مهر چهارم
- The Fourth Seal
- 21 مارچ 1963 – جفرسونویل، ایندیانا
- 63-0321
- 2 ساعت و 25 دقیقه
- ویرایش اول فارسی
- عصر بخیر! چند لحظه سرهایمان را برای دعا خم میکنیم.
- پدر آسمانی و بخشندهی ما! اکنون در نام عیسی مسیح یک بار دیگر به تو نزدیک میشویم تا بابت روزی دیگر تو را شکر گوییم. اکنون خواستار برکت تو برای جلسهی امشب هستیم. عطا کن تا روحالقدس آمده و تفسیر این اموری را که بهجد به دنبال آن هستیم، به ما عطا کند. اوه خداوند! باشد آنقدر برایمان عزیز باشد که همهی ما بتوانیم چنان در حول کلام مشارکت داشته باشیم که هنگامیکه اینجا را ترک میکنیم، بتوانیم بگوییم: “آیا دل در درون ما نمیسوخت، وقتیکه در راه با ما تکلم مینمود؟” تو را برای آنچه که او برای ما بوده شکر میکنیم و اطمینان داریم چنانکه در این مسیر پیش میرویم با ما خواهد ماند، چون این را در نام عیسی میطلبیم، آمین!
- امشب بسیار از بازگشت دوباره به خانهی خداوند و حضور در جلسه مسرور و خوشحال هستیم. بسیار خوشحالم که…
- فکر میکردم که این یکی نخواهد آمد، ولی سرانجام آمد. و بسیار شکرگزارم که این آخرین سوار از میان چهار سوار است و فکر میکنم که این یکی از پیغامهای اصلی برای کلیسا در این زمان است.
- نمیدانم که مهر دیگر چیست. روز به روز به آن میپردازم، به همان صورتی که او آن را مکشوف میسازد. سعی میکنم همانطور که او به من میبخشد… آن را ارائه دهم.
- آیا از این برکت لذت میبرید؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] متوجه این شدهاید که چقدر در همخوانی با ادوار کلیسا بوده و چقدر عالی با آنها در تطابق است؟ این طریقی است که… از نظر من این نشاندهندهی این امر است که همان روحالقدسی که ادوار کلیسا را عطا کرد، همان روحالقدسی است که دارد این را عطا میکند، میبینید، چون این درهم آمیخته است. همهی اینها یک عمل عظیم خداست که خود را به طرق مختلف نشان میدهد.
- توجه داشته باشید، زمانیکه در رویا خود را بر دانیال ظاهر ساخت، یک نمایانگری از چیزی وجود داشت، مانند یک بز در اینجا یا شاید یک درخت، و در جایی دیگر میتوانست یک تمثال باشد و-و-و کارهایی که انجام داد همواره یک امر واحد بود. فقط حواسمان را جمع کنیم که از این غافل نشویم.
- چند لحظه قبل داشتم با خانم هشتاد و پنج سالهای که اکنون اینجا نشسته است، صحبت میکردم و حقیقتاً تحت تأثیر قرار گرفتم. او…
- مدتی قبل، درست قبل از اینکه به سمت غرب بروم، دختربچهای در اوهایو بود، به گمانم، که به دلیل پیشرفت لوکیمیا درحال مرگ بود. حال، لوکیمیا نوعی سرطان خون است و اوه، این دختر کوچک، در شرایط بسیار وخیمی بود و بههیچوجه امیدی برایش دیده نمیشد. به دلیل جراحی از طریق سرُم به او غذا میدادند. آنها خانوادهی بسیار فقیری بودند. و آنها…
- خانم کید و برادر کید، بسیار درمورد اجابت دعا از جانب خدا با آنها صحبت کرده بودند. آنها با هم جمع شدند و از یک نفر را درخواست کردند و دختربچه را به آنجا آوردند. او دختر بسیار زیبایی بود در حدود، اوه، شش یا هفت سال سن داشت. [یک خواهر میگوید: “نه سال”] نه سال، و او آن پشت در اتاق بود. و…
- وقتیکه به حضور خدا رفتیم، روحالقدس کلامی بدو بخشید. آنها میبایست بلندش میکردند و به او آنگونه خوراک میدادند. زمانیکه آنجا را ترک کرد، درخواست همبرگر داشت. یعنی غذای خود را از دهان دریافت میکرد. به او یک همبرگر دادند و به صورت طبیعی به او غذا میدادند.
- در مدتی کوتاه، ظرف چند روز، او را نزد دکتر بردند. و آنها… دکتر نمیتوانست درک کند. او گفت: “انگار این همان دختر نیست.” گفت: “چون هیچ ردی از لوکیمیا در او نیست، هیچجای بدنش.” و او قبلاً درحال مرگ بود. از او قطع امید کرده بودند و از طریق رگهایش به او غذا میدادند. رنگش زرد شده بود، میدانید که چطوری میشوند. و بعد آنها… اکنون او در مدرسه است و با سایر بچهها به بازی میپردازد، در شادی کامل.
- این مرا به یاد یک مورد دیگر میاندازد. یک روز تازه به خانه آمده بودم. یک… اگر اشتباه نکنم، یا از جماعت اسقفی بودند یا از کلیسای پرزبیتری که دختر کوچکی را از کانزاس آورده بودند. پزشکان بخاطر سرطان خون از او قطع امید کرده بودند. و به گمانم گفته بودند چهار روز بیشتر دوام نمیآورد، شرایط خیلی بدی داشت. پس خانوادهاش گفتند که این چهار روز را صرف آمدن به اینجا میکنند، با عبور از مسیرهای برفی و این چیزها، از سوی دیگر کشور، تا برای دختر دعا بشود. پدربزرگ او، مردی سالخورده با موهای سفید و ظاهری بسیار مرتب بود.
- دو روز بود که دختربچه را در یک مسافرخانهی کوچک نگه داشته بودند. گمان نمیکنم که دیگر آن مسافرخانه، در این سمت سیلور کریک وجود داشته باشد. آن شب به آنجا رفتم تا برای دختربچه دعا کنم. اوایل صبح بود. همان شب از خارج شهر برگشته بودم و به آنجا رفتم. و پدر پیرش… پدربزرگش داشت در اتاق قدم میزد. و مادر سعی میکرد از بچه مراقبت کند.
- هنگامیکه برای دعاکردن زانو زده بودم، روحالقدس رازی را که بین مادر و پدر بود، درمورد کاری که انجام داده بودند، برایم مکشوف کرد. آنها را به گوشهای خواندم و درمورد آن از آنها سؤال کردم. آنها شروع کردند به گریستن و گفتند: “درست است.”
- بعد برگشتم و به عقب نگریستم، دختربچه را درحال طناب بازی دیدم. حال این بچهی کوچک… حدود سه هفته بعد عکسی از آن دختر کوچک برایم ارسال کردند، به مدرسه برگشته بود، طناب بازی میکرد و بههیچعنوان دیگر سرطان خون نداشت.
- حال، این شهادتها حقیقت محض هستند. میبینید، خدای ما حقیقی است. و ما فقط به او ایمان داشته و او را خدمت میکنیم. و من میدانم-میدانم که او حقیقی است.
- اکنون من تمام تلاشم را میکنم، درحالیکه چیزی در درون، در میان ما، راه خود را میگشاید. امشب میخواهیم سعی کنیم که به فیض خدا به این مهر چهارم بپردازیم و ببینیم که روحالقدس در آن چه چیزی برای گفتن به ما دارد.
- حال میخواهم مکاشفه باب ششم را بخوانم، و با آیهی هفتم، هفتم و هشتم شروع میکنم. همیشه دو آیه هستند، اولین آیه اعلان است و دومی چیزی است که یوحنا دید.
و چون مهر چهارم را گشود، حیوان چهارم را شنیدم که میگوید بیا و ببین.
و دیدم اینک اسبی زرد و کسی بر آن سوار شده که اسم او موت است و عالم اموات… از عقب او میآید و به آن دو اختیار بر یک ربع زمین داده شد تا به شمشیر و قحط و موت ویا… وحوش زمین بکشند.
- خدا در درک این ما را امداد نماید. این یک سرّ است.
- حال، یک نگاه اجمالی داریم تا بتوانیم این سوارها و شکستهشدن مهرها را تأیید کنیم، همانطور که برای ادوار کلیسا هم انجام دادیم. کمی جهت یادآوری به آن میپردازیم، دربارهی آن صحبت میکنیم تا زمانیکه وقت مناسب برای مطرحکردن آن برسد.
- حال، متوجه شدهایم که، شکستن مهرها، این کتاب مهرشدهی رستگاری است. و کتاب مانند یک طومار پیچیده شده است، درست به سبک قدیم.
- [برادر برانهام با استفاده از چند برگ کاغذ نحوهی پیچیدن و مهرکردن یک طومار را نشان میدهد.] این کتابی به شکل امروزی نبود، چون این نوع کتاب چیزی جدید است که مربوط به این، اوه، به گمانم صد و پنجاه یا دویست سال اخیر میشود. آن زمان، آن را میپیچیدند و انتهای آن را باز میگذاشتند. همانطور که گفتم چطور انجام میشد و در کجای کلام، در ارمیا و جاهای دیگر میتوانید این را بیابید. بعد، بعدی پیچیده میشد، سپس انتهای آن شل بسته میشد. به این صورت.
- و برای هرکدام یک مهر بود. این کتاب ممهور به هفت مهر بود و… هیچکس… زمانیکه… این کتاب ممهور به هفت مهر رستگاری بود. عذر میخواهم.
- و بعد، هیچکس در آسمان و بر زمین، یا در زیر زمین، شایستهی این نبود که آن را بگشاید یا حتی بر آن نظر کند. و یوحنا گریست، چون نمیتوانست کسی را بیابد… چون کتاب از دست صاحب اصلی گرفته شده بود… جاییکه پس از ازدست دادن آن توسط آدم و حوا، پس از اینکه حقوق خود نسبت به کلام، وعدهها و میراث خود را ازدست داده بودند، بدان بازگشته بود.
- آنها، به یاد داشته باشید، آنها زمین را در کنترل خود داشتند. او-او یک خدای غیرحرفهای بود، چون پسرخدا بود. و یک پسرخدا یک-یک خدای غیرحرفهای است. حال، این برخلاف کتابمقدس نیست. میدانم که عجیب به نظر میرسد.
- اما عیسی گفت: “اگر آنانی را که کلام خدا بر آنها نازل میشود… میخوانید.” و کلام خدا به چه نازل میشود؟ [جماعت میگویند: “انبیا”] انبیا. “اگر آنانی را که کلام خدا بدیشان نازل شد خدایان میخوانید، چطور مرا محکوم میسازید وقتی میگویم که من پسرخدا هستم؟” میبینید؟ آنها خدایان بودند.
- و انسان، اگر در خانوادهای که نام خانوادگی شما را دارد متولد شوید، یک فرزند و جزئی از پدر خود هستید.
- و بعد هنگامیکه گناه وارد شد، متوجه شدیم که انسان از آن پرتگاه عبور کرد. و خون گاوها و بزها او را میپوشاند، ولی سبب آمرزش نمیشد. تا زمانیکه سفیدکنندهی اصلی آمد که لکههای گناه را گرفته و آن را کاملاً خرد کرد و به منحرفکنندهی اصلی که شیطان باشد، برگرداند.
- هنگامیکه این به شیطان برگردانده شود، او در انتظار هلاکت ابدی خود است. حال، این چیزی را نشان میدهد که ما بدان ایمان داریم. ما ایمان داریم که او کاملاً از بین رفته و نیست خواهد شد.
- ایمان دارم که گناه درهم خواهد شکست و هنگامیکه بر پایهی خون عیسی مسیح اعتراف میشود، مانند قطرهای جوهر سیاه رنگ است که در یک محلول بیرنگ کننده افتاده. این جوهر را به عناصر شیمیایی تجزیه کرده و آن را به جاییکه از آن آمده، برمیگرداند. میبینید؟ این کاری است که خون عیسی مسیح انجام میدهد.
- آنوقت این دوباره انسان را بعنوان فرزند خدا در آنسوی پرتگاه قرار میدهد. میبینید؟ و بعد او میشود یک… قوّت آفرینندگی خدا در اوست، و حداقل، هر بار که خدا انجام آن را فرمان بدهد، انجام خواهد شد. حال بازمیگردیم. زمانیکه…
- موسی، تحت پوشش خون گاوها، زمانیکه پدر را، یعنی ستون آتش را در بوتهی آتش ملاقات نمود، آنجا ایستاده بود، در مأموریتی که خدا بدو محول نمود، او یک نبی بود. و هنگامیکه کلام خداوند بر وی نازل شد، او سخن گفت و محض کلام او چیزهایی خلق شد. میبینید؟
- حال، اگر این کار را تحت خون گاوها انجام میدهد، در خون عیسی چطور؟ چون پوشیده نشده، بلکه کاملاً آمرزیده شده است. و شما بعنوان یک فرزند فدیهشده در حضور خدا میایستید. اکنون، کلیسا بسیار با استانداردهای زندگی خود فاصله دارد. و من فکر میکنم که ما بجای مواجهه با مسئله، بیشتر دربارهاش حرف میزنیم.
حرفهایی برای گفتن دارم که در زمانش مطرح خواهم کرد.
- توجه داشته باشید، که یک جای کار در کلیسا ایراد دارد. و فکر میکنم که این سیستم فرقهای است که اذهان مردم را گمراه نموده، تا جاییکه نمیدانند چطور این کار را انجام دهند، درست است.
- اما به ما وعده داده شده که مکشوف خواهد شد. و هفت مهر هست که این کتاب بدانها ممهور گشته است. و اکنون آن هفت مهر…
- و بعد پس از اینکه مهرها کامل شد، در مکاشفه باب 10 میبینیم که هفت رعد اسرارآمیز بودند که یوحنا مأموریت یافته بود بنویسد، ولی از نوشتن آنها منع شده بود و در زمان آن رعدها، میبینیم که مسیح، یا “فرشته با قوس و قزحی بر سر نازل شده، پاهایش را بر زمین و بر دریا گذارده و سوگند خورد که دیگر زمانی نخواهد بود.”
- و بعد در بازگشایی مهرها متوجه میشویم که بره جایگاه متوسط بودن خود بعنوان یک شافی را ترک نموده و برای مطالبهی حق خود، یعنی کسانیکه از طریق موت خویش رهانیده، پیش میآید.
- و بعد، هیچکس قادر به گشودن کتاب نبود. هیچکس این را متوجه نمیشد. این کتاب رستگاری بود. و خدای پدر، یعنی روح، این را در دست خویش داشت، چون مسیح بعنوان متوسط بر تخت بود. تنها متوسط و شافی. بنابراین، برای مذبح نمیتوانست هیچ قدیسی وجود داشته باشد، نه مریم، نه یوسف یا هیچچیز دیگری، چون این خون بود. و تنها خون عیسی بود که میتوانست کفاره را بپردازد، پس هیچچیز دیگری نمیتوانست در مقام متوسط بایستد. درست است. هیچچیز دیگری نبود.
- بنابراین تمام این تفکرات مبنی بر شفاعت یهودا برای سیاست و توسل بر سیسیلیای مقدس برای چیزی دیگر، بیمعنی است. این… نمیگویم که آنها افرادی صادق و درستکار نبودند. نمیگویم که شما هم در انجام این کار صادق و درستکار نیستید، ولی در اشتباه هستید. شما صادقانه در خطا هستید. و هرچه…
- میگویند: “خب، این فرشته بر بونیفر مقدس ظاهر شده و این یا آن، یا چیز دیگری گفته و آنها باید این را بگویند.” ذرهای تردید ندارم که کسی رویایی دیده است. اصلاً تردیدی ندارم که ژوزف اسمیت رویایی دیده است. ولی این رویا طبق مابقی کلام نبود. پس بنابراین، از نظر من، اشتباه است. میبینید؟ این باید در تطابق با مابقی کلام باشد.
- ادوار کلیسا، هفت مهر و تمام سایر چیزها هم به همین صورت است. و زمانیکه کسی میگوید آن هفت رعد را دارد، اگر در تطابق و سازگاری با مابقی کلام نباشد، یک جای کار ایراد دارد. میبینید؟ این باید بیاید، خداوند چنین میگوید، زیرا این کتاب است. این مکاشفهی عیسی مسیح در کاملیت آن است.
حال، ایمان دارم که آن زمان بره پیش آمد.
- آنها نمیدانستند. یوحنا داشت میگریست نمیتوانست. نمیتوانست کسی را در آسمان و بر زمین بیابد، چون همه در سوی دیگر پرتگاه بودند، میبینید، گناه. هیچ انسانی نبود… یک فرشته، البته، او شایسته بود. ولی درنهایت، میبایست یک خویشاوند میبود. این میبایست یک بشر میبود. و چنین چیزی وجود نداشت، چون همه بهواسطهی آمیزش جنسی متولد شده بودند.
- میبایست او را که بدون آن متولد شده بود، برمیگرفت. پس خود خدا این کار را کرد و در باکرهزایی، شد عمانوئیل. خون او، خونی بود که شایسته بود. بعد زمانیکه خود او از این پرتگاه عبور کرد و بها را پرداخت و پلی برای مابقی ما مهیّا نمود، آنوقت نشست تا متوسط باشد، و از آن زمان در آن جایگاه نشسته بوده است.
- و حقیقتاً کتاب در تمام آن مدت بسته بود. در آنجا هست، ولی همچنان در نشانهها و نمادهاست. آن را دیدهاند، حتی یوحنا آن را دید. اعلام، زمانیکه نخستین پیش آمد، یوحنا گفت: “اسبی سفید بیرون رفت، سواری بر آن بود، که کمانی در دست داشت.” این یک نماد است. این مکشوف نشده. خیر، تنها یک نماد است. مانند هر انسان دیگری بر روی زمین، این تمام چیزی است که او میتوانست بگوید. درست است. بدون تردید میتوانست حدس و گمان داشته باشد و به جایی دور از اینجا یا آنجا برسد.
- ولی متوجه میشویم که، بعد در کتاب مکاشفه در پیغام فرشتهی هفتم، اسرار (تمامی اسرار آن) در آن زمان باید مکشوف شده باشد. حال، این مکاشفه 1:10-7 است، که طبق آن زمان، در زمانیکه خدا این کار را کرد، میبایست مکشوف شده باشد.
- هفت رعد آواز غریب خویش را بلند کردند و یوحنا میخواست که آن را مکتوب نماید. یوحنا میدانست که این چیست، ولی آن را مکتوب نکرد، چون از مکتوبکردن آن منع شده بود. این مطلقاً و سراسر یک سرّ است. حتی در نماد و چیز دیگری هم نیست. فقط میدانیم که او… رعد غرش کرد، همین و بس…
- اکنون درحالیکه به مطالعه و بررسی این میپردازیم، فراموش نکنید که یکشنبه، یکشنبه صبح جلسهی شفا را به دلیل پاسخگویی به سؤالات افراد حذف کردیم. حال از شما میخواهم، اگر سؤالی دربارهی این هفت مهر دارید، چیزی که اذیتتان میکند، چیزی که متوجه آن نمیشوید، آن را مطرح کنید. درمورد هفت مهر باشد. آنوقت تا شنبه شب میتوانم بگویم سؤالات برای پاسخگویی کافی است یا خیر. و بعد حال، شاید بخواهید چیز دیگری مطرح کنید، مثلاً “آیا باید این کار را انجام بدهم؟” یا-یا شاید رویایی داشتهاید. آنها، تمام این امور شایستهی توجه هستند، به یاد داشته باشید. اینها شایسته هستند. ولی بیایید فقط روی هفت مهر تمرکز کنیم. این چیزی است که اکنون بدان میپردازیم. این چیزی است که جلسات بدان اختصاص داده شده، یعنی هفت مهر. پس فقط روی آن تمرکز کنیم.
- باید به خانه برگردم، میبایست جلساتی را در غرب برگزار کنم. بعد دوباره بازخواهمگشت، کمی بیش از یک یا دو ماه یا چیزی مانند آن، و شاید خداوند اجازه بدهد تا بتوانم چیزی دیگری در این مورد داشته باشیم، مثل یک جلسهی شفا یا هرچه که… هرچه باشد.
