی کنیم. به اینجا نگاه کنیم پس پیلاطس باز داخل دیوانخانه شد و عیسی را طلبیده و به او گفت آیا تو پادشاه یهود هستی؟
همان طور که گفتم آنها از شورش میترسیدند و تا میتوانستند به صدوقیان و فریسیان و مذهبیون روحانی قوم باج می دادند یعنی کمی دستشان را باز می گذاشتند چون می دانستند مردم از این افراد و از این طبقه حساب می بردند و برای اینکه بتوانند در جامعه ی یهود آرامش را حفظ کنند.
در واقع همیشه از امتیازهایی که به آنها داده بودند برای خود بهره می بردند. آنها در ذهن افراد این تصویر را ساخته بودند که این شخص ادعای پادشاهی دارد و پیروانی برای خودش جمع می کند و امکان دارد در آینده بر ضد شما هم شورش و قیام به پا کند.
عیسی به او جواب داد :آیا تو این را از خود می گویی؟ امکان دارد این سئوال از ما هم پرسیده شود. کلام از ما هم می پرسد آیا واقعا امروز این را از قلب خود می گوییم که عیسی پادشاه زندگی ماست؟ یا اینکه شخصی دیگر این را به ما گفته یا اینکه فکر می کنیم چون من در کلیسای مسیحی وارد شدم پس من هم طوطی وار باید آنها را تکرار کنم؟
آنقدر از او بد گفته بودند و آنقدر پرونده اش را قطور کرده بودند در برابر آن فرد می گوید بطوریکه تو به من معرفی شدی که انگار یک جانی و جنایتکارهستی و فقط منتظر فرصت هستی که یک قیام و انقلاب خونین به پا کنی عیسی به او جواب داد که پادشاهی من از این جهان نیست قبلا هم این را گفته بود یادتان می آید؟
بیاید با هم نگاه کنیم باب ۶ از انجیل یوحنا از آیه ی ۱۴
چون مردمان این معجزه را که از عیسی صادر شده بود دیدند گفتند که این البته همان نبی است که باید در جهان بیاد
پس آنها این نقل قول را داشتند این نبوت را خدا در زمان موسی انجام داده بود و یکی از آن نبوت های خیلی محوری است.
باب ۱۸ از آیه ۱۵ از کتاب تثنیه
یهوه خدای تو نبی ای را ازمیان تو از برادرانت مثل من برای تومبعوث خواهد گردانید اورا بشنوید
برگردیم به یوحنا باب ۶ آیه ی ۱۴
وچون معجزه را دیدند گفتند این البته همان نبی است آیا این اعتراف نجاتشان داد ؟ پس امکان دارد ما نقل قولهای پیغام را هم بشناسیم و همه را از حفظ باشیم اما به قول مسیح به همان مورد برمیخوریم.
آیا تو این را از خود می گویی یا این را دیگران در باره ی من به تو گفتند؟ و اما عیسی چون دانست که می خواهند بیایند و او را به زور برده پادشاه سازند باز تنها به کوه برآمد. اگر عیسی یک پادشاهی زمینی می خواست مطمئنا می آمد آن را می پذیرفت و حکومت خودش را از همان جا شروع می کرد مردمی بودند که میخواستند دنبال او بیایند.
باب ۶ آیه ۲۴
پس چون آن گروه دیدند که عیسی و شاگردانش در آنجا نیستند ایشان نیز به کشتیها سوار شده در طلب عیسی به کفرناحوم آمدند.
آیا انسانهای بیکاری بودند که کار و زندگی نداشتند؟ زن و بچه نداشتند؟ حتما داشتند. اینها افراد بیکاری نبودند که دنبال یک عده آدمهای سطح پایین داشتند می رفتند.
چون اگر به شاگردان مسیح نگاه کنید از پایین ترین سطوح طبقه ی خودشان بودند و چون او را در آن طرف دریا یافتند به او گفتند ای استاد کی به اینجا آمدی؟
می بینید چطور صدایش کردند؟ ای استاد یعنی ما شاگردان و پیروانت هستیم عیسی در جواب آنها گفت : آمین آمین به شما میگویم مرا میطلبید نه به سبب معجزاتی که دیدید بلکه به سبب آن نان که خوردید و سیر شدید.
پس باید ببینیم که آیا واقعا ما می خواهیم دنبال عیسی برویم؟
آیا می خواهیم که واقعا پیرو مسیح باشیم؟
پادشاهی هایی که تابحال در جهان آمده است که پایه آن بر تصاحب زمین بوده و بر روی جنگهای جسم و خون بوده، اما پادشاهی مسیح با همه آنها فرق زیادی دارد.
