برگزیدگان

مهر سوم

  • The Third Seal
  • 20 مارچ 1963 – جفرسونویل، ایندیانا
  • 63-0320
  • 2 ساعت و 12 دقیقه
  • ویرایش اول فارسی
  1. عصر بخیر دوستان! چند لحظه‌ای برای دعا سرپا بایستیم. سرهایمان را خم کنیم.
  2. پدر آسمانی! همین‌طور که به این سرود زیبا گوش می‌کنیم، در این فکر هستیم که… که خداوندا! تو نزدیک هستی. دعا می‌کنیم خداوندا! امشب ما را بعنوان فرزندانت پذیرا باشی و گناهان و معصیت‌های ما را عفو نموده و برکات خود را به ما عطا کنی، چون قومی نیازمند هستیم.
  3. و این ساعت عظیمی که در آن زندگی می‌کنیم، و شاهدیم که هرساله برای جهان تاریک‌تر و تاریک‌تر می‌گردد و آمدن خداوند روشن‌تر و روشن‌تر می‌گردد، چنان‌که خود را در کلام خویش و در ظهور خویش مکشوف می‌سازد. خداوندا! امشب دوباره آمده‌ایم تا در این جلسه اقدام به دعا کنیم تا تو مهر سوم این کتاب را بر ما بگشایی تا بر ما آشکار گردد و ما بدانیم که چه‌کار کنیم، چگونه زیست نماییم و چگونه مسیحیانی بهتر باشیم.
  4. دعا می‌کنم، خدایا! تا هر غیرمسیحی که در اینجا حاضر است، امشب به نیازش به تو پی ببرد. عطا کن… و پدر آسمانی! دعا می‌کنم هر مسیحی تولد تازه ‌یافته‌ای متوجه این بشود که باید نسبت به گذشته، زندگی نزدیک‌تری به تو داشته باشد تا همه‌ی ما بتوانیم به آن یگانگی محبت مسیحی و ایمان برسیم.
  5. خداوندا! عطا کن تا هر بیماری در بین ماست، امشب شفا پیدا کند. آنها متوجه نیازشان به تو هستند. و دعا می‌کنم پدر! که هرآنچه گفته و کرده می‌شود را برکت دهی. برای جلال و حرمت تو، در نام عیسی ‌مسیح می‌طلبیم. آمین!
  6. خب، باز امشب در یک چهارشنبه شب در هفته دور هم جمع شده‌ایم. و برای ریزش برکات عظیم خداوند بر کلامش بدو توکل داریم. امروز، مطابق معمول مشغول مطالعه و تفکر درباره‌ی چیزهایی بودم که برای گفتن مناسب‌تر هستند، به اینکه چگونه مطرحشان کنم و بعد متکی به خداوند بودم که مفهوم و تفسیر آنچه که مکتوب شده است را به من بدهد. من بخاطر کارهایی که خدا در طول هفته برای ما انجام داده است، خدا را شاکرم، که ما… یعنی بازگشایی این مهرها.
  7. و اکنون، شاید خوب باشد که یکشنبه صبح… می‌دانید، خیلی وقت‌ها… نمی‌خواهیم باعث سوءتفاهم بشویم، ولی، می‌دانید… این‌گونه می‌شود. پس، شاید، یکشنبه صبح، اگر تمام کسانی که در ذهن خودشان در این‌باره سؤالی دارند، بتوانند آن را بنویسند و شنبه شب اینجا روی میز بگذارند، تا بتوانم ببینم که چیست. و بعد اگر خدا بخواهد، یکشنبه صبح تلاش می‌کنم تا به آنها پاسخ بدهم. فکر کنم این‌طوری نسبت به چیزی که داشتیم برنامه‌ریزی می‌کردیم، بهتر باشد؛ چون می‌دانید، گاهی اوقات باعث سوءتفاهم می‌شود. پس به این‌ترتیب من… این‌طوری بهتر خواهد بود، چون می‌توانم آنها را برطرف کنم. می‌دانید. این‌گونه همان طوری خواهد بود که باید باشد. چون گاهی اوقات…
  8. یک‌ نفر امروز تماس گرفت و گفت که-که می‌خواست بداند آیا این حقیقت دارد که “هنگامی‌که ربوده‌ شدن اتفاق بیفتد، فقط یک‌ نفر از جفرسونویل، یک نفر از نیویورک و مابقی از خارج از کشور ربوده خواهند شد؟” می‌بینید، این بد برداشت شده است، بعد یک‌ نفر می‌گفت: “شنبه شب، اگر خدا مهر آخر را بگشاید، سپس یکشنبه صبح عیسی اینجا خواهد بود.” می‌بینید؟ این یک… می‌بینید، این‌گونه نیست. و شما… این‌گونه نیست.
  9. ما نمی‌دانیم، اگر کسی به شما بگوید که می‌داند خداوند کِی می‌آید، بدانید که از ابتدا در اشتباه هستند، چون هیچ‌کس این را نمی‌داند. ولی می‌خواهیم امروز طوری زندگی کنیم که گویی همین الآن است.
  10. حال می‌خواهم برای یک دقیقه به نوعی شما را برگردانم، پس آماده باشید. اعتقاد دارم که عیسی ظرف کمتر از سه دقیقه آینده در زمان خداوند خواهد آمد. می‌دانید این چه مدت خواهد بود؟ حدود سی ‌و پنج سال. می‌بینید، هزار سال نزد او معادل یک روز است، می‌بینید.
  11. پس وقتی اینجا می‌شنوید که رسول می‌گوید: “وقت نزدیک است.” در اینجا “وقت نزدیک است.” رسول در کتاب مکاشفه این را گفت. می‌دانید چقدر از آن گذشته است؟ این نزد خدا همین دیروز بود، هنوز دو روز هم نشده است.
  12. و می‌دانید، اگر فقط سه دقیقه باشد، کمتر از سه دقیقه به آمدن او، برای ما می‌شود چیزی حدود سی سال، یا چیزی در همین حدود. و ببینید که چقدر، نزد او سه دقیقه چه می‌تواند باشد؛ او الحال قیام کرده تا بیاید. پس ما… گاهی اوقات وقتی در اینجا می‌خوانند، او دارد از منظر کلام سخن می‌گوید، نه در مقیاس ما.
  13. و بعد اگر من می‌دانستم که او فردا شب می‌آید، فردا باز هم به مطالعه می‌پرداختم و می‌طلبیدم که پیغام مربوط به مهر چهارم را به من بدهد. و می‌آمدم و به همان صورت آن را موعظه می‌کردم. می‌بینید؟ می‌خواهم هر روز همان کاری را انجام بدهم که اگر بیاید درحال انجامش خواهم بود. هیچ‌جایی بهتر از یافت شدن درحال انجام وظیفه سراغ ندارم، می‌بینید، درحال انجام وظیفه. پس، تا زمان آمدن او همچنان ادامه می‌دهیم.
  14. گاهی اوقات وقتی‌که فقط می‌خوانیم، اکنون، مراقب باشید. وقتی می‌خوانید، نوارها را دریافت کنید، به‌دقت گوش کنید. چون شما این را روی نوار دریافت می‌کنید، و نوارها را پخش می‌کرده‌اند، و اینها بسیار خوب و واضح هستند. پس شما آنها را واضح‌تر دریافت می‌کنید.
  15. همه عاشق مسیح هستند، امیدوارم امشب، همه در محبت او باشند.
  16. به شما می‌گویم که گاهی اوقات چه‌ چیزی باعث سردرگمی افراد می‌گردد، اینکه کسی وارد جلسه می‌شود و بخش اول جلسه را نبوده و دریافت نکرده، می‌دانید. وارد می‌شوند و اشارات را می‌شنوند، گاهی اوقات، و آنچه را که گفته شده است را می‌شنوند و مدنظر قرار می‌دهند، ولی بخش نخست را نداشته‌اند و این کاملاً برای آنها گیج‌کننده می‌شود. بعد فکر می‌کنند که چیز متفاوتی عنوان شده است، ولی این‌طور نیست.
  17. اگر سؤالی دارید که متوجه نمی‌شوید، آن را روی یک تکه کاغذ یادداشت کنید. و هرزمانی بین امشب و شنبه شب تحویل دهید. یکشنه صبح سعی می‌کنم… اگر برایتان گیج کننده است، شاید بگویید: “نمی‌دانم منظور از این در اینجا چه بود، متوجه نشدم.” می‌دانید منظورم چیست، بعد سعی می‌کنم این را برایتان جواب بدهم. یکشنبه صبح، اگر خدا بخواهد.
  18. حال، امشب دوباره می‌خواهیم از این کلام مبارک بخوانیم، در باب ششم. امشب با مهر سوم شروع می‌کنیم و این در پنجمین آیه است. پنجمین و ششمین آیه.
  19. فردا شب مبحث چهار سوار را به اتمام خواهیم رسانید؛ اسب سفید، اسب آتشگون، اسب سیاه و اسب زرد رنگ.
  20. و می‌خواهم این را بگویم. که هر بار، حتی امروز صبح… صبح خیلی زود بیدار می‌شوم و به دعا می‌پردازم و در طول روز به دعا ادامه می‌دهم. ولی امروز صبح، صبح زود، روح‌القدس به جایی‌که بودم، آمد. به وضوح هرچه تمام‌تر، این مهر دیگر را دیدم که گشوده شده. حال، خدا صدای من را می‌شنود، می‌دانم، و بسیار شکرگزار هستم.
  21. حال، فقط به خاطر داشته باشید که اتفاقی درحال رخ دادن است. امیدوارم که متوجه آن بشوید، می‌بینید، می‌بینید، اتفاقی درحال رخ دادن است. می‌خواهم این کلیسا را یک بار امتحان کنم و ببینم آیا به راستی می‌توانند یک چیزی را قبل از اینکه اتفاق بیفتد، متوجه بشوند یانه. حال، به یاد داشته باشید که به شما چه گفتم. و حال، خدا ما را امداد نماید.
  22. اکنون در آیه‌ی پنجم:

و چون مهر سوم را گشود، حیوان سوم را شنیدم که می‌گوید بیا… ببین. و دیدم اینک اسبی سیاه که سوارش ترازویی به دست خود دارد.

و از میان چهار حیوان آوازی را شنیدم که می‌گوید یک هشت یک گندم به یک دینار و سه هشت یک جو به یک دینار و به روغن و شراب ضرر مرسان.