- بعد هفت کرّنا را هم داریم که هنوز باید پیش بیاید. و همهی آنها هم در آنجا مطرح میشوند. بعد هفت پیاله که باید ریخته شود. اینها همه با هم مرتبط، ولی هنوز کاملاً اسرارآمیز هستند.
- حال، شب گذشته… متوجه شدیم که مهر نخست پیش رفت و سوار… و خداوند… مرا امداد نماید، قبلاً هرگز از این اطلاع نداشتم. از هیچکدام از این چیزها قبلاً اطلاعی نداشتم. درست است. نمیدانم.
- تنها به آنجا میروم، کتابمقدس را برمیدارم و مینشینم، تا زمانیکه این بدینسان شروع به گشوده شدن مینماید. قلم خودم را برمیدارم و شروع میکنم به نوشتن و شاید چهار ساعت آنجا میمانم تا این به اتمام میرسد.
- بعد برمیگردم و آن را مییابم، و میبینم که خدا کجا این را گفته است. با خودم فکر میکردم: “خب، به نظر میرسد این را جایی دیدهام.” کشفالآیات خودم را برمیدارم و جستجو میکنم. “چیزی مثل این هست؟ و ایناهاش، درست همینجاست و در اینجاست.” بعد دوباره در اینجا و در اینجا و در اینجا. بعد تمام آنها را به هم مرتبط میکنم. مادامیکه در هماهنگی و سازگاری آیات با یکدیگر باشد، میدانم که این خداست. این طریقی است که باید انجام دهد. درست مانند ساختن یک ساختمان. تمام سنگها باید باهم سازگار باشند، سنگ بر روی سنگ.
- حال، شب گذشته شاهد بازگشایی مهرسوم بودیم. اولی یک اسب سفید بود، بعدی یک اسب سرخ (آتشگون) و بعد یک اسب سیاه. بعد متوجه شدیم که در تمام مدت، سوار، همان سوار بود و از ابتدا ضدمسیح بود. او هیچ تاجی نداشت، ولی بعداً یک تاج دریافت نمود. و بعد متوجه میشویم که بعداً یک شمشیر به او داده شد تا صلح را از زمین بردارد، و متوجه شدیم که این کار را کرد. سپس با دگم اعانات آمد، کلیسا همراه پول، با وزنکردن دیناری برای این و دو دینار برای آن. اما او از لمسکردن روغن و شراب، که اندکی از آن باقی مانده بود، منع شده بود.
- و بعد دیشب، با تصویری از اینکه شراب و روغن چه بود و چه تأثیری داشت، به انتها رسیدیم. و ما… شاید کمی گستاخانه به نظر رسیده باشد، ولی من… این حقیقت محض است. در اینجا به پایان رساندیم که… بیایید چند لحظه این را مرور کنیم. در آنچه که شراب و روغن نمایانگر آن بودند، یعنی روح به انتها رساندیم. حدس میزنم که همهی شما این را یادداشت کرده باشید. اگر هم یادداشت نکرده باشید، روی نوار ضبط شده است که کجا میتوانید آیاتی را بیابید که روغن همواره نماد روحالقدس بوده است. مانند باکرههای نادان که فاقد روغن بودند، و باکرههای دانا روغن داشتند که روحالقدس است. بعد در انبیا و جاهای دیگر. و اکنون…
- چون قصد ندارم تمام آیات را در اینجا مطرح کنم و چیزهایی هست که اصلاً نمیتوانید درموردشان صحبت کنید، چون زمان زیادی میگیرد. ولی تلاش میکنم تا با استفاده از آیات، آنقدری به افراد نشان بدهم که بتوانند متوجه بشوند و تصویری از آن داشته باشند. اما اگر بخواهید به یکی از آن مهرها بپردازید، میتوانید ماههای متوالی هرشب یک موعظه داشته باشید، فقط دربارهی آن موضوع، و هنوز به اندازهی کافی بدان نپرداخته باشید، فقط یکی از آنها. به این… اینقدر مطلب در آن وجود دارد. ما فقط به نکات برجسته اشاره میکنیم تا متوجه شوید که دربارهی چیست.
- حال، همانطور که روغن نماد روحالقدس است، سپس متوجه میشویم که روغن و شراب مرتبط با پرستش هستند، همواره مربوط به پرستش هستند.
- و شراب، همانطور که گفتم، چنانکه بر من آمد، شراب نمادی است از قدرت… نیروی تهییج توسط مکاشفه است. میبینید؟ و این زمانی است که چیزی مکشوف شده است. این ایماندار را تهییج میکند، چون توسط مکاشفه ارائه شده است. میبینید؟ این چیزی است که خدا گفته است. این یک سرّ است، آنها قادر به درک آن نیستند. و پس از مدتی، خدا نازل میشود و آن را مکشوف مینماید، و اثبات میکند.
- به یاد داشته باشید که اگر حقیقت مکشوف شده باشد، آن حقیقت اثبات هم شده است. خدا، دائماً، مهم نیست که فرد چقدر باهوش باشد. چقدر از نظر خودش زیرک باشد، اگر خداوند آنچه را که او میگوید تصدیق نکند، یک جای کار ایراد دارد؛ چون، این کلام است.
- حال، هنگامیکه موسی تحت الهام خدا به آنجا رفت، گفت: “مگسها بیایند.” و مگسها پدید آمدند. گفت: “قورباغهها بیایند.” و قورباغهها پدید آمدند.
- حال، اگر او میگفت: “مگسها بیایند.” و مگسی نمیآمد چه؟ آنوقت او کلام خداوند را نگفته بود، بلکه فقط کلام خودش را گفته بود. شاید به این فکر کرده بود که مگسها باید پدید آیند. ولی هیچ مگسی پدید نیامده بود، چون خدا به او چنین نگفته بود.
- وقتی خدا چیزی به شما میگوید، و میگوید: “برو و این کار را انجام بده، و من همراه آن خواهم بود، چون این کلام من است.” و این را در کتابمقدس نشان میدهد، آنوقت خدا پشت آن خواهد بود. و حتی اگر در کتابمقدس مکتوب هم نشده باشد، اگر کلام خدا باشد، خدا به هر حال پشت آن خواهد ایستاد. میبینید؟
- و بعد اگر خارج از آن باشد، بر انبیا مکشوف میگردد. متوجه میشویم که تمامی اسرار خدا بر انبیا مکشوف میگردد، فقط بر آنها. میبینید؟ عاموس 7:3.
- پس قدرت مکاشفه، تهییج برای ایماندار به ارمغان میآورد. چرا که، قدرت شراب، شراب طبیعی این است که تهییج کند. میبینید؟ اینکه فردی را که دچار سقوط و فروریختگی شده است به یک تهییج برساند. میبینید؟ میبینید؟ پس اکنون، یک قوّت مکاشفهی کلام هست که تهییج شادی و تهییج رضامندی را به ایماندار میدهد، تهییجی که تصدیق و اثبات شده است.
- در کلام خدا، چنانکه میخواهیم بدان اشاره کنیم، «شراب تازه» خوانده شده است. همیشه اینگونه بدان اشاره میکنیم، مثل “اینها مست شراب تازه هستند.” میبینید؟ بسیار خب، یا «شراب روحانی» به گمانم بهترین تفسیر خواهد بود. این، «شراب روحانی» خواهد بود. همانطور که شراب طبیعی خود را در قدرت تهییج کنندگی آشکار میسازد، شراب تازه هم به همین صورت است، چون کلام خدا را مکشوف میسازد، که روح است. اوه! حال یک… این یک… کلام خود، روح است. به این ایمان دارید؟ [جماعت میگویند: “آمین!”]
- بیایید این را بخوانیم. این را بخوانیم، یوحنا باب 6. بیایید از… آنوقت-آنوقت شما نخواهید گفت: “خب، یکی این را گفت.” بیایید ببینیم چهکسی این را گفت، بعد خواهیم دانست که حقیقت است یا نه. یوحنا باب ششم. در باب ششم به گمانم باید… آیهی شصت و سوم باشد. بسیار خب. فکر کنم همینطور است، بله.
روح است که زنده میکند، و اما از جسد فایدهای نیست. کلامی که من به شما میگویم، روح و حیات است.
- خود کلام، روح است. این روح در شکل کلام است. و بعد میبینید، وقتی زنده میشود، یا به حیات آورده میشود، روح کلام به کار پرداخته و عمل میکند. میبینید؟ چون این…
- حال به این توجه کنید. یک فکر قبل از اینکه بتواند یک کلمه بشود، میبایست یک فکر باشد. و هنگامیکه فکر ارائه شده باشد، کلمه است. حال، این افکار خداست که او در کلام قرار داده است، و هنگامیکه ما این را از او دریافت میکنیم و میپذیریم، میشود یک کلام.
- خدا به موسی مکشوف کرد که چهکار کند، موسی آن را گفت، و اتفاق افتاد. میبینید، همین است، زمانیکه حقیقتاً از جانب خدا بیاید.
- حال، متوجه شدیم که این تهییج میکند و مسرتبخش است. چون کلام خداست. و شراب تازه، شراب تازه تهییج میکند… هنگامیکه کلام را مکشوف میسازد. سپس شادی غیرقابل وصفی را ثمر میآورد. قبلاً به این پرداختهایم، چنان باعث شعف میگردد تا جاییکه سرریز میشوید.
- حال، میدانم که تعصبگرایی بسیاری وجود دارد و مردم بدین صورت پیش میروند. میدانم که گاهی اوقات این کار را میکنند. و هنگامیکه موسیقی هست بالا و پایین میپرند و همهی این قبیل کارها. میدانم که این جریان دارد. من هم به این اعتقاد دارم. ولی شاهد افرادی بودهام که تمام روز، تا زمانیکه موسیقی درحال نواخته شدن بوده، بالا و پایین میپریدند، ولی به محض توقف موسیقی، آنها هم متوقف میشوند. میبینید؟ معتقدم… خب، خب، تا جاییکه به من مربوط است، مادامیکه مردم زندگی درستی داشته باشند، اشکالی ندارد. و…
- ولی اکنون، شروع کنید به موعظهکردن کلام! حال، این چیزی است که حقیقتاً حیات میآورد، آن هم کلام است، و این شور تهییج، که شراب تازه ایجاد میکند. میبینید؟ بله، و این چیزی است که در پنطیکاست بود، هنگامیکه کلام تصدیق و اثبات شده بود.
- حال ببینید، عیسی به آنها گفت، لوقا 49:24 “اینک من موعود پدر خود را بر شما میفرستم. پس شما در شهر اورشلیم بمانید تا وقتیکه…” موعود پدر چه بود؟ یوئیل 28:2، متوجه میشویم که قرار است “روح را بریزد.” و در اشعیا 19:28 که از “زبان الکن و زبانهای بیگانه” و تمام این چیزها صحبت میشود.
- آنها به آنجا رفتند. و همانطور که قبلاً به آن پرداختیم، شاید یکی گفته: “خب، به گمانم به اندازهی کافی صبر کردهایم، بیایید به ایمان این را بپذیریم.” این یک تعلیم خوب باپتیست میبود، ولی برادران! این برای آنها فایدهای نداشت.
- پس بعد، در وهلهی اول، این میبایست حقیقتی ملموس میشد، و آنها در انتظار خدمتشان ماندند، چون کلام میبایست تصدیق میگشت. و زمانیکه شما میآیید تا روحالقدس را بطلبید، شما نیز چنین کنید.
- بله، میتوانید به ایمان این را بپذیرید. میتوانید به ایمان، مسیح را بپذیرید. این کاملاً درست است. و میتوانید به ایمان، روحالقدس را بپذیرید؛ ولی بعد اجازه بدهید که روحالقدس بیاید و ختنه را بعنوان یک شاهد که او (خدا) ایمان شما را پذیرفته است، عطا نماید. بعد، میدانید. “ابراهیم به خدا ایمان آورد و این برایش عدالت محسوب گشت.” ولی خدا عهد ختنه را بعنوان نشانهی تأیید اینکه ایمان او را پذیرفته، به وی عطا کرد.
- میبینید، این همان کاری است که ما میبایست انجام دهیم. باید منتظر روحالقدس بمانیم تا زمانیکه کاری انجام داده باشد، نه لزوماً بخاطر اینکه به زبانها صحبت کردهایم، نه بخاطر اینکه رقصیدهایم، یا اینکه احساساتی شده و فریاد زدهایم. تا زمانیکه تبدیل شده باشیم، تا زمانیکه واقعاً چیزی اتفاق افتاده باشد. اهمیتی نمیدهم که به چه صورتی بیاید. فقط اتفاق بیفتد، این نکتهی اصلی است.
- و معتقدم که صحبت به زبانها و همهی این چیزهای دیگر بسیار خوب است، ولی به خودی خود فایدهای ندارد. و شما میدانید که فایدهای ندارد. بله، کاری انجام نمیدهد. پس، این انجامش نمیدهد.
- شاهد به زبانها صحبت کردن ساحرهها بودهام، جادوگران را دیدهام که به زبانها صحبت میکنند و در روح میرقصند. قلم را بر زمین میگذارند و به زبانی ناشناخته مینویسد. و یک نفر آن را ترجمه میکند، و درست میگوید. درست است. نوشت که چه اتفاقی افتاده، و دقیقاً هم به همان صورت بود. شاهد بودهام که خاک بر سر خود میریزند و با چاقو خودشان را زخمی میکنند و خودشان را به خون یک کلِ یالدار یا چیز دیگر میپوشانند، و شیطان را میخوانند. میبینید، آنها…
- صحبت به زبانها این کار را انجام نمیدهد. “اگر به زبانهای مردم و فرشتگان سخن گویم و محبت نداشته باشم، برای من هیچ منفعتی نیست. هرچند که بتوانم این کار را بکنم.” میبینید؟ این چیزها بدین معنی نیست که شما روحالقدس را دارید.
- ولی هنگامیکه او، شخص نامیرای مسیح، میشود منجی شخصی شما، و شما را تبدیل میکند، و دید شما را مستقیماً متوجه جلجتا و این کلام میکند، یک اتفاقی افتاده است. و وقتی اتفاق بیفتد، شما متوجه میشوید.
- و شراب تازه، هنگامیکه مکاشفه بیاورد، آنوقت مکشوف گشته است.
- و این طریقی است که در پنطیکاست بود. آنها میدانستند که روح میبایست بر آنها ریخته شود، و منتظر ماندند تا زمانیکه این اتفاق افتاد. و هنگامیکه تصدیق و اثبات مکاشفه تحقق یافت، آنوقت تهییج بر آنها قرار گرفته بود. قطعاً اینگونه بودند. آنها تحریک هم شدند. مستقیم به خیابانها رفتند، جاییکه از آن بیم داشتند و درها را بسته بودند. و اکنون بیرون در خیابانها بودند، جاییکه، از گروهی از مردم بیم داشتند، و اکنون داشتند انجیل را برایشان موعظه میکردند. درست است. میبینید؟ یک چیزی اتفاق افتاده بود، چون کلام موعود، اثبات و تأیید شده بود.
- یک دقیقه در اینجا مکث کنیم. اگر این در آن افراد چنین یقینی ایجاد نمود که آنها-آنها… تقریباً یکایک آنها شهادت خویش را به خون خود مهر نمودند. مهم نبود که چه پیش بیاید، مادامیکه زنده بودند، از آن عدول نکردند. این آنجا ماند، چون کلام موعود بود، اثبات شده بود. مکاشفه میشود یک اثبات و تصدیق شده. و آنها درحالی مردند که شهادت خویش را به خون خود مهر نمودند.
- حال نگاه کنید به وعدهی ایام آخر. و در اینجا شاهد این هستیم که در برابر ما تصدیق و اثبات شده است، حضور کنونی روحالقدس و اعمالی که میبایست انجام دهد، و ما این را در میان خود میبینیم. میبینید؟ اوه، ما میبایست… چطور میتوانیم بشنویم؟ یک چیزی تحقق مییابد، به شما میگویم دوست من! زمانیکه آن ایماندار پیشبرگزیدهی راستین، حقیقی و صادق، وقتی آن نور بدان بذر اصابت کند، یک چیزی برای حیات تازه شکوفا میشود. مثل آن زن سرچاه!
- زمانیکه آن کاهنین دانشآموخته میگفتند: “خب، این شریر است. او یک پیشگو است.” او فقط دارد رمالی میکند و او یک-یک دیو است.”
- اما زمانیکه آن زن با دانهی پیشبرگزیده رسید! حال، شما فکر میکنید که این درست نیست؟ ولی عیسی گفت: “هیچکس نمیتواند بیاید! مگر پدر من او را جذب کند؛ و هرکه پدر به من بخشیده خواهد آمد.” و او…
- و ضدمسیح، در ایام آخر، قرار است که قادر باشد… آن روح ضدمسیحی که داریم به آن میپردازیم، در فرقهگرایی است، و اثبات شده که فرقهگرایی ضدمسیح است. حال، فراتر، هرکسی میتواند اینگونه از اینجا خارج شود و همچنان باور داشته باشد که سیستم فرقهای، ضدمسیح نیست. یکجای کار ایراد دارد. درحالیکه این کاملاً در تاریخ اثبات شده، ازطریق هرچیزی که وجود دارد، از طریق کتابمقدس خدا و هرچیز دیگری، که این ضدمسیح است. و روم سر آن است. و کلیساهای دختر در پی او حرکت میکنند. و هر دو آنها به هاویه افکنده خواهند شد. درست است. پس این را، یعنی ضدمسیح، روح آن را میبینیم.
- و دورانی که در آن زندگی میکنیم، باید یک “شادی وصفنشدنی مملو از جلال” را به ارمغان بیاورد. آن زن، به محض اینکه با او برخورد، آن دانه جوانه زد.
- حال، به یاد داشته باشید، کتابمقدس میگوید که در ایام آخر آن ضدمسیح “جهان را گمراه خواهد کرد.”
- تنها تعداد اندکی خواهند بود، که نامشان پیش از بنیان عالم در دفتر حیات بره ثبت شده است. و هنگامیکه تصدیق و اثبات آن حقیقت مکشوف کلام خدا به آن قلب برخورد میکند، او با تمام توان به سمت آب و بعد به روحالقدس خواهد شتافت نمیتوانید او را متوقف کنید، چون حیات تازه عمل کرده است.
- چندی قبل داشتم با فردی صحبت میکردم، داشت سعی میکرد با من بحث کند و میگفت: “خجالت نمیکشی از اینکه میگویی خدا آسمانها و زمین را در سه روز خلق کرد؟” من… یا “شش روز؟”
گفتم: “این چیزی است که کتابمقدس گفته است.”
- گفت: “خب، ما مستنداتی داریم که میتواند ثابت کند جهان میلیونها سال قدمت دارد.”
- گفتم: “این هیچ ارتباطی به آن ندارد. در پیدایش 1:1 گفت، در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید. نقطه. فقط همین. زمین تهی و بایر بود.” و گفتم: “باور دارم که هر تخمی در آنجا قرار داده شده بود، از یک تمدن دیگر یا چیزی مثل آن و به محض اینکه آب برداشته شد و نور بدان تابید، درختها و همهی چیزهای دیگر سر برآوردند.”
- و همین امروز درمورد نسل بشر در یک نماد صادق است. زمانیکه مِه کاملاً کنار میرود، و حقیقت مکشوف شده بر آن تخم راستینی که آنجا قرار دارد، و هنوز درحال باروری است، نور انجیل میتواند با یک اثبات راستین کلام بدان بتابد و آن زنده خواهد شد. چون در خود حیات دارد. ایمان خواهد آورد. خارج از آن نمیتواند زنده شود. چون حیاتی در خود ندارد.
- آن اسامی پیش از بنیان عالم در دفتر حیات بره ثبت شده و به قطعیت کامل پیش خواهند آمد. بخاطر همین است که عیسی در آنجا نشسته و با عمل شفاعت خود منتظر میماند، تا آن آخرین دانه زنده شود. و دقیقاً زمانیکه اتفاق بیفتد، او خواهد دانست.