آیا ما حاضریم در این پادشاهی باشیم؟
آیا می توانیم پیرو کسی باشیم که این استانداردها را می طلبد؟
چون وقتی به زندگی برخی از مسیحیان نگاه می کنیم انگار این عیسی است که باید پیرو آنها باشد و دنبالشان برود آنها استادند و عیسی شاگرد. بله آنها او را استاد می خواندند به خاطر اینکه هر روز بیاید ومعجزاتی را برایشان انجام بدهد و آنها را حتی از نان خریدن هم بی نیاز کند. بعضیها مسیحی می شوند چون شنیدند که در دنیای مسیحی خیلی پولدار و خیلی قوی هستند از نظر مالی خیلی ثروتمند هستند.
اگر تو مسیحی بشوی تمام مشکلات مالی تو حل می شود و به یک فرد درجه یک اجتماع خودت تبدیل می شوید. اینها دروغهایی هستند که هرگز باور نکنید چون حتی شاید تا قبل از این، اگر به سنگ دست می زدی طلا می شد اما امکان دارد الان به طلا هم دست بزنی و سنگ بشود.
آیا حاضری این قسمت را بپذیری؟ نمی گویم دقیقا این اتفاق می افتد، چون خداست که برکت می دهد. اما منتظر این مقطع هم باشید.
آیا حاضرهستید آن را بپذیرید؟
آیه ی ۲۷: اینها قوانین پادشاهی عیسی مسیح است پادشاهی من از این جهان نیست
آیه ۲۷: کار بکنید نه برای خوراک فانی بلکه برای خوراکی که تا حیات جاودانی باقیست که پسر انسان آن را به شما عطا خواهد کرد زیرا خدای پدر بر او مهر زده است.
این خوراک چیست؟ کلام مکشوف یعنی خداوند گفت و شد این تنها چیزی هست که باعث ورود ما به ابدیت می شود. اگر کلام را داشته باشیم اگر زندگی ما جزئی از کلام شده باشد. خوراکی که تا حیات جاودانی است که پسر انسان آن را به شما عطا خواهد کرد.
پسر انسان چه چیز را به ما عطا کرد؟ این خوراک چه بود؟ ما میگوییم کلام، کلام چه بود؟ کلام در حقیقت تمام شدن برنامه و نقشه ای بود که خدا برای نجات و رستگاری ما کشیده بود و هر کلمه ی آن در پروسه زمان تحقق پیدا کرد و در زمان خودش اتفاق افتاد و همچنان هم دارد اتفاق می افتد.
از لحاظ زمان بندی ما در آخرین صفحات حیات عروس بر روی زمین هستیم می خواهید باور بکنید یا نکنید چون نشانه هایی که امروزداریم می بینیم همه و همه حاکی از این است که در واقع مردم این زمین فرصت دیگری ندارند.
عیسی مسیح گفت در زمانهای آخر مردم دوباره شبیه ایام نوح می شوند می خورند می نوشند و جشن میگیرند و کارناوال بر پا می کنند و همه سرخوشند و ناگهان طوفان می آید هر چه نوح به آنها می گفت که طوفان می آید و خدا این وعده را داده گوششان بدهکار نبود.
به آسمان و هوا نگاه میکردند و میگفتند ابری نیست دیوانه شدی؟ زیرا خدای پدر بر او مهر زده است. پس همان مهری که در واقع بر خدمت پسر خدا خورده بود که در واقع خدمت پسر انسان را داشت برای ما مکشوف می کرد، خود خدا نزول کرده بود و خودش را در پسرش مکشوف می کرد.
دقیقا ما می بینیم در خدمت عروس هم همین اتفاق افتاده است. یعنی الان ما در دوره ای از عروس هستیم که خدمت پسر انسان دوباره اتفاق افتاده، دوباره ظاهر شده یعنی خدا دوباره نازل شد اما این دفعه در یک بدن مشترک یعنی عروس مسیح.
در مقطع پسری او در یک بدن واحد نزول کرده بود در یک تک عضو، اما همان نزول امروز در عروس در یک بدن روحانی قرار گرفته است. این چیزی هست که پدر بر آن مهر زده است.
پولس می تواند بگوید که به روح القدس مختوم شدیم تا به کی؟ به قول برادر برانهام تا بیداری بعدی؟ تا ده سال دیگر؟ خدا تا کی ما رو مهر کرده است؟ تا به روز رستگاری . آمین .تا زمانی که آن بدن جلال یافته را بپوشیم.
به او گفتند چه کنیم تا اعمال خدا را به جا آوریم؟ چه سئوال خوبی ، در روز پنطیکاست هم پرسیدند حال برادران چه کنیم؟ در درون خودشان دلریش بودند، توبه کنید به جهت آمرزش گناهان و هر یک از شما به اسم عیسی مسیح تعمید گیرید و عطای روح القدس رو خواهید یافت.
عیسی در جواب ایشان گفت عمل خدا این است که به آن کسی که او فرستاد ایمان بیاورید در این مقطع بود که آنها به او ایمانی نداشتند و فقط آن معجزات را میخواستند و عیسی را فقط در دایره مسح و در دایره عطایا و معجزات می خواستند.