  1. حال بیایید برای یک پیش‌زمینه، مهرهایی که از آنها گذر کردیم را مرور کنیم. چون، درست مانند ادوار کلیسا، سعی می‌کنیم یک پیش‌زمینه ارائه بدهیم، تا به نوعی آنها را روی هم قرار دهیم، تا زمانی‌که بتوانید… در حقیقت این نحوه‌ای است که ادوار کلیسا در کتاب‌مقدس دیده می‌شوند، یکی با دیگری تلاقی دارد. مانند بالا رفتن از یک نردبان، و بالا رفتن از یک پلکان، یا پایین رفتن از یکی و بالا رفتن، هر بار یک قدم برمی‌دارید.
  2. و حال، این مهرها، این… این یک-این کتاب رستگاری است، که مهر شده است. همه متوجه این می‌شوند؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] و این کتاب به هفت مهر، مهر شده است. این یک کتاب هفت مهر است. می‌بینید؟
  3. و حال به یاد داشته باشید، این را با استفاده از کتاب ارمیا و همه‌ی کتب دیگر به تصویر کشیدیم. حال، آنها، زمانی‌که آنها… آنها این‌گونه بر روی تکه‌ای پوست، یا تکه‌ای کاغذ می‌نوشتند، کاغذ نه، منظورم چرم بود. [برادر برانهام با استفاده از کاغذ نحوه‌ی مهرکردن یک طومار را نشان می‌دهد.] این‌گونه آن را می‌پیچیدند. انتهای آن به این شکل باقی می‌ماند و مشخص می‌کرد که چه محتوایی دارد. بعدی به همین صورت قرار می‌گیرد و به همان صورت پیچیده می‌شود، این‌گونه پیچیده می‌شود، و بعد، انتهای آن، این‌گونه پاره می‌شد و یکی دیگر را رها می‌کرد.
  4. خب، این کتابِ مهرشده به هفت بود. ما تا همین اواخر، کتاب به شکل امروزی آن را نداشتیم. کتاب‌ها در زمان قدیم به شکل طومار بودند. و زمانی‌که یک موضوعی را می‌خواستند، مثلاً اگر… کتاب‌مقدس به شکل طومار باشد و شما بخواهید کتاب اشعیا ر بخوانید، کتاب اشعیا را این‌گونه باز می‌کنید، طومار را این‌طور می‌گشایید و می‌خوانید. و این کتاب رستگاری است که به هفت مهر، مهر شده است.
  5. اکنون درمی‌یابیم که بره می‌آید و کتاب را از دست تخت‌نشین می‌گیرد، و مهرها را می‌گشاید و آن را باز می‌کند، مهرها را برای قوم باز می‌کند.
  6. و چهار حیوانی که اینجا هستند، که در ادوار کلیسا به آنها پرداختیم، همان چهار حیوان را شما در سرتاسر کتاب‌مقدس مشاهده می‌کنید، و آنها هستند که شکسته شدن مهرها را اعلام می‌کنند. حال، و می‌دانیم که این کتاب، کتاب رستگاری است.
  7. سپس به ولی و رهاننده پرداختیم و به بررسی نقش و کار او پرداختیم. حال، همه‌ی کسانی که این را متوجه شدند بگویند «آمین». [جماعت می‌گویند: “آمین!”] مسیح درحال ایفای نقش، ولی و رهاننده بوده است.
  8. ولی زمانی می‌رسد که عمل فدیه به انتها می‌رسد. و زمانی‌که عمل فدیه به اتمام رسیده باشد، آن‌وقت او تخت خدا، یعنی جایی‌که الآن بر آن جلوس کرده را ترک می‌کند. ولی این تخت او نیست. “هرکه غالب آید این را به وی خواهم داد که بر تخت من با من بنشیند، چنان‌که من غلبه یافتم و با پدر خود بر تخت او نشستم.” این تخت او نیست. این تخت متعلق به روح، یعنی خداست. مسیح یعنی بره، این تخت متعلق به او نیست. او خدای تجسم‌یافته است، می‌بینید. که همان خداست که تجسم یافت. حال، او از آن تخت برمی‌خیزد…
  9. نخست، یک اعلان پیش رفت: “کیست مستحق اینکه بیاید… و این کتاب رستگاری را بگیرد؟” می‌بینید، برای تمام نقشه‌ی رستگاری، از آدم، تمام آنچه آدم از دست داده بود.
  10. تا زمان آدم هیچ‌چیزی از دست نرفته بود. و بعد از آدم، همه ‌چیز بر روی زمین از دست رفته بود. همه ‌چیز در خلقت زمین از دست رفته بود. و همه ‌چیز با آدم سقوط کرد، از پرتگاهی عبور کرد، که هیچ‌کس قادر به برگشت نبود، هیچ راهی وجود نداشت. انسان زمانی‌که گناه کرد، طریق خود را ترک نمود، هیچ راه برگشتی برای خود باقی نگذارد. و بعد…
  11. زمانی‌که این سؤال پرسیده شد، یوحنای راوی، آن… یوحنای نبی در رویا بود و این را دید. و هیچ‌کس نه در آسمان و نه هیچ انسانی بر روی زمین، و هیچ انسانی در زیر زمین، هیچ‌کس حتی شایسته‌ی این نبود که به کتاب نظر کند. می‌بینید؟ به این فکر کنید! سپس بره پیش می‌آید و کتاب را می‌گیرد. از یوحنا خواسته شد که دیگر گریان نباشد. او گفت: “اینک شیرسبط یهود غالب آمده و-و او قادر است تا کتاب را گرفته و آن را بگشاید.” بعد او برگشت تا شیر را ببیند، و یک بره را دید. آن پیر خطاب کرده گفت: “یک شیر غالب شده است.” ولی هنگامی‌که یوحنا آمد و نگاه کرد، یک بره بود که از تخت خارج می‌شد.
  12. حال، او قبلاً هرگز متوجه آن نشده بود. چرا؟ چون او آنجا در نقش متوسط (شافی) عمل می‌کرد و خون خود را برای قوم تقدیم می‌کرد، برای قوم شفاعت می‌کرد تا زمانی‌که آخرین جان، که پیش از بنیان عالم در دفتر حیات بره ثبت شده، وارد شود. تنها شماری از افراد آنجا خواهند بود و بس. مابقی حتی تمایلی برای وارد شدن ندارند، هیچ اشتیاقی برای ورود ندارند. پس بعد، هنگامی‌که آخرین جان وارد می‌شود، آن‌وقت زمان رستگاری به پایان می‌رسد.
  13. سپس بره برای طلب حق خود به آنچه که فدیه نموده، که کل خلقت باشد، پیش می‌آید. زمین و همه چیز ازآن اوست. می‌بینید؟ او آن را به خون خویش فدیه نموده است. و هنگامی‌که پیش آمد تا کتاب را گرفته و آن را بگشاید، آنها… یوحنا دیگر نگریست. و نظر کرد و این بره یک بره‌ی ذبح شده بود. الحال کشته شده بود، ولی دوباره زنده بود. و متوجه می‌شویم که بره‌ی ذبح شده یک بره‌ی خونین است، کاملاً آغشته به خون. ذبح شده بود، بعد از ذبح شدن، دوباره برخاسته بود. اکنون بر تخت نشسته بود، جایی در پشت تخت؛ این‌گونه برای جان‌هایی که می‌آمدند، شفاعت می‌نمود. و بعد هنگامی‌که آخرین نفر وارد شد، و این دیگر تکمیل شده بود… خدا هنوز کتاب رستگاری را در اختیار داشت. می‌بینید؟ او اکنون درحال انجام عمل ولی و رهاننده (خویشاوند) است.
  14. مانند زمانی‌که بوعز آمد و روت در آنجا به انتظار نشسته بود، تا زمانی‌که بوعز… منظورم این است که بوعز… عمل فدیه و ولی، یعنی خویشاوند را بجا آورد. یادتان هست که چندی قبل در این مورد موعظه کردم؟ روت، خوشه‌چین، روت، هر کاری که می‌کرد تا به آخر، و آخرین کار این بود که، روت در انتظار بود. یادتان هست که چطور این را نماد کلیسا قرار دادم؟ درحالی‌که بوعز رفت تا عمل ولی و رهاننده، یعنی خویشاوندی را انجام دهد، که انجامش داد. کفش خود را درآورد و شهادت داد و نعومی را فدیه کرد و از طریق آن، روت را بدست آورد. حال، روت فقط داشت انتظار می‌کشید، چون الحال زحمت کشیده بود. او تمام کارهای دیگر را به انجام رسانده بود، ولی اکنون داشت انتظار می‌کشید. و بعد وقتی… کلیسا درحال انتظارکشیدن است، در آرامی است (خیلی از آنها، بیشتر آنها، در خاک زمین هستند.) درحالی‌که او دارد کار ولی و رهانندگی خویش را انجام می‌دهد.
  15. دنیا رو به بدتر شدن است. گناه، بیماری، مشکلات، موت و اندوه فراگیر شده است. مردان و زنان بی‌دین همین‌طور می‌میرند. سرطان آنها را می‌بلعد و همه‌ی چیزهای دیگر، درحالی‌که قارد نیستند آن‌قدر ایمان داشته باشند که به آنجا برسند و آن را ازآن خود سازند.
  16. حال توجه داشته باشید. ولی بعد از اینکه این به اتمام رسید، بعد از… وقتی متوسط بودن او به اتمام رسید، پیش می‌آید و کتاب را از دست تخت‌نشین می‌گیرد. سپس یوحنا، و همه‌چیز در آسمان… جان‌های زیر مذبح آوازشان را بلند می‌کنند. در مهر ششم دوباره به آن می‌رسیم. و چقدر شادی نمودند! پیران به سجده افتادند و دعاهای مقدسین را ریختند و جان‌های زیر مذبح فریاد می‌زدند: “شایسته هستی، چون ما را برای خدا فدیه کردی! و ما به زمین بازمی‌گردیم تا بعنوان پادشاهان و کاهنان زندگی کنیم.” اوه، یک…
  17. و یوحنا گفت: “هرکس در آسمان، هرچیزی در زیرزمین، و همه ‌چیز…” او را شنیدند که خدا را ستایش می‌کند، یوحنا می‌بایست نام خود را در آنجا یافته باشد، می‌دانید، در تمام آن مدت.
  18. سپس گفت: “شایسته است تا کتاب رستگاری را دریافت کند.” حال، این دیگر به داور تعلق ندارد. متعلق به رهاننده است، و او عمل فدیه را به انجام رسانیده است.
  19. حال می‌خواهد کاری که کرده است را به کلیسا نشان بدهد. آمین! می‌بینید؟ سپس او… ولی کتاب بسته است. هیچ‌کس به‌هیچ‌عنوان آگاه نبود. می‌دانند که یک کتاب رستگاری بود، درباره‌اش می‌دانستند، ولی این باید در ایام آخر مکشوف گردد. بر طبق مکاشفه 10، پیغام آن قرار است به فرشته‌ی هفتم داده شود. زیرا می‌گوید که: “در ایام صدای عصر کلیسای هفتم، فرشته‌ی هفتم، وقتی صدا می‌کند، توسط نواختن او، تمام اسرار خدا باید به اتمام برسد.” سپس، بعد از اینکه مکشوف شد، فرشته از آسمان نازل می‌شود، که خود مسیح بود. حال به یاد داشته باشید، این فرشته بر روی زمین است، یک پیغام‌آور.
  20. مسیح نازل می‌شود، او را در باب دهم مکاشفه می‌بینید. یک پایش را بر زمین و پای دیگرش را بر دریا می‌گذارد، رنگین کمانی بالای سرخود، چشمانی مانند… پاهایی چون ستون‌های آتش، دستان خود را بلند کرده و سوگند می‌خورد به آنکه تا ابدالآباد زنده است، تخت‌نشین، که “دیگر زمانی نخواهد بود.” هنگامی‌که سوگند می‌خورد، هفت رعد صداهای خود را بلند می‌کنند.
  21. نگارنده، یوحنا، هنگامی‌که به بالا برده شد، می‌بایست چیزی را که دید، مکتوب می‌کرد. او شروع کرد به نوشتن، ولی او گفت: “این را منویس.” چون… “این را منویس.” این یک… گفت: “این را مهر کن.” در چه‌ چیزی؟ “این را مهر کن، این را بازگو نکن.” می‌بینید؟، باید مکشوف گردد، ولی حتی در کلام مکتوب نشده است.
  22. و بعد وقتی شروع به گشایش مهرها می‌کند، متوجه می‌شویم که، گیج‌کننده بودند. می‌بینید؟ هنگامی‌که مهر نخست را گشود، یوحنا فکر می‌کرد: “حال می‌خواهد بگوید، به جایی می‌رسد که چنین و چنان بر تخت خواهد نشست و کسی این کار را خواهد کرد و این هم آن کار را خواهد کرد.”
  23. ولی وقتی گشوده شد، یک اسب سفید پیش رفت و کسی سوار بر آن. خب، “او کمانی در دست داشت و پس از مدتی تاجی بدو بخشیده شد.” همین و بس.
  24. و بره برگشت و یک مهر دیگر را گشود و یک اسب سیاه… سوار بر اسب آتشگون پیش رفت. “و به او شمشیری داده شده بود، و داشت می‌رفت تا بجنگد، و قدرت بسیار بدو داده شده بود تا صلح را از زمین بردارد و تا یکدیگر را بکشند.” این به نوعی… هنوز یک چیز اسرارآمیز و مبهم بود. (نبود؟) زمانی‌که مهر را گشود.
  25. و بعد ادامه می‌دهد و می‌گوید: “در روز قبل از این هفت رعد، تمامی اسرار اینجا مکاشفه شده‌اند.”
  26. حال نگاه کنید، بعد متوجه می‌شویم، همین‌طور که درحال بررسی و مطالعه بوده‌ایم، که در خلال ادوار، ما اصلاحگران را داشته‌ایم نه انبیا. اصلاحگران! و هر جایگاهی عمل و کار ویژه‌ی خود را دارد.
  27. درست مانند کسی که یک-یک اپراتور تلفن است، دقیقاً یک برق‌کار نیست. شاید کمی با آن آشنا باشد و مانند اینکه، اگر کسی سیم‌کش باشد، خب، او مسلماً… کسی که حفار گودال برای تیربرق است و هرگز کار سیم‌کشی انجام نداده است، بهتر است از سیم‌کشی فاصله بگیرد، ولی ممکن است بتواند کار تعمیرات یا چیزی از این دست انجام دهد.
  28. اما زمانی‌که این امر حقیقی می‌باید در ایام آخر آشکار گردد، از آخرین بخش کلیسا، زمانی است که خدا گفت که برای ما بر طبق کلام خواهد فرستاد. این را کاملاً تفتیش نموده‌ایم، که خدا پیشگویی کرده است که روح ایلیا در یک فرد بازخواهد گشت. فکر کنم که این کاملاً روشن شده باشد. و ما… در انتظار تحقق آن هستیم. یک جایی، یک فرد مسح‌شده، در ایام آخر، تا برخیزد. حال شما خیلی درباره‌ی متعصبین و چیزهای دیگر می‌شنوید، ولی این فقط-فقط تلاش می‌کند… این به‌درستی شناسانده می‌شود، می‌دانید که ایلیا چه بود، و به او نظر کنید و خواهید دانست و بعد هنگامی‌که او… حال، برگزیدگان خواهند دانست.
  29. سایرین نه، آنها قطعاً این کار را نخواهند کرد. آنها این را از دست خواهند داد، میلیون‌ها کیلومتر از آن دور خواهند بود… به اینها پرداخته‌ایم و نشان دادیم که چطور از تشخیص یحیی قاصر بودند، چگونه ایلیا را نشناختند، چطور عیسی را نشناختند، چطور همواره از شناخت آنها قاصر بوده‌اند. و باز همین کار را خواهند کرد، چون کتاب‌مقدس گفته است که این کار را خواهند کرد. می‌بینید؟ پس بعد، در آن زمان، این بسیار فروتن خواهد بود. بسیار ساده خواهد بود. این… این چیزی است که باعث می‌شود مردم از آن بیفتند، این برای آنها زیادی ساده است. متوجه می‌شویم، و همیشه، هنگامی‌که قوم هوشمند و عالم می‌شوند، و زیاد می‌دانند، آن‌وقت فقط… چنین افرادی هستند که غافل می‌شوند. می‌دانید. می‌بینید؟
  30. عیسی هرگز چنین افرادی را برای شاگردی خود برنگزید. او افراد اُمی و ماهیگیر را برگزید، و هیچ‌کس به کلیساها یا چیزهای دیگر مرتبط نبود. او افراد عادی، باجگیران، کشاورزان و ماهیگیران را برگزید تا کار او را به انجام رسانند. می‌بینید؟ چون آنها می‌دانند که هیچ هستند و او می‌تواند از آنها چیزی بسازد. مادامی‌که به این امر یعنی ناچیز بودن خود واقف باشند، آن‌وقت خدا می‌تواند عمل کند.
  31. ولی وقتی به این فکر کنند که چیزی می‌دانند، آن‌وقت است که کتاب‌مقدس می‌گوید: “هنوز از آنچه باید بدانید، هیچ نمی‌دانید.” پس این را متوجه می‌شویم.
  32. و اکنون، متوجه می‌شویم که این اسرار می‌بایست مکشوف گردند.
  33. و چرا سایر این مردان دیگر، مانند وسلی و لوتر و تمام آن اصلاحگران بزرگ، که عادل شمردگی، تقدس، عصر پنطیکاستی به همراه تعمید روح‌القدس و این چیزها را آوردند، چرا آنها این پیغام‌ها را نیافتند؟ چرا آنها این را دریافت نکردند؟ برای اینکه آنها اصلاحگر بودند. می‌بینید؟
  34. درست همان‌طور که باید طرف دیگر را هم در نظر بگیریم، افرادی بودند که “قدرتی چون پادشاهان داشتند، ولی پادشاه نبودند.” می‌بینید؟ می‌بینید؟ در هر موردی باید به واژه‌شناسی و اصطلاحات کتاب‌مقدسی توجه داشته باشیم. حال ببینید. ولی این، دلیل پایان تمامی ابهامات درباره‌ی بخش اسرارآمیز درمورد عادل شمردگی، درباره‌ی تقدس و بخش رازگونه‌ی تعمید روح‌القدس است و اینکه چرا، چه نوع… آیا حوا سیب خورد یا انار. یا چیزی دیگر؟ می‌بینید؟… ذریت مار چه بود؟ و آیا تعمید در نام «پدر، پسر، روح‌القدس» است یا در نام «خداوند عیسی» درست است؟ و صدها مورد دیگر که مشخص نشده بود. می‌بینید؟
  35. و بعد در ساعت آخر، این فرد باید بیاید و این چیزها را مکشوف سازد، می‌بینید، از طریق کلام. این به خوبی شناسانده خواهد شد. بله، آقا! این یک چیز بزرگ و عظیم نخواهد بود. اینجا در کتاب‌مقدس، به ‌نظر می‌رسد، امری عظیم خواهد بود.
  36. چقدر عظیم‌تر بود، هنگامی‌که قرار بود یحیی به آنجا بیاید و تعمید بدهد! الآن به این فکر کنید. انبیا در گذشته، در ادوار گذشته، اشعیا، ملاکی و همه‌ی آنها از او سخن گفته بودند، که چه زمانی خواهد آمد. و هنگامی‌که آمد، فردی تنها، بدون تحصیلات، که صورتش را ریش پوشانده بود، و موهایش مانند کرم کُرک‌دار بود و تکه‌ای پوست گوسفند به دور خود پیچیده بود، به‌هیچ‌وجه دارای تحصیلات نبود، تمام عمرش حتی یک روز هم به مدرسه نرفته بود، تا جایی‌که ما می‌دانیم. می‌بینید؟ حال او می‌آید، از صحرا بیرون می‌آید، حتی به اندازه‌ی دعوت به منبر هم از او استقبال نشد، وآنجا در کرانه‌ی رود اردن ایستاد و قوم را دعوت به توبه نمود. می‌توانید تصور کنید!
  37. کتاب‌مقدس گفت که: “در آن روز همه‌چیز عظیم خواهد بود، هر وادی انباشته و هر کوه و تلی پست خواهد بود.” بله، آقا! “و هر راه ناهموار، صاف خواهد شد.”
  38. می‌توانم تصور کنم که آنها را می‌بینم، فکر می‌کنند که یحیی می‌آید؛ یا این پیشرو عظیم مسیح، و تمام صحرا را هموار می‌کند و آنجا دوباره چمنزار خواهد شد. اوه، آنها، تصور می‌کنم که آنها همه چیز را برای خودشان مشخص کرده بودند، همان‌طور که امروز هم کرده‌اند.
  39. ولی آن‌قدر در فروتنی بود که حتی رسولان هم از آن غافل ماندند. گفتند: “خب، پس چرا کتب می‌گوید، اگر… اکنون می‌روی تا گذرانده شوی؟ چرا کتب می‌گوید که نخست الیاس می‌باید بیاید؟”
  40. او گفت: “او الحال آمده ولی او را نشناختید. و پسر انسان، آنها همین کار را خواهند کرد، ولی یحیی…” او گفت: “او تنها چیزی را که درباره‌ی او مکتوب بود به انجام رسانید. و با او چنان‌که مقدر بود رفتار کردند.” گفت: “همچنین پسر انسان نیز باید زحمت ببیند.”
  41. حدس می‌زنم حتی یک‌سوم از کل یهودیان هم نمی‌دانستند که عیسی بر روی زمین بود… ممکن است درباره‌ی فردی متعصب شنیده باشند، ولی هیچ توجهی به آن نکردند، و به کار خود ادامه دادند. “به نزد خاصان خود آمد و خاصانش او را نپذیرفتند.” اینجا جایی است که باور دارم… حال، نگفت که او در خفا خواهد آمد.
  42. ولی ربوده‌ شدن یک سرّ خواهد بود. پس اگر این آن‌قدر رازگونه بود، وقتی‌که آمد، چقدر بیشتر ربوده‌ شدن مثل یک سرّ خواهد بود. می‌بینید؟ از این آگاه نخواهند شد. مستقیماً خواهند گفت: “خب، تصور می‌کردم باید یک ربوده‌ شدن داشته باشیم. و شاهد تمام این داوری بر زمین هستیم؟”
  43. خواهد گفت: “تحقق یافته و شما از آن آگاه نشدید.” می‌بینید؟ چنین خواهد بود، مانند دزد در نیمه‌شب.
  44. مثل کتابی که یک بار خواندم. عنوانش چه بود؟ رمئو و ژولیت بود یا چیزی شبیه آن؟ او در کنار منزل نردبانی گذاشت، من برای… مدت‌ها قبل بود. و آمد تا در نیمه‌شب دختر را ببرد.
  45. حال، این نحوه‌ی روی‌ دادن آن است، اتفاق خواهد افتاد و تمام خواهد شد. نه اینکه یک دسته از فرشتگان با بیل فرستاده شوند، تا قبرها را بگشایند. کتاب‌مقدس گفت: “به طرفه‌العینی تبدیل خواهیم شد.” در یک چشم برهم زدن به اتمام خواهد رسید، این‌قدر سریع.

فقط می‌گویند: “یک نفر ناپدید شده است.”

  1. تصور می‌کنم اگر می‌توانستیم امروز سراسر دنیا را بگردیم، هرروزه پانصد نفر بر روی زمین ناپدید می‌شوند که هیچ اطلاعی از آنها ندارند. فقط به تعداد ناپدید شده‌ها افزوده می‌شوند.

خب، قرار نیست که تعداد زیادی در ربوده‌ شدن باشند.

  1. خب، قصدم این نیست که شما را بترسانم و من-من-من فکر نمی‌کنم که این‌گونه باشد، ولی فقط می‌خواهم چیزی را که او گفته است، به شما بگویم. و شما خودتان این را می‌دانید. “چنان‌که در ایام نوح بود، که در آن هشت جان به آب نجات یافتند. هشت جان از تمام دنیا، توسط آب نجات یافتند.”
  2. خب، شاید بگویید: “دیگر نیازی به تلاش کردن من نیست.” این نشان می‌دهد که هنوز ایمانی را که لازم است، نیافته‌اید.
  3. اگر قرار باشد فقط یک‌ نفر باشد، آن یک‌ نفر من هستم، آمین! چون ایمان دارم. می‌بینید؟ این نحوه‌ای است که باید بدان ایمان داشته باشید. “من باشم.” قطعاً. می‌خواهم آن‌قدر نزدیک به او زیست کنم که بدانم وقتی بیاید، من را با خود خواهد برد. به این ایمان دارم. درست است. پس اگر… اگر هرکس دیگری این را از دست بدهد، به فیض او، من آنجا خواهم بود. چون او این را به من وعده داده و من می‌دانم که آنجا خواهم بود، زیرا او نمی‌تواند دروغ بگوید. و می‌دانم که جان و حیات من شهادت می‌دهد و تلاش می‌کنم هرروزه طوری زندگی کنم که گویی او دارد می‌آید، من می‌خواهم آن یک‌ نفر باشم. این حسی است که باید داشته باشید. “اگر قرار است هشت نفر باشند، من جزء آن هشت نفر هستم. اگر پانصد نفر باشند، من جزء آن پانصد نفر هستم. درمورد دیگران نمی‌دانم، ولی من می‌خواهم یکی از آن پانصد نفر باشم.” می‌بینید؟ این طریقی است که باید به یاد داشته باشید. می‌بینید؟
  4. و اگر بدین صورت به یاد نداشته باشید، یک جای ایمانتان ایراد دارد. می‌بینید. هنوز از نجاتتان مطمئن نیستید. فقط دارید حدس می‌زنید. این کار را نکنید. بسیار خب.
  5. نمی‌توانیم به این مهر بپردازیم، می‌توانیم؟ بسیار خب، می‌خواهم هریک… نمی‌دانم از نظرتان اشکالی دارد که کمی وقتتان را بگیرم. می‌توانیم کمی زودتر از اینجا خارج شویم، چیز زیادی…
  6. در مکشوف شدن این مهرها، به یاد داشته باشید، این درواقع فقط یک آیه است. نخستین آیه، اعلام آن را می‌گوید، و آیه‌ی دوم. بیشتر مفسرین، با خواندن آنها یا خواندن تفکرات آنها در این‌باره، من هم همیشه تقریباً همان باوری را داشتم که اغلب آنها دارند، که آن اولین سوار، کلیسای اولیه بود. اما هنگامی‌که روح‌القدس آن را مکشوف کرد، کاملاً در تضاد با آن بود. پس بعد، تنها کاری که می‌کند، فقط نشان می‌دهد که این چیست. و بعد من سعی می‌کنم…
  7. حال، برای من، این بسیار مقدس است. به همین خاطر است که ترجیح می‌دهم به این سؤالات پاسخ بدهم. به این بپردازیم تا برای همه روشن شود و کسانی هم که نوارها را گوش می‌کنند، اکنون متوجه خواهند شد. می‌بینید؟ تلاش کردم در جلسه‌ی شبانه کمی درمورد زمینه‌ی آن صحبت کنم، تا قوم…
  8. اینکه با عجله وارد شوید، هل بدهید، نباید این کار را بکنید. می‌بینید؟ ولی وقتی چنین می‌شود، این جنبه‌ی بشری است. اینجا بسیار گرم است و شما هم بی‌قرار هستید.
  9. تاکنون بسیار بسیار بامحبت بوده‌اید. بهترین رفتاری را که در مردم در خیمه شاهدش بوده‌ام، این جلسه بوده است، که آرام نشسته‌اید و مادران هنگامی‌که بچه‌ها گریه می‌کنند، آنها را به اتاق نگهداری می‌برند. همه چیز بسیار خوب بوده است.
  10. ولی تلاش می‌کنم تا زمانی‌که مسح روح را برای گفتن این کلام و گفتن چیزی که بر من مکشوف شده به خودم احساس کنم، به زمینه‌سازی آن ادامه بدهم. و اگر در جایی، در انجام آن، مرتکب اشتباهی شده باشم، قطعاً اینجا در برابر همه‌ی مردم او این را برای من اصلاح خواهد نمود. من-من خواستار این هستم… این را درست می‌خواهم اصلاً نیازی نیست که تصورات خودتان را بازگو کنید. یک چیز درستی هست و ما خواهان آن هستیم. می‌خواهیم خدا چیزی را که درست است به ما بدهد.
  11. ما به این سوارها پرداختیم، به ترتیب آمدنشان. اسب اول، متوجه شدیم که این ضدمسیح بود که پیش رفت. و بعد دیشب دریافتیم که همین فردی که بعنوان ضدمسیح با اسب سفید پیش رفت، دیشب او را با یک شمشیر دیدیم که می‌تازد و مردم را می‌کشد.
  12. حال، همواره جسمانی و روحانی را داریم. و بخاطر کلیسا، قبل از اینکه به بازگشایی این مهر بپردازیم، می‌خواهم نمونه‌ای نشان بدهم.
  13. چیزی که خدا به من داد، اینجا یادداشت کرده‌ام، آیات متعددی را اینجا دارم، حدود هفت یا هشت صفحه که به آنها ارجاع خواهم داد.
  14. توجه کنید، می‌خواهم نمونه‌ای از کلیسا نشان بدهم، و این را آن‌قدر ساده سازم که دیگر قطعاً بتوانید متوجه آن بشوید.
  15. حال، در باغ عدن یک عروس جسمانی بود. دیشب را به خاطر دارید؟ آن عروس جسمانی، یار و دلبر آدم بود، هنوز همسرش نبود، چون هنوز بعنوان همسرش، او را نشناخته بود.
  16. درست همان‌طور که مریم همسر یوسف بود، ولی یوسف هنوز او را نشناخته بود. “مریم را آبستن یافتند.” می‌بینید؟
  17. حال، قبل از اینکه آدم همسر خود را بشناسد، او برایش فقط یک عروس بود. بسیار خب. متوجه می‌شویم که خدا… حوا در باغ عدن سقوط کرد، چون در حفظ کلام خدا قاصر ماند.
  18. حال، خدا می‌دانست که شیطان در بین آنها وارد خواهد شد، پس جایی را به آنها داد که در آن پناه بگیرند. آنها را قوّت ببخشد، خب، آنجا، اگر او می‌خواست تا از فرزندانش مراقبت کند، چه کسی بهتر از خدا یک پناهگاه خوب را می‌شناخت؟
  19. خب، برادر! اگر می‌خواستم از جوزف کوچک خودم مراقبت کنم و می‌دانستم که زندگی او به آن بستگی دارد… هر کاری می‌توانستم می‌کردم. اگر 10 متر بتن تقویت ‌شده برای این کار کافی بود، من جهت اطمینان آن را سی متر درست می‌کردم.
  20. و اگر من می‌توانم به پسر کوچک خودم فکر کنم (که اگر حیات فانی خود را از دست بدهد، باور دارم که یک بچه نجات را دریافت خواهد کرد.) چقدر بیشتر خدا به فرزندان خویش فکر می‌کند که ممکن است برای ابدیت از دست برود؛ باید او را پشت چه‌ چیزی قرار بدهد؟ خدا او را در پشت کلام خویش قرار داد. مادامی‌که در آن کلام باشید، در امنیت هستید. “اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند هرآنچه می‌خواهید بطلبید.” همین است، در کلام.
  21. حوا به قدم زدن در باغ پرداخت و به مار برخورد، یک فرد به نوعی بسیار مرتب و تروتمیز بود. وحوا… و مار شروع کرد به… حال او در سمت دیگر بود. خدا در فروتنی ساکن شده، زیست کرده و عمل می‌کند، هرگز به طریق دیگری نیست. می‌بینید؟ حال، پس آن خانم فروتن داشت آنجا قدم می‌زد و شیطان بعنوان یک فرد بسیار مرتب و جذاب و باهوش می‌آید. او قصد داشت تا برنامه‌های خود را بقبولاند. مادامی‌که…
  22. مهم نبود که شیطان چقدر در آنجا بود، مادامی‌که حوا پشت کلام می‌ماند، در امنیت بود [برادر برانهام دستی به کتاب‌مقدس خود می‌کشد.] می‌بینید؟ بگذارید شیطان هر کاری که می‌خواهد بکند، شما فقط با کلام بمانید. هیچ فرقی ایجاد نمی‌کند.