- همانطور که دکتر لی وِیل… فکر میکنم هنوز جایی در جلسه باشند، چند روزی است که او را ندیدهام. فکر نمیکنم او را دیده باشم. [یک برادر میگوید: “او اینجاست.”] او اینجاست. خب، آن روز یادداشتی برایم فرستاد دربارهی چیزی که ایرنیوس گفته است. خب، من ایرنیوس را از بین بسیاری بعنوان فرشتهی دورهی خودش انتخاب کردم. اما او گفته است: “زمانیکه آخرین عضو بدن وارد شده باشد،” در دورهی آخر “میبایست… این در آن زمان مکشوف خواهد شد.” و اکنون اینجاست. کاملاً درست است. میبینید؟ ما در آن زمان هستیم. بسیار خب.
- بعد، پنطیکاستیها شادی بیوصفی داشتند، آنها حقیقتاً تهییج شده بودند. فکر کنم هرکسی را اینگونه میکند.
- بیایید چند لحظه وقت بگذاریم. بیایید به داود فکر کنیم. او هم کاملاً تهییج شده بود. او گفت: “کاسهام لبریز شده است.” معتقدم او حقیقتاً رویداد عظیمی در زندگی خود داشته است. چه، چه چیزی باعث شد که این کار را بکند؟ هنگامیکه در روح بود… چون، او یک نبی بود. میدانیم که بود. کتابمقدس چنین گفته است. داود نبی، حال، چون او یک نبی بود، در روح بود و رستاخیز را دیده بود. اگر دوست دارید این را بخوانید، این در مزامیر 8:16 تا 11 است. او گفت: “دلم شادی میکند، جسدم نیز در اطمینان ساکن خواهد شد، زیرا جانم را در عالم اموات ترک نخواهی کرد، و قدوس خود را نخواهی گذاشت که فساد را ببیند.” و به شما میگویم، کاسهی او میبایست لبریز میشد، چون او دیده بود. مهم نبود که چه بود، اوه، او رستاخیز را دیده بود و او حقیقتاً… کاسهاش لبریز شده بود.
- و باز، داود یک کاسهی دیگر هم داشت که لبریز شده بود، در دوم سموئیل (چون قلمهایتان را در دست دارید.) دوم سموئیل 14:6 در آن زمان خشکسالی بود.
- آنها تابوت عهد را گرفته بودند. دشمن آمده و تابوت عهد خداوند را گرفته بود، برده و آن را در برابر داجون برپا کرده بودند و داجون رو به زمین افتاد. آن را به شهری دیگر بردند، و بلایا بر آن نازل شد. این… این داغترین چیزی بود که تابهحال در آنجا بدست گرفته بودند. نمیتوانستند از آن خلاصی یابند، چون تابوت از جای خودش خارج شده بود.
- حال، هنگامیکه تابوت را روی ارابهی گاو قرار دادند و شروع کردند به برگشتن، هنگامیکه داود آمدن تابوت را دید، میدانید چهکار کرد؟ او-او آنقدر لبریز شد، و کاسهی او میبایست از تهییج لبریز میشد! زمانیکه دید کلام مکشوف شده، دوباره به اسرائیل بازگشته است، او در روح رقصید، اینگونه چرخید و چرخید و چرخید. چرا؟ او بازگشت کلام را دیده بود.
- و فکر میکنم این باعث میشود هرکسی کمی تهییج بشود، زمانیکه میبینید، پس از تمام این سالها، کلام راستین، با وعدهای چنین خواهد بود، پیش آمده و اثبات گردیده است. چه زمانی! چه زمانی!
- حال بخوانیم. اگر همینطور صحبت کنم، به این نخواهم رسید، و همهی شما را تا ساعت ده و نیم اینجا نگه خواهم داشت. دیشب زود شما را ترخیص کردم. پس باید امشب شما را طولانی اینجا نگه دارم. [جماعت میگویند: “آمین!”] بله. بله. نه داشتم سربهسرتان میگذاشتم. میبینید؟ من… حال فقط آنچه را که خداوند هدایت مینماید، میخواهیم.
و چون مهر چهارم را گشود، حیوان چهارم را شنیدم که میگوید، بیا… و ببین!
- حال، “چون بره مهر چهارم را گشود.” همینجا توقف کنیم. مهر چهارم، حال، چه کسی آن را گشود؟ بره. آیا کس دیگری شایسته بود؟ هیچکس قادر به انجام آن نبود. خیر. بره مهر چهارم را گشود.
- و حیوان چهارم، موجود زندهی شبیه به عقاب به یوحنا گفت: “بیا، ببین که چهارمین سرّ نقشهی رستگاری که در این کتاب مخفی بوده، چیست.” چون بره داشت آن را میگشود. به عبارت دیگر این چیزی است که او داشت میگفت، “یک سرّ چهارم اینجا هست، در نماد به تو نشان دادهام. حال یوحنا! نمیدانم که متوجه آن شدی یا نه.” اما، او آنچه را که دید، مکتوب نمود؛ ولی این یک سرّ بود. پس او چیزی را که دید، مکتوب نمود.
- بره داشت مهر را میشکست، ولی خدا هنوز نمیخواست آن را مکشوف نماید. این برای ایام آخر گذاشته شده بود. میبینید؟ حال، ما نمادها را داشتهایم و دربارهی آن کنکاش نمودهایم، بعضاً هم خیلی خوب این کار را کردهایم. ولی میدانیم که این به حرکت خود ادامه داده است. ولی اکنون، در ایام آخر، میتوانیم به عقب بنگریم و ببینیم که کجا بوده است. این میبایست انجام شود، در انتهای دورهی کلیسا، درست قبل از ربوده شدن.
- اینکه چطور کسی میتواند کلیسا را درحال عبور از دورهی مصیبت عظیم ببیند را نمیدانم. چطور میتواند به مصیبتها وارد شود، درحالیکه گناهی ندارد؟ منظورم… منظورم کلیسا نیست، کلیسا به مصیبتها وارد خواهد شد. ولی من دارم از عروس صحبت میکنم. عروس، نه، گناهی بر وی محسوب نیست، بههیچوجه. او سفید گشته و حتی یک-یک… حتی بویی از گناه و هیچچیز دیگری باقی نمانده است. آنها در نظر خدا کامل هستند. پس چه محبتی هست که آنها را تطهیر میکند؟ ولی سایرین وارد میشوند. کلیسا به مصیبتها وارد میشود، ولی عروس نه.
- حال، ما در تمام نمادها به این پرداختیم. مانند کلیسا، نوح، نمونهی عبور داده شده که خارج شد و به گناه وارد شد. حال، آنها عبور داده شدند. ولی خنوخ قبل از آن رفته بود. این نمادی از مقدسینی است که وارد خواهند شد، درست قبل از مقطع مصیبتها.
حال، متوجه میشویم، این بره مهر را گشود.
- حال، متوجه شدیم که اولین حیوان، اگر توجه کرده باشید، اولین حیوان یک… اولین حیوان یک شیر بود، یک موجود زنده، این را در کتاب… ادوار کلیسا دیدیم. و حیوان دوم، به گمانم گاو بود، یا یک گوساله و حیوان سوم، صورت یک انسان بود. ولی حیوان چهارم به شکل عقاب بود. این دقیقاً همان ترتیبی است که آنها در کتاب قرار گرفتهاند.
- و بعد، یک معلم بزرگ، یک زمانی در فلوریدا تعلیم میداد. او میگفت که-که: “کتاب اعمال عملاً تنها یک چهارچوب برای کلیساست. کلیسا بر چهار انجیل بنا شده است.”
- و عکس این مطلب را مشاهده کردیم، که این چهار انجیل است که از کتاب اعمال محافظت میکند. از آن چهار انجیل است که کتاب اعمال نوشته شده است، اعمال روحالقدس در رسولان، و متوجه میشویم، در کتاب، که آن مخاطبین مشغول مراقبت بودند، شرق، شمال، غرب و جنوب. یادتان هست چطور آن را اینجا ترسیم کردیم؟ و چقدر قشنگ و کامل همه چیز در جای خودش بود!
- حال، میخواهم توجه داشته باشید. گفت: “بیا و ببین.” یوحنا… میخواهم دوباره توجه کنید، قبل از این. حال، این آخرین سوار است برای آشکارکردن عملکردن ضدمسیح.
فردا شب، به جانهای زیر مذبح میپردازد.
شب بعدی، داوری است.
- و پسفردا شب، کنار رفتن، پایان دوره، انتهای زمان و همهی چیزها، زمانیکه عروس به بالا برده شده است. بنابراین، درست در خلال مهر هفتم، هفت پیاله ریخته میشود، و همهی چیزهای دیگر ریخته میشود. اینکه چه هستند را نمیدانم.
- توجه داشته باشید، ولی اکنون، در این مهر، متوجه میشویم که این فرد یک عقاب است، این انسانی که… یا این موجود زنده که چهارمین را اینجا ریخته است. یا به عبارتی دیگر، چهار دورهی متفاوت از آن وجود دارد. یک دوره شیر بود. و متوجه میشویم، چون این چهارمین دوره است.
- او گفت: “بیا و چهارمین سرّ کتاب رستگاری را ببین، این در کتاب مخفی شده بوده است. بیا و ببین.” و یوحنا رفت که ببیند، و یک اسب زرد رنگ را دید.
- او نامی دارد که موت خوانده میشود. حال توجه کنید. هیچیک از سوارهای دیگر، یا هیچیک از اسبهای دیگر، یا هیچزمانیکه آن سواران میتاختند، هرگز دارای یک نام نبودند. اما او اکنون موت نامیده شده است. اشاره نشده است. او اکنون مکشوف شده است. ماهیت او موت است.
- چقدر میتوانیم برای یک موعظه روی این توقف کنیم و کاملاً واضحش کنیم. ولی هرچیزی که ضد باشد، که برخلاف حقیقت باشد، میبایست موت باشد. چون تنها دو موضوع وجود دارد، آن هم حیات و موت است و این اثبات میکند که مکاشفهی روحالقدس از آن، در این دوران، حقیقت محض است. ضد، او موت است. چون کلام، چنانکه بعداً اینجا خواهیم دید، حیات است. میبینید؟
- و این مرد، موت خوانده شده است. حال، از این سوار در زمانهای دیگر یاد شده است. ولی، اکنون که بدان اشاره شده، موت خوانده شده است.
- اما تحت مکاشفهی شیر… حالا نگاه کنید. حال میخواهم این را بادقت بخوانم تا مطمئن باشم، بعضی جاها را یادداشت کردهام. نه تحت مکاشفهی عصر شیر، یا اولین دوره، دورهی اولیه، این مکشوف نشده بود. دورهی بعدی دورهی گوساله بود، که دوران تاریکی است، یعنی قرون وسطی، چه بودن آن مکشوف نشده بود. و نه حتی حیوان شبیه انسان، حکمت، که نمایانگر اصلاحگران است. لوتر، وسلی و سایرین، این مکشوف نشده بود. اما در دوران عقاب، آخرین دوره، عصر عصر نبوتی، زمانیکه میبایست کلامی نبوتی باشد، بر کسی که اسرار همیشه بر او نازل میشود. حال، این جایی است که…
- امشب میخواهیم کمی به این زمان بدهیم، تا شما کاملاً متوجه بشوید. حال، در غالب اوقات، متوجه میشوید… مخاطب من فقط جماعت حاضر نیست. این نوارها به همهجا فرستاده میشوند و من میبایست این را کاملاً واضح سازم. چون ممکن است کسی فقط یک نوار را دریافت کند. و بعد، اگر مابقی آنها را دریافت نکنند، کاملاً دچار آشفتگی خواهند شد، میبینید. خدا این را برای این دوران وعده داده، برای آخرین دوره، به اتمام رساندن تمام این چیزهای مختلفی که قاطی شده و به همین صورت تداوم یافته است. ما…
- ما مبحث لباس ایلیا را داشتهایم. ردای ایلیا را داشتهایم. افرادی بودهاند که… جان الکساندر دووی که آنجا دفن شده است، در یک ردا پیچیده شده است. او میگفت که الیشع است. انواع و اقسام این چیزها را داشتهایم. این اصلاً چیست؟ فقط برای این است که حقیقتی را که قرار است ارائه بشود، تحت تأثیر قرار دهد. میبینید؟ قبل از دوران عیسی آنها شاهد مسیحان کذبه بودند. میبینید؟ همیشه این کار را میکنند. این شیطان است. یک چیز جعلی و تقلبی را میفرستد، تا اذهان و ایمان مردم را، قبل از اینکه آن چیز حقیقتاً رخ دهد، مشوش سازد. فقط همین.
- آیا غمالائیل همین را به یهودیان آن دوران نگفت؟ گفت: “آیا فردی برنخواست که خود را این میخواند؟ و به همراه چهارصد نفر به بیابان رفت و همهی آنها هلاک شدند.”
- گفت: “هر شاخهای که پدر در من نکاشته باشد،” عیسی گفت: “از ریشه کنده خواهد شد.”
- غمالائیل گفت: “ایشان را واگذارید، اگر آنها، اگر آنها از خدا نباشند، آیا تباه نخواهند شد؟ ولی اگر خدا باشد، خود را در منازعه با خدا خواهید یافت.” او از حکمت استفاده کرد. او یک معلم بود.
- حال توجه کنید، برای پایان دادن به تمام این اسرار، خدا وعده داد که یک الیشع راستین خواهد برخاست، یک انسان مسحشده به همان روح، و این مکشوف خواهد شد. او در ملاکی 4 وعده داد. و من یادداشتها و نامههایی را دریافت کردهام مبنی بر اینکه چنین چیزی نیست، ولی دوست دارم با این فرد صحبت کنم. میبینید؟ چرا که نمیتوانید منکر این باشید. یک الهیدان خوب و راستین حقیقت بودن این را میداند، و اینکه آنها به دنبال آن هستند.
- ولی باید درست به همان طریقی باشد که توسط یحیی آمد، پیشرو نخستین بار مسیح. آنها او را نشناختند، چون چیزهای عظیمی دربارهی او نبوت شده بود. چون او میبایست: “تمام کوهها و تلها را پست ساخته و تمام پستیها را برافراشته و تمام ناهمواریها را هموار میساخت.” و اوه، او… انبیا، اشعیا هفتصد و دوازده سال قبل از ولادت او، ملاکی چهارصد سال قبل از اینکه او به روی صحنه بیاید؛ همهی آنها دربارهی او نبوت کرده بودند. آنها منتظر این بودند که دروازههای آسمان گشوده شده و این نبی با عصایی در دستش از جانب خدا نازل شود.
- و چه اتفاقی افتاد؟ انسانی که… حتی یک کارت عضویت نداشت. هیچ معرفینامهای نداشت. آن بیرون در بیابان میماند؛ حتی یک تحصیلات معمولی هم نداشت. توسط تاریخدانان به ما گفته شده است که هنگامیکه فقط نه سال داشت، بعد از مرگ پدر و مادرش به بیابان رفت. و پرورش یافت… کار او فوقالعاده مهم بود که بخواهد با مدرسهی کتابمقدس مختل شود. او میبایست ماشیح را اعلان مینمود.
- خدا نمیتوانست از انسانی استفاده کند که کاملاً از الهیات پرشده بود. نمیتواند این کار را بکند، چون او باز همیشه به الهیاتش برمیگردد. این مسیر یادگیری اوست، و به آن بازمیگردد. پس وقتی میرود که یک چیزی را ببیند، همواره به آنچه معلمینش گفتهاند، بازمیگردد. بهتر است از این چیزها برحذر باشید و فقط به خدا ایمان داشته باشید.
- و متوجه میشویم که از او غافل ماندند. حتی رسولانی که آنجا ایستاده بودند، از او غافل ماندند. چرا که گفتند: “چرا کتب، کاتبین میگویند که الیاس…”
- عیسی در پاسخ گفت: “الحال آمده، و او را نشناختید.”
- و اینجاست که من برای رستاخیز، یا ربوده شدن، الگو قرار میدهم. اتفاق خواهد افتاد و آنها… میدانم که عجیب به نظر میرسید. ولی اگر خدا بخواهد، شاید بعد از امشب، اندکی بیشتر دربارهی اینکه چگونه خواهد بود، بدانید. آنقدر مخفی خواهد بود، که هیچکس از آن باخبر نخواهد بود. جهان به این فکر خواهد بود، مثل همیشه ادامه خواهد داد و فقط… این طریقی است که خدا همواره عمل میکند.
- میدانید، شک دارم که حتی یک-یک… میگویم که کمتر از یک نودم درصد از مردم زمین، از روی حضور عیسی روی زمین، وقتی اینجا بود باخبر بودند. آیا میدانید، وقتی ایلیا نبوت کرد، تردید دارم کسی وجود داشت که بداند… میدانستند که یک فرد متعصب و ترشرو آنجا هست. ولی از او بیزار بودند. او کسی بود که آنها عجیب و غریب میخواندند.
- و فکر میکنم که هر مسیحی تازه تولد یافتهای از نظر دنیا عجیب و غریب است، برای اینکه شما تبدیل شدهاید. شما از یک جهان دیگر هستید. روح شما متعلق به آنسوی پرتگاه است. و اینی که اینجاست چنان آشفته است که… بعد، اگر شما تفاوتی نداشته باشید، یک جای کار ایراد دارد؛ شما، شما هنوز وابسته به دنیا هستید. باید افکارتان آسمانی باشد، و آسمان به کلام زیست میکند.
- حال، متوجه میشویم که این امر عظیم واقع شده است. حال، میدانیم که باید آمدن روح الیشع باشد. پیشگویی شده است که چنین خواهد بود. و باید به یاد داشته باشیم که در زمان و وقت مناسب خود اینجا خواهد بود. شاید اکنون درحال پایهگذاری برای آن باشیم و این… هیچ تشکیلاتی نخواهد بود.
- با یکی از دوستان خوبم در این مورد مخالف هستم. او میگوید که این یک گروه از مردم خواهد بود. از شما میخواهم این را توسط کلام به من نشان دهید. خدا، خدای لاتغیر، او هرگز نقشهی خود را تغییر نمیدهد. اگر این کار را بکند، آنوقت دیگر خدا نیست؛ درست است، چون فانی است، و دانش او مثل من است، و دچار اشتباه میگردد.
- خدا از زمان باغ عدن هرگز نقشهاش را تغییر نداده است. او نقشهای برای رستگاری ساخت، و آن خون بود. ما تحصیلات را امتحان کردهایم. دیکتاتوری را امتحان کردهایم. روانشناسی را امتحان کردهایم. فرقهگرایی را امتحان کردهایم. همه چیز را امتحان کردهایم. تا همه را کنار هم قرار دهیم، یا همه را با همدیگر محبت کنیم و همهی چیزهای دیگر. هیچ مکان مشارکت دیگری جز تحت خون وجود ندارد. این تنها جایی است که خدا انسان را ملاقات میکند.
- خدا همواره با یک فرد کار میکند. دو نفر دارای دو ایده هستند. هرگز دو نبی اعظم که همزمان نبوت کنند، بر روی زمین نبوده است. بگردید، ببینید بوده است یا خیر. خیر، قربان! خیلی آشفتگی خواهد بود! او میبایست که یک انسان را به تسلیم محض برساند، آنوقت از آن فرد استفاده کند. او به دنبال آن فرد میگردد.
- ولی زمانی، یک نفر خواهد بود که کلمه به کلمه به او گوش خواهد داد. اهمیتی نمیدهم که دیگران چه میگویند، آنها هرگز از آن جدا نخواهند شد. درست است. آنها منتظر «خداوند چنین میگوید» میمانند. و بعد، تا آن زمان حرکتی نخواهند کرد. او به درستی اثبات خواهد شد. شما…
- حال، جهانِ بیرون از آن بیزار خواهد بود، ولی ذریت برگزیده، ذریت پیشبرگزیده، چنانکه در ایام عیسی بود، وقتی آن نور بتابد، آن تخم آنگونه به حیات میآید. [برادر برانهام یک بار بشکن میزند.] آنها این را خواهند دانست، این را درک خواهند نمود. نیازی نیست کلامی دربارهی این بگویید.