خیلی از به ظاهر ایمانداران به پیغام، برادر برانهام را هم در همین حد می خواستند می گفتند ما مسح تو را قبول داریم، تو را بعنوان یک نبی قبول داریم، اما فقط تعلیم تو را قبول نداریم چون وقتی در مورد شلوار و کوتاهی مو و آرایش صحبت می کرد به مزاج خانمها سازگار نبود و زمانی که در مورد سیگار و مشروب و شلوارک با آنها صحبت می کرد، به مزاج آقایان هم سازگار نبود.
این قسمتی بود که موعظه و تعلیم آن کلیسا را اذیت می کرد می گفتند تورا به عنوان نبی قبول داریم ولی تعلیم تو رو قبول نداریم. آنها عیسی را در حیطه معجزات قبول داشتند ولی تعلیم او این چیزی بود که نمیتوانستند به آن ایمان بیاورند.
نمی توانستند ایمان بیاورند که خدا از طریق این شخص کلامش را آشکار می کند. خدا در این شخص نزول کرده بود این چیزی بود که نمیتوانستند بپذیرند او را به عنوان شخصی که خدا عطایی به او داده و حالا دارد بوسیله عطایا و معجزات مرض هایشان را شفا می دهد و دیوها را اخراج می کند.
این چیزی بود که مورد پسند آنها بود هیجانات و احساساتشان را بر می انگیخت و اینها را پرستش می کردند و حمد می گفتند.
مسیح پرسید: آن گروه حمد گویان کجا رفت؟
حال همان گروه رو می بینیم که پای صلیب، مشتهایشان را گره کرده بودند و می گفتند مصلوبش کن ما این شخص را نمی خواهیم.
عمل خدا این است که به آن کسی که او فرستاد ایمان بیاوریم.
آیه ۳۰ : بدو گفتند، به اینجا نگاه کنید. در این قسمت بود که ذهن آنها پنچر بود. بعضی وقتها امکان دارد ما حق را به آن افراد بدهیم و بگوییم که چرا عیسی اینقدر سختگیری می کند عیسی می گوید من شبان نیکو هستم حال این افراد شهر به شهر او را دنبال می کردند.
حتی کشتی سوار شدند و گفتند اینجا نیست و نقل مکان کردند تا جایش را پیدا کنند این خیلی خوب است، ببینید امروز بخاطر جلوگیری از شیوع ویروس درهای کلیسای ما بسته شده است، چند نفر می گوید:
این خیلی خوب است؟ و چند نفر هم می گویند باید جلسه یک جایی بر پا باشد؟
ما روز یکشنبه و این لحظه را به هیچ چیزی جز شنیدن کلام خدا نمی دهیم این وقت را با هیچ چیز معامله نمی کنیم نه با مهمان ، نه با تفریح نه با مادر و پدر، نه با مجلس وفات با هیچ چیز دیگر معامله نمی کنیم.
اگر یادتان باشد شخصی بود که پدرش تازه مرده بود به مسیح گفت من می خواهم تو را خدمت کنم ولی اول اجازه بده پدرم را دفن کنم و بعد بیایم و تو رو پیروی کنم مسیح گفت بگذار مرده ها مرده خودشان را دفن کنند و تو امروز از عقب من بیا.
بله مسیح در یک جایی واقعا سختگیری می کند به همین خاطر است که پولس می گوید مسیحی شدن کار سختی نیست، مسیحی ماندن و زندگی کردن در اوست که سخت است. این شکوه زندگی یک مسیحی است یک مسیحی یک شاگرد حقیقی برایش فرقی نمی کند که کجاست کلام به او می گوید باید کجا باشی او حاضراست فقط آنجا باشد.
او هر چیزی را می دهد تا آنجا باشد چون خود مسیح اینطور مثال زد گفت: ملکوت آسمان مثل تاجری را ماند که جویای مروارید خوب بود ما هم امروز می گوییم که می خواهیم کلام الهامی خدا رو بشنویم خدا را شکر، خدا یک نبی برای ما فرستاده که ما امروز به استنباط های شخصی لازم نیست بسنده کنیم دیگر حدس و گمان درباره تعلیم وجود ندارد ما امروز “خداوند چنین میگوید” را داریم هللویاه. افرادی که خداوند چنین نمی گوید را دارند ببینید چه شادی و شعفی دارند، پس چقدر ما باید بیشتر باید به آن ارج بنهیم و برایش ارزش و احترام قائل باشیم.
عیسی در جواب ایشان گفت: عمل خدا این است که به آنکه او فرستاد ایمان بیاورید بدو گفتند چه معجزه می نمایی تا آن را دیده و به تو ایمان آوریم؟ مگر معجزات و شفاها را ندیده بودند؟ بله بارها و بارها دیده بودند.