اگر می‌گوید: “خب، تو بیمار هستی.”

“به زخم‌هایش شفا یافتم.”

“خب، تو داری می‌میری.”

“او باز مرا زنده خواهد ساخت، این را وعده داده است.”

  1. فقط پشت کلام بمانید. همین کافی است. خود مسیح هم به کلام پناه برد. “مکتوب است…” می‌بینید؟ حال، پشت کلام بمانید.
  2. ولی حوا، شروع کرد تا به نوعی فاصله بگیرد، ولی هرگز کاملاً از آن دور نشد. او فقط از یک عبارت فاصله گرفت، و این کاری است که شیطان می‌خواست او انجام دهد، او با استدلال، حوا را از پشت وعده‌ی خدا بیرون آورد.

هرگز تلاش نکنید که با کلام خدا استدلال کنید. فقط به آن ایمان داشته باشید. می‌بینید؟

  1. پس حوا از آنجا قدم به بیرون گذارد، و قبل از اینکه آدم به او درآید، تا همسرش باشد، الحال توسط شیطان بی‌حرمت شده بود. و او..
  2. و آیا متوجه شدید؟ مسیح هم دقیقاً همین کار را کرد. برای فدیه، نخست خدا باید آنجا می‌بود. به این توجه کرده‌اید؟ مریم، قبل از اینکه به یوسف درآید، روح‌القدس به آنجا وارد شده بود. آمین! می‌بینید؟ اینجا جایی است که رهاننده و فدیه‌کننده می‌آید.
  3. حال، حال توجه کنید. زن جسمانی سقوط کرد و خدا طریقی برای او مهیّا کرد تا فدیه شود. هرچند که سقوط کرده بود، خدا طریقی مهیّا نمود.
  4. حال، این نخستین عروس بر روی زمین بود، قبل از اینکه او و شوهرش مزدوج بشوند، او سقوط کرد. و توسط استدلال سقوط کرد، بجای اینکه با کلام بماند. او سقوط کرد. او در موت سقوط کرد، یک جدایی ابدی. به همراه خود، او شوهرش، و هرچیز دیگری که بر روی زمین بود را به ورطه‌ی سقوط افکند. او سقوط کرد.
  5. ولی خدا، پر از رحمت، طریقی مهیّا ساخت تا آن زن را فدیه کند. و حال به او وعده داد، با گفتن اینکه در آینده، کلام راستین دوباره بر او خواهد آمد. کلام راستین بر او آشکار خواهد شد. اکنون این را به خاطر داشته باشد. چون خدا، از طریق زن، وعده‌ی مسیح را داد.
  6. و مسیح کلام است. یوحنا 1، “در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود، و کلمه خدا بود و کلمه جسم گردید…” می‌بینید؟ “و در میان ما ساکن گشت.” خدا در جسم در میان ما ساکن شد. او کلام بود.
  7. قبل از کلمه، یک فکر است. و یک فکر باید خلق بشود. بسیار خب. پس افکار خدا، زمانی‌که گفته شد، توسط کلام، شد خلقت. این زمانی است که خدا این را بعنوان یک فکر به شما ارائه می‌دهد، و این بر شما مکشوف گردیده است. پس تا زمانی‌که شما این را بر زبان بیاورید، یک فکر است. به این دلیل است که…
  8. موسی رفت که دعا کند. ستون آتش او را احاطه کرده بود، و خدا گفت: “برو، عصای خودت را به سمت مشرق بگیر و بگو، مگس‌ها را بخوان.”
  9. هیچ مگسی وجود نداشت، ولی او رفت و عصای خودش را دراز کرد و گفت: “مگس‌ها بشوند.” هنوز هیچ مگسی در کار نبود. او برگشت. ولی کلام، افکار خدا الحال گفته شده بود. این یک کلام است، و اکنون باید تحقق یابد.
  10. آیا جایی را که عیسی گفت: “اگر به این کوه بگویید؛ نه اینکه من بگویم بلکه، شما به این کوه بگویید جابجا شود.” را ندیده‌اید؟
  11. و نخستین چیز، حدس می‌زنم، در زمان موسی ابتدا یک مگس سبز شروع کرد به وزوز کردن. و پس از مدتی در هر متر حدود سه کیلو مگس یافت می‌شد. آنها از کجا آمدند؟ او… خدا آنها را خلق کرد. نمی‌بینید که چطور…
  12. خدا اگر بخواهد، می‌تواند امشب این جهان را با پشه‌ها ویران سازد. می‌توانست تلی ازپشه‌ها را تا ماه جمع کند. تنها کاری که باید انجام دهد این است که بگوید: “تا روی ماه، پشه‌ها بشوند.” فقط همین کافی است. بدون هیچ ماده‌ی شیمیایی، ولی پشه‌ها آنجا رشد می‌کنند، زیادتر و زیادتر می‌شوند. می‌بینید؟
  13. او هر کاری که بخواهد می‌تواند انجام دهد. او خداست، خالق. تنها کاری که باید انجام دهد این است که بگوید. [برادر برانهام یک بار بشکن می‌زند.] درست است. او خالق است. حال، اگر بتوانیم فقط متوجه این شویم که او چقدر عظیم است. می‌بینید؟ او کاری که بخواهد را انجام می‌دهد.
  14. او جلوس نموده و بر مردم نظر می‌کند، به این معلمین که درحال تعلیم و هوشمند سازی هستند و می‌گویند: “خدایی وجود ندارد.” و تمام این چیزها. هاه! گویی دوباره در بابل هستند.
  15. اکنون متوجه شدیم که خدا به حوا گفت: “پس از زمانی دراز، کلام به تو بازمی‌گردد.” حال، او چطور سقوط کرد؟ دوست دارم کلاس من این را بگوید. از چه‌ چیزی سقوط کرد؟ حوا از چه‌ چیزی سقوط کرد؟ از کلام. درست است؟ [جماعت می‌گویند: “کلام.”] کلام. و خدا گفت که طریقی مهیّا خواهد ساخت تا باز او را نسبت به کلام فدیه نماید. بسیار خب. پس از گذشت زمانی مشخص، کلام بر او شناسانده خواهد شد. بسیار خب، حال کلام برای یک هدف می‌آید. به چیزی که می‌گویم خوب گوش کنید. کلام برای یک هدف بر او خواهد آمد، آن هم برای فدیه و رستگاری است. بسیار خب.
  16. ولی تا آن زمان، یعنی تا زمانی‌که وقت کلام اصلی فرا برسد، او یک جایگزین دارد که عمل می‌کند. حال، به خوبی متوجه می‌شوید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] می‌بینید؟ خدا به او گفت که کلام دوباره به او بازخواهد گشت، ولی تا آن زمان، خدا به او یک جایگزین می‌دهد تا وقتی‌که آن زمان برسد. پس، خدا تقدیم قربانی را به او داد، یک جایگزین برای آن خون.
  17. و آن خون، خون گاوها و گوسفندها و بزها و این چیزها بود، ولی گناه او را برنمی‌داشت. می‌بینید؟ این فقط گناه او را می‌پوشاند. به‌هیچ‌عنوان گناه را برنمی‌داشت. آن را می‌پوشاند. چون، این خون یک حیوان بود و در خون حیوان، حیات حیوان قرار دارد. این جایگزینی بود تا وقتی‌که آن راستین… حال دقت کنید.
  18. آن راستین، خون بشری، چنان‌که بشر هست، تجسم یافت (خدا) بدون هم‌بستری جسمانی، باکره، باکره‌زایی آن را ثمر آورد. اکنون کلام خدا، وعده، خون شد و در شخص عیسی ‌مسیح یعنی منجی تجسم یافت. “خون گاوها و بزها و…”
  19. حال صبر کنید. اینجا خدا وعده را داد، با گفتن اینکه به جایی خواهد رسید که “ذریت او (زن) سر مار را خواهد کوبید.” اگر ذریت زن درست مانند آمدن از آدم باشد، یا این‌گونه که از مار است، این‌گونه یک ذریت آلوده به گناه خواهد بود.
  20. به همین دلیل است که یوحنا گریست. هیچ انسانی نبود. چون هیچ انسانی… همه در آن‌سو بودند، همه در سوی دیگر پرتگاه بودند. ولی زمانی خواهد رسید که کار این خون جایگزین حیوانی به اتمام خواهد رسید، زمانی‌که خون راستین تجسم‌یافته آمد: خدا، جسم و خون شد. کتاب‌مقدس گفت که او بود. اول تیموتائوس 16:3 “بلاجماع سرّ دینداری عظیم است که خدا در جسم ظاهر خواهد شد.” درست است. باکره‌زایی این کار را کرد.
  21. حال، خون گوسفندان و بزها گناه را می‌پوشاند، ولی آن را از بین نمی‌برد، چون خون یک حیوان بود. ولی می‌بایست جایگزین می‌بود.
  22. آنها به آن جایگزین عادت کردند و بدان ادامه دادند.
  23. و هنگامی‌که، کلام موعود راستین در عیسی ‌مسیح آشکار شد، و اثبات کرد که پسر خالق قادر، یعنی خداست؛ و خود آشکار شد، بعنوان کلام زنده‌ی خدا. اثبات کرد که بود. می‌توانست به کلام خود خلق کند.
  24. هیچ انسان یا هیچ‌چیز دیگری در جهان نیست که بتواند این کار را بکند. هیچ‌چیزی بر زمین نیست که بتواند خلق کند، به‌جز خدا. شیطان قادر به خلق کردن نیست. او منحرف‌ کننده‌ی چیزی است که خلق شده، ولی قادر به خلق کردن نیست. گناه فقط عدالت منحرف شده اشت. می‌دانید منظورم چیست. دروغ چیست؟ حقیقت منحرف شده است. می‌بینید؟ زنا چیست؟ یک عمل قانونیِ درستِ منحرف شده. همه‌چیز در گناه، گناه فقط حقیقت منحرف شده است. حال، او قادر به خلق کردن نبود.
  25. ولی وقتی مسیح آمد، ثابت کرد که خالق است. این خونی بود که وعده داده شده بود. اگر می‌خواهید این را بخوانید. بیایید این را باز کنیم. در هر صورت امشب می‌خواهیم به این بپردازیم. من…
  26. این من را دستپاچه می‌کند، می‌دانید، فکر می‌کنم همه می‌خواهند به خانه بروند. و این یک… [جماعت می‌گویند: “خیر.”] حال، بپردازیم به اعمال باب دوم. متشکرم. و ما فقط…
  27. اعمال 2، و متوجه خواهیم شد که این درست است یا نه، اینکه اثبات شده بود او خداست یا نه. بسیار خب. اعمال 2، حال از آیه‌ی 22 می‌خوانیم، پطرس در روز پنطیکاست صحبت می‌کند:

ای مردان اسرائیلی! این سخنان را بشنوید. عیسی ناصری مردی که نزد شما از جانب خدا مبرهن گشت به قوّت و عجایب و آیاتی که خدا در میان شما از او صادر گردانید… چنان‌که خود می‌دانید.

  1. “مردی که تصدیق شده بود، که این خدا بود که در بین شما بود.” توسط همان اعمالی که انجام داد، اثبات کرد که بود. اینجا پطرس در شورای سنهدرین ایستاده، به آنها می‌گوید.
  2. نیقودیموس هم همین را می‌دانست. او گفت: “ربی، می‌دانیم که تو معلمی هستی که از جانب خدا آمده‌ای، زیرا هیچ‌کس قادر نیست این اعمال را انجام دهد، مگر اینکه از جانب خدا باشد.” می‌بینید؟ آنها این را می‌دانستند، ولی چرا؟
  3. حال، دقت کنید. این به حوا وعده داده شده بود. ولی هنگامی‌که… آن عروس پیش آمد و هنگامی‌که کلام راستین بر او آمد، از پذیرش آن سر باز زد. پس زن، یعنی عروس عبرانی از تشخیص آن سر باز زد. زیرا، او عروس خدا بود و خدا او را در طلاق کنار نهاد. درست است؟ او عروس خدا بود.
  4. شاید بگویید: “خب، آنها هنوز ازدواج نکرده بودند.” درست است. ولی یوسف مریم را قبل از اینکه… می‌خواست مریم را قبل از اینکه ازدواج کنند، رها کند. می‌بینید؟ او با مریم نامزد بود.
  5. و هنگامی‌که او آمد، کلامی که او وعده داده بود، برای نکاح آمد. او را پیچیده در جایگزین‌هایش دید، آن‌قدر بود که دیگر نمی‌توانست وعده‌ی راستینی که به او داده شده بود، کلام، یعنی مسیح را بپذیرد.
  6. شاید این را متوجه نشوید. بگذارید دوباره این را مرور کنم. می‌خواهم که این را متوجه بشوید.
  7. به او وعده داده شده بود (به عروس، حوا) که یک منجی خواهد بود. منجی و فدیه کننده‌ی او کلام خواهد بود. و هنگامی‌که کلام آمد، جسم شد، او این را رد کرد. به او جایگزین داده شد. این را در نظر داشته باشید. «جایگزین»، به او جایگزین داده شد تا پیش برود، تا زمانی‌که منجی بیاید. و هنگامی‌که منجی آمد، او همچنان می‌خواست که با جایگزین خویش ادامه بدهد و کلام راستین را رد کرد. متوجه می‌شوید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] این عروس عبرانی بود.
  8. او همان کار را هم با حوای دوم انجام داد، عروس، مادر تمام زندگان روحانی. می‌بینید؟ حوا یعنی «مادر همه»، این روح است… «جمیع زندگان»، حوا «مادر جمیع زندگان».
  9. هنگامی‌که او نزد عروس عبرانی آمد، او مادر جمیع زندگان بود، ولی این را رد کرد.
  10. حوای جسمانی، در باغ عدن، با گوش سپردن به استدلال شیطان بر ضدکلام خدا سقوط کرد. این نحوه‌ی سقوط اوست. بسیار خب، آقا! سقوط کرد، چون این کار را انجام داد.
  11. حوای روحانی، حال، این کلیساست، عروس مسیح. او سقوط کرد، نه در عدن، بلکه در روم، در شورای نیقیه. هنگامی‌که او کلیسای پنطیکاستی‌ای را که به نیقیه رفت رد کرد و بجای حفظ کلام به استدل‌های رومی گوش سپرد، سقوط کرد. و همه‌چیز با او و پیرامون او با او سقوط کرد. حال، همان‌طور که حوای جسمانی سقوط کرد، حوای روحانی نیز سقوط کرد. عروس خدا در باغ عدن سقوط کرد، عروس مسیح در روم سقوط کرد.
  12. توجه داشته باشید، توسط همان استدلال و منطق بر ضد کلام خدا، او حق عفیفه ‌بودن خود را هم در برابر شیطان از دست داد. که در شکستن این مهرها متوجه می‌شویم که این شیطان بود و همچنان در آنجا شیطان است. کتاب‌مقدس گفت که این تخت شیطان است. و به همان صورتی که حوا حق عفیفه‌ بودن خود را از دست داد و آنها را به شیطان داد، در باغ عدن، کلیسا، عروس مسیح همین کار را در روم انجام داد، زمانی‌که کتاب‌مقدس را بخاطر دگم‌ها و استدلال‌های آنها واگذار کرد. می‌بینید که چه نمادی است؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”]
  13. فقط این نمونه و نمادها را مرور کنید. مطمئناً به نتیجه درست خواهید رسید. اگر دست من شبیه… اگر هرگز خودم را ندیده باشم و سایه‌ی خودم را ببینم، متوجه خواهم شد که چه شکلی هستم. می‌بینید؟ اگر می‌خواهید بدانید چه چیزی در پیش است، ببینید که در گذشته چه بوده است.” زیرا… تمامی امور قدیم سایه‌ی چیزهای آینده است.” این را کتاب‌مقدس گفته است. بسیار خب.
  14. زیرا، او کلام عفت خود، یعنی کلام خدا را، زمانی‌که کتاب‌مقدس را فروخت و انسانی را در آنجا قرار داد که می‌گوید کلیسا حق دارد هرچه می‌خواهد تغییر بدهد، از دست داد. و آنها این کار را کرده‌اند. و عروس مسیح، عروس پنطیکاستی، عفت خود را در پنطیکاست فروخت، درست همان‌طور که در باغ عدن حوا عفت خود را به شیطان فروخت. دقیقاً. بسیار خب.
  15. خدا وعده داده است، این کلیسا، این کلیسای پنطیکاستی، با علم به اینکه این کار را خواهد کرد، همان‌طور که به حوا وعده داد، خدا وعده داده است.
  16. کلیسای پنطیکاستی، آیا بدان ایمان دارید که او حق نخست‌زادگی خویش را قبل از اینکه… عفت خود را، زمانی‌که آنجا را ترک کرد، فروخت؟ به این ایمان دارید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] بله، او قطعاً این کار را کرد. پس اعتقادنامه چه فایده‌ای دارد، وقتی براساس کتاب‌مقدس نیست؟ می‌خواهم یک‌ نفر چیزی که به نام اعتقادنامه‌ی رسولان خوانده می‌شود، حتی یک کلمه‌ی آن را در کتاب‌مقدس به من نشان بدهد. این یک اعتقادنامه‌ی کاتولیک است نه اعتقادنامه‌ی رسولان.
  17. اعمال 38:2 را بخوانید، این اعتقادنامه‌ی رسولان است، اگر داشته باشند. حال، این چیزی است که در هر صورت همیشه استفاده می‌کردند. پس اگر شما… می‌بینید؟
  18. پس آنها حق نخست‌زادگی خویش را فروختند. نه تنها آن، بلکه متدیست‌ها، باپتیست‌ها، پرزبیتری‌ها، پنطیکاستی‌ها، همه‌ی مابقی آنها نیز همین کار را کرده‌اند. او یک فرقه را شکل داد. روم، چیزی است که او را وادار به این کار کرد، او یک فرقه شکل داد و یک انسان را در رأس آن قرار داد. و متدیست‌ها، باپتیست‌ها، پنطیکاستی‌ها، و همه، همین کار را انجام داده‌اند، گروهی از انسان‌ها را در رأس قرار داده‌اند. مهم نیست که خدا چه می‌گوید… باید آن‌گونه که آنها می‌گویند انجامش دهید.
  19. خب، این چیست؟ در دنیا چیزی نیست به‌جز زنای روحانی، الگوی اشتباه از یک زن؛ بله، آقا! اعتقادنامه‌های دروغین، ساخته‌ی دست انسان. بعد وقتی این کار را کرد، شد… اکنون این را اثبات خواهم کرد. او شد یک فاحشه در نظر خدا. ایمان دارید که کتاب‌مقدس این را می‌گوید؟ بله، آقا! دخترانش هم همین کار را کرده‌اند.
  20. حال، در مکاشفه 17، اگر می‌خواهید علامت بزنید. یوحنا در روح شد. “یک فاحشه‌ی عظیم را دید که نشسته بر…” دیشب این را خواندیم. آنجا هم هفت تپه بود و دقیقاً کاری که انجام داده است. و از رجاست زنای خویش به تمام جهان داده است. درست است؟ “و تمامی پادشاهان جهان با او زنا کردند.” فریب، دزدی، دروغ، پرداخت بها برای توبه، مراسم پرستش نه روزه و هرچیز دیگری.
  21. خب، به خاطر داشته باشید، او صاحب دختران بود. خب، پس اگر او (کلیسا) یک بدن شد، و تحت یک سیستم تشکیلاتی، آن‌وقت تمام سیستم غلط است. و اگر حوا، در نااطاعتی خدا همه‌چیز را به موت افکند، که در اختیار او بود؛ هر کلیسایی که تشکیلات می‌شود، همه‌چیز را تحت آن به موت می‌افکند. این دقیقاً طبق کلام است. مکاشفه 17 را بخوانید. و کتاب‌مقدس گفت که خدا “او را به همراه فرزندانش به آتش خواهد سوزاند.” درست است. این یعنی، هر سیستم تشکیلاتی به همراه فاحشه خواهد سوخت.
  22. حال، این خیلی صریح به نظر می‌رسد، و من-من می‌دانم که درباره‌اش خواهید شنید و من-من می‌خواهم که درباره‌اش بشنوم. و من-من… هرچند که درست است. کتاب‌مقدس چنین گفته، پس این درستش می‌کند.
  23. او شد یک «فاحشه». می‌توانید این را در مکاشفه، باب هفدهم بخوانید. او، او چه کاری انجام داد؟ برعلیه شوهر خود مرتکب زنا شد. خب، شاید بگویید: “نه، این کتاب‌مقدس است.” کلام، خود خداست. و اگر یک چیز را…
  24. شما می‌خواهید که همسرتان مرد دیگری را ببوسد؟ اگر حتی کاری بیش از این انجام ندهد، شما نمی‌خواهید که این کار را بکند. این‌گونه او ناراستی خود را ثابت می‌کند.
  25. “اگر کسی کلامی از آن کسر کند، یا بر آن بیفزاید.” هللویاه! مسیح همسر خویش را با کلام، پاک می‌خواهد. [برادر برانهام چهار بار به منبر می‌زند.] این طریقی است که عروس باید باشد.
  26. چون، هیچ‌چیزی، نه یک همزه یا ویرگول یا هیچ‌چیز دیگری، یا عنوانی از شریعت، یا از کتاب، زایل نخواهد شد، تا زمانی‌که تمام آن تحقق یابد. عیسی گفت: “آسمان و زمین زایل خواهند شد، ولی کلام من هرگز زایل نخواهد شد.”
  27. هیچ تفسیر شخصی‌ای بر آن قرار ندهید. خدا خواهان [عروس] پاک و خالص و فاقد هرگونه طنازی ناشایست است. من نمی‌خواهم همسرم با مرد دیگری گرم بگیرد. هنگامی‌که می‌روید و به هرنوع استدلالی گوش می‌دهید، فرای کلام، دارید گوش می‌کنید، دارید با شیطان گرم می‌گیرید. آمین! آیا این باعث نمی‌شود احساس روحانی بودن بکنید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] خدا می‌خواهد که شما پاک و خالص بمانید. با کلام خدا بمانید. فقط با آن بمانید. درست است.
  28. خدا به او یعنی به این حوای آخر وعده داده، همان‌طور که در باغ عدن به حوا وعده داد. که، کلیسای پنطیکاستی، ابتدای کلیسا، خود کلیسا، مادر جمیع مردمان زنده است، البته مادامی‌که به آنجا بروند. ولی می‌دانید، وقتی گناهانش را ادامه می‌دهند، به همراه آن می‌میرند.
  29. کسی در این بین می‌آید و می‌گوید: “می‌خواهم خدا را خدمت کنم.”
  30. می‌گویند: “خب، این کاری است که باید انجام دهی، برو آنجا و توبه کن.”