- زن گفت: “ای آقا! میبینم که نبی هستی. میدانم وقتی ماشیح بیاید، اوست که…”
او گفت: “من همانم.”
- پسر! همین کافی بود. زن لازم نبود که تمام شب یا شب بعد تأمل کند. همانلحظه آن را داشت. او به راه افتاد و داشت دربارهی آن به آنها میگفت.
- حال به یاد داشته باشید، دورهی اول دورهی شیر بود. آن شیر سبط یهودا، یعنی مسیح بود. تأثیر حیات خود او، آن دوره را دربرگرفت. میبینید؟ این اولین وحش است، که به معنای «قدرت» است، که به صدای انسانی پاسخ داد.
- دورهی بعدی دورهی گوساله بود، یا دورهی سوار اسب سیاه. میبینید؟
- حال، دلیل اینکه این نخستین دوره یک دورهی سفید بود، این است که… همیشه شنیدهام که مردم میگویند آن سوار نخست، سفید رنگ، قوّت کلیسا بود که پیش رفت تا غلبه کند. و متوجه شدیم که بدو تاجی داده شد، که این بود. کلیسا بود. این کلیسا بود، ولی او به کجا رفت؟ رفت به روم. اینجا جایی است که انجام شد. تاج خود را دریافت نمود.
- حال، دومین دوره یک-یک سوار اسب آتشگون بود، که دوران تاریکی بود.
- و حال-حال، دورهی بعدی، انسان بود، دروهای که اسب سیاه بود. و او عصر اصلاحات بود، زمان صدایی که سخن گفت. حال، سوار اسب سیاه، ضدمسیح بود. ولی کسی که در آن عصر سخن میگفت، بعنوان یک انسان نشان داده شده و این تداعی حکمت، هوش و زیرکی است. میبینید؟ و آنها متوجه آن نشدند. آنها خطاب… نامی بر او نگذاشتند. فقط گفتند که پیش رفت.
- ولی اکنون، وقتی دوران عقاب پیش میآید، آن است که… خدا همواره انبیای خود را به عقاب تشبیه میکند. او خود را عقاب میخواند، عقاب چنان اوج میگیرد که هیچچیز دیگری نمیتواند به آن برسد. او نه تنها در آن بالاست، بلکه برای آن جایگاه ساخته شده است. وقتی به آن بالا میرسد، میتواند ببیند که کجاست. برخی افراد به آن بالا میرسند، ولی نمیتوانند ببینند که کجا هستند، پس صرف رسیدن به آنجا هیچ فایدهای ندارد. ولی اگر شما…
- اگر یک کلاغ یا یک شاهین، هرکدامشان تلاش کنند که مثل یک عقاب پرواز کنند، متلاشی میشوند. برای جاییکه میرود، باید آمادهی تحمل فشار بشود.
- این مشکل امروز است. برخی از ما برای تحمل فشار مهیّا نشدهایم. خیلی سریع، زمانیکه داریم میپریم، متلاشی میشویم. ولی میبایست برای تحمل فشار آماده باشیم.
- وقتی به آن بالا برسید، تیزبینی عقاب را داشته باشید تا ببینید چه چیزی در پیش است و بدانید که چهکار کنید، حال دورهی عقاب این را مکشوف نمود. حال متوجه میشویم که آن دورهی عقاب در مکاشفه 7:10 و در ملاکی… 1، 4 وعده داده شده است. که در ایام آخر خواهد بود، میبینید. درست است، که اینجا خواهد بود. بسیار خب. توجه کنید.
- این فرد، میبینیم که سوار بر اسبی زرد رنگ است. رنگپریده! بعد از، توجه داشته باشید، بعد از…
- «شصت و هشت میلیون پروتستان» همانطور که دیشت از کتاب اصلاحات عظیم اثر اشموکر، از تذکره شهدای روم مرور کردیم. متوجه میشویم که تا سال1500 به گمانم، یا هزار و هشتصد… الآن دقیقاً به خاطر نمیآورم. ولی شصت و هشت میلیون نفر به دلیل اعتراض به نخستین کلیسای رومی، روم، کشته شدند. جای تعجب نیست که او میتوانست خود را در نام… هویتیابی کند، و موت خوانده شود. او قطعاً همین بود.
- حال، خدا میداند که با تعلیم ضدکلام و ضدکتابمقدسی خود مسبب موت روحانی چند نفر شده است. این کسی است که شصت و هشت میلیون نفر را از شمشیر گذرانده و کشته است و شاید، به معنای واقعی مسبب مرگ روحانی میلیاردها انسان بخاطر تعلیم کذبهی خود شده باشد.
- سوار را میبینید؟ در ابتدا، بعنوان ضدمسیح از همان ابتدا موت بود، ولی در آن زمان معصوم مینمود. بعد یک تاج دریافت نمود، یک تاج سهگانه. و هنگامیکه اینگونه شد، آنوقت اتحاد را انجام داد، شیطان کلیسای خود و حکومت را متحد کرد، چون در آن زمان در رأس هر دو آنها بود. ضدمسیح، شیطان بود در شکل یک انسان.
- و بعد متی هم، به گمانم همین باشد، در باب چهارم به ما میگوید. شیطان عیسی، خداوندِ ما را گرفت و به بالا برد و تمامی پادشاهیها و سلطنتهای جهان را بدو نشان داد، همهی آنها را، در یک لحظه، و جلال و شکوه آنها را، همهی آنها را به او عرضه کرد و گفت… آنها، آنها ازآن او هستند.
- پس، میبینید، اگر بتواند کلیسای خویش را با حکومت متحد سازد، آنوقت بطور قطع سوار اسب آتشگون میتواند بتازد. میبینید؟ به راستی! حال، پس ما اینجا متوجه سرّ میشویم، سرّ در حکومت و کلیسای او.
- در چهارمین مرحله از مأموریت خود، وحش خوانده شده است. او نخست ضدمسیح خطاب شده، سپس بعنوان نبی کاذب خوانده شده، و بعد وحش خطاب شده است. حال اینجا او را درحالیکه وحش خوانده شده، مییابیم. میخواهم که اکنون توجه کنید. این بعد از اسب چهارم است.
- و در این اسب چهارم، اگر توجه کنید، همه… اولی سفید بود، بعدی آتشگون (سرخ) بود، و بعدی سیاه بود، و اسب چهارم، در آن تمام اسبهای دیگر نشان داده شده بود. چون زرد، ترکیبی از سرخ وسفید و اینها با همدیگر است. میبینید؟ او… اینها همه در این یک اسب ترکیب شده بود. میبینید؟ در اینجا او شد چهار، یا در حقیقت، سه در یک. و اینها همه در یک چیز ترکیب شده بود.
- حال میخواهم که به هر چهارتای آنها دقت کنید. به ناهمگونی چهار در ریاضیات روحانی توجه کنید. خدا در سهها است. این چهار است. او اینجا در چهار است. نخست، ضدمسیح، سفید؛ دوم، نبی کاذب، سرخ؛ سوم، خلیفهی آسمانها و زمین و برزخ، سیاه؛ چهارم، وحش، اسب زرد رنگ، شیطان که از آسمان بیرون انداخته شده است. میخواهید این را بخوانید؟ مکاشفه 13:12 از آسمان بیرون افکنده شدن شیطان. سپس در مکاشفه 1:13-8 او در شخص وحش تجسم یافته است.
- او نخست ضدمسیح است، تنها تعلیمی که نقولاوی خوانده میشد؛ بعد، از آن، تبدیل میشود به نبی کاذب. اگر او ضدمسیح است، ضدمسیح یعنی برعلیه، برخلاف. هرچیزی برضدکلام خدا، ضد خداست. چون کلام، خودِ خداست. “در ابتدا کلمه بود، کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. وکلمه جسم گردید، یعنی مسیح، و در میان ما ساکن شد.” و اکنون او برضدکلام است، پس ضدمسیح است. ولی یک روح را نمیتوان تاجگذاری کرد. روح نمیتواند تاجگذاری شود، به همین دلیل است که او تاج دریافت نکرد، بلکه فقط یک کمان بدون تیر.
- و بعد هنگامیکه آمد، در زمان تاجگذاری، آنوقت میشود نبی کاذب در تعلیم ضدمسیح خویش. متوجه میشوید؟ سپس یک شمشیر دریافت میکند، چون قدرتهایش را با یکدیگر متحد میسازد، دیگر نیازی ندارد از کسی درخواست کند. او حاکم در حکومت و حاکم آسمان است. یک تاج سهگانه دریافت میکند. برای خودش ایدهای میسازد که «برزخ» خوانده میشود. جاییکه اگر در آنجا کسی مرده باشد، و پولی داشته باشند و بخواهند که با دعا آنها را بیرون بیاورند، او میتواند با دعا آنها را بیرون بیاورد. چون قدرت انجام آن را دارد. او خلیفه است. قطعاً هست. “او جای خدا را بر روی زمین میگیرد.” از این واضحتر دیگر نمیشود.
- این را متوجه شدیم، در تمام کتابمقدس این را مرور کردیم و معادل عددی نام او و همهی چیزهای دیگر را دیدیم. او اینجاست…؟… درست همینجا در عدد چهار، نه در عدد سه. عدد چهار، میبینید.
- حال مکاشفه دوازده را باز میکنیم. اندکی از آن را بخوانیم چون-چون برای این کار وقت داریم. مکاشفه باب دوازدهم و از آیهی سیزدهم بخوانیم.”و در ساعت زلزلهای عظیم…” نه، از جای نادرست خواندم. آیهی سیزدهم:
و چون اژدها دید که بر زمین افکنده شد. بر آن زن که فرزند نرینه را زاییده بود، جفا کرد.
- حال، میدانید، او بر روی زمین افکنده شده بود، و تجسم مییابد، زمانیکه روح ضدمسیح در یک انسان تجسم مییابد. آن انسان از یک چیز به چیز دیگری تبدیل میگردد، از یک روح ضدمسیح به یک نبی کاذب و سپس وحش در او قرار میگیرد.
- درست به همان صورتی که کلیسا رشد میکند، کلیسای او از ضدمسیح به نبی کاذب، تبدیل شد و در دورهی عظیمی که باید بیاید، وحش باید ظاهر گردد. پس کلیسا هم به همین ترتیب پیش میرود، از طریق عادل شمردگی، تقدس و تعمید روحالقدس که همان مسیح است که در ایمانداران است، دقیقاً به همین صورت و شیطان نمونهی متقابل آن را در اینجا دارد… نمونهای از آن را. این اوست. او از آسمان به بیرون افکنده شده است.
- در مکاشفه 1:13 تا 8 میبینیم:
و او بر ریگ دریا ایستاده بود و دیدم وحشی بالا میآید…
- حال، اینجا در باب 12 است، جاییکه او به بیرون افکنده شده بود. حال دقت کنید.
… دیدم وحشی از دریا بالا میآید که ده شاخ و هفت سر دارد و بر شاخهایش ده افسر و بر سرهایش نامهای کفر است.
و آن وحش را که دیدم مانند پلنگ بود و پایهایش…
- اوه، اگر وقت داشتیم، مابقی شب را به این اختصاص میدادیم و به این نمادها میپرداختیم و نشان میدادیم، و این را دوباره به او برمیگرداندیم. هرچند که اغلب شما از درسهای دیگر، این را متوجه شدهاید.
… مثل… پای خرس و دهانش مثل دهان شیر و اژدها قوّت خویش… و تخت خود، و قوّت عظیمی به وی داد
- هاه! شیطان تجسمیافته! میبینید؟
و یکی از سرهایش را دیدم که… تا به موت کشته شد…
- و به همین صورت ادامه مییابد. اگر تمایل داشتید، میتوانید تا آخر آن را بخوانید. نه، بیایید اندکی آن را بخوانیم.
و یکی از سرهایش را دیدم که تا به موت… کشته شد. و از آن زخم مهلک شفا یافت و تمامی جهان در پی این وحش در حیرت افتادند.
- فقط دقت کنید. هرگز توجهتان به کمونیسم نباشد. این چیزی نیست جز ابزاری که در دستان خدا استفاده میشود، تا شما را قادر سازد روزی «انتقام خون» را بگیرید، که فردا شب به آن خواهیم پرداخت. میبینید؟
و آنها اژدها…
- اژدها که بود؟ شیطان. درست است، «اژدهای سرخ»، بسیار خب.
… که قدرت به وحش داده بود پرستش کردند (جاییکه قدرتش را بدست میآورد، میبینید.) و وحش را سجده کرده، گفتند که کیست مثل وحش و کیست که با وی تواند جنگ کند؟
و به وی دهانی داده شد که به کبر و کفر تکلم میکند و قدرتی به او عطا شد که مدت چهل و دو ماه عمل کند.
پس دهان خود را به کفرهای بر خدا گشود (بفرمایید، میبینید، بسیار خب)… تا بر اسم او (به او لقب بدهد.)… و خیمهی او (که مکان سکونت روحالقدس است.)…
- تا آن را مکانی در روم بسازد؛ یک شهر واتیکان. میتوانید همینطور ادامه بدهید!…
و سکنهی آسمان کفر گوید.
- با گفتن اینکه آنها شافع هستند بر آنها کفر ورزید.
و به وی داده شد که با مقدسین جنگ کند (و چنین کرد) و بر ایشان غلبه یابد (چنین کرد.)…
- آنها را به آتش سوزانید، خوراک شیران کرد! و به هر طریقی که توانست آنها را کشت!
… و تسلط بر هر قبیله و قوم و زبان و امت بدو عطا شد.
- و این هرگز تا زمانیکه روم بتپرست به روم پاپی تبدیل نشد، بدین صورت اتفاق نیفتاد و قدرت کاتولیک در جهان گسترش یافت و کلیسای جهانی کاتولیک را شکل داد.
- “به روغن و شراب من ضرر مرسان!” میبینید؟
و جمیع ساکنان جهان جز آنانیکه نامهای ایشان در دفتر حیات برهای که از بنای عالم ذبح شده مکتوب است، او را خواهند پرستید.
اگر کسی گوش دارد، بشنود.
اگر کسی اسیر نماید، به اسیری رود، و اگر کسی به شمشیر قتل کند، میباید او به شمشیر کشته گردد. در اینجاست صبر… و ایمان مقدسین.
- حال، دیشب شاهد آمدن او با شمشیر بزرگ خود برای کشتن بودیم.
- میبینیم که او نیز به شمشیر کشته میشود، یعنی با شمشیر کلام. کلام خدا، شمشیر دو دمهی تیز، که او را کشته و به زیر میافکند. صبر کنید تا آن هفت رعد آواز خویش را برای آن گروهی که میتواند حقیقتاً کلام خدا را برگیرد و آنجا در دست گیرد، بلند کنند؛ آنوقت بریده و قطع خواهد نمود. و آنها میتوانند آسمانها را ببندند. میتوانند این را ببندند، یا آن کار را بکنند، هر کاری که بخواهند. جلال! او (شیطان) با کلامی که از دهان وی صادر میگردد، که از شمشیر دودمه تیزتر است، کشته خواهد شد. اگر بخواهند میتوانند صدها میلیارد تُن مگس را احضار کنند. آمین! هرچه بگویند، اتفاق خواهد افتاد، چون این کلام خداست که از دهان خدا میآید. بله، آمین! خدا، همواره، این کلام اوست، اما او همواره از یک انسان استفاده میکند تا آن را عمل کند.
- خدا میتوانست در مصر آن مگسها را بخواند، ولی گفت: “موسی! این کار توست. من فقط به تو خواهم گفت چهکار کنی، و تو برو و انجامش بده.” او کاملاً این کار را کرد. میبینید؟ او-او میتوانست خود شیر را برگزیند تا آنها را بخواند، میتوانست سبب شود که ماه، یا باد این کار را بکنند. ولی، ولی گفت: “موسی!” این… او انسان را برمیگزیند. بسیار خب.
- اکنون متوجه میشویم، این شیطان است، که پس از بیرون افکنده شدن از آسمان، خودش را در وحش تجسم میدهد. و اکنون او یک وحش است، ضدمسیح، نبی کاذب و اکنون وحش و نام موت! به او داده شده است و عالم اموات از عقب او میآید! تماماً شیطان، بر تخت خویش! اوه خداوند! بر روی زمین، او شیطان است، نمایندگان او بر روی زمین، اکنون او رأس تمام سلطنتهای جهان است. همان سلطنتها و پادشاهیهایی که در انجیل متی باب 4 به خداوند عیسی پیشکش کرد. شیطان اکنون یک پادشاه کامل میشود.
- حال، این در آینده! اتفاق میافتد و او اکنون نبی کاذب است. پس از مدتی، پس از اینکه عهد خویش را با یهودیان میشکند، میشود وحش. میدانید که چطور ما… بسیار خب، حال توجه کنید. در آن زمان، به او قلب یک وحش داده خواهد شد و شیطان خود را تجسم خواهد داد. چون، هنگامیکه کلیسا به بالا برود، شیطان بیرون افکنده میشود. میبینید؟ میبینید؟ این انجام شده، آنوقت، تمام ادعای او به اتمام رسیده است. حال، مادامیکه…
- ببینید، تا زمانیکه شافی همچنان بر روی تخت باشد، شیطان میتواند آنجا بایستد و مدعی باشد، چون او وکیل طرف مقابل است، او منازع مسیح است. و مسیح… او آنجا ایستاده، منازع آنجا ایستاده و میگوید: “صبرکن! آدم سقوط کرد! آدم این کار را کرد. من بر او غلبه یافتم. همسرش را به باور یک دروغ واداشتم. و تو گفتی که بخاطر این محکوم خواهد شد. من این کار را کردم!”
- ولی متوسط آنجا ایستاده، آمین! خویشاوند و رهاننده، آمین! با خونی که میتواند قلب پستترین گناهکار را بگیرد و تبدیل کند، آنجا ایستاده است. متوسط بر روی تخت است. بله، آقا!
شیطان گفت: “ولی آنها گناهکارند!”
او میتواند بگوید: “نیستند.”
- سفیدکننده اختراع شده بود، یا ساخته شد، تا لکه را بزداید، رنگ جوهر یا هر لکهی دیگری را برطرف کند. آنها آن را یافتهاند. چنان آن را میزداید که دیگر قادر به یافتن آن نخواهید بود. آنها را به گاز و سپس به نور کیهانی برمیگرداند. از ملکولها و همهی چیزهای دیگر میگذرد، تا جاییکه آن را به جای اصلی که از آن آمده، برمیگرداند. این یک خلقت است… یک خلقت، باید از جانب یک خالق آمده باشد. ولی تمام مواد شیمیایی که ساخته شده و در کنار هم قرار داده شده بودند، تجزیه شده و این تمام ماجرای آنهاست. دیگر چیزی از آن باقی نیست. حتی ذات آب که با سفیدکننده ادغام شده، که خاکستر است.
- آمین! جلال بر خدا! کاملاً پاک است. این کاری است که خون عیسی مسیح با فرزند راستین خدا انجام میدهد، هنگامیکه به گناه خود اعتراف کرده و آنجا میایستد، و در رحمت او… عادل شمرده شده. آنقدر عظیم است که خدا گفت: “دیگر حتی نمیتوانم آن را به یاد آورم. او قطعاً فرزند من است.”
- “هر آینه به شما میگویم، اگر به این کوه گویید جابهجا شود و در دل خود تردید نداشته باشید، بلکه به آنچه گفتید ایمان داشته باشید… واقع خواهد شد. آنچه گفتهاید برایتان واقع خواهد شد.” شما یک فرزند فدیهشده هستید.آمین! میدانم که این درست است.
- شاهد ظاهر شدن سنجابها بودهام، شش بار متفاوت، که میدانستم هیچ سنجابی در آنجا وجود نداشته است. او فقط… او میتواند سنجابها را خلق کند، همانطور که میتواند مگسها را خلق کند، قورباغهها و یا هرچیز دیگری را خلق کند! او، او خداست، خالق. بله، و هیچ موجود فانیای…
- اما هنگامیکه گناه آن فانی اعتراف شده و در آن سفیدکننده میافتد، در سفیدکنندهی عیسی مسیح، تمام گناهان را میزداید. او خالص و دست نخورده، عاری از گناه و عاری از هر تقصیری است. “هرکه از خدا مولود شده است، گناه نمیکند، زیرا نمیتواند گناهکار بوده باشد.” سفیدکننده میان او و خدا میایستد. اصلاً چطور میتواند به انجام برسد، درحالیکه سفیدکننده آن را شکسته و به او که آن را منحرف کرده بود، برگردانده است! آمین!