با هم به باب ششم نگاه کنیم او به پنج هزار نفر، تازه توی این صحنه مردان بالای بیست سال پنج هزار نفر بودند مطمئنا زنان و بچه هایی با آنها بودند پس حداقل ده هزار نفر در این صحنه از این معجزه بهره برده بودند ولی باز هم ازعیسی معجزه می خواستند.
کتاب اول قرنتیان باب یک آیه ی ۱۸: زیرا ذکر صلیب برای هالکان حماقت است بله اینکه می شنوند عیسی مسیح خودش با دست خودش خودش را به مرگ تسلیم کرد در حالی که می توانست چندین سال دیگر هم زندگی کند حتی می توانست این پادشاهی را وسیع تر کند اما خودش با دستهای خودش را، به مرگ تسلیم کرد.
وقتی زندگی و اعمال مسیح را می خوانیم حقیقتا او را مثل یک سوپرمن می بینیم او کسی است که هر کاری می کند بیماران را شفا می دهد دیوزدگان را آزاد می کند و همه چیز از او تبعیت می کند حتی طبیعت. حال این مرد همه فن حریف چرا باید خودش را به مرگ بسپارد؟ این موضوع بسیار هم مسخره و کمیک به نظر می آید.
زیرا ذکر صلیب برای هالکان حماقت است لیکن نزد ما که ناجیان هستیم قوت خداست آمین.
دقیقا امروز هم ذکر اینکه در زمان آخر باید یک نبی می آمد برای خیلی ها حماقت محض است. آنجا پیغام، رفتن به سمت صلیب بود و امروز در دوره عروس پیغام چیست؟
چه کسی مصلوب شد؟ اینجا پولس می گوید، “پسر خدا” درست است؟ در دوره آخر هم باز دوباره پسر خدا مصلوب می شود ولی آنچه که در حال مصلوب شدن است همان عروس پسر خداست یا تاثیر همان کلام خدا برای امروز است که رد می شود و اینگونه باز هم پسر خدا را برای خود مصلوب می کنند.
زیرا مکتوب است حکمت حکما را باطل سازم، این همیشه طریق خداست اصلا خدا با دایره حافظه، استدلال یا علم و دانش کاری ندارد فقط با حیطه جان ما کار دارد.
“و فهم فهیمان را نابود گردانم”، خوب شما امروز چطور می توانید با علم و دانش به سیارات و ماه برسید؟ با همین علم و دانش آقای داروین گفت: همه خلقت از یک تک سلولی شروع شده است و بعد از قورباغه تا شامپانزه همه را لیست کرد بعد از اون بین شامپانزه و انسان یک علامت سوال گذاشت و اسمش را حلقه مفقوده یا گمشده گذاشت حتی اوهم نمی توانست آن را پیدا کند علم ما می داند که یک حیوان باید کامل تر از شامپانزه نسبت به انسان وجود داشته باشد اما آن موجود، اکنون هیچ جا نیست و این از دید چشمان علم مخفی شده حتی یک استخوان را هم مثل استخوانهای سابق ندارد وحتی خونی هم که قبلا قابل اختلاط بود هم خاصیت خودش را از دست داده است.
“کجاست حکیم؟ کجاست کاتب؟ کجا مباحث این دنیا؟ مگر خدا حکمت دنیا رو جهالت نگردانیده است؟ زیرا که چون بر حسب حکمت خدا جهان از حکمت خود به معرفت خدا نرسید”
اما امروز کلیساها چنین تلاشهایی می کنند و همان طور که کلام می گوید از حکمت خود به معرفت و شناخت خدا نمی رسید بلکه از طریق مکاشفه. از طریق کلام الهامی که خدا داشت با بشر صحبت می کرد نه استنباط های انسانی.
اما امروزه کلیساها همین مسئله را به نفع خودشان چرخاندند. اگر این در عالم بی ایمانی علامت خطا می دهد درعالم مسیحیت هم که ظاهر کتاب مقدسی دارد باز هم خطا می دهد یعنی از طریق تشکیل کلاسهای الهیات نمی توانید به این شناخت و معرفت برسید باید یک نبی می آمد و این را به کلیساهای امروز می گفت که آنها دقیقا چه چیزهایی را جا به جا کردند.
باید یک نبی می آمد و می گفت که در حقیقت تعمید به نام پدر پسر روح القدس یک تعمید غیر کتاب مقدسی هست باید یه نبی می آمد و می گفت که تعمید آبپاش و مثل این نداریم و اینکه عیسی شخصیت دوم تثلیث نیست.