“بسیار خب، این کار را خواهم کرد. جلال برخدا!” به آنجا می‌رود، توبه می‌کند.

  1. “حالا بیا و به ما ملحق شو.” این، بفرمایید. آه-ها! می‌بینید؟ درست است که با آن مُرد. می‌بینید؟ این فقط… این چیزی است که این کتاب دارد تعلیم می‌دهد، می‌بینید، نه چیزی که من می‌گویم. چون در اینجاست. بسیار خب.
  2. حال، خدا همان‌طور که به حوا وعده داد، به او هم وعده داد. به حوا گفت زمانی خواهد رسید که کلام دوباره به او بازخواهد گشت. این را به خاطر دارید؟ چیزی که از دست داده، احیا خواهد گشت. چون فقط یک چیز است که می‌تواند احیا کند و آن هم کلام است. دقیقاً.
  3. گفتم، با تفنگ شلیک کنید، اگر به هدف نزدید، ببینید کجا منحرف شده است. باید برگردید به آنجا و دوباره شروع کنید. می‌بینید؟
  4. و اگر به عقب برگردید، برمی‌گردید به نیقیه. اینجا جایی است که دوباره شروع می‌کنید. می‌بینید. برگردید، دور از فرقه‌ها، دور از تمام آن کلیسا. ما داشتیم کاملاً این مهرها را می‌دیدیم.
  5. همیشه در شگرف بودم، تمام عمرم، که چرا این‌قدر مخالف سیستم‌های تشکیلاتی بوده‌ام، نه مردم. نه. مردم درست مانند من و شما هستند، یا هرکس دیگری. بلکه آن سیستم، آن سیستم فرقه‌ای، اکنون همین‌جا دلیلش را می‌بینیم. تا همین الآن هرگز این را نمی‌دانستم. و این درست است.
  6. خدا به حوای روحانی وعده داد، همان‌طور که به حوای جسمانی وعده داده بود، که کلام دوباره برای او احیا خواهد شد. در ایام آخر خدا دوباره کلیسا را به کلام اصلی و نخستین برمی‌گرداند.
  7. اکنون خیلی دقت کنید. من-من می‌خواهم که مطمئن باشید. خدا به حوا وعده داد زمانی خواهد آمد که کلام توسط ذریت او احیا خواهد شد. این کلام، خود، می‌شود ذریت. وقتی جایگزین به او داده شد، او آن جایگزین را حفظ کرد. و زمانی‌که کلام بر او آمد، او چه کرد؟ “این را نمی‌خواهم.” زیادی فروتن بود. به نظر او درست نمی‌آمد. به اندازه‌ی کافی زرق‌وبرق نداشت. “یک اصطبل؟ او، یک نفر مثل او، بدون حتی یک روز در دانشکده؟ خب، من نمی‌توانم این را بپذیرم. این ماشیح نیست. کسی که اجازه بدهد یک نفر او را لگدمال کند، و بعد به این می‌گویند «ماشیح»؟ بگذارد پارچه‌ای دور صورتش ببندند و بعد بر سرش بزنند؟ بعد خود را نبی می‌خواند، یک نبی راستین که مبعوث شده؟”
  8. در حقیقت، آنها شناختی از انبیا نداشتند. عیسی چنین گفت. او گفت: “اگر انبیا را می‌شناختید، من را نیز می‌شناختید.” درست است.
  9. حال توجه کنید، اما زمانی‌که کلام بر او آمد، دقیقاً به همان نحوی که خدا گفته بود خواهد آمد، او به طریق دیگری، آن را فهمیده بود. دارم از عروس صحبت می‌کنم، عروس یهودی، عروس عبرانی. حوا هم از ابتدا چنین بود. بعد وقتی کلام آمد، او خواستارش نبود. می‌خواست که با جایگزین خود بماند.
  10. حال، خدا به حوای روحانی وعده داد، در پنطیکاست، قبل از اینکه حتی اتفاق بیفتد آن را گفت، چهارصد سال قبل از اینکه کلیسا سقوط کند، که آنها سقوط خواهند کرد، و کاری را که انجام دادند، انجام خواهند داد. ولی وعده داد که در ایام آخر دوباره کلام را خواهد فرستاد.
  11. عیسی وقتی بر روی زمین بود، از همین امر سخن گفت. که این را دوباره خواهد فرستاد. و چیزی که… چه‌ چیزی خواهد یافت؟ همان چیزی را خواهد یافت که اولین باری که آمد، آن را یافت. درست است. آنها… آنها جایگزین‌های خود را می‌خواهند. آنها فرقه‌هایشان را می‌خواهند. آنها اعتقادنامه‌هایشان را می‌خواهند. می‌خواهند هرطور مایلند زندگی کنند. و نمی‌خواهند “خب، من چنین و چنان هستم و عضو این و آن هستم.” اینکه خدا درحال انجام چه کاری است کمترین تفاوتی ایجاد نمی‌کند، چقدر می‌تواند خودش را ظاهر کند؛ می‌تواند مردگان را برخیزاند؛ می‌تواند اسرار دل را بازگو کند، می‌تواند هر کاری که کتاب‌مقدس گفته انجام خواهد داد را انجام دهد. این کمترین تأثیری نخواهد داشت. “اگر با تشکیلات من مرتبط نیست، کاری با آن ندارم.” می‌بینید؟
  12. همان کاری که عروس عبرانی انجام داد، درست است، آنها به جایگزین خود گوش کردند. و خدا وعده‌ی حقیقی را به آنها داده بود. و هنگامی‌که حقیقی آمد، آن را نخواستند. این بیش از حد فروتن بود.
  13. امروز هم همین‌طور است. هنگامی‌که-هنگامی‌که به روی صحنه می‌آید. حال، خدا در ملاکی گفت که در ایام آخر پیغامی خواهد فرستاد که احیا خواهد نمود. یوئیل گفت: “تمام سال‌ها را بازخواهم گردانید.” هرآنچه روم خورده، هرآنچه متدیست‌ها خوردند، هرآنچه باپتیست‌ها خوردند، از آن شاخه‌ی اصلی پنطیکاستی، خدا گفت: “در ایام آخر بازمی‌گردانم.” درست است.
  14. و او می‌تواند چنان فردی را بفرستد که… تنها چیزی که خدا همواره کلامش را بر آن نازل کرده، یک نبی بوده، نه یک اصلاحگر، بلکه بر انبیا. هنوز زمان آن نبود. اکنون زمانش رسیده است، به این دلیل است که منتظر آمدنش هستیم. همچنان فروتن و نجیب خواهد بود! و…
  15. فکر می‌کنید که اشرافیان متدیست، باپتیست، پرزبیتری و پنطیکاستی پذیرای آن خواهند شد؟

“اوه!” شاید بگویید، “پنطیکاستی‌ها؟”

  1. پنطیکاستی‌ها همان لائودیکیه هستند. “دولتمند و بی‌نیاز از هرچیز.”
  2. گفت که: “نمی‌دانی که فقیر هستی.” شاید ساختمان‌های چند میلیون دلاری بسازی، ولی همچنان فقیر هستی، فقیر روحانی.

“اوه!” شاید بگویید، “این را کاملاً می‌بینم.”

“کور هستی.”

خب، می‌گویید: “خدا برکت بدهد، من پوشیده هستم.”

“عریانی.”

“خب، از بچه‌هایمان (خادمانمان) مطمئنیم، مدارس الهیات داریم. ما…”