- اوه! احساسی روحانی دارم. به شما میگویم، درحالیکه این شروع به مکشوف شدن مینماید، تهییج میشوم.
- توجه داشته باشید. کاملاً شیطان، بر تخت خود. بله، آقا! این را به خدا پیشکش کرد، به خداوند ما پیشکش کرد. اکنون اینجاست، اینجا نشسته، با قلب وحش در درون خود. حال، این شخص، وحش، شیطانِ تجسمیافته است. او ظهور خود را بر روی زمین، تحت یک تظاهر دروغین انجام میدهد. اوه خدای من! تحت تظاهر دروغین کلام خدا، او خود را با کلام خدا مرتبط میسازد.
- او دقیقاً همان کاری را کرد که نمادش، که یهودا بود، دو هزار سال قبل به انجام رسانید. او چهکار کرد؟ یهودا بعنوان یک ایماندار وارد شد، با اینکه از ابتدا بیایمان بود. “او فرزند هلاکت متولد شده بود.” او نتوانست باعث فریب عیسی شود. زیرا او از ابتدا وی را میشناخت، آمین! چون او کلام بود. بسیار خب. و، به یاد داشته باشید، یهودا جایگاه خزانهدار را یافت، و توسط پول لغزش خورد.
- کلیسای امروز هم همینطور! کلیسای کاتولیک، همانطور که دیشب متوجه شدیم، برای مراسم نه روزه، برای دعاها و برای همه چیز پول دریافت میکند. تقریباً به همان صورت، همین امر در دختران کلیسای کاتولیک، پروتستانها نمایان شد. همه چیز در پول پیچیده شده است. اینجا جایی است که یهودا سقوط کرد، جایی است که او سقوط کرد، و جایی است که پروتستانها سقوط میکنند.
- دقت کنید. این سوار آخر، وقتی ظاهر میشود، سوار بر اسبی رنگپریده است. اکنون در آخرین دورهی خود است. حال، این دوران ما نیست، در آینده است. این مُهری است که از پیش گفته شده. چون، وقتیکه این واقع میشود، کلیسا به بالا برده شده است. وقتی مسیح اینجا بر روی زمین ظاهر میشود… این فرد ظاهر میشود، کامل میشود، شیطان کامل، از ضدمسیح تا به آخر، توسط نبی کاذب. سپس به وحش، خود شیطان و او سوار بر اسبی از ضدمسیح تا به آخر، توسط نبی کاذب. سپس به وحش، خود شیطان و او سوار بر اسبی رنگپریده است. با تمام انواع رنگها ادغام شده، تا یک موت و رنگپریدگی ر ا پدید آورد.
- اما هنگامیکه خداوندمان بر روی زمین ظاهر میشود، سوار بر اسبی سفید مانند برف خواهد بود. و او کاملاً، عمانوئیل خواهد بود، کلام تجسمیافتهی خدا در یک انسان. میبینید؟ اینقدر تفاوت در بین آنها وجود دارد. این فرق آنهاست.
- توجه داشته باشید، ضدمسیح سوار بر یک اسب رنگپریده است، ترکیب رنگها. اسب حیوانی است که نمایانگر یک قدرت است. قدرت او کاملاً با هم ادغام شده است. چرا؟ چون این قدرت سیاسی، قدرتهای کشوری، قدرتهای مذهبی و قدرتهای شیطانی است. انواع مختلف قدرتها با هم ترکیب شدهاند، یک اسب رنگپریده و مختلط را به ثمر آورده است. او دارای انواع قدرتهاست.
- ولی وقتی عیسی بیاید، سوار بر یک اسب تک رنگ، یعنی کلام است. آمین!
- این یکی رنگهایش را ترکیب میکند، سرخ، سفید، سیاه، سه رنگ در یک، در یک نمایانگر شده. و سه قدرت در یک نمایانگر شدهاند. اسب سفید، اسب سیاه و اسب سرخ. و سه در یک تاجگذاری میشود. میبینید؟ قطعاً.
- من خودم تاج را دیدهام، اینقدر به آن نزدیک بودم و به آن نگاه میکردم. اجازه نمیدادند به آن نزدیکتر شوم، بخاطر حفاظ شیشهای. آنجا بود، یک قفل بزرگ بر آن، در درون یک محفظه، تاج سهگانه. پس میدانم که این حقیقت است. آه-ها! آنجا بود، تاج سهگانه، خلیفه: آسمان، برزخ و زمین.
- سه قدرت با هم متحد شدهاند، میبینید، همه در یک رنگ ادغام شدهاند، زرد. موت در تمام آن جاری است. سیاسی، مذهبی و قدرتهای شیطانی در هم ادغام شدهاند. سیاست، او پادشاه سیاست است، یعنی شیطان. با هوش! قطعا! سعی نکنید از او زرنگتر باشید، فقط به خداوند توکل کنید… فقط همین.
- همانطور که قبلاً به این پرداختهام. تمام هوشمندی، تحصیلات و چیزهای مانند آن از جهت نادرست آمده. کافی است این را در کتابمقدس دنبال کنید و ببینید که درست است یا خیر. فرزندان قائن را دنبال کنید و ببینید که چه شدند. سپس فرزندان شیث را دنبال کنید، ببینید که آنها چه بودند. نه اینکه من از جهالت حمایت کنم، بههیچوجه. خیر، قربان! ولی هرکسی را در کتابمقدس در نظر بگیرید، به ندرت…
- و یکی هست به نام پولس، که فردی باهوش بود، و او گفت که لازم بود هرچه میدانست را فراموش کند، برای اینکه مسیح را بشناسد. او گفت: “و کلام و وعظ من به سخنان مقنع حکمت نبود، بلکه به قوّت رستاخیز مسیح.” درست است، قوّت روحالقدس.
- دیگران را در نظر بگیرید. بعضی از آنها حتی دست چپ و راست خود را نیز نمیشناختند. و-و دوران انبیا را در نظر بگیرید، که از کجا آمدند و تمام این چیزها. متوجه منظورم میشوید؟
- میبینید، پس این هوشمندی، دانش و حکمت است. حکمت (دنیوی) دقیقاً همان چیزی است که شما را از خدا دور میسازد.
- او سه قدرت داشت، سه قلمرو: زمین، آسمان و برزخ.
- او، خودش یک سهگانگی است. این چیزی است که از آن تشکیل شده است، وسوار بر یک سهگانگی است. قدرت او در سهگانگی است. تاج او در سهگانگی است. اسب او در سهگانگی است. چیزی که او هست، یک سهگانگی است. تاجی از سهگانگی، قدرتی از سهگانگی، (سوار بر) اسبی از سهگانگی؛ این جایگاههای اوست. دوباره یک چهار میبینید، باز هم شاهد یک چهار هستیم. بسیار خب.
- سه مرحلهی خدمات او، او را یک شخص میسازد، شیطان تجسمیافته. سه مرحلهی… ضدمسیح، نبی کاذب، و وحش. آن سه تا، در نماد. میبینید. سه نماد وجود دارد، حال، سه هست که او را شکل میدهد.
- خدا، خدا هم خود را در آب، خون و روح میشناساند و یک مسیحی را، توسط کلام خدا، فرزند خدا میسازد. میبینید؟ و این سه قدرت او را شیطان میسازد. میبینید؟ اوه، اینی که اینجاست، آب، خون و روح است که خداست. و آن یکی، سیاست، مذهب و قدرتهای شیطانی، در ترکیب با یکدیگر، او را شیطان میسازد.
- نخستین آمدن مسیح، یک فرد فانی. او سه بار میآید. مسیح در سه است. میبینید؟ (ببینید که چطور میآید، شیطان چهار است.) به مسیح دقت کنید. نخستین آمدن، بعنوان یک فرد فانی آمد، تا خودش را بدهد و بمیرد. درست است؟ این آمدن نخستین اوست. آمدن ثانویه ربوده شدن است، او را در آسمانها ملاقات میکنیم، نامیرا. سومین آمدن او، او خدای تجسمیافته است. آمین! [برادر برانهام دستانش را به هم میزند.] خدا، عمانوئیل، تا بر زمین سلطنت کند! درست است. فقط سه.
- چهارمین مرحلهی سوارکار، توجه کنید. چهارمین مرحلهی این سوارکار موت خوانده شده است. موت یعنی «جدایی ابدی از خدا» این مفهوم موت است، جدا بودن ابدی از خدا.
- حال، ما این فرد را مشخص کردیم، از طریق کتابمقدس نشان دادیم که این فرد کیست، حتی تپهها را در نظر گرفتیم، مکان و همه چیز را، جزئیات دقیق را تا انتها. و اکنون او موت خوانده شده است، توسط عقاب. «موت»، این چیزی است که او را خطاب کرد. یادتان باشد، اینجا، موت به معنی جدایی ابدی است.
- به یاد داشته باشید، مقدسین نمیمیرند. آنها به خواب میروند، نمیمیرند. “هرکه کلام مرا بشنود و به فرستندهی من ایمان آورد، حیات جاودانی دارد.” درست است. عیسی گفت: “در داوری نمیآید. بلکه از موت تا به حیات منتقل گشته است. من قیامت و حیات هستم.” عیسی گفت: “هرکه به من ایمان آورد، اگر مرده باشد، زنده گردد و هرکه زنده بود و به من ایمان آورد، تا به ابد نخواهد مرد.” ایلعازر مرده بود؟ “او خوابیده است.”
- “ترسان مباشید، دختر نمرده، بلکه خفته است.” و او را استهزا کردند. درست است؟ میبینید، مقدسین نمیمیرند.
- جدایی از خدا موت است، موت ابدی. و این فرد «موت» خوانده شده است، پس از او برحذر باشید. او چیست؟ یک سیستم تشکیلاتی سازمان یافته، نخستین، شماره یک، کلیسا، سازمان یافته، که ادراک کنستانتین را در خلال شورای نیقیه پذیرفت.
- دیشب به آن زنان پرداختیم و نشان دادیم که حوا، نخستین عروس، قبل از اینکه حتی شوهرش به وی درآید، سقوط کرد، بخاطر بیایمانی به کلام خدا در عدن. عروس روحانی که در روز پنطیکاست مسیح متولد شده بود، قبل از اینکه مسیح به او درآید، چه اتفاقی افتاد؟ سقوط کرد، در روم. چه؟ او عفت خود در کلام را بخاطر دگم از دست داد. آمین!
- من-من-من باز ایجاد آن تهییج را در خودم احساس میکنم. بله، آقا! فکر به آن… منظورم به دیوانهبازی نیست. چنین منظوری ندارم. اما فقط… نمیدانید که این با من چه میکند. اکنون چهار روز است که در چنین شرایطی هستم. فقط… فقط باید چیزی بگویم، به نوعی باعث میشود دوباره احساس انسانبودن داشته باشم. میدانید منظورم چیست. بسیار خب. وقتی اینطوری شروع به صحبت میکنید و میبینید که رویاها در همهجا دارند ظاهر میشوند. درست است. به همین دلیل است که چیزی میگویم تا دوباره خودم را برگردانم، میبینید؟
- تابهحال زمانیکه صف تمییز داریم، متوجه من شدهاید؟ چیزی میگویم که باعث خندهی افراد میشود، بعد چیز دیگری میگویم که باعث گریستن آنها میشود، بعد چیزی میگویم و آنها را خشمگین میکند. چیزی را تشخیص دادهام. و یک چیز میگویم تا ببینم چطور واکنش نشان میدهد، بعد میبینم که چه نوع نوری برآنهاست، چه اتفاقی میافتد. آنوقت میدانم که در کجاست. و میدانم که دارد خطاب میکند یا خیر. اگر نباشد… آنجا نشسته، یک ایماندار راستین، بسیار خب. آنها را خطاب میکنید، سپس میگویید: “شما چنین و چنان…” میبینید؟
- و وقتی پایین میروید، روح شروع میکند به مسح کردن، آنوقت شاهد آمدن آن نور در همهجا هستیم، اینطوری، در سرتاسر سالن. پس، به این خاطر است که چیزی میگویم، به نوعی دوباره شروع میکنم، از نو شروع میکنم. میبینید.
- از یکشنهی گذشته، تنها در یک اتاق مینشینم، فقط دعا میکنم، همین و بس، تحت مسح. و میدانم که این درست است. اگر به خدا ایمان دارید، میدانم که دارید، منتظر آخر هفته باشید. آه-ها! میبینید؟ میبینید؟ بسیار خب.
- حال، موت به معنای جدایی ابدی از خداست. و به یاد داشته باشید، مقدسین نمیمیرند.
- به خاطر داشته باشید که به عروس او یک اسب زرد رنگ داده شد… منظورم، به این سوار یک اسب زرد رنگ داده شد که با آن پیش برود. این اسب زرد رنگ به او داده شده بود تا با آن پیش برود. و او بر این اسب زرد، یعنی موت، سوار بود. حال، میدانیم که او چه بود. میدانیم که چه کلیسایی بود.
- و به یاد داشته باشید، در شب گذشته دیدیم، او فقط یک «فاحشه» نبود، او «مادر فواحش» بود.
- و متوجه شدیم که چه چیزی او را یک فاحشه ساخت، زنی که از آن نوع زنهاست. من فقط… این برای استفاده در یک جماعت مختلط عبارتی ناخوشایند است. ولی میدانید، کتابمقدس این را میگوید. پس، بعد، متوجه میشویم که این زنی است که در ناراستی نسبت به عهد ازدواج خود زندگی میکند. و میبینید، او میبایست، او خود را، او خود را «ملکهی آسمان» میخواند (این عروس خدا خواهد بود، خدا مسیح است.) و متوجه میشویم که این زن دارد مرتکب زنا میشود و پادشاهان جهان، توانگران عالم و مردان بزرگ را وادار به زنا میسازد. تمام زمین به دنبال او رفت. میبینید؟
- و بعد متوجه شدیم که او دخترانی ثمر آورد، و آنها هم فواحش بودند. فاحشه چیست مگر یک روسپی، همان چیز، یک فاحشه، فحشا میکند، شرارت، و ارتکاب به زنا. آنها چهکار کردند؟ سازمان یافتند، سیستم یافتند، یک سیستم انسانی را تعلیم دادند، پنطیکاست و همهی دستهها.
- حال، پنطیکاست! وجدانت را نادیده نگیر. بگذارید چیزی به شما بگویم. بیایید با یک چیزی روبرو شویم. زمان خیلی دیرتر از آن است که بخواهیم ملاحظه کنیم. به اینجا دقت کنید.
- ما در دوران لائودیکیه به سرمیبریم. و این یکی از مضحکترین دوران در تمام دوران است، ولرم، و آن مقدس یعنی مسیح پشت در ایستاده، تلاش میکند که به داخل بازگردد. و این پیغام پنطیکاستی است که میگوید: “دولتمند هستم.” پسر! نخست تو فقیر بودی اکنون حقیقتاً توانگر شدهای “محتاج به هیچچیز نیستم.” و-و اوه، چه بودی.
- او گفت: “عریان و مسکین و کور و فقیر هستی و این را نمیدانی.”
- حال، اگر کسی آن بیرون در خیابان عریان بود، و از آن آگاه بود، سعی میکرد به خودش کمک کند. ولی وقتی-وقتی از آن آگاه نباشید و نتوانید تفاوت را به او بگویید، آنوقت او در وضعیت بدی است. خدا به او رحم کند. توجه کنید.
- حال، به یاد داشته باشید، این ضدمسیح، که یک انسان است، عروس او، که یک کلیساست، “به او امکان توبه داده شد، ولی این کار را نکرد.” در آن عصر کلیسا، یعنی در طیاطیرا. یادتان هست؟ میتوانید…؟
- حال، بیایید یک لحظه به عقب برگردیم. چیزی نمیشود اگر یک دقیقه به عقب برگردیم. برگردیم به باب دوم، برای یک دقیقه… باب دوم را بخوانیم از… حال، طیاطیرا. حال به این دقت کنید، خیلی سریع. زمانمان رو به اتمام است و هنوز شروع نکردهایم. ولی توجه کنید، طیاطیرا. حال، این از آیهی هجدهم باب دوم شروع میشود.
و به فرشتهی (یعنی پیغامآور) کلیسای در طیاطیرا بنویس. این را میگوید پسرخدا، که چشمان او چون شعلهی آتش… و پاهای او چون برنج صیقلی است.
اعمال و محبت و خدمت و ایمان… و صبر تو را میدانم و اینکه اعمال آخر تو بیشتر از اول است.
لکن بحثی کمی بر تو دارم که آن زن ایزابلنام را راه میدهی…
- بفرمایید، او را در کتابمقدس میشناسید. او همسر اخاب بود. و در اینجا زن است، کلیسا، ایزابل، همسر نبی کاذب، به نظر میرسید که نبی راستین خدا باشد. پاپ، نبی راستین و همسرش، ایزابل. حال، اخاب به نظر میرسید که یک یهودی راستین باشد، ولی یک فریبکار بود. این را میدانید، چون همسرش به هر طریقی که تمایل داشت او را هدایت میکرد، متوجه میشویم که ایزابل هم با استفاده از پول خود اینها را به هرطریقی که بخواهد هدایت میکند:
… که خدا را نبیه میگوید (متوجه شدید؟) و بندگان مرا تعلیم داده اغوا میکند (میبینید، تعلیم ایزابل تمام کشور را دربرگرفت)… که مرتکب زنا… و خوردن قربانی بتها بشوند.
… و به او مهلت دادم تا توبه کند (میبینید؟) اما نمیخواهد از زنای خود توبه کند.
- به آیهی بعد توجه کنید.
… او را بر بستری میاندازم و آنانی را که با او زنا میکنند، به مصیبتی سخت… (وارد مصیبت عظیم میشود. نه کلیسا)… مبتلا میگردانم، اگر از اعمال خود توبه نکنند.
- حالا به اینجا دقت کنید.
… و اولادش (فاحشههای او) را به قتل خواهم رسانید (موت روحانی)…
- به این ایمان دارید؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] این کلام است. “آنها را به موت خواهم کشت.” و اگر کشته شدهاند، به صورت ابدی جدا شدهاند. بسیار خب. به یاد داشته باشید، به او فرصت توبه داده شده بود.
- عصر طیاطیرا در دوران تاریکی بود. سوار اسب سیاه در آن زمان میتاخت، هنگامیکه بابت تمام مراسم، دعاها و آیینهای نه روزه باید پول پرداخت میکردند. اکنون اسب سیاه او را میبینم، سپس، بعد از اینکه از توبهکردن در طیاطیرا سر باز زد، (چه؟) مرکب خود را از اسب سیاه به زرد کمرنگ تغییر داد، موت، برای آخرین عملکرد او.
- شاید در اینجا باعث ایجاد تلنگر در افراد بشوم. رد کردن خدا، رد کردن دعوت خدا، شاید آخرین بارتان باشد. درست همانگونه که کلیسا انجام داد. این تمام شده است. خدا، صبر خدا، همیشه برای انسان مجادله نمیکند. میبینید.
- و زمانیکه کلیسا این را رد کرد، از پذیرش آن سر باز زد، تغییر کرد و رفت تا… اکنون نامی یافته که آن را «موت» گویند، جدایی. خدا گفت: “حتی اولاد او را خواهم گرفت، پنطیکاستیها، و تکتک آنها را در جدایی ابدی خواهم کشت.” بفرمایید، عصر طیاطیرا، عصر تاریکی. اسب سیاه او اکنون شده است موت، برای آخرین خدمت او.
- میبینید که چطور ادوار کلیسا با مهرها در هم تنیده هستند؟ کاملاً درست. و میدانیم که این درست است. روحالقدس هیچ اشتباهی نمیکند. او یک اثبات عظیم به ما داد، آخرین بار، زمانیکه داشتیم به ادوار کلیسایی میپرداختیم.