باید یک نبی می گفت که خدا در تجلی خودش از لحاظ عددی یک نیست و شخص الوهیت واحد است. ، باید یک نبی می گفت که حقیقت ازدواج و طلاق چیست و خدا چه قانونی برای این موضوع گذاشته است؟
“خدا رضا بدین داد تا بوسیله جهالت موعظه ایمانداران را نجات بخشد اما موعظه چی؟
موعظه تحصیلات و الهیات؟
در کجای کتاب مقدس گفته شده که خدا به این روش افراد را انتخاب کرد؟
یک نبی باید می آمد و می گفت که تشکیل شوراها و اعتقادنامه های انسانی غلط است و از طریق کلام خدا نشان می داد که چیزی با عنوان واعظ زن نداریم به خاطر همین این پادشاهی از این جهان نیست.
کجای کتاب مقدس شما یک واعظ زن یا یک شبان زن می بینید؟
اما کلیساهای امروز به این رسیدند چرا؟ چون به جای اینکه در حضور خداوند زانو بزنند و به کلام خدا بعنوان یک مرجع نگاه کنند تا اراده و روش خدا را برای اداره یک کلیسای محلی بفهمند، یا ایماندارانی وجود داشته باشد که دارای حکمت خدا باشد و تشخیص بدهد که خدا در این افرادی که در کلیسا حضور دارند چه استعدادها و توانایی هایی را عطا نموده امروزه بوسیله تشکیل دانشگاههای الهیات و آموزشهای آکادمیک، در واقع می خواهند به خدا کمک کنند تا کلیساها به سمت اراده خدا حرکت کنند، ما نمی توانیم به خدا کمک کنیم چون او خداست و اوست که به ما کمک می کند.
به همین خاطر امروز به این چیزها رسیدیم. دقیقا نگاه کنید چون که یهود آیتی می خواهند، یهود یکی از عادات دیرینه شان بود همیشه معجزه می خواستند و هیچ چیزی را باور نمی کردند مگر اینکه یک معجزه اتفاق میافتاد اما باز هم با وجود معجزات زیادی که اتفاق افتاده بود نتوانستند به او ایمان آورند و یونانیان طالب حکمت هستند.
آنها کسانی بودند که فقط اهل حرف زدن و صحبت کردن بودند و مسایلی که با منطق انسانی خودشان جور بود را می پذیرفتند و این هم یکی از موانع بشر امروز است یعنی هر دو تفکر وجود دارد یا از خدا یک معجزه می خواهیم تا ایمان بیاوریم و کارهای خدا را که در حال جریان هستند را اصلا نمی بینیم یا اینکه می گوییم، خیلی منطقی به نظر نمی رسد.
مخصوصا اینکه الان ما در سال ۲۰۱۹ زندگی می کنیم و بعضی مسایل، خیلی دمده شده است ولی خدا هرگز کهنه نمی شود خدا هرگز پیر نمی شود پس کلامی را به ما سپرده که پیر و کهنه نمی شود آمین جلال بر خدا.
بیایید در کتاب یوحنا با هم ببینیم باب ۵ از آیه ۳۹ : کتب را تفتیش کنید کاری که خیلی وقتا ما نمی کنیم کدام کتب؟ او نمی گوید که استنباط های انسانی را تفتیش کنید کتب را تفتیش کنید موقعی که مسیح این را می گوید هنوز عهد جدید را بصورت مکتوب نداشتیم.
۳۹ کتاب در عهد عتیق داریم که مشتمل بر تورات یعنی ۵ کتاب اول و صحف انبیا بود زیرا شما گمان می برید که در آنها حیات جاودانی دارید و آنهاست که به من شهادت می دهند.
بله عروس مسیح یعنی کلیسا هم می خواهد کتب را تفتیش کند و ما امروز چیزی بیشتر از عهد عتیق را داریم. اگر به نبوت های رسولان و انبیا نگاه کنیم می بینیم که گفته شده برای این دوره از کلیسا باید یک نبی می آمد حال همان کتب هستند که به ما می گوید ایلیای ملاکی باب ۴ باید بیاید و می بایست دل پسران را به سمت پدران برگرداند و در واقع باید کلیسا را به ایمان اولیه برگرداند.
باز درهمان کتاب است که خود عیسی مسیح خداوند گفت که ایلیا باید بیاید و همه چیز را اصلاح کند همان کتاب است که حقیقت نبوت پولس رسول را اینگونه بیان می کند: زیرا خود خداوند با آواز رئیس فرشتگان از آسمان نزول خواهد کرد.
پس کتب را تفتیش کنید زیرا شما گمان می برید که در آنها حیات جاودانی دارید و آنهاست که به من شهادت میدهند و نمی خواهید نزد من آیید تا حیات یابید.
موضوع جالبی است مسیح گفت: نمی خواهید نزد من آیید تا حیات یابید در حالیکه همین چند لحظه پیش دیدیم که این افراد شهر به شهر دنبال عیسی بودند و او را تعقیب می کردند ولی ببینید مشکل کجا بود؟
جلال را از مردم نمیپذیرم و لیکن شما را می شناسم. مسیح از کجا آنها را می شناخت؟
چون عیسی اصالتا اهل شهر ناصره بود و در ناصره زندگی کرده بود اما خدمت عیسی از کجا شروع شد؟ از جلیل شروع شد.