  1. “و نمی‌دانی…” پس کاملاً برعکس است. اگر کتاب‌مقدس گفت که کلیسای لائودیکیه در این شرایط خواهد بود…
  2. هیچ‌کس روی زمین نیست که بتواند انکار کند که اکنون آخرین دوره، عصر کلیسای لائودیکیه، یا هفتمین دوره‌ی کلیساست. و ما اینجا هستیم. دو هزار سال دوم رو به اتمام است. دوره‌ی کلیسایی دیگری نیست. بخاطر همین است که شما برادران جنبش باران آخر نتوانستید یک تشکیلات دیگر شکل دهید. عصر دیگری نخواهد بود. درست است. این در انتهاست. دوره‌ی کلیسایی دیگری نمی‌تواند باشد. به اتمام رسیده است.
  3. ولی بعد اگر پیغام پنطیکاستی آخرین پیغام بود… عادل شمردگی، تقدس و تعمید روح‌القدس، سه پیغام آخر، سه دوره‌ی آخر، تولد کامل را شکل می‌دهد.
  4. درست مانند زمانی‌که یک زن دارد، دارد فرزندش را به‌دنیا می‌آورد. اولین چیزی که اتفاق می‌افتد آب است، بعد خون و بعدی حیات است.
  5. وقتی عیسی را روی صلیب کشتند، جوهره از بدنش جاری شد تا یک… تولد را شکل بدهد. پهلویش را دریدند، آب و خون از آن جاری شد، و بعد “روح خود را به دستان تو تسلیم می‌کنم.” چیزی که از بدن او آمد آب، خون و روح بود.
  6. حال، اول یوحنا 7:5 در این‌باره به شما می‌گوید: “زیرا سه هستند که در آسمان شهادت می‌دهند، پدر، کلام (که مسیح است)، و روح‌القدس.” و این سه در توافق هستند. یک نیستند، بلکه به یک چیز شهادت می‌دهند یا… منظورم این است که “یک هستند” دچار اشتباه شدم. “و سه هستند که بر روی زمین شهادت می‌دهند، یعنی آب و خون و روح، و این سه، در توافق هستند.”
  7. می‌توانید تقدیس شوید بدون اینکه عادل ‌شمرده شده باشید. و می‌توانید عادل ‌شمرده شده باشید بدون اینکه تقدیس شده باشید. می‌توانید تقدیس شده باشید بدون دریافت روح‌القدس. دقیقاً همین‌طور است.
  8. شاگردان در یوحنا 17:17 تقدیس شده و قدرت اخراج ارواح به آنها داده شده بود، ولی هنوز روح‌القدس را نداشتند. می‌بینید؟ قطعاً. باید تا پنطیکاست می‌رفتند و منتظر می‌ماندند تا زمانی‌که روح‌القدس بیاید.
  9. اینجاست که یهودا چهره‌ی خود را نشان داد. می‌بینید که این روح چطور از طریق عادل شمردگی و تقدس پیش رفت؟ ولی وقتی به انتها رسید، او چهره‌ی خودش را نشان داد. می‌بینید؟ درست است.
  10. حال توجه کنید. و ما اینجا در زمان آخر هستیم. و حوای روحانی، درست همان‌طور که… همان‌طور که به حوای عبرانی وعده داده شده بود، به عروس عبرانی، وعده‌ی بازگشت کلام داده شده بود. و عروس روحانی از روز پنطیکاست، زمانی‌که در نیقیه سقوط کرد، پس به او هم وعده داده شد که در زمان آخرکلام دوباره خواهد آمد. حال شما می‌گویید…
  11. اگر آیه‌ی دیگری بخواهید، می‌توانید بروید به مکاشفه باب 10. که می‌گوید: “در ساعت، در زمان آخرین فرشته، فرشته‌ی هفتم (هفتمین پیغام‌آور) چون می‌بایست بنوازد، سرّ خدا به اتمام خواهد رسید.” می‌بینید؟ احیا و بازگشت به کلام! “بازگرداندن دوباره‌ی آنها به ایمان اصلی، برگرداندن به ایمان پدرانشان.” ولی فکر می‌کنید که این را می‌پذیرند؟ خیر، قربان! “ایام آخر، او (خدا) دوباره کلام راستین را احیا خواهد نمود.” چنان‌که در ملاکی 4 گفت.
  12. ولی کلیسا آن را از دست داده بود. آن کلام را در نیقیه از دست داد. حوا در عدن از دست داد، حوا کلامش را در جلجتا رد کرد، و گروه نیقیه دارد آن را در ایام آخر رد می‌کند، درست همان را.
  13. ولی هنگامی‌که کلام در جسم انسانی آمد، او، حوا، کلیسای عبرانی، مادر تمامی زندگان روحانی در آن زمان، آن را رد کرد. آن‌قدر در دگم‌ها و سنت‌های خود مرده بود، که این را از دست داد. این یکی هم به همان صورت است. بسیار خب.
  14. آنها از او غافل می‌شوند، از کلام زنده‌ی آشکار شده در جسم، از طریق کلامی که وعده داده شده. کلام وعده داد که این کارها را انجام دهد. وعده داده شده بود، که در ایام آخر چنین خواهد بود. “چنان‌که در ایام سدوم بود، آمدن پسر انسان نیز چنین خواهد بود.” حال ببینید که در سدوم چه اتفاقی افتاد. “چنان‌که در ایام نوح بود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد بود.” می‌بینید؟ ببینید که آن زمان چه اتفاقی افتاد. می‌بینید؟ او گفت که به همان صورت خواهد بود، و ما در آن دوران به سر می‌بریم. می‌تواند، حدس می‌زنم، می‌توانم به حدود ششصد وعده مانند آن، از کلام در این مورد اشاره کنم. می‌بینید؟ حال، ولی آنها این را رد کردند.
  15. او به سنت‌ها و جایگزین‌های خود اکتفا کرد. او… او بجای خون حقیقی، به خون جایگزین بسنده کرد. عیسی، کلام، وقتی‌که این بر او (اسرائیل) مکشوف شد، گفت: “چون او به این سنت‌ها پایدار است…” عیسی، کلام آشکارشده، به عروس، به عروس عبرانی گفت: “چون به سنت‌های خود چسبیده‌ای. کلام خدا را برای خود بی‌تأثیر می‌کنی، نمی‌تواند مؤثر باشد.”
  16. حال، این چیزی است که مسبب این است که، بجای بیداری‌هایی که باید داشته باشیم، بیداری‌های فرقه‌ای داریم. یک جنبش واقعی نداشته‌ایم. نه، نه، نه، نه، آقا! فکر نکنید بیداری داشته‌ایم. خیر، نداشته‌ایم. اوه، آنها به میلیون‌ها و میلیون‌ها عضو کلیسایی دست یافته‌اند، ولی هیچ‌جایی بیداری نبوده است. خیر، خیر.
  17. عروس هنوز بیداری نداشته است. می‌بینید؟ آنجا هنوز بیداری نبوده است، هنوز آشکار سازی خدا که بخواهد عروس را به جنبش درآورد نبوده است. می‌بینید. ما اکنون در انتظار آن هستیم. این بیداری آن هفت رعد ناشناخته را می‌طلبد تا او را پیدا کند. بله، خدا آن را خواهد فرستاد. این را وعده داده است. حال دقت کنید.
  18. حال، او (کلیسا) مرده بود. حال اگر کلیساها می‌توانستند اعتقادنامه‌ها و دگم‌هایشان را فراموش کنند و فقط کتاب‌مقدس را برگیرند و فقط وعده را خواستار باشند، آن‌وقت این بر ایشان مؤثر می‌شد. ولی می‌دانید، عیسی گفت: “شما با سنت‌هایتان، کلام خدا را برای خودتان بی‌تأثیر می‌سازید.” خب، امروز شرایط حوای روحانی هم همین است، عروس روحانی امروز یا همان به اصطلاح کلیسا. او کلام خدا را می‌گیرد و آن را نمی‌پذیرد. و درعوض دگم‌ها را می‌پذیرد. از این‌رو، کلام برای او تأثیری ندارد، چون تلاش می‌کند تا اعتقادنامه‌ی خود را با کلام تزریق کند و این بی‌فایده خواهد بود. حال، چیزی که امروز نیاز داریم…
  19. من دارم مدام قاصد ظهور او را مطالعه می‌کنم، در میان تیترها نوشته شده است: “ما به بازگشت یک نبی نیاز داریم! ما به بازگشت یک نبی نیاز داریم!” و حدس می‌زنم، هنگامی‌که این نبی بیاید، آنها هیچ‌چیزی از آن نخواهند دانست… درست است. همیشه این‌گونه بوده است. می‌بینید. “به این نیاز داریم.” هر صحبتی که می‌کنید “نیازمند بازگشت یک نبی هستیم، کسی که کلام خدا را بدون ترس مطرح کند. ایمان داریم که کتاب‌مقدس این را وعده داده است.”
  20. حال، برادر مور و سایرین را می‌شناسم، در منزلشان غذا خوردیم، ایشان سردبیر هستند. او فرد بسیار خوبی است. بهترین کسی که در این‌باره گام برمی‌دارد، ولی می‌دانید، او می‌داند که باید این را داشته باشیم. و خواهر مور، یکی از بهترین زنان، و قربانی‌ای که آنها انجام می‌دهند.
  21. و به نظر من این یکی از بهترین نشریاتی است که در این زمینه وجود دارد، یعنی قاصد ظهور او. ولی می‌بینیم که مدام این را تکرار می‌کنند.” نیازمند یک نبی هستیم! نیازمند یک نبی هستیم!” این چیزی است که از آن صحبت می‌کنند.
  22. و بعد این وضعیت امروز ماست، مثل امروز و دیروز که در رادیو اعلام می‌کردند… کلیساهای باپتیست و مابقی اعلام می‌کردند که: “نمی‌خواهیم به کاتولیک‌ها ملحق شویم. بلکه باید به نوعی با آنها مشارکت داشته باشیم.” می‌بینید؟
  23. و درست همین‌جا، پیغام درحال اعلام شدن است که “از آن سم برحذر باشید.” می‌بینید؟ می‌بینید؟ “آیا دو نفر باهم راه می‌روند جز آنکه متفق شده باشند؟” نور و ظلمت نمی‌توانند مشارکتی با هم داشته باشند. هنگامی‌که نور وارد می‌شود، تاریکی بیرون می‌رود. می‌بینید؟ نمی‌تواند… قدرتمندترین! نمی‌توانید با تاریکی، نور را بیرون برانید. ولی می‌توانید با نور، ظلمت و تاریکی را بیرون برانید. درست است. او نور است، و او کلام است. می‌بینید؟ حال، بفرمایید. نمی‌توانید دروغ یا اشتباهی را به کلام نسبت بدهید. همواره باز به همان نقطه بازمی‌گردد. بله، آقا!
  24. درست مانند فردی که می‌آید تا با شما مشاجره کند، باید بدانید که کجا بایستید و بدانید که او به چه‌ چیزی ایمان دارد.
  25. درست مانند اینکه یک خرگوش را بگیرید و در یک قفس بیندازید، تمام سوراخ‌های آن را مسدود کنید. فقط جلوی در بایستید، او ناچار است به آنجا برگردد. چون این تنها راه خروجی برای اوست. سرش را از اینجا رد می‌کند و تقریباً گردن خود را می‌شکند، به اینجا و آنجا می‌دود. فقط بایستید و او را تماشا کنید. او باز به آنجا بازمی‌گردد. می‌بینید؟ همین کافی است.
  26. این تنها نحوه‌ی انجام آن است. با آن کلام بمانید. می‌توانید با اعتقادنامه‌هایتان همه‌جا جار بزنید، همه‌جا سرک بکشید، ولی می‌بایست به این کلام بازگردید. می‌بینید؟ بله، آقا! همه‌اش همین است.
  27. حال، آنها-آنها-آنها-آنها خواستار این نیستند. کلام خدا را نمی‌خواهند. چون او (اسرائیل) سنت‌های خودش را حفظ کرد، و کلام خدا را بی‌تأثیر ساخت.
  28. حوای روحانی هم اکنون همین‌طور است. او نمی‌خواهد… می‌خواهد که سنت‌های خود را حفظ کند و از کلام خدا فاصله بگیرد. او باز پایبند به فرقه‌ها، اعتقادنامه‌ها و سنت‌های مشایخ خود است، بجای اینکه کلام خدا را برگیرد.
  29. و هنگامی‌که وعده‌ی کلام در ایام آخر برای او آورده می‌شود، بخاطر سنت‌هایش آن را نخواهد پذیرفت، درست همان‌طور که عروس عبرانی عمل کرد. کلام راستین، هرچند که آشکار شده، اثبات و تأیید گشته، این را نخواهد پذیرفت. چرا نخواهد پذیرفت؟ چون این نماد و الگوی اوست. درست است. نمی‌تواند از الگو و نماد خویش جلوتر باشد. می‌بینید؟ این از پیش گفته شده است که این کار را خواهد کرد، پس چطور می‌توانید مانع آن بشوید؟
  30. تنها کاری که باید بکنید این است که شاد باشید که داخل هستید. همین و بس. در انتظار آن باشید. بسیار خب.
  31. خدا وعده داد، در ایام آخر، کلام خود را برای او آشکار و اثبات خواهد نمود و او همچنان آن را نخواهد پذیرفت. تمام آنچه خدا از طریق خادمان خویش، انبیا به او وعده داد. خدا از طریق عیسی ‌مسیح وعده داد. خدا توسط یوئیل وعده داد. خدا توسط پولس وعده داد. خدا توسط ملاکی وعده داد. یوحنا… توسط یوحنا و تمام انبیا، دقیقاً وعده داد که پیغام آخر برای او چه خواهد بود. حال اگر می‌خواهید یادداشت کنید، مسلماً اینها را می‌دانید. عیسی، یوحنا 2:14، یوئیل 38:2، پولس، دوم تیموتائوس باب 3، ملاکی باب چهارم، و یوحنا، مکاشفه باب 10، هفده، یک تا هفده، می‌بینید، اینکه دقیقاً چه اتفاقی خواهد افتاد. و برای کلیسا، این چه معنایی دارد؟ کلام تجسم‌یافته دوباره در میان قوم او جسم شد. می‌بینید؟ و آنها بدان ایمان ندارند.
  32. می‌دانید عیسی چه گفت وقتی دید… وقتی آن معجزات را در برابر آنها انجام داد و اثبات کرد که خداست؟ کاری که انجام می‌داد، این را اثبات کرد که او بود. او دقیقاً این کار را کرد، به آنها گفت: “و تو ای کفرناحوم که تا به فلک سرافراشته‌ای… زیرا هرگاه معجزاتی که در تو پدید آمد در سدوم ظاهر می‌شد، هرآینه تا به امروز باقی می‌ماند.” درست است. و در کفرناحوم او هرگز کاری به‌جز شفای چند بیمار انجام نداد، و اسرار دل آنها را گفت و از آنجا خارج شد. همین است. می‌بینید؟
  33. آنها نمی‌دانند که اعمال عظیمه چه هستند. فکر می‌کنند که باید یک برنامه‌ی بزرگ و عظیم باشد که همه بلند می‌شوند، و قاضی یک نطق انجام می‌دهد، گروه موسیقی می‌نوازد، زنگ افشانی می‌شود و زنان خوش لباس و… تمام افراد با مدارک پی‌اچ.دی.، اِل.اِل.دی. و مدارک بالا، کلاه‌های بلند و یقه‌های برگشته، همه باید وارد شوند. “این چیزی عظیم است.”

خدا می‌گوید: “این جهالت است.”

  1. ولی خدا یک فرد ناچیز را بلند می‌کند که الفبای خود را به سختی می‌داند، او کاری انجام می‌دهد که کلیسای راستین را مشتعل می‌سازد. و مابقی آنها می‌گویند «یک مشت دین خروش» ولی خدا به آن می‌گوید «عظیم» و آن را «جهالت» می‌خواند، می‌بینید، درست برعکس. می‌بینید؟ و چیزی را که خدا وعده داده است، انجام داده و انجام خواهد داد.
  2. حال، همچنان، همان‌جایی‌که بود باقی ماند، حوای عبرانی. او نمی‌توانست پذیرا باشد. می‌توانستی مردگان را زنده کنی، می‌توانستی روح خدا را ببینی. عیسی نازل شد و خود را بعنوان پسر خدا اثبات نمود. نخست، شروع کرد به موعظه کردن. فکر می‌کردند، “خب، این آدم عجیبی به نظر می‌رسد. اصلاً او کیست؟” اولین اتفاقی که می‌افتد می‌دانید، مردم شروع می‌کنند به گفتن…
  3. البته، آنها گفته بودند، قبلاً هنگامی‌که پیشرو او یعنی یحیی آمد، آنها گفتند: “آیا تو مسیح هستی؟”
  4. او گفت: “نه، اما او جایی در بین شما ایستاده است.” آه-ها! می‌بینید؟ چرا؟ او می‌دانست، وقتی پیغام او تحقق یافت، او می‌بایست چه‌کار کند. می‌دانست که چه کاری قرار است انجام دهد.
  5. درست همان‌طور که نوح خنوخ را در نظر داشت. وقتی خنوخ رفت، نوح گفت: “بهتر است که به کشتی نزدیک شویم. زمان نزدیک است.” نوح مدام خنوخ را در نظر داشت. می‌بینید؟
  6. و یحیی به دنبال نشانه‌هایی بود که عیسی به او گفته بود، یا خدا به او گفته بود که به دنبالش باشد. گفت: “اکنون جایی در میان شما ایستاده. او را نمی‌شناسم، ولی او را خواهم شناخت.”
  7. آنجا ایستاده بودند، و گفتند: “آیا تو مسیح (ماشیح) نیستی؟” گفتند: “ما از جانب مقر مرکزی فرستاده شده‌ایم.” آه-ها! گفتند: “مشایخ ما را به اینجا فرستاده‌اند. اگر تو مسیح هستی، چرا نمی‌آیی به آنجا تا خودت را معرفی کنی نه اینجا در میان یک مشت افراد دون پایه؟ به آنجا بیا و خودت را معرفی کن.”
  8. او گفت: “من مسیح نیستم.” گفت: “من صدای نداکننده‌ای در بیابان هستم.”
  9. این خیلی بالاتر از درک آنها بود. آنها هیچ‌چیزی در این‌باره نمی‌دانستند، می‌بینید، و در عین حال همه در انتظار آمدن او بودند.”ولی این نمی‌توانست کسی مانند او باشد. اوه خدای من این خیلی وحشتناک بود.”

” از کدام دانشکده هستی؟”

“هیچ‌کدام.”

” کارت عضویت داری؟”

” کارت عضویت چیست؟” می‌بینید؟

  1. او مسح‌شده‌ی خدا بود. او گفت: “یک چیز دارم، اکنون تیشه بر ریشه‌ی درختان نهاده شده است.” حال، این همه‌ی چیزی بود که او داشت. او نه به روش روحانیون، بلکه به روش هیزم‌شکنان سخن گفت؛ افعی‌زادگان، تیشه‌ها، درخت‌ها و همه‌ی این چیزها. او با ادبیات کلیسایی صحبت نمی‌کرد.
  2. اما عیسی گفت که هرگز نبی‌ای مانند او نبوده است. “تا امروز، از رحم کسی مانند او نبوده است.” درست است، او چیزی ببیش از یک نبی بود. او پیغام‌آور عهد بود که در میان دو مقطع قرار گرفته بود. می‌بینید؟ «بیش از یک نبی».
  3. و بعد آن‌وقت آنها او را نشناختند. متوجه او نمی‌شدند. او آدم عجیبی به نظر می‌رسید، به همین دلیل او را نادیده گرفتند.
  4. بعد وقتی عیسی آمد، آن‌وقت قطعاً نمی‌خواستند پذیرای او باشند. این پسر نجار، چیزی شبیه آن نبود، با یک عقبه‌ی ننگین و عنوان «نامشروع»، آنها نمی‌خواستند کسی با این مشخصات را ببینند.
  5. ولی، ببینید که خدا چه‌کار کرد. او افرادی بی‌سواد، فقیر، ماهیگیر، هیزم‌شکن، کشاورز و فاحشه‌ها را برگزید و افراد برجسته را کنار نهاد. چرا؟ چرا این کار را کرد؟ چرا چنین کاری انجام داد؟ می‌توانید تصورش را بکنید؟ چون آن افراد بودند که کلمه بودن او را تشخیص دادند. حال، بیایید یک دقیقه به این نظر کنیم.
  6. اینجا یک ماهیگیر عامی را داریم که حتی قادر نیست اسم خودش را بنویسد. کتاب‌مقدس می‌گوید که او «عامی و بی‌سواد» بود. او ماهی‌های خود را از آب بیرون می‌کشد و بر زمین می‌گذارد. بعد به آنجا می‌رود تا ببیند دلیل این سروصدا چیست. ولی در اعماق وجود خویش می‌دانست کتاب‌مقدس گفته است که مسیح… تمامی عبرانیان در انتظار مسیح بودند، چون در زمان آمدن او، می‌بایست یک اتفاق کتاب‌مقدسی رخ می‌داد.
  7. مسیحان زیادی بودند که برخاسته و گفته بودند “من او هستم.” و آنها را گمراه کرده بودند، صدها نفر را گمراه کرده و هلاک شده بودند. می‌بینید، ولی این بخاطر فراری دادن آنها از آن اصلی در زمان آمدنش رخ داده بود.
  8. داستان‌سرایی درباره‌ی خرقه‌ی ایلیا؛ و همه‌ی چیزهای دیگر را داشته‌ایم، ولی این-این-‌این فقط برای فراری دادن افراد از آن امر راستین در زمان آمدنش است. می‌بینید؟ درست است. انواع و اقسام مردمی که ملبس به رداها آمدند و در انواع خرقه‌ها دفن شدند و تمام چیزهای دیگر. این… فقط اثبات می‌کند. مثل یک دلار جعلی که نشان می‌دهد یک جایی یک دلار درست و خوب وجود دارد، اگر بتوانید پیدایش کنید.
  9. حال او می‌آید. این بزرگان و نجبا به آنجا می‌آیند و آن‌قدر غرق در جایگزین‌هایشان هستند. می‌گفتند: “اگر مسیح بیاید، مسلماً نزد قیافا خواهد آمد. او به فرقه‌ی ما خواهد آمد. او نزد فریسیان خواهد آمد.” صدوقیان می‌گفتند: “این فکر شماست! او نزد صدوقیان خواهد آمد.” و در این وضعیت بودند، همان کاری که امروز انجام داده‌اند.
  10. ولی هنگامی‌که آمد، امری عجیب بود. او خواهد آمد، اوه، خیلی برخلاف چیزی که آنها تصور می‌کردند، او بر طبق کلام آمد. و آنها کلام را نمی‌شناختند.
  11. بگذارید این را بگویم، تا شما… تا این کاملاً جا بیفتد، می‌خواهم این را متوجه شوید. این مشکلی است که امروز با آن مواجهید، شما کلام را نمی‌شناسید. می‌بینید؟
  12. عیسی گفت: “علائم آسمان را تشخیص می‌دهید، ولی علائم زمان خود را نمی‌شناسید.” گفتند: “ما موسی را داریم.”
  13. بعد گفت: “اگر موسی را می‌شناختید، من را نیز می‌شناختید.” موسی را نمی‌شناختند، در نتیجه شناختی نداشتند. آنها فقط اعتقادنامه‌ای را می‌شناختند که خود آنها پدیدآورنده‌اش بودند.
  14. حال بیایید به این ماهیگیر بپردازیم. سبدش را بر زمین می‌گذارد، دستی بر ریش خاکستری خود می‌کشد و به راه می‌افتد. “به گمانم خواهم دید او کیست.”
  15. برادرش گفت: “بیا، بیا به آنجا برویم.” گفت: “این همان فرد است.” این همان کسی است که آن‌ روز می‌گفتند… دیشب تمام مدت را با او بودم. یحیی را که درموردش با تو صحبت می‌کردم، می‌شناسی؟”
  16. “اوه، آری همان فرد بیابانی. بله، درباره‌اش شنیده‌ام.” شمعون گفت: “خب، درموردش شنیده‌ام. بله، دو یا سه ماه قبل آنجا بودم. بله.”
  17. “خب، او گفت… یک روز آنجا ایستاده بود و یک حرف عجیبی زد. او گفت: می‌دانید، اکنون او می‌آید؛ گفتند، از کجا می‌دانی؟ به آنجا نگریست، یک آدم معمولی آنجا ایستاده بود. او گفت: روح خدا را به شکل کبوتر می‌بینم که نازل می‌شود. یک صدا را می‌شنوم که می‌گوید: “این همان است. این است پسر حبیب من که از سکونت در او خشنودم.” سپس به آب وارد شد و او را تعمید داد. خب، آنجا، او گفت که او را شناخت.”
  18. “اوه، نمی‌دانم.” شمعون گفت: “بارها و بارها همه‌ی اینها را شنیده‌ام.” اما به راه افتاد. در اعماق قلبش یک ذریت پیش‌برگزیده بود. می‌بینید؟ عیسی چنین گفت، به سمت او حرکت می‌کند، حرکت می‌کند. گفت: “می‌روم به جلسه و می‌بینم.” و به آن سمت می‌رود.
  19. عیسی آنجا ایستاده بود، یک فرد معمولی. به سمت او رفت. عیسی گفت: “اسم تو شمعون است و نام پدرت یوناست.” این او را خالی کرد. چرا؟ چون آن تخم کوچک ابدی در آنجا بود. بله، قربان!
  20. گفت: “یک دقیقه صبرکن! چطور ممکن است؟ تو هرگز مرا ندیده‌ای و پدرم را هم نمی‌شناسی، چون او سال‌هاست که مرده است. ولی تو می‌آیی و این را به من می‌گویی؟ حال، می‌دانم که کتاب‌مقدس می‌گوید…” این “ببینیم مشایخ چه می‌گویند.” نیست، بلکه “کتاب‌مقدس گفته که مسیح یک نبی خواهد بود. ایناهاش، این همان اوست.”
  21. روزی از سامره گذر می‌کرد، گروهی از یهودیان به همراه او بودند. او آنها را ترک کرد و این زن بدنام بیرون آمد، می‌دانید، ممکن است زن زیبایی بوده باشد. او از کودکی در خیابان بوده و داشت از آنجا عبور می‌کرد. شاید داشت به چیزی فکر می‌کرد. به آن سمت آمد و سطل خود را زمین گذارد. شروع کرد به پایین فرستادن سطل، برای آب کشیدن. صدای مردی را شنید که می‌گوید: “به من آب بنوشان.” به اطراف نگاه کرد و یک یهودی میانسال را دید که آنجا نشسته است.
  22. زن گفت: “آیا یهودی نیستی؟ نباید این کار را بکنی. مرسوم نیست که با من سخن بگویی! من یک سامری هستم.”
  23. او گفت: “لکن اگر می‌دانستی چه کسی با تو سخن می‌گوید… از من می‌خواستی که به تو آب بنوشانم.”
  24. گفت: “دلوِ تو کجاست؟” می‌بینید؟ “طناب تو کجاست؟”

” او گفت: “خب، آبی که من می‌دهم، حیات است.”