- محبت و حلم خدا را ببینید! قبل از اینکه بر او داوری کند، به او فرصت توبه داد، و به نام خداوند است که این را میگویم. او همین چیز را به کلیسای پروتستان داده است، ولی او بدان عمل نخواهد کرد. پیغام همه جا را تکان داده، ولی او این کار را نخواهد کرد. او دگمها و اعتقادنامههای خودش را خواهد داشت، مهم نیست که چقدر این را توضیح بدهید.
- همانطور که آن روز در شیکاگو این را گفتم، برای خادمینی که تعدادشان از جمعیت امروز بیشتر بود! آنها میخواستند مرا به دام بیندازند، دربارهی تعلیم، ذریت مار و تمام این چیزهای دیگر. گفتم: “پس یک نفر کتابمقدسش را بردارد و بیاید کنار من بایستد.” و هیچکس چیزی نگفت.
- تامی هیکس گفت: “برادر برانهام! هرگز این را به این صورت نشنیده بودم. سیصد نوار از آن را میخواهم. میخواهم آن را برای تمام خادمینم بفرستم.”
- حدود پنجاه، یا هفتاد و پنج نفر بودند که گفتند: “به آنجا میآیم تا تعمید بگیرم.” آیا آمدند؟ حتی یک نفرشان هم نیامد. چرا؟ خدا به آنها فرصت توبه داد! و او اولاد شما را به موت خواهد افکند، موت روحانی.
- اگر خدا بخواهد فردا شب به آن خواهیم پرداخت یا شنبه شب، دربارهی آن بلایا که واقع خواهد شد. توجه کنید که آنجا چه اتفاقی میافتد.
- همانطور که دربارهی مصر، به مصر فرصت توبه داد. و آخرین بلا چه بود؟ موت بود.
- این آخرین بلا در کلیسای پنطیکاستی است، موت روحانی. او مرده است. این به نام خداوند است. خدا به او فرصت توبه داد و او آن را رد کرد. حال او مرده است، دیگر هرگز نخواهد برخاست.
- و آن افراد، تلاش میکنند که اسقفها و کشیشان را بیاورند، و آنها را «پدر مقدس فلان و فلان» خطاب میکنند. آنها باید از خودشان شرمسار باشند. انسان چقدر میتواند کور بشود! آیا عیسی نمیگوید؟ هنگامیکه باکرهی خفته آمد تا روغن بخرد آن را نیافت!
- همه، میشنوید که مردم میگویند: “روحالقدس را یافتم. به زبانها صحبت کردم.” اما نمیخواهید در چنین کلیسایی باشید. “اوه، میدانی، گمان نمیکنم بخواهم در مکانی مانند آن باشم.” و بعد میگویید روحالقدس را یافتهاید؟
- شما طرق مجلل خود را میخواهید. میخواهید، در بابل باقی بمانید، ولی همچنان از برکات آسمان لذت ببرید. باید امتحانتان را انجام دهید. نمیتوانید آنجا در دنیا بمانید و در همان زمان خدا را خدمت کنید. عیسی گفت نمیتوانید خدا و مامونا را خدمت کنید. پس اگر توقع نداشته باشید…
- اگر واقعاً نجات یافته باشید، از جلساتی که روحالقدس دارد خودش را اثبات میکند و نشان میدهد که کلام خدا چنین است، لذت خواهید برد.
- یک نفر میگفت: “افراد خیلی سروصدا میکنند، این مرا دستپاچه میکند.” اگر به آسمان هم برسی دستپاچه خواهی بود. و فکرش را بکن، وقتی همهی آنها آنجا هستند، پس این چه میشود؟ اوه! خداوند چقدر میخواهدکه…
- او حلیم است، چنانکه در دوران نوح بود. او به سختی تلاش کرد. خیلی صبوری کرد، مدت صد و بیست سال، تا آنها را به توبه برساند. آنها توبه نمیکردند.
- در ایام مصر، او بلایا و همهی چیزهای دیگر را فرستاد. آنها توبه نمیکردند.
او یحیی را فرستاد، آنها توبه نکردند.
- او عیسی را فرستاد، تا بمیرد، تا تمام گروهی را که شنوای کلام بودند، نجات بخشد.
- و اکنون در ایام آخر، وعده داد که دوباره یک پیغام میفرستد تا کلیسا را به بیرون فراخواند، و ایمان نخستین را در آن احیا کند، بازگشت به کلام. و آنها این را نخواهند پذیرفت. آنچنان در دگمهای خودشان و اعتقادنامههایشان متعصب شدهاند، و دیگر این را نمیخواهند. اوه، فکر کنید که اگر آنها… اگر یک فرشته نازل شود؛ ولی خدا این کار را نمیکند.
- او کسی را که جاهل و احمق است، میگیرد؛ کسی که حتی الفبای خود را هم به سختی بلد است. او چنین فردی را میگیرد، چون او چیزی را میگیرد که هیچ است و بعد از طریق آن کار میکند. مادامیکه فکر کنند چیزی هستند، آنوقت نمیتوانند هیچ کاری با آن انجام دهند. او همواره این کار را کرده است. باید هیچ بشوید و بعد با خدا کسی بشوید. اوه خداوند!
- توجه داشته باشید. در عین حال “به او فرصت توبه داد، ولی او توبه نکرد.”
- او دوباره این کار را کرده، و باز هم توبه نخواهد کرد. رد کردن او، به طریقی، یا اینکه، او بار رد کردن خود طریقی کامل را در اختیار شیطان میگذارد تا به او درآید و تجسم یابد. درست است. در او به خود تجسم میدهد، چون او کلام را رد کرده است. و این دقیقاً همان چیزی است که کلیسای پروتستان میشود، یعنی یک فاحشه، چون حقیقت اثباتشدهی کلام خدا را رد میکند، و به شیطان این فضا را میدهد تا وارد شده و خودش را تجسم بخشد. و او صورتی برای وحش میسازد. زمانیکه همهی آنها را با هم یکی میسازد، در آینده، و دقیقاً به همان صورتی که خدا گفت، دارد اتفاق میافتد. درست است. آمین!
- اگر دارای تحصیلات بودم، میتوانستم این را مطرح کنم. هیچ تحصیلاتی ندارم. فقط انتظار این را دارم که روحالقدس این را بر شما مکشوف سازد. و او این کار را خواهد کرد برای آنانیکه… درست است. انجام خواهد داد. بله. توجه کنید.
- ببینید که چطور، کلیسا اینجا چهکار کرد. او پیغام خدا برای توبه را رد کرد. او بعنوان ضدمسیح شروع کرد. این چیزی است که او بود. او شد، یک نبی کاذب، شیطانِ تجسمیافته، با تعلیم کذبهی خود این کار را کرد. و بعد، در تمام آن، خدا به او فرصت توبه داد، سعی کرد تا او را بدست آورد.
- میبینید چقدر حلیم؟ چه محبت بینظیری! هیچ محبتی مانند آن نیست. به آنها نگاه کنید، حتی با آب دهان بر صورتش، آنها را بخشید. این خداست. میبینید…
- پیغام خدا را رد میکند! ببینید، از او خواسته شده بود که توبه کند، به جایی بازگردد که از آن افتاده بود.
- و او از کجا افتاده بود؟ از کلام. درست است. حوا از کجا افتاد؟ [جماعت میگویند: “کلام.”] کلام! فرقه از کجا افتاد؟ [جماعت میگویند: “کلام.”] بفرمایید. میبینید؟ راه دیگری نیست. فقط، هر بار برمیگردد به کلام، برگشت به کلام. میبینید؟ و آنها به سیستمی وارد میشوند که آنها را از کلام دور میکند، بجای کلام آنها را از کلام دور میکند. توجه کنید.
- ببینید، به او فرصت توبه داده شده بود تا برگردد. توبه یعنی «بازگشت، برگشتن» توبه، «بازگشت»، به او فرصت داده شده بود تا بازگردد. به جاییکه…
- حال به خاطر داشته باشید، او اصلی بود، کلیسای پنطیکاستی که در روز پنطیکاست، روحالقدس بر آن ریخته بود. چند محقق کتابمقدس این را میدانند؟ قطعاً او بود. میبینید که از کجا رفت؟ او از کلام افتاد و دگمها را پذیرا شد. او انتظار داشت… بجای روحالقدس او خواستار یک مرد مقدس بود «دکتر اِل.اِل؛ پی.اِچ؛ کیو.وی» و بعد او را پاپ کرد. میبینید؟ قطعاً. ولی، او، این چیزی است که او میخواست. کسی که دعای او را بجایش انجام دهد. کسی که… او فقط پولش را بدهد، و این تنها کاری است که او میبایست انجام دهد.
- حال، امروز هم به همین صورت است. مادامیکه جایی برای نشستن در نیمکت کلیسا داشته باشند، هدایای هنگفتی در سبد هدایا میاندازند، این برایشان کافی است. آنها یک عضو آن کلیسا هستند. چیز دیگری در اینباره به آنها نگویید، نمیخواهند که بدانند. این دختران او هستند.
- حال، او از کجا افتاد؟ از کلام اصلیِ رسولانیِ انبیا و رسولان. این جایی است که از آن افتاده است. این جایی است که پروتستان از آن سقوط کرده است.
- توبه کن! برگرد! قبل از اینکه خیلی دیر شود، برگرد. هنوز خیلی دیر نیست. یکی از این روزها آن بره مکان خود را ترک خواهد کرد و بعد دیگر تمام خواهد شد. پس اکنون این دختران او هستند که از آنها خواسته شده، قبل از اینکه با او داوری شوند، “بازگشت کنند.”
- حال، آخرین پیغامی که دریافت میکنند، زمان این نبیای است که دربارهی آن صحبت کردهام. که کتابهای بسیاری دربارهی آن خواندهام. و میدانم که آن مردان حقیقتاً نیکو، معقول و دارای تفکر روحانی میدانند که این در پیش است. آنها این را میدانند. میدانند که در پیش است. آنها… ولی مشکل اینجاست که، مدام میگویند: “به این نیاز داریم، قرار است که باشد.” و زمانیکه میآید، چنان فروتن خواهند بود که از آن غافل خواهند شد؛ درست همانگونه که آنها در گذشته نیز همین کار را کردند. درست است. دربارهی آن مینویسند و میگویند: “اوه، بله، نیاز است که باشد.” بعد بگذار در برابرشان نشان داده شود، به سادگی آن را نادیده میگیرند. پس، همواره این کار را کردهاند.
- اکنون دقت کنید، کلام اصلی. آنها… آنها… او میبایست توبه کند تا بازگردد. و همچنین، همین هم از دخترانش خواسته شده است. تا مجبور شود… آنها داوری خواهند شد، و بر همان بستر افکنده و به همراه او کشته خواهند شد. از آنها خواسته شده که به کلام اصلی بازگردند، برگردند به تعلیم رسولان. ولی آنچنان وابسته به اعتقادنامهها و چیزهای دیگر هستند، این کار را نخواهند کرد. فقط آن را تمسخر میکنند.
- بعد چهکار میکنند؟ نهایتاً تمثالی برای وحش شکل میدهند. یک قدرت دیگر. توجه کنید، و نسبت به عروس بره، همانگونه که در مکاشفه 14:13 انجام داد، رفتار میکنند. این کاری است که میکنند، فقط جفا میرسانند، درست همان چیز. کلیساها دقیقاً به همان اندازهای عروس راستین مسیح را مورد تمسخر قرار میدهند که روم همواره انجام داده. دقیقاً به همان صورت. بله، آقا! با عروس راستین بره همان عملی را دارند که او در مکاشفه 14:13 داشت.
- حال توجه کنید. توسط کلام موعود خدا، میبینیم که او-او، فرزندان او را خواهد کشت، فرقهها، دختران او را با موت روحانی. حال، این مکاشفه 22:2 است. این را فراموش نکنید. کشتن، یعنی سپردن به موت. و موت «جدایی ابدی از حضور خدا» است. فکرش را بکنید، دوستان! به هیچ اعتقادنامهی انسانی توکل نکنید. هرچیزی که برخلاف کلام است، از آن برحذر باشید.
- حال دقت کنید، به این قسمت در کتابمقدس دقت کنید. گفت که نام او موت بود و… منظورم:
… اسم او موت است و عالم اموات از عقب او میآید.
- حال، در جسم عالم اموات همواره موت را دنبال میکند. وقتی انسان جسمانی میمیرد، عالم اموات از عقب او میآید؛ این گور است. عالم اسفل، در جسم. ولی بُعد روحانی، دریاچهی آتش است، میبینید، بسیار خب، در جدایی ابدی، جاییکه سوزانده میشوند.
- و-و ملاکی 4 گفت: “نه ریشه و نه شاخهای برای ایشان باقی خواهد گذاشت.” این راهی است که دنیا برای تطهیر دوبارهی خود دارد، برای سلطنت هزارساله.
- تابهحال دقت کردهاید که سوار بر اسب «او» (مذکر) است، و «”او» در دست «خود» داشت؛ «یک مرد»، نبی کاذب. ولی عروس او کلیسا خوانده شده. «او» (مؤنث)، ایزابل. اخاب، ایزابل. از این کاملتر نمیشود. میبینید؟ میبینید؟
- دختران نیز «او (مؤنث)» است، ولی هرگز سَر بودن یک مرد را نپذیرفتند! پروتستانها! ولی همچنان در چهارچوب تعلیمی خود، فاحشه هستند؛ فرقه، سیستمها، این فقط… این چیزی است که میگوید.
- توجه کنید. همهی اینها به کجا ختم میشود؟ به گمانم حدود دوازده یا چهارده دقیقه وقت داریم. ببینید که همهی اینها به کجا منتهی میشود. این چیست؟ دارد برمیگردد به جاییکه اتفاق افتاد. و شروع آن در آسمان بود. دارد به نبرد زمان آخر میرسد.
- اولین چیز در آسمان، یک نبرد بود. لوسیفر بیرون انداخته شد و به روی زمین آمد. سپس عدن را آلوده ساخت؛ و بعد از آن زمان درحال آلوده ساختن بوده است. و اکنون، از نبرد در آسمان، دارد میرسد به نبرد بر روی زمین، و باید بر روی زمین به اتمام برسد، در زمان آخر، در نبردی که آرماگدون خوانده شده است. حال، هرکسی این را میداند. نبرد در آسمان شروع شد. میکائیل و فرشتگانش او را سرنگون ساختند، بیرون انداخته شد، و وقتیکه اینطور شد، درست در عدن پایین آمد و در اینجا نبرد را آغاز کرد…
- خدا فرزندان خویش را به کلام خود مستحکم ساخته بود. حوا سر خود را از آن بیرون آورد و گفت: “به گمانم، شاید حق با تو باشد.” و همین کافی بود. و از آن زمان در جریان بوده است. سپس خدا پایین آمد و میبایست… او نازل شد تا کسانی که میآمدند را فدیه کند.
- همانطور که قبلاً اشاره کردم، خدا شبیه یک پیمانکار بزرگ است. او تمام مواد و ابزار خود را بر روی زمین میگذارد، و سپس بنای خود را میسازد. اکنون به یاد داشته باشید، قبل از اینکه دانهای بر روی زمین باشد، قبل از اینکه حتی آفتاب بر زمین بتابد، بدن شما آنجا بر زمین قرار داشت، چون شما خاک زمین هستید. میبینید؟ بله هستید. پیمانکار، خداست.
- حال، طریقی که او میخواست انجام دهد، این بود که (مانند کاری که با آدم کرد.) مشتی کلسیم، پتاسیم و نور کیهانی را برگیرد؛ «بدمد» و «بگوید» این پسر دیگر من است. میبینید؟ بعد تعداد بیشتری را خلق میکرد. «میدمید» و “این هم یکی دیگر.”
- ولی حوا چهکار کرد؟ او طریق را فاسد ساخت و این را از طریق یک آمیزش جنسی به ثمر آورد و بعد موت بدان وارد شد.
- حال خدا دارد چه میکند؟ او بسیاری از آن بذرها را در طول تمام مدت دارد، که پیشبرگزیده هستند، بسیار زیاد، پیشبرگزیده. و بعد، در زمان آخر، او نخواهد گفت: “حوا، بیا و فرزندی بیاور.” او خواهد خواند و من پاسخ خواهم داد. همین و بس. همین است. وقتی آخرین نفر وارد شده باشد، این کار را تمام خواهد کرد.
- حال، نبرد در آسمان آغاز شد. و بر روی زمین در شکل آرماگدون به اتمام خواهد رسید.
- نگاه کنیم و بازشدن این را ببینیم. و شاید بتوانیم آن را آشکار سازیم. خدا هم اینک ما را امداد کند که این کار را بکنیم. شاهد آشکار شدنش باشیم.
- سوار اسرارآمیز، دقت کنید که اکنون چه میکند. او «مخالفت کرد»، از اینکه توبه کند و به خون کلام اصلی بازگردد، سر باز زد. کلام، خون و جسم شد. میبینید؟ او از اینکه به آن بازگردد، سر باز زد. این ضدمسیح است! عروس راستین کلام… او مخالف عروس راستین کلام است. عروس خود را اختیار میکند! او با این عروس راستین هم مخالفت میکند. و بعد عروس خود را اختیار میکند و او را نزد خویش میآورد، در شکل یک مذهب که اعتقادنامه و دگم خوانده شده است. میبینید؟ حال، با دیدن عروس مقدس، بر ضد اوست. ولی عروس خود را شکل میدهد، ضدمسیح خوانده شده، توسط یک تعلیم ضدمسیح، که در تضاد با مسیح است. میبینید چقدر مکار است؟ و اکنون، بجای داشتن یک اتحاد در محبت که آنها را در پرستش تحت خون کنترل کند، یک فرقه را یافته است. بجای داشتن کلام، اعتقادنامهها، دگمها و این چیزها را برگرفت.
- پروتستانها میگویند «اعتقادنامهی رسولان». میخواهم کلامی از آن در کتابمقدس به من نشان دهید. رسول، چیزی به نام اعتقادنامهی رسولان در کتابمقدس وجود ندارد.
- همانطور که مدتی قبل در اینجا یا جایی دیگر گفتم، رسولان اگر اعتقادنامهای داشته باشند، اعمال 38:2 است. این دقیقاً تنها چیزی است که میدانم داشته است. این کاری است که همه را به انجام آن میخواند. وقتی یک نفر را یافت که به نظر میرسید مسیحی باشد، گفت: “از وقتی ایمان آوردید روحالقدس را دریافت کردهاید؟”
گفتند: “اصلاً نمیدانستیم که…”
گفت: “پس به چه چیز تعمید یافتید؟”
- حال، تعمید در نام عیسی، یعنی در نام خداوندمان عیسی مسیح خوب است، ولی این هنوز تمام کار نیست. خیر، آقا! میتوانید پنجاه بار تعمید یافته باشید، بدین شکل، و تا زمانیکه آن قلب توسط روحالقدس تبدیل نشده باشد، کمترین فایدهای نخواهد داشت. اینها همه باید در کنار هم باشد. توجه کنید، این-این مسیح است.
- ضدمسیح تعلیم عروس راستین را رد میکند و از این جهت عروس خویش را اختیار میکند و او را تحت اعتقادنامهی خودش برپا میسازد. عروس خود را اختیار کرده و او را فرقه میسازد! و آن عروس فرقههای دیگر را متولد میسازد، همانگونه که در کتبمقدس نقل شده است، دختران را بهدنیا میآورد. و او… او درست مانند مادرش میشود، جسمانی، دنیوی، فرقهای و در ضدیت با عروس روحانی، یعنی کلام.
- آنها نمیگویند که عضو کلیسا نیستند. با یک فرقهای صحبت میکنید: “قطعاً، من عضو کلیسا هستم.” مسیحی هستید؟ “عضو کلیسا هستم.” این هیچ ارتباطی به آن ندارد! میگویند… تو تعلقی به… شاید عضو چیزی باشید که کلیسا خوانده میشود. میبینید، عضو کلیسا باشید. این یک کلیسا نیست، آنها کلیسا نیستند. آنها لژهایی هستند که افراد دور هم جمع میشوند، و مردم مانند «کبوتران همجنس» هستند.