او گفت: جلال را از مردم نمیپذیرم و لیکن شما را می شناسم که در نفس خود نه در روح خود نه در جسم خود در نفس خود یعنی در جان خود محبت خدا را ندارید.
قبلا گفتیم که در جان هر انسان دو اتفاق می افتد و اتفاق سومی وجود ندارد یا اینکه حد مابین و وسط نداریم در جان هر انسان یا ایمان به کلام خدا وجود دارد یا بی ایمانی.
پولس در قبال آدم پسر خدا از اصطلاح درستی استفاده کرد چون او نگفت آدم بی ایمانی کرد او می گوید آدم نااطاعتی کرد چون آدم همیشه یک صفت از خدا بود.
لیکن شما را می شناسم که درنفس خود محبت خدا را ندارید.
تک تک این افراد شنبه ها به کنیسه و برای خداوند سرود می خواندند همان کاری که ما امروز کردیم و به کلیسا آمدیم آنها به عنوان یک یهودی ده فرمان را می خواندند به عنوان یک یهودی در واقع یک بخش از کلام خدا را قرائت می کردند.
اما مسیح به همین اشخاص می گوید که شما در نفس خود محبت خدا را ندارید چون همان کلام گفته بود که این شخص باید بیاید و اگر این شخص بیاید این نشانه ها همراه او خواهد بود آنها دیگر چه پاسخی داشتند؟
۴۵۰۰ فرقه مسیحی امروز چه پاسخی دارند؟ به تحقق کلام خدا در
ملاکی باب ۴ آیه ی ۵ و ۶ چه پاسخی دارند؟
به تحقق وعده خدا در کتاب اول تسالکینیان باب ۴ آیه ی ۱۶ چه پاسخی دارند؟
به تحقق مکاشفه باب ۱۰ آیه ی ۷ چه پاسخی دارند؟
مطمئنا مثل زمان عیسی می گویند ما می دانیم که ماشیح و مسیح باید بیاید اما تو آن شخص نیستی امروز هم می گویند بله ما می دانیم ایلیای ملاکی باب ۴ باید بیاید ولی این کسی که شما می گویید همان شخص نیست چرا؟ چون در نفس خودشان یعنی در جان خودشان محبت خدا را ندارند.
مسیح گفت: پادشاهی من از این جهان نیست برای عروس مسیح هم این عنصر وجود دارد. برای عروس هم استانداردها متفاوت هستند. کسی که در حقیقت لنگر جانش در کلام خدا گیر کرده اصلا مهم نیست که امروز مد یا بخشنامه های امروز دنیا چه می گوید.
در موعظه چگونه غالب آییم از صفحه ی ۴۵ :
فقط یادتان باشد شما فقط برای خدا زندگی میکنید شما یک هدف دارید و آن هم عیسی مسیح است خارج از آن چیز دیگری نیست که به حساب آید این اوست بعد دوما برای خانواده مان و سپس سوما برای خودتان ولی اول برای خدا بعد برای خانواده و بعد برای خود شما شماره سه هستید این پایان راه است خود را در انتها بگذارید.
او اینکار را کرد عیسی این کارو کرد ببینید که او قادر به چه کاری بود او گفت آیا گمان می بری که نمیتوانم الحال از پدر خود درخواست کنم که زیاده از دوازده فوج از ملائکه برای من حاضر کند در حالیکه یکی از آنها میتوانست دنیا را نابود سازد.
او گفت اگر پادشاهی من از این جهان بود افراد من برای من میجنگیدند لیکن پادشاهی من از این جهان نیست از آسمان است بفرمایید می بینید او می توانست اینکار را انجام دهد ولی انجام نداد متوجه شدید؟ هر چند که قادر بود اینکار را انجام دهد ولی هرگز به خواست شیطان توجه نکرد.
حال دیده اید که مردم می گویند اگر به شفای الهی ایمان داری و ایمان داری که یک نفر این عطا را دارد برو و آنکس که عطای شفای الهی را دارد بیاور اینجا یک نفر هست که بیمار است می خواهم شفا دادن او را ببینم، همان شریر، این چیزی هست که در ذهنها می کارد.
می بینید او میخواهد شما را قانع کند او میخواهد کاری کند که ما به جای خدا به او گوش کنیم و یک خادم راستین و حقیقی خدا ابتدا گوش خواهد کرد که خدا چه میگوید می بینید مثل زمانی که به خاطر فرزند کوچک خانواده ی اسکلف به اینجا فرستاده بودند خانمش میگفت:
برادر برانهام من از آلمان تماس گرفته ام یک هواپیمای ارتش آمریکا آماده و مهیا شده بود تا من را ظرف یک روز به آلمان ببرد و برگرداند او یک کشیش بود آن کودک مرده بود آن مادر فریاد میزد و می گفت گوش کن گفت می دانم زمانی که آن کودکی را که همان امروز صبح مرده بود در آغوش گرفته بود من آنجا بودم و دیدم که برادر برانهام به سمت او رفت ودست برافراشت و او به حیات برگشت.
