برگزیدگان

مهر اول

  • The First Seal
  • 18 مارچ 1963 – جفرسونویل، ایندیانا
  • 63-0318
  • 2 ساعت و 49 دقیقه
  • ویرایش اول فارسی

1. سرهای خود را برای دعا خم کنیم. پدر آسمانی! بخاطر یک فرصت دیگر برای پرستش، تو را شکر می‌کنیم. برای زنده بودن و داشتن این مکاشفه‌ی عظیم حیات ابدی که در ما ساکن است، شکرت می‌کنیم. و امشب، ای پدر! آمده‌ایم تا با هم به کلامت بپردازیم؛ این اسرار عظیم که از بنیان عالم مخفی بوده است، و بره تنها کسی است که می‌تواند آن را برای ما مکشوف سازد. دعا می‌کنم که امشب به میان ما بیاید، کلام خود را گرفته و بر ما آشکار سازد، تا بدانیم در این زمان آخر چگونه خادمان بهتری برای او باشیم. اوه خداوند! اکنون که می‌بینیم در زمان آخر هستیم، کمکمان کن تا جایگاه خودمان و وجود فانی خود را و آمدن قریبالوقوع خداوند را دریابیم. این را به نام عیسی مسیح می‌طلبیم، آمین!

2. به گمانم داود پادشاه بود که می‌گفت: “شادمان می‌شدم چون به من می‌گفتند به خانه‌ی خدا برویم.” این همیشه افتخار بزرگی است که به خانه‌ی خداوند بیاییم، و مطالعه‌ی کلام این امید عظیم را به ما می‌بخشد.

3. خیلی از افراد سرپا ایستاده‌اند و می‌خواهم تا جای ممکن تعجیل کنم. ولی معتقدم که مثل من در این یکی دو بار گذشته از حضور روح‌القدس لذت بردید. [جماعت می‌گویند: “آمین!”]

4. امروز موردی رخ داد که مدت‌ها بود اتفاق نمی‌افتاد. امروز داشتم درمورد این مکاشفه، یعنی بازگشایی مهرها مطالعه می‌کردم.

5. سال‌ها پیش در اینجا بدان پرداختم، فکر کنم چیزی حدود بیست سال قبل یا چیزی شبیه آن بود، ولی به نوعی هرگز راضی نبودم. به نظر می‌رسید مخصوصاً در این مهرها چیزی وجود داشت، چون این مهرها، تمام کلام هستند. می‌بینید؟ این کل کتاب است. کل کتاب، یک کتاب مهرشده است. این از…

6. برای مثال، اگر یک چیزی اینجا داشتم، نشان می‌دادم که منظورم چیست. [برادر برانهام با استفاده از یک ورقه‌ی کاغد، نحوه‌ی پیچیده شدن و مهر شدن یک طومار را نشان می‌دهد.] این یک مهر است. این یکی است، و این‌طوری آن ‌را می‌پیچید، نحوه‌ی پیچیده شدن آن به این شکل بود. به این صورت آن را می‌پیچید. و در انتها یک تکه‌ی کوچک آن بیرون است، به این صورت. این مهر اول است. بسیار خب، بعد، این نخستین بخش کتاب است. سپس، مهر بعدی به این‌ شکل پیچیده می‌شود، درست در کنار آن. و به این شکل، در اینجا پیچیده می‌شود. و بعد در انتها، درست در اینجا، یکی دیگر بیرون آن است، یعنی، دو مهر.

7. و این نحوه‌ی نگارش سرتاسر کتاب‌مقدس روی طومارهاست. [برادر برانهام ورقه‌ی کاغذی را که برای تصویرسازی استفاده کرده بود، باز می‌کند.] و بعد… شکستن مهر، اسرار کتاب را می‌گشاید.

8. آیا توانستید کتاب ارمیا را مطالعه کنید؟ خیلی از شماها دیشب آن را یادداشت کردید. اینکه آن مهرها چگونه مکتوب و کنار گذاشته شد تا زمانی‌که او از اسارات هفتاد ساله بازگشت. او باید بازمی‌گشت و دارایی خود را تملک می‌کرد.

9. و من قطعاً دوست دارم که به آن بپردازم. نمی‌توانید… هیچ راهی نیست که همه‌ی آن را بیان کنیم، چون این یک کلام ابدی است. این یک کتاب ابدی است. و بنابراین ما مجبوریم فقط به نکات برجسته بپردازیم. در مطالعه‌ی امروز، آیات زیادی را یادداشت کرده‌ام تا بتوانید مطالعه کنید. و در نوارها هم… وقتی‌که مطالعه می‌کنید بخش زیادی از آن آشکار می‌گردد. و چیزهای زیادی وجود دارند.

10. اگر می‌توانستم فقط اینجا روی جایگاه بایستم و اینها را همان‌طور که در اتاق بر من آشکار گشت، برایتان مکشوف می‌کردم، فوق‌العاده بود. ولی وقتی به آنجا می‌رسید، آن‌قدر تحت ‌تأثیر قرار می‌گیرید که از بعضی چیزها عبور می‌کنید تا نکات اصلی را به قوم برسانید که بتوانند متوجه شوند.