  1. “چه؟” می‌بینید؟ “شما می‌خواهید که در اورشلیم عبادت کنید و پدران ما عبادتشان…”
  2. “اوه!” او گفت: “درست است، لکن…” گفت: “ما یهودیان می‌دانیم چه چیزی را می‌پرستیم، ولی…” گفت: “می‌دانی، زمانی می‌رسد که دیگر نه در اورشلیم و نه در این کوه عبادت خواهند کرد.” او گفت: “خدا را در روح خواهند پرستید، زیرا او روح است، روح و راستی.” زن شروع کرد به مطالعه و بررسی کردن.

و او گفت: “برو و شوهرت را به اینجا بخوان.”

زن گفت: “شوهرم؟ من شوهری ندارم.”

  1. گفت: “درست است.” گفت: “با پنج نفر رابطه داشته‌ای و اکنون با ششمی هستی.” و گفت: “پنج نفر و-و می‌دانی، حقیقت را گفتی.”
  2. نگاه کنید! این چه بود؟ آن نور به آن بذر اصابت کرد. این بذر آنجا قرار گرفته بود، که توسط خدا گفته شده بود. بله، آقا!
  3. تخم بر روی زمین بود. هنگامی‌که خدا آب را به حرکت درآورد، و خورشید بر آن تابید، رشد کرد. درست است. این تنها چیزی است که نیاز داشت، یعنی آفتاب. فقط محتاج نور بود. بله، آقا!
  4. و هنگامی‌که روح‌القدس در عیسی، حیات گذشته‌ی زن را کنار زد و آن را به وی نشان داد، آن نور به آن تابید. زن گفت: “ای آقا! می‌بینم که نبی هستی.” گفت: “حال، می‌دانیم، این را می‌دانیم که وقتی مسیح (ماشیح) بیاید، این چیزی است که او می‌بایست باشد. و ما صدها سال است که نبی نداشته‌ایم. صدها سال است که یک نبی راستین نداشته‌ایم.” و گفت: “چطور درباره‌ی شوهرم به من گفتی، و گفتی که چند شوهر داشته‌ام.” گفت: “من این را متوجه نمی‌شوم.” گفت: “وقتی مسیح بیاید، او قرار است که این کار را بکند. ولی تو که هستی؟”

او گفت: “من همانم.”

همین کافی بود. می‌بینید؟ یک فاحشه!

  1. درحالی‌که کاهنین به اطراف نگاه می‌کردند و می‌گفتند… خب، آنها می‌باید پاسخگوی جماعت خویش می‌بودند. گفتند: “فریب این شخص را نخورید، او دیوزده است. همین و بس.” حال، این تفاوت است. امروز هم همان است. می‌بینید؟ امروز هم همان امر، دقیقاً به همان صورت رخ می‌دهد. بله. بله، آقا!
  2. زن، زن این را می‌دانست چون نور بر آن تابیده بود. آنها… آن ماهیگیران، هیزم‌شکنان، کشاورزان، باج‌گیران و فاحشه‌ها، آنها در او چیزی را دیدند که کلام ساده گفته بود که او انجام خواهد داد و فریسیان بخاطر سنت‌هایشان نمی‌توانستند ببینند. [برادر برانهام مکث کرده و یک ژستی می‌گیرد و جماعت پاسخ مثبت می‌دهند.] آنها بخاطر سنت‌هایشان نمی‌توانستند ببینند. ولی فاحشه، کشاورزان و همه‌ی آنها این را دیدند، تمام کسانی که پیش‌برگزیده بودند. زمانی‌که تردیدها کنار رفتند، تخم شروع کرد به رشدکردن. درست است.
  3. زن چه‌کار کرد؟ آیا او گفت: “خب، خوشحالم که مسیح را ملاقات کردم.”؟ اوه نه، برادر! او مستقیم به سمت شهر حرکت کرد. او آب را فراموش کرد. گفت: “بیایید مردی را ببینید که تمام کارهایی که انجام داده بودم را گفت. آیا این همان کاری نیست که کتب می‌گویند مسیح قرار است انجام بدهد؟ آیا این دقیقاً همان نیست؟” و مردم می‌توانستند شاهد همان چیز باشند و ببینند.
  4. همان‌طور که عیسی ‌مسیح گفت، در یوحنا 12:14، دوباره اتفاق خواهد افتاد. او این را در لوقا هم گفت، هنگامی‌که گفت: “چنان‌که در ایام نوح بود.” چطور خدا خودش را در یک انسان آشکار کرد، و گفت چه کسی پشت سر اوست، و سارا چه‌کار کرد، او در خیمه خندید و تمام این آیات در ملاکی و این چیزها که برای زمان آخر پیشگویی شده است. عبرانیان 4 گفت هنگامی‌که «کلام» بازگردد. ملاکی 4 گفت که این از طریق یک انسان بازخواهد گشت. عبرانیان 4 گفت: “کلام خدا ممیز افکار قلب است.”
  5. و می‌توانند انجام این را ببینند و از آن رویگردان شوند. سنت‌هایشان این را مخفی کرده و بی‌تأثیر می‌سازد. خب، ما درست در اینجا هستیم. فقط همین. آه-ها!
  6. می‌دانید، او قادر است همین کار را امروز انجام دهد. به روی صحنه بیاید و همان کاری را انجام بدهد که در آن زمان انجام داد، همان‌گونه که گفته بود انجام خواهد داد. می‌بینید؟ انجامش را وعده داده است. انجامش را وعده داده است و اگر همان کار را انجام دهد، پیغام‌آور لائودیکیه می‌بایست انجامش دهد.
  7. و بعد اگر کلیسای لائودیکیه شاهد انجام آن باشد، دقیقاً همان کاری را خواهند کرد که کلیسای عبرانی در ابتدا انجام داد. مهم نیست که چقدر خوب اثبات شده باشد، در هر صورت این کار را خواهند کرد.
  8. حال، گفته است که چنین خواهد شد، که ما به سمت کلام نخستین باز خواهیم گشت، و چنان‌که وعده داده شده، آشکار خواهد شد، تا یک بار دیگر ایمان نخستین را احیا کند. و اگر خودش را آشکار سازد که در میان قوم خویش ساکن است، با انجام این اعمال، می‌تواند اجازه دهد تصویرش ثبت شود، تا از نظر علمی اثبات گردد و آنها همچنان به آن ایمان ندارند. اثبات شده، چشمان مکانیکی دوربین او را که آنجا ایستاده ثبت کرده، همان ستون آتش، دیروز، امروز و تا ابدالآباد همان. عبرانیان 8:13، تا این را از نظر علمی و هر طریق دیگری نشان دهد، از نظر علمی در حیطه‌ی روحانی. به هر طریقی که می‌شد اثبات شود، اثبات شده است.
  9. و می‌دانید، آنها احتمالاً همین کار را خواهند کرد. احتمالاً آنها هم از آن رویگردان می‌شوند، همان‌طور که آنها شدند.
  10. اوه خدایا، امدادمان کن. همین‌جا توقف می‌کنیم. خدا کمکمان کند که ببینیم، دعای من این است. چون نمی‌خواهم مدت طولانی شما را نگه دارم. خدا کمکمان کند که ببینیم. ایمان دارم شاید، روحی که بر ماست، اکنون زمانی باشد که خدا امدادمان می‌کند تا این مهر را گشوده و مکشوف نماییم.
  11. پس بخوانیم. همان‌طور که وضعیت کلیسا را می‌بینیم، می‌بینیم که کجا بوده، چه کرده‌اند، دیدیم که کجا قرار بوده بیاید، آنجا دیدیم، و دیدیم که قرار بود چه کاری انجام دهند. دقیقاً همان کار را کردند. اکنون می‌بینید که کجا هستیم؟ خودتان قضاوت کنید. من نمی‌توانم قضاوت کنم. من فقط مسئول آوردن این کلام هستم. به همان صورتی که به من داده شده، می‌توانم مطرح کنم. تا به من داده نشده باشد، نمی‌توانم مطرح کنم. هیچ‌کس دیگری هم نمی‌تواند.

و چون مهر سوم را گشود، حیوان سوم را شنیدم که می‌گوید، بیا (و ببین)! و دیدم اینک اسبی سیاه که سوارش ترازویی به دست خود دارد.

و از میان چهار حیوان آوازی را شنیدم که می‌گوید یک هشت یک گندم به یک دینار و سه هشت یک جو به یک دینار و به روغن و شراب ضرر مرسان.

  1. حال، بره کتاب را در دست خود دارد، و مهرها را می‌گشاید. او مهر نخست و دوم را شکسته و اکنون مهر سوم را می‌شکند… و همین‌طور که می‌شکند، بره آن را می‌شکند، مهر سوم، حیوان سوم…
  2. چند نفر می‌دانند که حیوان سوم شبیه چه بود؟ شبیه انسان بود. اولی شبیه یک شیر بود. دیگری شبیه یک گوساله بود یا یک گاو، و سومی به شباهت یک انسان، مثل یک انسان. و یوحنا صدای این-این موجود زنده، این حیوان را شنید. موجود زنده، شبیه انسان، به یوحنا گفت: “بیا و ببین که این چیست، این سرّی که مخفی گشته بود.” در تمام این مدت سال‌های نجات، از بنیان عالم تحت این مهر، چیزی که قرار بود اتفاق بیفتد، مخفی بود. حال، “بیا و ببین که این چیست.”
  3. و بعد او این را باز می‌کند. یک رعد صدا می‌کند و بره مهرها را می‌گشاید.
  4. حال، یوحنا نزدیک شد تا ببیند که این چه خواهد بود. او چه دید؟ یک اسب سیاه را دید. و کسی که سوار بر اسب بود، یک ترازو در دست خود داشت. حال، این نخستین چیزی است که او دید. هنگامی‌که بره این را اعلام کرد، مهر را گشود، سپس حیوان دیگر… می‌بینید، آن حیوانات دارند به ترتیب و به نوبت اعلام می‌کنند، “بیا و ببین.” و یوحنا، جایی‌که او ایستاده بود، شاید این‌گونه، به آن سمت می‌رود، هنگامی‌که بره مهر را گشود، و به آن سمت حرکت کرد. معمولاً…
  5. همان‌طور که در مهر اول دیدیم، رعد صدا می‌کند. و یوحنا نگاه می‌کند تا ببیند چه اتفاقی می‌افتد. بعد آمدن یک انسان را می‌بینید، نخست، سوار بر یک اسب سفید، شاهد سواری او است. همین‌طور پیش می‌رود، یوحنا پیمودن او تا به آخر را می‌بیند. او را می‌بیند که پیش می‌آید، اسب سفیدش را، و اینکه کمانی در دست دارد، و سوار، هیچ تیری در کمان ندارد. و چیز بعدی که مشاهده می‌کند، این است که او یک تاج دریافت می‌کند و همین‌طور می‌تازد.
  6. بعد می‌بینیم که بره، باز پیش می‌آید، یک مهر دیگر را می‌گشاید و نگاه می‌کند. حال یک اسب آتشگون پیش می‌آید. این مرد اکنون شمشیری در دست دارد. در سرتاسر کتاب‌مقدس پیش می‌رود، می‌بینید، با شمشیری در دست، و باید بکشد و صلح را از زمین بردارد.
  7. اکنون بره یک مهر دیگر را باز می‌کند. یکی دیگر از موجودات زنده، شبیه به انسان، گفت: “بیا و ببین.” حال یوحنا جلو می‌رود تا ببیند که این چیست. وقتی این کار را می‌کند، حالا آن سوار با یک اسب سیاه می‌آید.
  8. حال، دیشب متوجه شدیم که همان کسی که سوار بر اسب سفید بود، کسی بود که سوار بر اسب آتشگون (سرخ) بود.
  9. و صدا گفت از میان حیوانات صدا کرد، می‌بینید. آنجا، یوحنا آمد تا ببیند که این چه بود. مسیح در این موجودات زنده بود و یوحنا این اسب سیاه را دید.

و در آن‌وقت… و از میان چهار حیوان آوازی را شنیدم که می‌گوید یک هشت یک گندم به یک دینار و سه هشت یک جو به یک دینار و به روغن و شراب ضرر مرسان. (می‌بینید؟)

  1. این سوار، بیایید به او بپردازیم. اگر به سوار نخستین توجه کرده باشید، اینکه او که بود. و متوجه شدیم، دیشب، از نظر کتاب‌مقدسی، که سوار دوم هم دقیقاً همان فرد بود، فقط سوار بر یک اسب دیگر بود. چه اتفاقی افتاد؟ او خدمت خود را تغییر داد. درست است. دریافتیم که او یک ضدمسیح بود و موقعیت خویش را تغییر داد.
  2. متوجه شدیم که وقتی او، نخستین، فقط یک اسب سفید بود، به یک تعلیم تبدیل شد. حال، تک‌تک اینها را در کتاب‌مقدس نشان داده‌ایم. می‌بینید؟
  3. حال، به جایی‌که امشب هستیم، دقت نمایید؛ آن عصر کلیسایی دیگر. می‌بینید؟ اکنون داریم می‌رسیم به عصر کلیسای سوم. می‌بینید؟ دقیقاً در عصر کلیسای سوم، دقیقاً مثل اسب سوم است. می‌بینید؟
  4. اکنون، اولین دوره‌ی کلیسا چه بود؟ نقولاویان دارای یک تعلیم بودند، می‌بینید، درست در اولین دوره. بسیار خب. و بعد، اولین چیزی که می‌دانیم، این تعلیم نقولاوی، رسمیت یافت که درست است و وارد عمل شد. و آنها این فرد را تاج‌گذاری نمودند. بعد، این روح، ضدمسیح، در یک انسان تجسم یافت. می‌بینید؟ و متوجه می‌شویم، بعداً، او یک ابلیس تجسم‌یافته نیز می‌شود، دیو کنار می‌رود و ابلیس وارد می‌شود.
  5. و درست به همان صورتی ‌که آن کلیسا در این حالت است، یعنی کلیسای ضدمسیح، تکامل پیدا می‌کند، عروس هم با چیزهای متفاوتی از قبیل عادل شمردگی، تقدس و تعمید روح‌القدس درست مانند آنها پیش می‌رود. تنها تفاوت در اینجاست که آنها نخست بیداری خود را تجربه کردند، درحالی‌که کلیسا بیداری را در انتها خواهد داشت. سه سال نخست آنها… سه مرحله‌ی نخستین آنها که از دوران تاریکی گذر کرد، بعد سومین، در سه مرحله کلیسا خارج می‌شود؛ از عادل شمردگی، تقدس و تعمید روح‌القدس، در خدای تجسم‌یافته که در میان ما آشکار شده است. در اینجا او (شریر) وارد می‌شود، بعنوان ضدمسیح، بعنوان نبی کاذب، سپس وحش بعد در دوره‌ی تاریکی. و کلیسا از آن عصر تاریکی بیرون می‌آید؛ عادل شمردگی، تقدس، تعمید روح‌القدس، کلام مجسم شده، یعنی طریق کنونی؛ و او پیش می‌رود. آه-ها! این را می‌بینید؟ او پایین می‌رود. درحالی‌که کلیسا به بالا می‌رود. می‌بینید؟ کامل‌ترین شکل ممکن. اوه، این زیباست. واقعاً این را دوست دارم.
  6. این سوار، همان سوار است، اما در یک مرحله‌ی دیگر از خدمت خود.
  7. مرحله‌ی اول، یک اسب سفید، می‌بینید، او فقط یک معلم بود، فقط یک معلم ضدمسیح. او بر ضدکلام خدا بود.
  8. حال، چطور ممکن است شما یک ضدمسیح باشید؟ هرکسی که انکار می‌کند هر کلام این درست نیست، و باید به همان صورت تعلیم داده شود، یک ضدمسیح است، چون کلام را انکار می‌کنند و خدا، کلام است.
  9. حال مرحله‌ی اول، اسب سفید، او فقط یک معلم بود، اما یک روح ضدمسیح در تعلیم و خصوصیت آن. معصوم جلوه می‌کرد. نمی‌توانست به چیزی آسیب برساند. این‌گونه به نظر می‌رسید. این طریقی است که شیطان وارد می‌شود. اوه، او ماهر است.
  10. او به حوا گفت: “حال، می‌دانم که تو به دنبال حکمت هستی. درست و غلط را نمی‌شناسی.” گفت: “حال، اگر چشمانت باز شده بود. این را می‌دانستی.” و گفت: “این میوه بسیار دلپذیر است، خوب است. به نظر خوش‌نماست.” باید اکنون آن را برگیری. نمی‌دانی که این‌طور هست یا نیست، می‌دانی؟”

“نه، نمی‌دانم، ولی خدا گفت این کار را نکنیم.”

” ولی، اوه، خب، می‌دانم، ولی…”

” خدا گفت او… خواهیم مرد.”