می گفت این کودک من است برادربرانهام می بینید آن کودک یک روز صبح بیمار شده بود و بعد از ظهر فوت کرده بود پس فوت شده بود درسته؟ خیلی ها ایستاده بودند و نبوت می کردند: کودک قیام خواهد کرد او خواهد برخاست و چیزهایی شبیه این.
گفتم این واقعا خوب است خواهر ولی بگذارید ببینم پدر چه می گوید از آنجا خارج شدم و به سمت جنگل رفتم و دعا کردم وقتی بازگشتم شش بار تماس گرفته بود چون من صبح روز بعد برگشتم و هیچ هدایتی نداشتم دکتر گفته بود بسیار خوب اگر چنین امیدی دارید ما نمی گذاریم که فرزند بیمارستان را ترک کند.
جنازه باید همان جا در بیمارستان بماند اگر می خواهید کنار آن بمانید اشکالی ندارد یک هواپیما در انتظار بود و آماده بود تا مرا به آلمان ببرد و همان شب برگرداند برای برخاستن آن کودک از مرگ من گفتم قطعا خدا میتواند اینکار را انجام دهد ولی ببینیم که اراده او چیست
سپس بیرون رفتم و تمام شب دعا کردم هیچ اتفاقی نیفتاد فردا صبح بازگشتم هیچ اتفاقی نیفتاده بود خواستم به اتاق وارد شوم همان لحظه دیدم که نوری مابین در است گفت دست خود را بر آن نگذار آن را نهیب نزن آن در دست خداوند است به آن زن تلفن کردم گفتم خواهر فرزندتان را دفن کنید این دست خداوند است این اراده ی اوست بگذارید به جایی برود که خدا می داند
در حالیکه چه اتفاقی افتاد؟ حتی یک عده گفتند ما همان روز صبح دیدیم یک مادر، کودک مرده ای را در آغوش گرفته بود و پیش تو آورده و تو برایش دعا کردی و او به حیات برگشت آن مادر هم گفت بچه من بود که در رویا این افراد دیدند یا چیزی که به آنها الهام شده بود ولی دیدند چیزی که خواست خدا بود با چیزی که شیطان داشت.
چیزی که آن افراد را قانع می کرد فرق داشت متوجه موضوع شدید؟ بعضی وقتها افراد از شما می خواهند که کاری برایشان انجام بدهید در واقع خداست که باید کاری برای آنها انجام بدهد ما دعا می کنیم.
آمین، ما هم سلامتی را می خواهیم ما هم بیرون رفتن آن روح بیماری یا روح بد را می خواهیم اما باید ببینیم اراده خدا چیست. خدا به برادر برانهام چه گفت؟ که دست بر او نگذار و آن را نهیب نزن او در دست خداست دیگران داشتند چه چیزی را نبوت می کردند؟ آن بچه به حیات خودش برمی گردد خدا رو شکر
به قسمت آخر کتاب عبرانیان باب ۱۱ آیه ۱ نگاه کنیم: پس ایمان اعتماد بر چیزهای امید داشته شده است و برهان چیزهای نادیده
پس ایمان که برادر برانهام به ما تعلیم داد همان مکاشفه است که در عبرانیان باب ۱۱ گفته شده ایمان یک اعتراف زبانی نیست ایمان هیچ ربطی به مذهبی بودن هم ندارد ایمان به مکاشفه ای که خدا از خود و کلامش به من و شما می بخشد مربوط است.
ایمان یک پیغام فردی است و مکاشفه ای است که اگر خدا به ما ندهد هرگز نمی توانیم به سمت مسیح کشیده شویم هرگز نمی توانیم مسیح را پیروی کنیم.
مسیح به شاگردان خود گفت: شما من را انتخاب نکردید من هستم که شما را برگزیدم
حال به آیه ۸ نگاه کنیم : قسمتی که خواندیم این پادشاهی با همه پادشاهی های دنیا فرق دارد می گوید به ایمان ابراهیم خوانده شد ابراهیم هم کسی هست که به این ملکوت و پادشاهی فراخوانده شده بود اما باید چکار می کرد؟
ابراهیم کسی بود که خدمه زیادی داشت. آیا کسی که سیصد خدمتکار دارد آدم فقیر و بدبختی است؟ چون ما به نوعی به شنیدن این داستانها عادت کردیم و فکر می کنیم که انبیا آدمهای بدبخت و گرفتاری بودند ولی ابراهیم اصلا آدم بدبختی نبود یکی از موفق ترین تجار اورکلده بود اما خدا به او گفت: از زادگاه خودت بیرون بیا مثل یک آمریکایی پولدار و متمول که باید می رفت در کوههای افغانستان چادر می زد.