- شما فقط یک کلیسا هستید و آن هم بدن روحانی مسیح است. و شما در آن عضو نمیشوید، در آن متولد میشوید.
- همانطور که همیشه گفتهام، من پنجاه و سه سال همراه خانوادهی برانهام بودهام و هرگز عضو آن نشدهام. در آن متولد شدهام. میبینید؟
- حال توجه داشته باشید، به زیبایی نماد شده است. من-من… یک بخش کلام را یادداشت کردهام، ولی… وقت نداریم به آن بپردازیم؛ دربارهی عیسو و یعقوب.
- حال، عیسو یک فرد مذهبی بود. او مدعی بیایمان بودن نبود. او به همان خدایی ایمان داشت که یعقوب ایمان داشت، همان خدایی که پدرش ایمان داشت. ولی او تنها یک دغلباز بود، بابت این اصطلاح عذر میخواهم… اصلاً خوب نبود. او-او، تا جاییکه به اخلاق مربوط میشود، او واقعاً در این رفتار اخلاقی از یعقوب بهتر بود. اما، میدانید، او فکر نمیکرد… “اوه، نخستزادگی چه ربطی به این دارد؟” و حق نخستزادگی خود را به یعقوب فروخت. میبینید؟
- اما یعقوب، هیچکدام از این چیزهای بزرگی را که عیسو داشت، نداشت. او میراثی را که عیسو داشت، نداشت. ولی یک چیز بود که یعقوب میخواست، و آن هم نخستزادگی بود. اهمیتی نمیداد که چطور باید آن را بدست بیاورد، میخواست که آن را بدست آورد. و خدا او را منظور کرده بود.
- و بعد، امروز هم همینطور است، دربارهی انسان جسمانی، تفکر جسمانی، تفکر دنیوی. “خب، من عضو کلیسای دولتی هستم. من عضو این کلیسا هستم. عضو آن هستم.” اینها کمترین ارتباطی به آن ندارند، حتی ذرهای.
- دقت کنید، اکنون آنها را در یک اسب با رنگی ترکیبی جمع میکند. دارد آنها را دور هم جمع میکند، بر اسب رنگی ترکیبی، چون دارای قدرت سیاسی است.
- باور ندارید که دارد؟ رئیسجمهور فعلی چگونه به قدرت رسید؟ چگونه چنین اشتباهی رخ داد؟ آه-ها! برای آزادی مذهب به اینجا آمدید؛ و شما دموکراتها که نخستزادگی خودتان را به سیاست میفروشید! من هیچ… حزب دموکرات خوب است، هر دو فاسد هستند. من دربارهی مسیحیت صحبت میکنم. شما حق نخستزادگی خودتان را به یک لیست دموکرات میفروشید تا چنین چیزی را به قدرت برسانید! شرم بر شما!
- متوجه نمیشوید که این کشور، دقیقاً، درحال متابعت از الگوی اسرائیل است؟ اسرائیل چهکار کرد؟ به سرزمینی بیگانه وارد شد، ساکنین آنجا را بیرون راند و کشت، و رفت و کشور را تصاحب کرد. این کاری است که ما انجام دادیم، با سرخپوستها. تنها آمریکاییهای راستینی است که وجود دارند، دوستان سرخپوست ما هستند.
- بعد آنها چهکار کردند؟ اسرائیل چند فرد بزرگ داشت. اولین چیز… آنها داود را داشتند، و سلیمان را داشتند. آنها مردانی بزرگ داشتند. و نهایتاً به یک مرتد، یعنی اخاب رسیدند که با ایزابل، یک بیایمان ازدواج کرد.
- خب، این همان کاری است که ما انجام دادیم. ما واشنگتن و لینکلن را داشتیم، ولی ببینید که اکنون به چه رسیدهایم. و دقیقاً همان چیز، او شدیداً محصور ایزابل شده و با او ازدواج کرده است. شاید یک فرد ظاهراً خوب باشد، اما این ایزابل است که همه چیز را اداره خواهد نمود و اکنون شاهد آن هستید، تمام خانواده دارند وارد میشوند.
- روحالقدس حدود سی و پنج سال قبل به من چه گفت؟ همهی شما قدیمیها از آن اطلاع دارید، از هفت چیزی که قبل از واقع شدنشان نشان داد. و این آخرین است، ماقبل آخرین که درحال رخ دادن است، همهی چیزهای دیگر، تا جنگها و چیزهای دیگر دقیقاً موبهمو انجام شد. میبینید؟ و اکنون کشور در دستان اوست، یک زن، که بر کشور حکمرانی کند. ایزابل! میبینید؟
- ولی به یاد داشته باشید، در ایام ایزابل، یک نفر حقیقتاً ماهیت آنها را گفت. میبینید؟
- تجمع آنها، در اسب چندرنگشان. و، او دارد اینها را جمع میکند، آمیخته به اعتقادنامهها، فرقهها و تعالیم انسانی. درست است؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] قطعاً، یک رنگ ترکیبی، رنگ ترکیبی موت، اسب پژمردهی جهان. حال، درست است. رنگ ترکیبی موت، حالت دنیوی اسب پژمرده، اوه، اصلاً اثری از خون مقدس کلام نیست!
- و دقت کنید. از گوشه… کتابمقدس گفت که: “آنها را از چهار گوشهی زمین گرد هم خواهند آورد؛ آنها را در حارمَجدون جمع میکند.” تلاش میکنم به آیات فکر کنم، همانطور که آنها را اینجا یادداشت کردهام. آنها را نمیخوانم، فقط اینکه کجا مکتوب شدهاند، ببینیم که چه هستند. “آنها را گرد هم میآورد، برای روز عظیم نبرد خداوند خدا.” دقت کنید. حال، این اسب با رنگ ترکیبی، دنیوی، رنگپریده، بیمار، فکرش را بکنید. میدانید، این چیز بدی است. حال دقت کنید که آنها را کجا گرد هم میآورد. «از چهار گوشهی زمین»، آنها اکنون دارند برای آن نبرد نهایی جمع میگردند. نبرد نهایی بر طبق کلام در «حارمجدون» خواهد بود. میبینید؟
- سوار بر اسب رنگپریده، با عنوان «موت» یا با نامی که بر آن الصاق شده، «موت»، ضدمسیح است. گوش کنید. ضدمسیح، نخستین فرقه (جای هیچ مناقشهای نیست.) با ایزابل خود، یک فاحشه نسبت به کلام، به همراه دخترانش، همراه او، پروتستانها، اکنون دارند در یک اتحاد گرد هم میآیند!
- شنیدید که آن روز باپتیستها چه صحبتی میکردند، میدانید؟ هاه؟ “اوه، ما به آنها ملحق نخواهیم شد، ولی در مراودت و دوستی با آنها خواهیم بود. لازم نیست که عضو کلیسایشان بشویم…” بفرمایید. بفرمایید، دقیقاً چیزی که کلام گفت. میبینید؟ فاحشهی کهن، از همان ابتدا.
- اکنون دارند با یکدیگر جمع میشوند و به سمت آن نبرد نهایی پیش میروند، به سمت حارمجدون و سوار بر اسب مخلوط رنگ، با یک اسب سفید، یک اسب سرخ و یک اسب سیاه هستند. این سه تفاوت! قدرت سیاسی، قدرت روحانی، تحت کنترل قدرت شیطانی که ضدمسیح است. همهی آنها را با هم مخلوط کنید، و میرسید به یک اسب بیمارگونهای که او بر آن سوار است. درست است. حال توجه کنید. ببینید که بر چه چیزی سوار است، این اسب پریده رنگ خاکسترگونه، ترکیبی از سیاه، سرخ و سفید، به نبرد میآید و مطیعان خویش را از هر ملتی در زیر آسمان دور هم جمع میکند، آیا دانیال رویا را تفسیر نکرد، و دید که آن آهن یعنی روم، در هر سلطنتی رخنه کرد؟ دارند میآیند، دارند جمع میشوند.
برای خاتمه، چند لحظه آرام بنشینید و بادقت گوش کنید.
- اکنون دارند گرد هم میآیند تا این کار را انجام دهند، مطیعان خود را از چهارگوشهی جهان جمع میکند، سوار بر اسب رنگپریدهی بیمار، سه رنگ مخلوط. همان فرد!
- حال، در مکاشفه 19، تنها او نیست که درحال مهیّاشدن است، بلکه مسیح نیز آمادهی رویارویی با وی میشود. نبرد سنگین و داغ خواهد بود. مسیح در مکاشفه باب 19. مسیح خاصان خویش را جمع کرده، نه چهارگوشهی جهان، تنها بقیتی اندک خواهد بود. او دارد چهکار میکند؟ او دارد از چهارگوشهی آسمان آنها را جمع میکند. به آنها خواهیم رسید، «جانهای زیر مذبح» فردا شب، و خواهید دید که درست است یا خیر. چهارگوشهی آسمان، سوار بر اسبی به سفیدی برف.
- او هم یک نام دارد، نه موت، بلکه «کلمهی خدا»، حیات. آمین! بر روی ران او نوشته شده است «کلمهی خدا» این تنها حیات است، چون خدا تنها منبع حیات ابدی است که وجود دارد. زوئی! درست است؟ [جماعت میگویند: “آمین!”]
- و او «حیات» را بر خود مکتوب دارد، و سوار بر اسبی سفید، و در اینجا شاهد مردی هستیم با سه قدرت ترکیبی که «موت» خوانده میشود. او درحال گردآوری وکلای جسمانی و زمینی خود است و مسیح درحال گردآوری مقدسین، یعنی مطیعان خود که مولود آسمان هستند، است. او بر خود «موت» را مکتوب دارد. درحالیکه مسیح «حیات» را بر خود مکتوب دارد.
- کسانیکه همراه او هستند نیز سوار بر اسبهای سفید هستند، و «برگزیدگان پیش از بنیان عالم» خوانده شدهاند. آمین! آنها نسبت به کلام امین هستند. آمین! این را دوست دارم. «خوانده شده، برگزیده پیش از بنیان عالم». و بعد، امین به کلام، بخاطر برگزیدگیشان، همه تهییجشده به روغن و شراب تازه، در کنار او میتازند و نازل میشوند تا با سوار مواجه شوند. آنها میدانند که رعدها خیلی زود این را آشکار خواهند ساخت. میبینید؟
- دقت کنید. ضدمسیح چه میکند؟ اگر او (مسیح) کلام است، و نام او کلام است، پس کلام، حیات است. ضدمسیح؛ هرچیزی که ضد است یعنی «برخلاف و متضاد» است، پس ضد یعنی «برخلاف» مسیح، کلام. پس میبایست یک اعتقادنامه باشد یا یک فرقه که برخلاف و علیه کلام است.
- نمیدانم چطور ممکن است که از این غافل شوید. اگر این را متوجه شوید، چطور میتوانید از آن غافل شوید؟ نمیدانم چطور میتوانید.
- و این حقیقت است. ضد یعنی «علیه، برخلاف»، اینطور نیست؟ «کسرکردن از»، این چیزی است که او بود. او سوار بر یک اسب مخلوط شده است. این را همینجا در کلام خدا دیدیم.
- همینجا در هفت دورهی کلیسا این را دیدیم. در اینجا این را برمیگرداند به مهرها، آن را میگشاید و چیزهایی را که در طول ادوار کلیسا اتفاق افتاده، نشان میدهد.
- ضد یعنی «برخلاف و علیه» کلام. اعتقادنامهها، اکنون میبینید که چرا اینقدر با فرقهها و اعتقادنامهها مخالف هستیم؟ چون آنها برخلاف کلام خدا هستند. میبینید؟
- در اینجا شاهد این هستیم که حیات و موت به نبرد نهایی میرسند. اسب سفید، از حیات راستین، و اسب رنگپریده در نتیجهی ترکیب اعتقادنامهها. آنها شاهد رسیدن آن به این نبرد نهایی هستند.
- حال، میخواهم اینجا چیزی را بگویم، شاید باور نکنید. ولی دربارهاش جستجو کردم تا مطمئن بشوم. تنها یک رنگ اصلی وجود دارد، و آن هم سفید است. چند نفر این را میدانند؟ تنها یک رنگ اصلی وجود دارد. هرچیز دیگری، یک ترکیب است.
- مسیح از ابتدا بر یک سفید یکدست، کلام دستنخورده، بوده است. آمین! آمین! هر رنگی اگر مواد شیمیایی بدان افزوده نمیشد، سفید بود. آمین! جلال! هر کلیسایی بر تعلیم رسولانیِ کلام خدا میایستاد و خدا آن را تأیید میکرد، اگر او (ضدمسیح) اعتقادنامهها و فرقهها را با آن ادغام نمیکرد. بفرمایید.
اوه، برادر اِوانز! اکنون حس خوبی دارم! بله، آقا! بله، آقا!
- تنها یک رنگ اصلی، که سفید است. این هرگز با فرقهها و یا اعتقادنامهها ادغام نشده است. خیر، آقا!
- و به یاد داشته باشید، مقدسین او به ردای سفید ملبس هستند، آنها با فرقهها و اعتقادنامهها ادغام نشدهاند. حال متوجه میشویم، اعتقادنامههای فرقهها، جایی است که شما رنگهای مخلوط را بدست میآورید. ولی این رنگ اصلی است که او بر آن سوار است. رنگ اصلی بر قوم او است. آنها در خون فرو رفتهاند. این، آن ردا را تطهیر کرده و آن را به آن فراسو فرستاده است. میبینید؟ درست است.
آنانیکه ادغام شدهاند، رنگپریده شده و به موت میروند.
- این منحرفکردن است، یک انحراف، که رنگها را با سفید ادغام کنید؛ اینگونه رنگ اصلی را منحرف میسازید. درست است؟ اگر رنگ اصلی، تنها رنگ، سفید است و شما چیزی را با آن ادغام میسازید، هدف حقیقی آن را منحرف میسازید. آمین! درست است؟
- و هنگامیکه، اگر او اسب سفید است، و او کلام است، آنوقت، ادغامکردن هرچیزی با آن، هرنوع اعتقادنامهای، افزودن کلامی به آن، کسرکردن کلامی از آن، منحرفکردن کل آن است. اوه، خداوند! من را با کلام حفظ کن!
- حقیقت و خطا! مهم نیست که چقدر خوب باشد… حقیقت و خطا نمیتوانند ادغام شوند. نمیتواند ادغام شود. یا «خداوند چنین میگوید» است یا اینکه غلط است. مهم نیست که پدر مقدس چه گفته باشد، سنت بونیفِر با اسقف اعظم کانتر بری؛ نمیدانم چه کسی گفته است. اگر در تناقض با کلام است، انحراف است. کلام ادغام نخواهد شد. مثلاً: “خب، این فرد…” اهمیتی نمیدهم چهکار کرده است، چقدر مقدس است، یا هرچیزی مثل آن. این تنها حقیقت عیانی است که داریم. هر کلیسا، هر اعتقادنامهای که از این خارج باشد، دارای حقیقت نیست.
- یکی را نشانم بدهید که این را داشته باشد، میخواهم که به من بگویید. من کتابمقدس را گشوده و چیزی به شما نشان خواهم داد. میبینید؟ فقط یکی را نام ببرید. میگویید: “پنطیکاستی.” اوه، این فکر را همین الآن از یک نفر در اینجا دریافتم. به همین دلیل است که این را گفتم. بهتر است همینجا رهایش کنم، فعلاً، چون دیدم که باعث ایجاد ناراحتی شد. قصد ناراحتکردن شما را نداشتم، فقط خواستم بدانید که میدانم دارید به چه چیزی فکر میکنید. میبینید؟
- آنها که ادغام شدند، به موت (ضد) سپرده شدند. آنها به رنگ موت میشوند. زمانیکه هرگونهای از هرچیزی را با آن اصلی ادغام کنید.
- مانند همان چیزی است که مسیح دربارهی دانهی خردل گفت. با وجود اینکه کوچکترین دانه در میان تمام دانههاست، با هیچچیز دیگری ادغام نمیشود. خردل ادغام نخواهد شد. او یک خردل ناب و اصیل است. پس اگر فقط به همان اندازه ایمان دارید، به آن بچسبید.
- توجه کنید. حیات، سوار اسب سفید را دنبال میکرد، که کلام بود، حیات، اثباتشده توسط مقدسین قیامکردهی او که به همراه خود داشت. حال، نبرد چگونه قرار است که پیش برود؟
- عیسی گفت: “هرکه به من ایمان آورد، اگر مرده باشد، زنده گردد.” او گفت: “اگر به من ایمان آرید، اگر مرده باشید، زنده میگردید. و هرکه زنده بُوَد و به من ایمان آورد، تا ابد نخواهد مرد.” و باز او گفت: “او که به من ایمان آورد… به او حیات جاودان بخشیده، در روز واپسین او را خواهد برخیزاند.” این کلام وعده داده شدهی اوست.
- اینجا شیطان وارد میشود، با تمام چهار گوشهی زمین، به همراه پروتستانهای خود و به همراه کاتولیکهای خود، و همه با هم، به سمت نبرد آرماگدون پیش میروند. بسیار خب.
- و در اینجا عیسی میآید، درحال نزول از آسمان، با مقدسین قیامکرده و کلام اثباتشده.
- گفتم، اگر خدا تکلم کند، یا شما را بفرستد، او آنچه میگویید را تصدیق میکند. میبینید؟ توجه کنید، اگر شما سفیری از آسمان باشید، تمام آسمان پشت شماست. و آسمان دربردارندهی کلام است. آه-ها!
- توجه کنید، حال، او به همراه مقدسین قیامکردهاش آمده و ثابت میکند که کلامش راستی است.
- پس شیطان میداند که هاویه در انتظار اوست. میبینید؟ اوه، درحالیکه موت سوار بر اسب رنگپریده بود، ادغام شده با اعتقادنامه و فرقهها، و از عقب وی میآمد، اوه، خدای من! برای جدایی ابدی از خدا. اینجا جایی است که آنها را برد، به جدایی ابدی.
مسیح کلیسای خویش را در رستاخیز به سمت جلال هدایت کرد.
- حال به آیهی 8 دقت کنید… آخرین بخش آیهی 8،
… و به آن دو اختیار داده شده…
- «آن دو» که هستند؟ میبینید؟ بسیار خب، ضدمسیح «موت» خوانده شد و “عالم اموات از عقب او میآمد.” به برنامهی چهار مرحلهای او دقت کنید.
- ضدمسیح، اسب سفید؛ به روح میکشد، چون ضدمسیح است، کشتن روحانی.
- شمارهی دو، اسب سرخ، به شمشیر کشت، قدرت سیاسی، زمانیکه کلیسا و حکومت یکی شدند.
- اسب سیاه! جانها، زمانیکه او تعلیم خود را ارائه کرد و او (کلیسا) با زنای خویش انجامش داد. و او خوراک آنها را وزن کرد، توسط یک… فروخت… آنچه برای خوراک میدادند، وزن میشد، به یک دینار و چیزهای دیگر.
- چهارمین، یک اسب رنگپریده؛ جدایی ابدی از خدا، دوباره، چهار. اوه خداوند! جلال بر خدا!
- اکنون، آخرین، در انتهای مطلب. برای آنانیکه… زمان من به اتمام رسیده، اما ده دقیقهی دیگر به من وقت میدهید؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] تماسهای زیادی دریافت کردم، در رابطه با صحبت کردنم در اینجا.
- آنقدر تعصبگرایی به راه افتاد، در رابطه با ایلیا، تا جاییکه… ضربات محکمی بدان وارد شده و شما میتوانید… خب… خدا به من کمک میکند تا بتوانم به شما کمک کنم. متوجه شوید چه نگرشی دارم. متوجه میشوید. بیایید سعی خودمان را بکنیم.
- حال این، در انتها، خطاب به کسانی است که باور ندارند آخرین پیغامآور کلیسا ایلیای نبی، یک انسان با چنینی مسحی است.
- پس از موت… دقت کنید. پس از موت این آخرین دورهی کلیسا… حال، توجه کنید که چه اتفاقی افتاد. پس از موت، بدنهای آنها توسط حیوانات وحشی از بین رفت. این را میدانید. درست است. آنها، نمادی از ایزابل را داشتند.