  1. او گفت: “مسلماً این کار را نخواهد کرد.” می‌بینید، به شیرینی و دلپذیری هرچه تمام‌تر. ببینید که این چه کرد.
  2. به ظهور این روح ضدمسیح، یعنی تعلیم نقولاوی در میان کلیسای اولیه دقت کنید. نیکائو یا نقو یعنی «غالب آمدن، تسلط یافتن» بر جماعت، ساختن یک فرد مقدس. اوه، این فقط یک…”خب، ما فقط تمایل به مشارکت داریم. شما در اینجا پراکنده شده‌اید، هیچ‌کس از هیچ‌کس باخبر نیست. فکر کنم همه‌ی ما باید در عین تفاوت، یک تشکیلات داشته باشیم. می‌بینید. می‌رویم و در کنار هم قرار می‌گیریم، باید یک لژ از این بسازیم.” و این ماهیت آن است چیزی به نام کلیسای مسیحی متدیست وجود ندارد. این یک کلیسا نیست، یک لژ است. باپتیست یک کلیسا نیست، یک لژ است.
  3. فقط یک کلیسا وجود دارد، وآن هم بدن روحانی و اسرارآمیز عیسی ‌مسیح است. و شما در آن متولد می‌شوید، درست است، از طریق پیش‌برگزیدگی. درست است.”تمام کسانی‌که پدر به من عطا نموده، خواهند آمد. هیچ‌کس نخواهد آمد، مگر آنکه پدر او را خوانده باشد و تمام کسانی‌که او به من بخشید، نزد من خواهند آمد.” پس این، این کافی است. او فقط…
  4. بره در آنجا نشسته و شفاعت می‌کند، تا زمانی‌که آخرین نفر وارد شود. زنگ کوچک به صدا در می‌آید، و او خارج می‌شود تا مالکیت خویش را دریافت کند، می‌بینید، فقط همین، کلیسای خویش، مطیعان خویش را به خانه می‌آورد. و دشمن خویش راه به همراه تمام مطیعانش به دریاچه‌ی آتش می‌افکند و تمام. بعد ما وارد سلطنت هزارساله خواهیم شد.
  5. حال، همان سوار. در این مرحله‌ی اول، معصوم می‌نمود. و مرحله‌ی دوم، اگر کمی بالاتر روید، کمی بیش از آن در مرحله‌ی دوم، کتاب‌مقدس گفت که: “تاجی به وی داده شد.” و یک انسان را تاج‌گذاری نمودند، یک ابرانسان. می‌بینید. او را تاج‌گذاری نمودند! و بعد، کتاب‌مقدس او را پاپ نمی‌خواند. کتاب‌مقدس او را «نبی کاذب» خطاب می‌کند. چرا؟ بله، مسلم است، او می‌بایست با روح ضدمسیح خود، که ضدمسیح را بر ضد کلام خدا تعلیم داد، نبی کاذب باشد. چون، اگر برخلاف کلام اصلی خدا تعلیم داد، ضدمسیح بود. بله، بود. و کلام، خودِ خداست. می‌بینید، یعنی مسیح. بسیار خب. حال پس از آن، او را می‌بینیم که تاج‌گذاری نموده است و زمانی‌که به تاج رسید، خیلی معصوم و بی‌آزار نشان می‌داد. او فقط یک فرد ساده بود.
  6. اما بعد در شورای نیقیه به آن رسید و کنستانتین تمام امکانات را در اختیارش قرار داد. و بعد او چه‌کار کرد؟ سپس او، یعنی شیطان تخت و قوّت خویش را به او سپرد. کتاب‌مقدس چنین گفت و به آن پرداختیم.
  7. حال، نکته‌ی بعدی که متوجه می‌شویم، این است که شیطان تمامی قدرت‌های سیاسی که تابه‌حال بوده و بعد از این خواهد بود را کنترل می‌کند. این را در متی 11:4 می‌بینیم. پس اکنون متوجه می‌شویم، که شیطان الحال قدرت‌های سیاسی را در اختیار داشت.
  8. ولی دارد تلاش می‌کند تا کلیسا را بدست آورد، پس می‌رود تا آن را فریب دهد. او اَبرانسان خویش را می‌گیرد، او را در چهارچوب فرقه وارد می‌سازد و بعنوان «خلیفه»، می‌بینید، یک مسیح، تاج‌گذاری می‌نماید. مسیح بجای خدا عمل کرد. می‌بینید، این فرد یک خلیفه است، بجای خدا، می‌بینید؟ همان فرد، «بجای خدا» فرض بر این است که او یک خلیفه تحت مسیح است.
  9. حال، هنگامی‌که او این کار را کرد، بعد از آن چه‌کار کرد؟ او، یعنی شیطان، قدرت سیاسی خود را که الحال در اختیار داشت، گرفت و قدرت مذهبی را گرفت که اکنون تاج‌گذاری شده بود و آنها را در کنار یکدیگر قرار داد.
  10. و بعد تاج دیگری بر دنیای مردگان برایش ساخت. بعد آنهایی که وفات می‌یافتند، اگر پول کافی می‌پرداختند، او آنها را از آنجا خارج می‌کرد. می‌بینید؟ پس حال او یک خلیفه بر ملکوت، بر برزخ یا هرچه بخواهد خطاب کند، شده است. چنین چیزی در کتاب‌مقدس وجود ندارد، می‌بینید، ولی او باید یک چیزی ابداع می‌کرد. کتاب‌مقدس می‌گوید که این از اعماق هاویه برخاسته و به همان‌جا هم بازخواهد گشت. بر روی زمین، یک حاکم است!
  11. حال، پس چه‌ چیزی به او داده شده بود؟ نخست، یک کمان داشت، ولی هیچ تیری نداشت. ولی اکنون شمشیری بزرگ در دست داشت. اکنون توانایی انجام کاری را دارد. سپس از اسب سفید خود پایین می‌پرد، اسب سفید درحال تاخت خارج می‌شود. اکنون بر چه‌ چیزی سوار می‌شود؟ یک اسب آتشگون (سرخ)، خون، اسب خونین. او حقیقتاً با آن می‌تازد. اوه، قطعاً. اکنون قدرتی عظیم به وی داده شده تا بکشد، سپس او سوار بر اسب خونین ‌رنگ خود می‌شود.
  12. از شکسته‌ شدن مهر دوم در شب گذشته، دیدیم که او صلح را از زمین گرفته و یکدیگر را می‌کشتند. و تذکره شهدای خود او، در کلیسای کاتولیک رومی، نشان می‌دهد که آنها از زمان سنت هیپو… بعد از سنت آگوستین اهل هیپو تا سال هزار و پانصد و اندی، شصت و هشت میلیون پروتستان را به قتل رساندند. «شصت ‌و هشت میلیون»! اگر می‌خواهید مطالعه کنید، کتاب اصلاحات عظیم اثر اشموکر، کتاب اصلاحات باشکوه را مطالعه کنید. حال، شصت و هشت میلیون کشته در تذکره شهدا ثبت شده! زمانی‌که یکی از به اصطلاح قدیسین آنها این مکاشفه را یافت که هرکس در عدم توافق با کلیسای رومی باشد، بعنوان بدعت باید کشته شود، آنها را به تکاپو انداخت. اوه پسر! او رفت برای خونریزی. او-او سوار بر اسب سفید خود… بر اسب آتشگون خود شد و رفت برای تاختن.
  13. حال قدرت عظیم او می‌آید. او خلیفه‌ی آسمان شده بود و بعنوان خدا پرستیده می‌شد. حاکم زمین، از طریق متحدکردن کلیسا و حکومت با یکدیگر، او را بر روی زمین حاکم ساخت و تاجی به او بخشید. می‌توانست با دعای خود جان‌ها را از برزخ خارج کند و نیز می‌توانست… او درست مانند خدا بود بر روی زمین، بجای خدا. با هم، او قدرت داشت تا هرکه را که موافق فرامین او نبود، بکشد. چه کسی می‌تواند چیزی به او بگوید؟ کلیسا نمی‌تواند چیزی بگوید، چون او سر آن است. حکومت نمی‌تواند چیزی بگوید، او سر آن است. پس میلیون‌ها نفر از آنها مردند. وآن کلیساهای کوچک، برادر، درهم شکسته شده، کشته شده و به قتل رسیدند. خوراک شیران گشتند و تمام چیزهای دیگر. می‌بینید؟ «اژدها»، روم، “تخت و قدرت خویش را بدو بخشید.” کتاب‌مقدس چنین گفته است. می‌بینید؟ پس او سوار بر آن اسب آتشگون از میان خون‌های بشر گذشت، تا زمانی‌که شد اسب خونین.
  14. اکنون یوحنا او را سوار بر یک اسب سیاه می‌بینید. او به چه‌ چیز دیگری تبدیل شده است؟
  15. حال باید این را به همان صورتی که بر من نازل شد، بیان کنم. و بعد اگر بر من نازل شود و در سازگاری با سایر کتب نباشد، آن‌وقت از جانب خدا نبوده است. می‌بینید؟ کتاب‌مقدس می‌باید، تک‌تک آن، این فقط یک-یک امر عظیمی مثل این است. کلام باید در تطابق با کلام باشد و هرچیزی که در تضاد با کتاب‌مقدس باشد… اگر آن فرشته‌ی خدا چیزی به من می‌گفت که کتاب‌مقدسی نبود، به او ایمان نمی‌داشتم. می‌بینید؟
  16. یک روز در شیکاگو هنگامی‌که آن صدها خادم بودند، گفتم… کسی در آن جلسه بوده است؟ حتماً. در آن جلسه در شیکاگو گفتم: “شما از این صحبت می‌کنید که… فکر می‌کردید! اینجا من را گیر می‌اندازید.” حدوداً به همین تعدادی که امروز اینجا هستند. گفتم: “مشکل شما با من چیست؟” گفتم: “روح‌القدس سه شب قبل به من نشان داد که هرکدامتان کجا خواهید بود. و ما در… از کارل بپرسید که این درست است یا نه.”
  17. هنک و بقیه آنجا بودند، درست است. همه‌ی شما آنجا بودید که بشنوید.
  18. گفتم: “با من مخالف هستید، بر سر تعلیم، مسئله این است می‌خواهم یک نفر از شما به اینجا بیاید، کتاب‌مقدستان را بردارید و کنار من بایستید و این را رد کنید.”، ساکت‌ترین گروهی بود که تابه‌حال دیده‌اید. گفتم: “مشکلتان چیست؟” گفتم: “پس اگر می‌دانید که نمی‌توانید در برابر کلام بایستید، پس دست از سر من بردارید، شما دکترهای الهیات، و این چیزها که در هنگام صحبت خودتان را بعنوان دکتر، دکتر، دکتر معرفی می‌کنید و من یک…” (اوه، من و برادر وود می‌گوییم: “تازه‌کار یا بی‌تجربه.”) “من تحصیلاتی ندارم و هرگز از طریق هیچ دانشکده‌ی الهیات یا دانشگاهی نیامده‌ام. ولی کتاب‌مقدستان را بردارید، بیایید کنار من بایستید وذریت مار، تعمید به نام عیسی ‌مسیح یا هریک از چیزهای دیگری را که تعلیم می‌دهم، رد کنید.” هیچ‌کس یک کلمه هم نگفت. همه‌ی شما از آن خبر دارید. این ساکت‌ترین جماعتی بود که تاکنون دیده‌ام.
  19. آن‌قدر به خودشان می‌بالند. می‌بینید حال، ایناهاش. من به منازعه و جدل با دیگران اعتقادی ندارم. ولی زمانی به نقطه‌ای می‌رسد که تلاش می‌کنند شما را بدان وادار سازند. من نمی‌خواستم بروم، ولی روح‌القدس به من گفت، گفت: “به آنجا برو، من با تو خواهم بود.”
  20. به آنها گفتم، سه یا چهار روز قبل از آن، همه‌ی شما آنجا بودید و حرف‌های آقای کارلسون و تیموتی هیکس را شنیدید. و همه‌ی آنها آنجا نشسته بودند. من سه روز قبل از آن رفتم و گفتم: “با ناچاری آن-آن مکان را کنسل خواهید کرد.”
  21. شبی طوفانی بود. من جلسه‌ای داشتم. خدا گفت: “برو کنار آن پنجره بایست، آنجا کنار آن سومین در.” من رفتم و درست همان‌جا ایستادم. این‌طوری به بیرون نگاه کردم.
  22. او گفت: “برایت دامی پهن کرده‌اند. می‌خواهند از تو بخواهند که در انجمن خدمتی شیکاگوی بزرگ صحبت کنی.” گفت: “برایت دامی گسترده‌اند، درباره‌ی تعلیمت از کلام من.”
  23. او گفت: “حال آنها آن مکان را کنسل خواهند کرد. آن را در اختیار نخواهند داشت. می‌خواهند جایی را اجاره کنند که قهوه‌ای رنگ است.” گفت: “این شکلی است.” توقف کردم و خودم را در گوشه‌ای دیدم، به آنجا نگاه کردم و دیدم. همه‌ی آنها را آنجا دیدم. تمام خادمین را دیدم که آنجا نشسته بودند، آن‌گونه که بود. همه‌ی آنها را دیدم. و او گفت…
  24. اوه، گفتم: “خداوند! اگر قصد چنین کاری را دارند، پس بهتر است به آنجا نروم. نمی‌خواهم احساساتشان را جریحه‌دار کرده و یا کار اشتباهی انجام بدهم.”

او گفت: “برو، من همراه تو خواهم بود.” و این کار را کرد. درست است.

  1. حال، همه‌ی شما، در اینجا شاهدانی حضور دارند که درست آنجا نشسته بودند و می‌دانند که این حقیقت است. درست است. خب، نوارها را هم اینجا در اختیار دارید. ولی بفرمایید، می‌بینید.
  2. حال، سرّ این از این قرار است. زمانی‌که این امروز صبح خیلی زود، قبل از طلوع آفتاب بر من مکشوف شد، سریع به سمت کتاب‌مقدس رفتم و سعی کردم که این را جستجو کنم. و چنین بود. سه‌تای آنها تاکنون مطلقاً و بطور ماوراءالطبیعه مکشوف شده است. بله. حال این سرّ اسب سیاه است، بر طبق چیزی که به من مکشوف شده است.
  3. او در عصر تاریکی شروع به سوار شدن بر آن نموده است. این چیزی است که اسب سیاه نمایانگرش بود، دوران تاریکی، چون برای ایمانداران راستینی که باقی مانده بودند، زمان نیمه‌شب بود. اکنون دقت کنید در آن دوره‌ی کلیسا، عصر کلیسای میانی، عصر تاریک کلیسا. دقت کنید که خدا می‌گوید: “اندک قوّتی داری.” برای آنها، یعنی برای ایمانداران راستین، نیمه‌شب بود. حال، دقت کنید. عملاً تمام امید از کلیسای راستین گرفته شده بود، چون این فرد هم حکومت و هم کلیسا را کنترل می‌کرد. چه کاری می‌خواهند انجام دهند؟ می‌بینید؟ کاتولیکسیم تسلط یافته، هم بر کلیسا و هم بر حکومت. و همه‌ی آنهایی که با کاتولیکسیم در توافق نبودند، کشته می‌شدند. به این دلیل است که اسب سیاه داریم. ببینید که چه کار تیره و تاریکی انجام داده، آن‌وقت متوجه خواهید شد و شما فقط… اگر با تاریخ آشنا هستید، این را ببینید، آن‌وقت شما… اصلاً نیازی به دانستن آن هم ندارید که این را متوجه شوید. حال دقت کنید. تمام امید از بین رفته بود. این اسب سیاه است.

حال، او سوار بر اسب سفید وارد شد، درحال حیله‌گری.

  1. سپس قدرت به او داده شد، او صلح را برداشت و میلیون‌ها نفر را قتل عام نمود. این کاری است که درحالی‌که می‌تاخت، قصد انجامش را داشت. و همچنان انجامش می‌دهد. می‌بینید؟
  2. اکنون، اینجا او سوار بر اسب سیاه خود است و پیش می‌آید. عصر تاریکی، این در آن زمان بود. درست حدود زمانی‌که کلیسا شکل یافت و به قدرت رسید، آنجا هرچیز دیگری را سرکوب نمودند. و صدها و صدها و صدها سال به همین صورت پیش رفتند، این چیزی است که هر خواننده‌ای بعنوان دوران تاریکی می‌شناسد. چند نفر این را می‌دانند؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] قطعاً، دوران تاریکی است. این هم اسب تاریک شما که نمایانگر دوران تاریکی است. حال، هیچ امیدی نمانده بود، هیچ امیدی نبود. برای ایمانداران راستین همه‌چیز تیره به نظر می‌رسید. حال، به این دلیل است که نمایان شده، اسب تاریک خطاب شده.
  3. و “ترازو یا میزان او که در دست دارد.” می‌بینید. صدایی می‌آید، “یک هشت یک گندم به یک دینار و سه هشت جو به یک دینار.” می‌بینید. درواقع، گندم و جو لزومات جسمانی و طبیعی حیات است. این چیزی است که نان و چیزهای دیگر را می‌سازد. ولی می‌بینید، او اینها را می‌فروخت. مفهومی که دارد، این است که داشت از تابعین و مطیعان خود بخاطر نوع امید حیاتی که داشت به آنها می‌بخشید، پول دریافت می‌کرد… او این را در همان زمان وادار کردنشان به پرداخت برای دعا، پول گرفتن برای دعا شروع کرد. هنوز هم این کار را می‌کنند؛ پرستش نُه روزه.
  4. چون داشت چه‌کار می‌کرد؟ ثروت دنیا را در اختیار می‌گرفت. ترازو، وزن کردن. “اندکی گندم به یک دینار و اندکی جو به یک دینار.” سوار بر اسب سیاه، او داشت… او با پول تابعین خود تجارت می‌کرد. کتاب‌مقدس پیشگویی می‌کند که او تقریباً تمام ثروت دنیا را در اختیار دارد. همان‌طور که دیشب درباره‌ی روسیه گفتیم و تمام آن چیزها، آنها تمام پول را می‌گیرند و مردم را در هرچه که دارند، غارت می‌کنند. بفرمایید.
  5. حال توجه کنید. می‌بینید که این مال اندوزی در کلیسا از کجا می‌آید؟ از این چیزها برحذر باشید که یک تشکیلات نسازید، یک چیز عظیم و میلیون دلاری در اینجا شکل دهید. می‌بینید که مادر آن چیست؟
  6. شکرت خداوند! بسیار خشنودم. بسیار خب. این فیض او بوده است. همین و بس. بسیار خب. بسیار خب.
  7. این زمانِ نیمه‌شب بود. اکنون این را متوجه می‌شوید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] در اینجا او دارد برای آن نوع حیات پول می‌گیرد، این گندم و جو است، یعنی جسمانی، روحانی نیست. این جو بود، می‌بینید، نان جو و نان گندم. او داشت بخاطر این نوع حیاتی که به تابعینش می‌داد، پول دریافت می‌کرد. بخاطر دعا توسط کشیش پول می‌گرفت تا با دعای خود مردم را از برزخ بیرون بیاورند. پول می‌گرفت! این را دارم براساس تاریخ می‌گویم. پول می‌گرفت، به گمانم برای پرستش نُه روزه، چیزی که همه با آن آشنا هستند. پرستش نُه روزه، فکر کنم کاری است که باید انجام دهید، یک مراسم توبه و ریاضت. بعد یک‌ نفر باید بابتش پول دریافت کند. ثروت جهان را نزد او می‌آورد، برای خودش، در خود کلیسا. و هنوز درحال تاختن است. اوه، مسلم است که هست. بله، آقا! هنوز می‌تازد.
  8. توجه کنید، این یک قسمت خوب است. توجه کنید.

… به روغن و شراب ضرر مرسان

  1. “فقط اندکی باقی مانده، ولی بدان ضرر مرسان!”
  2. حال، روغن… نمادی است از روح، روح‌القدس. اگر بخواهید چند آیه را در این‌باره به شما نشان می‌دهم. دو آیه هست. در لاویان 12:8 جایی‌که هارون قبل از ورود می‌بایست به روغن تدهین می‌شد. و در زکریا 12:4 جاری و روان‌ شدن روغن از لوله‌ها می‌گوید: “این روح من است، روغن.” مطلب دیگر، اگر می‌خواهید ببینید در متی 14… 25 یک باکره‌ی نادان بود، در 3:25، باکره‌ی نادان هیچ روغنی نداشت. فاقد روح. و متی 4:25، باکره‌ی دانا در چراغدان خود روغن داشت، پر از روح. روح! روغن نمایانگر روح است. اوه، جلال! [برادر برانهام یک بار دست می‌زند.] بسیار خب. متوجه شدید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] بسیار خب، روغن نمایانگر روح است.
  3. و شراب نمایانگر تحریک و انگیزش مکاشفه است. اوه، دوست دارم شروع به دویدن بکنم. زمانی‌که خداوند این را به من نشان داد، امیدوارم همسایگان را بیدار نکرده باشم، «تحریک و انگیزش مکاشفه»، می‌بینید؟
  4. روغن و شراب در کتاب‌مقدس همیشه با یکدیگر مرتبط بوده‌اند. به یک کشف‌الایات مراجعه کردم و جستجو کردم. یک رشته‌ای از آنها هست. مثل این، جایی‌که روغن و شراب همواره با هم همراه هستند. می‌بینید؟
  5. هنگامی‌که حقیقت کلام موعود خدا به‌راستی بر مقدسین او که به روغن پر شده‌اند مکشوف گردید، آنها همگی تهییج می‌گردند. شراب یک تحریک و انگیزش است. جلال! همین الآن چنین احساسی دارم. تحریک‌شده با شوق فریاد برمی‌آورد! می‌بینید؟ هنگامی‌که این کار را می‌کند، همان تأثیری را دارد که-که شراب بر انسان جسمانی دارد. چون زمانی‌که مکاشفه داده شده است، از حقیقت خدا و ایماندار راستین به روغن پر گشته و مکاشفه آشکار گردیده است. این تهییج چنان عظیم می‌گردد که خدا او را وادار می‌کند که رفتاری غیرعادی داشته باشد. درست است. جلال! [جماعت به وجد می‌آیند.] می‌بینید، این حالتی است که امروز در آن هستند. درست است، باعث می‌شود که رفتاری بعید داشته باشند.
  6. خب، اگر آیه‌ای از کلام را در این باب می‌خواهید، شروع کنید به خواندن اعمال باب 2. در چه وضعیتی هستند؟ یک وعده را داشتند که به آنها داده شده بود. در آن زمان تمام وعده‌ی روح‌القدس بر آنها ریخته شد. و این… و این از نظر کتاب‌مقدسی اثبات شده بود. حال، می‌دانید…
  7. حال اگر آنها می‌گفتند…”حال، صبرکن، او به ما گفت که اینجا برای خدمتمان منتظر باشیم.” و بعد از هشت روز می‌گفتند: “خب، بچه‌ها به شما می‌گویم.” مثلاً مرقس به متی می‌گفت: “به گمانم ما اکنون این را یافته‌ایم. شما این‌طور فکر نمی‌کنید؟ می‌بینید، ما اکنون این را یافته‌ایم. درحالی‌که اینجا منتظر دریافت خدمتمان هستیم، باید فقط به راه بیفتیم برویم و موعظه کنیم، او به ما گفت به اینجا بیاییم و منتظر باشیم، اکنون هشت روز است که اینجا بوده‌ایم.” چه می‌شد؟

“خب، یک روز دیگر هم صبر کنیم.”