می خواهم تصویری واضح را به شما بدهم که ابراهیم چکار کرد. شاگرد واقعی این طورعمل می کند فقط می داند که باید بیاید می گوید کلام این را می گوید: اطاعت نمود و بیرون رفت به سمت آن مکانی که میبایست به میراث گیرد پس بیرون آمد و نمی دانست به کجا می رود و به ایمان در زمین وعده مثل زمین بیگانه غربت پذیرفت.
مثل همان زمینی که سالها ابراهیم به عنوان یک چادر نشین در آن زندگی کرد و هیچ خانه و سرپناهی برای خودش نساخت همان سرزمینی بود که در زمانیکه قوم اسرائیل در مصر در اسارت بودند آنها را بیرون کشید تا به همین سرزمین بیاورد.
لطفا گوش بدهید، می گوید به ایمان در زمین وعده که همان کنعان بود و ابراهیم الان آنجاست و در خیمه ها با اسحاق و یعقوب که درمیراث همین وعده شریک بودند مسکن نمود. ابراهیم یک درس بزرگ در این سفر یاد گرفت اینکه باید نگاهش را به بیشتر از یک پاداش فیزیکی بدوزد و مزد این اطاعت مطمئنا نمی تواند یک پاداش زمینی باشد بلکه شهری که در آسمان بود یعنی آن وطن آسمانی.
زانرو که مترقب شهری با بنیاد بود که معمار و سازنده آن خداست. ابراهیم مردی بود که در تجارت بسیار چیره دست بود و مثل همه تجار مشرق زمین اهل چانه زنی بود. تجار غربی اهل چانه زدن نیستند ولی تجار شرقی در بازار اینگونه هستند.
برای ما که اصالتا از مشرق زمین هستیم چانه زنی برای خرید کالا باعث تعجب نیست این چیزی هست که در خون ماست ما سرقیمت تمام شده چانه می زنیم تا با کمترین بهای ممکن آن را بخریم ولی اگر با یک تاجر غربی اینکار را بکنید او تعجب می کند.
اما برای ما پذیرفته شدنی نیست می خواهیم مبارزه کنیم تا آن قیمت را به چیزی که دلمان می خواهد برسانیم. ابراهیم در این قسمت تاجر موفقی بود و مطمئنا دنبال سود بیشتر بود. او به خودش می گفت من یک خانه و سه باغ دارم و حال باید پنج یا ده برابر بشود ولی آیا این اتفاق افتاد؟ به هیچ وجه چون نگاه و تفکر ابراهیم متفاوت شد.
ابراهیم به خدایی ایمان آورد که قادر بود از رحم مرده و سوخته شده زنش سارا، به او یک نسل بدهد. ابرهیم به این خدا ایمان آورد و خدا به شما هم در این سفری که در این ماه شروع میکنی تجربیات زنده می دهد خدا می خواهد خودش را به تو بشناساند رابطه ای که خدا در این پادشاهی برقرار می کند یک رابطه شخصی است و تو باید با قلب خودت وارد این پادشاهی بشوی.
آیا این چیزی است که تو از خود می گویی یا دیگران درباره من به تو گفتند؟
در موعظه مرد متواری از حضور خداوند از صفحه ی ۳۶ می خوانم می گوید:
هر انسانی باید با این مسئله که در برابر خدا مسئولیتی دارد مواجه شود به طور مثال نوح را در نظر بگیرید اوهم این مسئولیت را داشت نوح موسی ایلیا و سایر مردان خدا در تمام ادوار آن مسئولیت مواجه می شدند آنها باید اینکار را می کردند و این دلیل آن است که آنها در آن ساعت فرستاده شده بودند به نوح و دوران علم گرایی که اودر آن بود نگاه کنید
الان هم ما دقیقا در همان دوران هستیم در بعد علمی و در عصر وایفای داریم زندگی می کنیم عصرارتباطات واینکه او باید با آن چیزی مواجه می شد که غیر علمی بود چرا دلیلی وجود نداشت چرا نمیتواند غیر علمی باشد میبینید این غیر علمی بود چراکه قرار بود از آسمانها باران ببارد و آنها هرگز تاقبل از آن یک قطره باران از آسمان نداشتند اکنون آن باید با آن روبرو می شد.
خدا گفت که قرار است باران ببارد پس ایمان بدون عمل مرده است شما بگویید ایمان دارم و به آن عمل نکنید درست مانند پیغام اگر بگویید ایمان دارم و به آن عمل نکنید برای شما چه فایده ای دارد نوح رفت تا با چکش و ابزار خود یک کشتی بسازد تا آنچه که از آن صحبت می کرد را تایید کند این کاری هست که باید ما انجام دهیم باید برویم و کار کنیم تا ایمانمان را اثبات کنیم با اعمالمان ، اعمالمان ایمانمان را اثبات میکند.
آمین