- حال مکاشفه 18:2 و 20 را باز کنید. به گمانم همین چند دقیقه قبل به آن پرداختیم. اینطور نیست؟ بله، به گمانم به آن پرداختیم. این را اینجا یادداشت کردهام برای… بله. زمان انحطاط اخلاقی، این چیزی است که بود. میبینید که چگونه بود، ایزابل چگونه وارد شده بود. حال، ایزابل، کلیساهاست. این کلیسای مدرن، نه عروس. ایزابل، در عهد عتیق، نمادی از کلیسای امروز است، بر طبق کلام خدا در مکاشفه 18:2 و 20.
… آن زن ایزابل نامی را راه میدهی که خود را نبیه میگوید…
- میبینید؟ درست است؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] حال، این به زیبایی در ایزابل نمایانده شده. حال، نخستین…
- میتوانیم یکی پس از دیگری آیات کلام را به شما نشان بدهیم، که آخرین دوره یک پیغام نبوتی برای کلیساست که آنها را به کلام اصلی و اولیه میخواند. حال توجه داشته باشید، درست است؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] ملاکی 4 چنین گفته است، و جاهای دیگر، مکاشفه 7:10 و تا به آخر. میبینید؟ عیسی خود بارها و بارها این را پیشبینی کرد، “چنانکه در ایام لوط بود.” و چیزهایی مانند آن. این مدام درحال تکرار است.
- ایزابل نمادی است از کلیسای مدرن امروزی، چون اکنون کاتولیک و پروتستان به هم پیوستهاند. هیچ راهی غیر از این وجود ندارد. آنها هر دو فرقه هستند، پس این فقط مادر و خواهر است، همین و بس. آنها با یکدیگر مشاجره و بحث میکنند، ولی هر دو یک چیز هستند، هر دو فاحشهاند. این را از خودم نمیگویم. بلکه از «خداوند چنین میگوید» نقل میکنم. میبینید؟ بسیار خب.
- حال متوجه میشویم، که به فرمان خدا کشته شد، ایزابل، ایزابل کشته شد. چون خدا یِیهو را به آنجا فرستاد. تا فرمان دهد او را از پنجره به بیرون بیندازند و ایزابل را بکشد. و سگها جسد او را خوردند. (درست است؟) خود ایزابل را. [جماعت میگویند: “آمین!”] اخاب، پادشاه او، سر؛ سگان خون او را لیسیدند، همانطور که ایلیای نخستین پیشبینی کرده بود. متوجه منظور میشوید، نمیشوید؟
- چرا؟ ایلیای نخستین یک فرد طردشده از جانب کلیساها بود. و اخاب و ایزابل سر آن کلیساها بودند، کلیسا و حکومت، همه با هم. الیشع گناهان اخاب را بر او آشکار کرد و به تمام کلیسا امر کرد تا به کلام راستین بازگردد.
- این دقیقاً همان کاری است که ایلیای دوم میبایست وقتی نزد این کلیسا در این ایام میآید، انجام دهد. “ایمان راستین و اولیه را احیا نماید!” نمیدانم که چطور میخواهید این را انکار کنید. درست است. به کلام راستین بازگردید. درست است.
- حال، اگر میخواهید بدنهای آنها را ببینید، مکاشفه باب 19 را باز کنیم، بعد-بعد از اینکه کلام آنها را هلاک میسازد. حال، کلام آنها را خواهد کشت. این را میدانید. بسیار خب. حال دقت کنید و ببینید که در زمان آمدن مسیح در مکاشفه 19 چه اتفاقی میافتد. آیهی 17 شروع میکنیم.
و دیدم فرشتهای را در آفتاب ایستاده…
- حال، این درست بعد از…، به این بالا نگاه کنید. و جامهای خونآلود دربر دارد و نامش پادشاه پادشاهان و ربالارباب است. در آیهی 13 “نام او را کلمهی خدا میخوانند.” میبینید؟ حال، اینجا او پادشاه پادشاهان و ربالارباب است.
و دیدم فرشتهای را…
- حال دقت کنید، او پیش میرود.
و از دهانش شمشیری تیز بیرون میآید تا به آن امتها را بزند…
- «از دهانش» مانند دهان خدا به دهان موسی، میبینید؟
… و آنها را به عصای آهنین حکمرانی خواهد نمود و… او چرخشت خمر غضب و خشم خدای قادر مطلق را زیر پای خود میافشرد.
و بر لباس و ران او نامی… مرقوم است، یعنی پادشاه پادشاهان و ربالارباب
و دیدم فرشتهای را…
- حال دقت کنید، او پیش میآید، درحال زدن. چهکسی را دارد میزند؟ ایزابل و اخاب را، نبی کاذب.
و دیدم فرشتهای را در آفتاب ایستاده که به آواز بلند تمامی مرغانی را که در آسمان پرواز میکنند، ندا کرده، میگوید بیایید و بهجهت ضیافت عظیم خدا فراهم شوید.
- او آنها را خوراک جانوران و پرندگان میسازد. حالا به اینجا در بابی دیگر از کتاب مکاشفه دقت کنید. و، فقط یک دقیقه، “به شمشیر و موت و با وحوش زمین بکشند.” میبینید؟ کلیسای ایزابل، بدن (حقیقی) او باید خوراک مرغان و جانوران زمین بشود. دقیقاً به همان صورتی که دربارهی ایزابل و اخاب در جسم بود، آنها هم در حالت روحانی باید چنین باشند، یک کلیسا. متوجه منظورم میشوید؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] بسیار خب.
- ایلیا… اوه! ایلیا در زمان اخاب و ایزابل یک نبی بود، جسمانی. و وعده داده شده که او دوباره، طبق «خداوند چنین میگوید»، در کلام، با ایزابل، روحانی، حالت روحانی خدمت او، همان کار را خواهد کرد.
- دقت کنید. هرچند ایلیا در دوران خود، به درستی و بدون تردید اثباتشده بود، نتوانست آنها را به کلام بازگرداند. درست است؟ هرچند که ایلیا تلاش کرد، هر کاری کرد، او هر کاری انجام داد. به آنها آیات و نشانهها را نشان داد و آنها او را تمسخر کردند. آنها همین کار را اینجا از نظر روحانی انجام میدهند. میبینید. او نمیتوانست آنها را به کلام بازگرداند. ازمیان میلیونها…
- حال گوش کنید، کلیسا، بهدقت گوش کنید، چون در این مورد کمی دچار سردرگمی هستید.
- از میان میلیونها نفر در جهان، در ایام ایلیا، زمانیکه اخاب و ایزابل مشغول سلطنت بودند، نمادی از امروز، از میان تمام جهان، تنها هفتصد نفر از موعظهی ایلیا نجات یافتند. درست است؟ کاملاً درست است.
- دقت کنید، ایلیا حتی یک نفر از آنها را هم نمیشناخت. او گمان میبرد که تنها کسی است که نجات یافته، تا زمانیکه خدا یکی از مهرها را گشود و سرّ درون کتاب را به او نشان داد، که هفتصد نفر را دارد که هرگز در برابر اعتقادنامههایی که داشتند، سر خم نکرده بودند. هنگامیکه خدا کتاب خویش را بر ایلیا گشود، گفت: “یک دقیقه صبر کن پسرم. هفتصد نفر را برای خودم آن بیرون حفظ کردهام که نامشان از بنای عالم در دفتر بوده است. آنها ازآن من هستند.” خدا مهرها را گشود.
- فکر کنم به همین خاطر بود که آن شب یوحنا، آنگونه فریاد میزد. میبایست نام خود را دیده باشد، میدانید.
یک روز خدا گشود…
- الیشع، او موعظه کرده بود. او همه کار انجام داده بود. و با تمام وجودش موعظه کرده بود. هر کاری میتوانست کرده بود و همچنان او را هو کرده و هر انگی به او میزدند و میگفتند: “تو مسبب همهی اینها هستی. تو یک روحگرا هستی. تو کسی هستی که باعث تمام مشکلاتی. تو مقصر هستی.” و همهی چیزهای مانند آن. او همه چیز به وی گفت. ایزابل تهدید کرد که سرش را از تنش جدا میکند، و هرچیز دیگری که درست است. همه برضد او بودند.
- بعد او گفت: “خداوندا! بعد از انجام تمام اینها، تمام کارهایی که به من گفتی انجام بدهم، من دقیقاً با کلام تو ماندم. وقتی چیزی به من گفتی، من بیباک بودم. درست رو در روی پادشاه رفتم و تمام چیزهای دیگر. و گفتم «خداوند چنین میگوید» و چیزی به من نگفتهای، و من چیزی به آنها نگفتهام، مگر اینکه واقع شده باشد. و اکنون اینجا هستم. تنها باقیمانده، از بین تمام آنها، من تنها باقیمانده هستم و قصد کشتن من را دارند.”
- خدا گفت: “میخواهم یکی از مهرها را باز کنم و چیزی را به تو نشان بدهم.” گفت: “میدانی، آنجا هفتصد نفر را دارم که هرگز زانو نزده… و به هیچیک از آن اعتقادنامهها، فرقهها ملحق نشدهاند. هفتصد نفر آنها آمادهی ربوده شدن هستند.” اوه! اوه! او به نبی خود که اسرار کلام خویش را برایش مکشوف میسازد، گفت. میبینید، از طریق کلام. “هنوز هفتصد نام مهیّاشده دارم، در این نسل، هفتصد نفر آنها. آنها در برابر کسی زانو نزدهاند و اگر این ایام این را بگویم، در برابر هیچ سازمان مذهبی، زانو نزده، و مطیع اعتقادنامههای آنها نشدهاند.”
- متوجه منظورم میشوید؟ پس باید اینگونه باشد. باید باشد. و این طبق کلام است. وقتی این فرد به روی صحنه بیاید، یک نبی خواهد بود. به همان قطعیتی که من الآن پشت این منبر ایستادهام. میبینید؟ و او با کلام خواهد ماند. او در برابر هیچ اعتقادنامه یا هیچچیز دیگری تسلیم نخواهد شد. درست است. او مانند الیشع به نوعی مرد جنگل خواهد بود، او… و مانند یحیی. او از زنان متنفر خواهد بود (پسر!) از زنان فاسد. اوه پسر! او آنها را توبیخ خواهد نمود. ایلیا این کار را کرد، یحیی هم به همین صورت. میبینید؟ میبینید؟ و او کاملاً در تطابق با کلام خواهد بود. او-او برضد تشکیلات خواهد بود. تشکیلات؟ “و این سخن را به خاطر خود راه مدهید که پدر ما ابراهیم است، زیرا به شما میگویم خدا قادر است که از این سنگها فرزندان برای ابراهیم برانگیزاند.” میبینید؟
- حال، بفرمایید دوستان! این مهر چهارم است، گشوده شده و سوار بر چهار اسب مکشوف شده، تا جاییکه من میدانم. حال، این تمام چیزی است که بر زمین واقع شده.
- مهر بعد، میبینیم که در آسمان است. جاییکه جانها زیر مذبح هستند.
- حال، اکنون در انتها، میخواهم به چند مطلب اشاره کنم، همینجا، این را یادداشت کردهام، ما چهار مهر، این چهار مهر نخست را بررسی کردیم.
- حال، فردا شب، صحنه را تغییر میدهیم، از زمین و چیزهایی که در جریان هستند. او اینجا به بالا مینگرد و جانهای زیر مذبح را میبیند، قربانیشدگان، مذبح. و شب بعد داوری اتفاق میافتد.
- و شب چهارم، یا شب آخر، یکشنبه شب، نمیدانم که چیست. نمیدانم که مهرهای دیگر چه مفهومی دارند. فقط آنها را میخوانم، همانطور که شما میخوانید. اما “قریب به نیم ساعت سکوت شد.” ولی یک چیزی هست که واقع شد. انتظار دارم که او (خدا) این را مکشوف سازد. او این کار را خواهد کرد. مطمئنم که خواهد کرد.
- باید میرفتیم به جاهای مختلف در کلام، مکاشفه 19، تا نشان دهیم که آمدن مسیح، ضدمسیح را هلاک خواهد ساخت. بخاطر همین است که فقط به آن دو آیه نپرداختم. میبایست به جاهای مختلف کلام میرفتم تا این چیزها را اثبات کنم. پس این دلیلی است که به مکاشفه 19 پرداختم، تا پایان ضدمسیح را نشان دهم، که هلاکت خواهد بود، از جانب مسیح، وقتیکه بیاید و ضدمسیح را هلاک خواهد کرد.
- به مکاشفه 10، تا نشان دهم که پیغام فرشتهی هفتم یک شخص خواهد بود، در این ایام آخر، مسحشده از خدا برای خدمتی مانند آنچه ایلیای نبی دارد، چنانکه در ملاکی 4 پیشبینی شده، تا کلام راستین (اصلی) خدا را در این نسل مکشوف سازد، کلام اصلی خدا در این نسل. مانند کاری که با ایزابل جسمانی کرد، این مرد با ایزابل روحانی، یعنی کلیساهای فرقهای خواهد کرد. میبایست به باب هفتم میرفتم… باب دهم، آیات 1 تا 7، تا اثبات کنم که این درست است، و به ملاکی و عاموس و این چیزها، تا این را ثابت کنم.
- ایلیا یک نبی بود که نبوت نموده و ایزابل را در آن نسل بخصوص محکوم نمود.
- ایلیا هرگز نمرد. مسلماً نمرد. دوباره ظاهر شد حدود هشتصد سال قبل، در کنار عیسی مسیح بر کوه تبدیل هیئت. او نمرده است.
- حال متوجه شدیم که روح او باید یک انسان را مسح کند، بر طبق وعدهی خدا، در ایام آخر، وعده داد که همان کاری را در ایزابل روح در آخرین دوره انجام دهد که در ایزابل جسمانی انجام داده بود.
- بخاطر همین است که به جاهای مختلف کتابمقدس پرداختم. تا این را ثابت کنم، تا سؤالی در ذهنتان باقی نماند. اگر هست، به من اطلاع دهید. یا برایم نامه بنویسید یا یک یادداشت کوچک.
- این بسیار کامل و عالی در تطابق است، حتی تا نابودی بدنهای آنها در روزهای آخر توسط حیوانات، که آنها را میخورند، همانطور که قبلاً انجام دادند.
- تا جاییکه مکاشفهی من یاری میکند، که توسط خدا به من عطا شد و پیشگویی کرد که این واقع خواهد شد، این حقیقت چهار سوار است، تا جاییکه من میدانم.
- دربارهی عیسی چه فکری میکنید؟ [جماعت شادی میکنند.]
دوستش دارم، دوستش دارم
چونکه نخست او مرا دوست داشت
و بهای نجاتم را پرداخت
بر صلیب جلجتا
- حال، به یاد داشته باشید… (همین است، ادامه بدهید، خوب است.) بدون هیچ حس ناخوشایند نسبت به هر فردی که در تشکیلات است! چون، خدا فرزندانی را در سیستم کاتولیک دارد. او فرزندانی در سیستم متدیست دارد. فرزندانی در سیستم باپتیست دارد. چند نفر از آنها، از میان تمام سیستمهای مختلف، امشب اینجا نمایانده شده که وقتی نور را دیدند از آنجا خارج شدند؟ دستتان را بلند کنید. [جماعت میگویند: “آمین!”] حال به خاطر داشته باشید، افرادی درست مانند شما آنجا هستند، اما این سیستم است که میکشد. این روح ضدمسیح است که نهایتاً آنها را به جایی میرساند که دیگر حقیقت را نخواهند شنید.
- و آن شب را به خاطر دارید، که به مهرشدن پرداختم. اگر کسی ندای یوئیل را میشنید، و از آزادشدن سر باز میزد، به دروازه برده میشد و گوشش را با درفش سوراخ میکردند. گوش جایی است که شما میشنوید. “ایمان از شنیدن است.” پس اگر آن را بشنود و از پذیرش آزادی خود سر باز زند، پس او… میبایست ارباب فرقهای خود را برای مابقی عمرش خدمت کند. آمین!
- آیا این عالی نیست؟ [جماعت میگویند: “آمین!”]
دوستش دارم…
حال دستانتان را بلند کنید و او را بپرستید.
چونکه نخست او مرا دوست داشت (جلال!)
و بهای نجاتم را پرداخت
بر صلیب جلجتا
- [برادر برانهام شروع میکند به زمزمه کردن سرود «دوستش دارم».] حال سرهایتان را خم کنید و همینطور که این را زمزمه میکنیم، او را بپرستیم. [برادر برانهام به زمزمهی سرود «دوستش دارم» ادامه میدهد.]
- چقدر شکرگزار هستیم، خداوند! بسیار خوشحالم، خداوند! برای تو و برای قوم تو بسیار شادم. اوه خداوند! تو بهای نجات ما را در جلجتا پرداختی، به شادی این را میپذیریم، خداوند!
- اکنون به روح خود ما را بیازما، ای خداوند! اگر هر بدیای در میان ماست، خداوندا! هر بیایمانی نسبت به کلام، ای پدر! اگر کسی اینجا هست که هر وعدهی خدا را با یک «آمین» تصدیق نمیکند، اکنون روحالقدس پایین بیاید، سوار بر اسب سفید، درحالیکه روح او، روح مسیح در برابر ضدمسیح، خاصان خود را بخواند. آنها را بیرون بخوان، خداوند!
- اکنون توبه کنند و بهسرعت نزد تو بیایند و به روغن و شراب پر شوند. و از آن ردای فرقهای موت قائن، به ردای سفیدبرفی حیات جاودان تبدیل شوند که توسط داماد عطا میشود. و بعد از آنها روزی به بزم نکاح خواهند رفت، در کلام اثباتشدهی رستاخیز. عطا کن خداوند! قلبها را تفتیش کن، درحالیکه قوم در انتظار توست، در نام عیسی!
[برادر برانهام شروع میکند به زمزمهی سرود «دوستش دارم».]
- برادرم، خواهرم، دوست من! اکنون دل خود را تفتیش کنید، مدت زیادی همراه شما بودهام. حدود سی و سه سال. تابهحال چیزی به نام خداوند به شما گفتهام جز اینکه تحقق یافته باشد؟ [جماعت میگویند: “خیر.”] مادامیکه این فرصت را دارید، مسیح را بطلبید. شاید خیلی زود زمانی برسد که دیگر نتوانید. میبینید؟ ممکن است هرلحظه تخت شفاعت خود را ترک کند، آنوقت میتوانید با تمام قلبتان فریاد بزنید، پایکوبی کنید، به زبانها صحبت کنید، بالا و پایین بدوید، هرکاری میخواهید میتوانید بکنید، و به هرکلیسایی در جهان ملحق شوید، دیگری چیزی وجود ندارد، سفیدکنندهای برای گناهانتان نیست. آنوقت چه میکنید، آنوقت کجا هستید؟
- خب، با تمام قلبم ایمان دارم که آن تخت همچنان پابرجاست، ایمان دارم که او هنوز بر تخت خداست. ولی به زودی خواهد برخاست و پیش آمده تا آنچه را که فدیه نموده، مطالبه نماید. او اکنون دارد عمل خویشاوند و رهاننده را درحالیکه روت در انتظار است، بعمل میآورد.
- ولی به زودی، میدانید، بعد از اینکه بوعز عمل خویشاوندی را انجام داد، آمد و آنچه را که به او تعلق داشت، طلب کرد. و این دقیقاً همان کاری است که کتابمقدس گفت که او (مسیح) انجام داده است. “او پیش آمد و کتاب را گرفت.” آنوقت شفاعت به پایان رسیده است؛ او از تخت برخاسته، دیگر خون رحمت بر تخت نیست. و بعد چیست؟ تخت داوری.
- نگذارید یکی از این روزها گفته شود: “فکر میکردم که ربوده شدن باید اتفاق بیفتد.” و صدایی را بشنوید که میگوید: “در گذشته است.” خدا کمکتان کند.
- برادر نویل! برای ترخیص جلسه یا هرچه در نظر دارید، تشریف بیاورید. خدا به شما برکت بدهد. تا فردا شب.