  1. نه روز می‌شود. بعد مرقس می‌آید یا-یا شاید یکی دیگر از آنها، مثلاً یوحنا و می‌گفت: “به گمانم نباید بیشتر از این صبر کنیم. به گمانم اکنون این را یافته‌ایم. شما این‌طور فکر نمی‌کنید؟”
  2. بعد می‌توانم شمعون را ببینم، چون او کلید را داشت، می‌دانید. “حال، یک دقیقه صبر کنید دوستان! کلام چیزی برای گفتن در این‌باره دارد. او هرگز به ما نگفت که چند روز منتظر بمانیم. او گفت منتظر باشید تا زمانی‌که، اینجا بمانید تا زمانی‌که نبوت یوئیل تحقق پیدا کند، تا زمانی‌که نبوت اشعیا اثبات شده باشد.”
  3. “زیرا که با لب‌های الکن و زبان غریب با این قوم تکلم خواهم نمود. و راحت همین است.” این شرابی است که ریخته شده. شراب در کتاب‌مقدس چیست؟ استراحت. تازه‌سازی “این است آن راحتی که از حضور خداوند می‌آید.” می‌بینید؟ این باید کتاب‌مقدسی باشد. می‌بینید؟
  4. پس می‌بینید که شراب نمایانگر تهییج و تحریک مکاشفه است. و هنگامی‌که روح‌القدس ریخته شد و آنها آتش خدا را بر خود دیدند، این شروع به تحریک و تهییج آنها نمود. و اولین چیز، می‌دانید، آن‌قدر تهییج شدند تا جایی‌که مردم گمان می‌کردند آنها مست هستند. ولی آنها توسط مکاشفه تهییج شده بودند. توسط خدا… ایناهاش! مکاشفه‌ی اثبات‌شده‌ی خدا برای آنها واضح شده بود، و آنها از این بابت خوشحال بودند. خدا این را وعده داده بود، و این در اینجا بر آنها مکشوف و اثبات گشته بود. آمین! یک مردی بود که آنجا ایستاده بود و می‌گفت: “این همان است! همین است!” و اتفاق افتاده بود، به همان نشانه‌ای که ما امروز داریم تأیید و اثبات گشته بود. این تهییج و تحریک توسط مکاشفه است. می‌بینید؟ و حال، آنها حقیقتاً در آن زمان آن را داشتند.
  5. به همین دلیل است که پطرس توانست به آنجا برود و بگوید: “شما مردان یهودیه! شما ساکنین اورشلیم! به من گوش کنید. همه‌ی شما دکترهای الهیات! به چیزی که می‌خواهم به شما بگویم، گوش کنید.”
  6. اوه، چقدر عالی! مکشوف شده! مکشوف شده! وقتی اثبات‌شدن آن را دیدند، بسیار تهییج شدند. این همیشه همین کار را می‌کند، همیشه.
  7. وقتی می‌بینم که خدا وعده‌ی انجام کار مشخصی را برای این دوره داده، زمانی‌که وعده داد تا این مهرها را در این ایام آخر بشکند؛ و شما از شادی و جلال آن هنگامی‌که دیدم که او این را مکشوف می‌سازد، آگاه نیستید، اینکه آنجا ایستاده و وقوع آن را دیدم؛ و می‌دانید که هرکسی را به این چالش خواهم خواند. او هرگز چیزی را به ما نگفته است، جز آنکه به همان طریق واقع شده باشد. و بعد دیدن شعفی که در قلب من است، وقتی وعده‌های او را برای این ایام آخر می‌بینم، چنان‌که وعده‌ی انجام آن را داده. و در اینجا شاهد اثبات‌ شدن آن به صورت کامل هستم. این تهییج آنچنان شدید است که من-من تقریباً اختیارم را از دست می‌دهم. تهییج از مکاشفه! بسیار خب.
  8. آنها آنچنان تهییج شدند، بخاطر مکاشفه، که خود اثبات وعده شدند. حال، اوه، آنجا شعفِ تهییج در جریان بود تا جایی‌که مردم می‌گفتند: “اینها مست شراب تازه هستند.” هنگامی‌که خدا وعده‌ی خود را بر آنها مکشوف ساخت. و نه تنها آن را مکشوف ساخت، آن را اثبات هم کرد.
  9. این چیزی است که همواره گفته‌ام. انسان می‌تواند هرچیزی بگوید، می‌تواند هرچه می‌خواهد بگوید. ولی وقتی خدا می‌آید، آن را اثبات می‌کند.
  10. حال، کتاب‌مقدس گفت: “اگر در میان شما فردی روحانی یا نبی باشد، اگر چیزهایی بگوید و واقع نشوند، آن‌وقت به او توجهی نکنید. به‌هیچ‌وجه از او مترسید. از آن انسان نترسید، ولی اگر بگوید و تحقق پیدا کند، این من هستم. من در آن هستم. این ثابت می‌کند که این من هستم.”
  11. و بعد، آن زن سامری، زمانی‌که کتاب‌مقدس گفته بود که این ماشیح (مسیح) این اعمال را بجا خواهد آورد، و او آنجا ایستاده و دقیقاً همان کاری را که کلام گفته بود، انجام می‌داد. زن گفت: “او اینجاست. بیایید و یک مرد را ببینید. آیا این دقیقاً همان چیزی نیست که کتاب‌مقدس گفته بود، اتفاق خواهد افتاد؟” می‌بینید؟ او توسط مکاشفه تهییج شد. درست است؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] او توسط مکاشفه تهییج شد، هنگامی‌که این اثبات گشته بود. می‌بینید؟ درست است. او می‌دانست که…
  12. “می‌دانیم ماشیح که مسیح خوانده شده، می‌آید. و زمانی‌که بیاید، او همین اعمال را به خاطر خواهد آورد.” زن این را دید.

و عیسی گفت: “من او هستم.”

  1. سپس تهییج آغاز گشت. و او فریادزنان دور شد و به میانه‌ی شهر رفت. او سطل آب قدیمی خود را رها کرد و به آنجا رفت و به آنها گفت: “بیایید و ببینید!”
  2. حال، اگر با سنت‌های شرقی آشنایی داشتید، انجام چنین کاری برای او خوب نبود. بله، آقا! زنی از آن‌گونه، هیچ‌کس به او گوش نمی‌کرد. نه، آقا! او یک نشان داشت. و زمانی‌که او… اگر آن‌گونه به خیابان می‌رفت و آن‌گونه رفتار می‌کرد، مردان در خیابان هیچ توجهی به او نمی‌کردند.
  3. ولی برادر! او کلام حیات را داشت. او تهییج شده بود. می‌توانستید… مثل این می‌مانست که بخواهید در یک روز بادی، خانه‌ای را که در آتش می‌سوزد، خاموش کنید، یک چیزی دارد بر آن می‌وزد. او-او آماده بود. بله، مردم نمی‌توانستند آن را خاموش کنند. این آتش خدا بود که شعله‌ور شده بود. بله، آقا! او گفت: “اگر به این باور ندارید، پس به جایی بیایید که جلسه در جریان است. من به شما نشانش خواهم داد.” بله، همین است.
  4. پس مردان به آنجا رفتند. و مسیح دیگر این را تکرار نکرد. ولی آنها می‌دانستند که یک اتفاقی برای زن افتاده است. او تبدیل شده بود، پس به مسیح ایمان آوردند. بله، آقا! به او ایمان آوردند.
  5. زیرا “ایمان از شنیدن است، شنیدن از وعده‌ی خدا، از کلام خدا، و از مشاهده‌‌ی حقیقت‌یافتن آن.” زیرا، این یک تخم است و هنگامی‌که کاشته شود، حیات خواهد گرفت. چیزی را که از آن صحبت می‌کند، ثمر خواهد آورد. اگر نیاورد، آن‌وقت تخم خدا نیست. و یا اینکه برزگر نمی‌دانسته که چگونه آن را بکارد؛ او از جانب خدا فرستاده نشده بوده تا آن تخم‌ها را بکارد. شاید آنها را بر روی صخره و یا چیز دیگری بکارد. می‌بینید؟ پس-پس شما می‌بینید، برزگر تخم را می‌کارد، خدا از آن مراقبت می‌کند، و این درجای مناسب قرار می‌گیرد.
  6. پس این به سوار اسب سیاه چه می‌گوید؟ “شراب و روغن من را ضرر مرسان! به آن دست نزن. شراب و روغن من! اندکی از آن را آنجا دارم، ولی هنوز اندکی هست. بله. حال می‌توانی بروی و تمام آن نوع حیایی را که می‌خواهی عرضه کنی، پیمانه کنی. به خودت مربوط است. بهایش را خواهی پرداخت. ولی زمانی‌که به شراب و روغن می‌رسی، به آن کاری نداشته باش!” اگر بتوانید، اگر شما…
  7. به عبارت دیگر، مثل اینکه: “اگر از گلّه‌ی کوچک من کسی را گرفتار کنی، که به روغن و شراب من پر شده است، شراب و روغن کلام ناب، می‌خواهی آنها را بکشی. چون، داری این کار را می‌کنی، این کاری است که داری انجام می‌دهی. مجبورشان نکن که «درود بر مریم»، یا چیزی شبیه آن، یا اعتقادنامه‌های تو را بگویند. دستت را از آنها بکش. آنها می‌دانند که به کجا می‌روند، چون به روغن من مسح شده‌اند. و بخاطر مسح‌ شدن به روغن من، شراب سرور و شعف دارند. چون کلام وعده‌ی من را می‌شناسند، که من دوباره آنها را خواهم برخیزانید. به آن ضرر مرسان. سعی نکن آن را آشفته سازی، بلکه فقط از آن اجتناب کن.”
  8. او کلام خود را اثبات کرده و آن را وارد می‌سازد. آنها می‌دانستند دوباره قیام خواهند کرد. اوه، چقدر این را دوست دارم. دوباره قیام خواهند نمود. اسب سیاه دارد می‌آید، درحال تاختن، یعنی عصر تاریکی.
  9. اسب سفید رفت، دیدیم که چه‌کار کرد. اینجا اسب آتشگون (سرخ) می‌آید، دیدیم که دقیقاً چه ‌کاری کرد. و حال اسب سیاه می‌آید، می‌بینید، او همیشه همان سوار است، کاری که در خلال تمام این ادوار انجام می‌دهد.
  10. اکنون متوجه شدیم که او این را پیمانه کرده و بخاطرش پول دریافت می‌کرد، دقیقاً، گندم جسمانی، حیات جسمانی این چیزی است که بدان می‌زیستند.
  11. اما نمادی بود برای روح؛ روغن؛ و شادی شراب. “آن حیات روحانی، بدان ضرر مرسان، آن را رها کن.” بعبارت دیگر “روم، به آن دست نمی‌زنی! ازآن من است، متعلق به من است.”
  12. حال، اینجا یک مطلب دیگر دارم که می‌خواهم بدانید. توجه داشته باشید، این یکی از آن چهار حیوان نبود که گفت: “به روغن و شراب ضرر مرسان.” به این توجه کردید؟ چهار حیوان سخن می‌گفتند، ولی اجازه بدهید این را بخوانم.

… وزن کن، یک دینار… یک هشت گندم، و سه هشت جو به یک دینار و به روغن و شراب ضرر مرسان.

  1. حال به اینجا گوش کنید.

و از میان چهار حیوان آوازی شنیدم…

  1. این چه بود؟ بره. آمین! این چهار حیوان نبود. بره این را گفت. چرا؟ او می‌خواهد خاصان خود را برگیرد. این متعلق به اوست. او این را فدیه نموده است. می‌بینید؟ آمین! “به آن روغن ضرر مرسان.” نه، آقا! نه چهار حیوان، بلکه بره کسی بود که این را گفت. و بره… نه، چهار حیوان این را اعلام نکردند. خود بره این را گفت.
  2. چهار حیوان گفتند: “بیا و ببین.” آنگاه رفتند و این را دیدند.
  3. و او گفت: “یک هشت یک گندم به یک دینار… و این مقدار جو به این اندازه.” ولی بعد بره از میان آنها بانگ برآورد و گفت: “ولی به روغن و شراب ضرر مرسان!” آه-ها! درست است. به این گوش کنید. “به این ضرر مرسان، روزی تاوانش را خواهی داد.”

نه و سی دقیقه.

  1. خب، با تمام درکم و تمام آنچه که می‌دانم و با تمام آنچه که قلباً بدان ایمان دارم، این مفهوم و معنای راستین این سه مهر است. می‌خواهم خدا را بخاطرش شکر کنم. و این را خواهم گفت که، این مکاشفه‌ای است که او به من بخشید. او این را به من عطا کرد، یعنی مکاشفه‌ی این را و من ایمان دارم که ما در ایام آخر زندگی می‌کنیم.
  2. فردا شب به سوارِ اسب زرد خواهیم پرداخت. اکنون از آن خبر ندارم. چیزی نمی‌دانم. خدا می‌داند که این حقیقت است. هیچ‌چیزی درموردش نمی‌دانم. خیر.
  3. یادداشت‌هایی را که سال‌ها قبل داشته‌ام، مرور کرده‌ام. چند وقت قبل برادر گراهام اسنِلینگ را دیدم، شاید بیرون رفته باشد. ولی یادم هست زمانی را که قبلاً این را اینجا موعظه کردم. داشتم بررسی می‌کردم که سال‌ها قبل چه گفته‌ام. یک روز داشتم کتاب مکاشفه را بررسی می‌کردم، و در یک مرتبه به چهار اسب سوار پرداختم.
  4. گفتم: “اسب سفید، تردیدی نیست که کلیسای اولیه است.” این را از روی یکی از کتاب‌های ادونتیست‌ها خوانده بودم. یک چیزی از آنجا خوانده بودم. گفتم: “این کلیسای اولیه بود که پیش رفت، تا غلبه کند.” و بعدی اسب سیاه بود، گفتم… فراموش کرده‌ام اسب سیاه را چه خواندم. گفتم…
  5. یا «اسب آتشگون» (سرخ) گفتم: “این اسب احتمالاً به این معنی است که مشکلات زیادی بر سر راه خواهد بود و بدین معنی است که جنگ‌های زیادی باید واقع شود. یا چیزی شبیه این.” گفتم: “احتمالاً جنگ‌های بسیاری خواهد بود.” گفتم: “این چیزی است که خواهد بود.” و بعد گفتم: “اسب زرد…”
  6. یا اسب سیاه، گفتم: “شاید این بدان معناست که دورانی تاریک بر زمین خواهد بود، و تمام ستاره‌ها دست از تابیدن خواهند کشید، خورشید افول خواهد کرد و ماه نوری به ما نخواهد داد.” گفتم: “احتمالاً بدین معنی است.”
  7. گفتم: “اسب زرد، بدین معناست که بیماری‌های بسیاری در پیش است.” اکنون، نمی‌دانم که این به چه معنی است. ولی آن زمان این تفسیر من از آن بود، چون اینجا پشت منبر ایستاده و تمام تلاشم را می‌کردم.
  8. ولی اوه، تقریباً یک چیزی گفتم. بسیار خب. خواهید دید. فقط دقت کنید.
  9. حال، آیا برای ساعتی که در آن زیست می‌کنیم، خوشحال نیستید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] وقتی می‌بینیم که تمام این چیزها در پیش است، به این فکر می‌کنم:

 

امت‌ها درحال فروپاشی، و اسرائیل درحال بیداری است

نشانه‌هایی که انبیا از پیش گفتند

ایام امت‌ها به‌سرآمده، با ترس گرفتار شده

باز گردید به موطن خود، ای پراکندگان

روز رستگاری نزدیک است

قلب انسان‌ها از ترس می‌ایستد

از روح پر شده، مشعل‌هایتان پاک و آماده باشد

به بالا بنگرید رستگاری‌تان نزدیک است

انبیا که به دروغ می‌گویند، حقیقت خدا را انکار می‌کنند

که عیسی همان مسیح، خدای ماست

به این ایمان دارید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”]

ولی ما جایی قدم می‌گذاریم که رسولان گام گذاردند

چون روز رستگاری نزدیک است

قلب انسان‌ها از ترس می‌ایستد

از روح پر باشید، مشعل‌هایتان را پاک و آماده سازید

به بالا بنگرید، رستگاری‌تان نزدیک است

  1. آیا این عالی نیست؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] این را دوست دارم، رستگاری نزدیک است.

و در شامگاه روشنی خواهد بود

راه جلال را حتماً خواهی یافت

در طریق آب، امروز نور هست

دفن شده در نام گران‌بهای عیسی

پیر و جوان! از تمام گناهانتان توبه کنید

روح‌القدس به یقین وارد خواهد شد

نور شامگاه آمده است

این حقیقت است که خدا و مسیح یک هستند

او کلام است. اوه، خداوند! عالی است.

به زودی بره، عروسش را می‌گیرد، تا همیشه در کنار او باشد

تمام لشکر آسمان جمع خواهد شد

اوه، منظره‌ای با شکوه خواهد بود، همه‌ی مقدسین سفیدپوش چون رسولان

و با عیسی تا ابد بزم خواهند داشت

اوه، “بیا و شام بخور.” ارباب می‌خواند “بیا و شام بخور.”

اوه، بر سفره‌ی عیسی همواره بزمی داری

او که بسیاری را خوراک داد، آب را به شراب تبدیل کرد

اکنون گرسنگان را می‌خواند “بیا و شام بخور.”

“بیا و شام بخور.” ارباب می‌خواند “بیا و شام بخور.” (و از کلام سیر شو!)

بر سفره‌ی عیسی همواره بزمی داری

او که بسیاری را خوراک داد، آب را به شراب تبدیل کرد

اکنون گرسنگان را می‌خواند “بیا و شام بخور.”

  1. اوه، خدای من! آیا گرسنه هستید؟ [جماعت شادی می‌کنند.] “خوشابحال گرسنگان و تشنگان عدالت.”
  2. دوستش دارید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] دوستش دارید؟ سرود «دوستش دارم» می‌دانید. بیایید سرپا بایستیم و دستانمان را بلند کنیم و احساسمان را به او بیان کنیم. بسیار خب، حالا همه با هم.

 

دوستش دارم، دوستش دارم

چونکه او نخست مرا دوست داشت

و بهای نجاتم را پرداخت نمود

بر صلیب جلجتا

  1. [یک برادر به زبان‌ها صحبت می‌کند. برادر برانهام مکث می‌کند.] بسیار با احترام باشیم. اینجا یک مترجم داریم. برادر هیگینبوتام، نمی‌دانم امشب او اینجا هست یا نه. باید متوجه شویم که خدا به ما چه گفت. یک دقیقه صبر کنید. اینجا، اینجا… [یک خواهر ترجمه می‌کند.]
  2. قطعاً، جلال بر خدا! ایمان من در خدا بلند شده است. شما، آیا شما امشب با تمام دلتان دوستش دارید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] اوه، او را بستایید و بگویید: “متشکریم خداوند عیسی.” [جماعت خدا را ستایش می‌کند.]
  3. خداوندا! چقدر با تمام وجودمان تو را می‌ستاییم. جلال بر خدا!
  4. فقط او را بستایید، همه‌ی شما مردم، خدا با شما باشد. [جماعت به شادی و ستایش خدا ادامه می‌دهد.]