11. واقعاً ممنونم بخاطر سرود «نازل از جلالش» که برادر آنگرن خواندند، واقعاً اگر او از جلال خویش پایین نیامده بود، امشب همه‌ی ما کجا بودیم؟ پس شکرگزاریم که‌ او برای امداد به ما پایین آمد.
12. با توجه به اینکه خیلی‌ها سرپا هستند، تمام تلاشمان را می‌کنیم که سریع به این مطالب بپردازیم. منظورم این نیست که در طرح مطلب تعجیل خواهیم کرد، بلکه منظورم این است که می‌خواهیم هرچه سریع‌تر شروع کنیم. حال باهم باز کنیم… دیشب بعد از…
13. دیشب باب‌های اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم را داشتیم و امشب به باب ششم مکاشفه می‌پردازیم.
14. حال، همین‌طور که به این باب می‌پردازیم، ارجاعات به جاهای مختلف خواهیم داشت، هم در عهد عتیق و هم در عهد جدید، چون تمام کتاب، مکاشفه‌ی عیسی ‌مسیح است. می‌بینید؟ این سرتاسر مکاشفه‌ی خداوند عیسی است؛ مکاشفه‌ی عیسی ‌مسیح. این خداست که خود را در کتاب مکشوف می‌سازد، خود را از طریق مسیح در کتاب مکشوف می‌سازد، و مسیح مکاشفه‌ی خداست. او آمد تا خدا را آشکار سازد، چون او و خدا یک بودند. “خدا در مسیح بود و جهان را با خویشتن مصالحه می‌داد.” به عبارت دیگر، شما هرگز نمی‌دانستید خدا چیست تا اینکه خود را از طریق مسیح آشکار کرد، آن‌وقت می‌توانید ببینید.
15. سال‌ها قبل فکر می‌کردم که شاید خدا از دست من عصبانی است؛ ولی مسیح من را دوست دارد. بعد متوجه شدم که این همان شخص است. می‌بینید؟ مسیح خود قلب خداست.
16. و اکنون همان‌طور که به مطالعه‌ی این می‌پردازیم، داریم آن را مقایسه می‌کنیم… سه کتاب نخست کتاب‌مقدس، سه باب نخست کتاب مکاشفه‌ که کاملاً به آن پرداختیم، ادوار کلیسا هستند. هفت دوره‌ی کلیسا. حال هفت دوره‌ی کلیسا هست، هفت مهر، هفت کرّنا و هفت پیاله و روح‌های ناپاک مانند قورباغه، و همه‌ی اینها در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند.
17. چقدر دوست دارم که یک نقشه‌ی بزرگ داشته باشم و این را همان‌گونه که می‌بینم، ترسیم کنم؛ می‌دانید، اینکه هرکدام دقیقاً چگونه اتفاق می‌افتد. این را روی یک تکه‌ی کوچک کاغذ رسم کرده‌ام. ولی می‌دانم… و تا اینجا همه چیز کاملاً به درستی انجام شده و باز زمان‌ها و ادواری که آمده‌اند و رفته‌اند همه چیز کاملاً به درستی انجام شده است. پس شاید همه‌اش کاملاً درست نباشد، ولی در هر صورت بهترین چیزی است که درمورد آن می‌دانم. و… می‌دانم که اگر تمام تلاشم را بکنم، و در تمام تلاش خودم مرتکب اشتباهی بشوم، و بهترین چیزی که می‌دانم، اگر مرتکب خطایی بشوم، مسلماً خدا مرا خواهد بخشید.
18. ولی، حال آن سه کتاب اول، هفت دوره‌ی کلیسا هستند. و بعد در باب چهارم می‌بینیم که یوحنا به بالا برده می‌شود. می‌بینید؟ کلیساها را می‌بینیم… چیز زیادی درمورد ادوار کلیسا نیست. اینجا جایی است که فکر می‌کنم مردم دچار حیرت خواهند شد. آنها-آنها کلیسا را تا به مصیبت و چیزهایی که باید اتفاق بیفتد، می‌بینند. و همان‌طور که روز یکشنبه، دیروز، گفتم، اولین چیزی که اتفاق می‌افتد این است که مصیبت‌ها و جفاها شروع می‌شود، و شما از خودتان می‌پرسید که چرا… آمدن اولیه، ربوده شدن بود. و این مانند همیشه خواهد بود، گذشته است و شما از آن خبر ندارید. می‌بینید؟
19. حال، چیزهای زیادی به آن کلیسا وعده داده نشده، آن کلیسای امت‌ها، عروس. می‌خواهم به خاطر داشته باشید، یک کلیسا داریم و یک عروس. می‌بینید؟
20. باید همیشه این را در سه ببینید، چهار اشتباه است. سه‌ها! سه‌ها، هفت‌ها، ده‌ها، دوازده‌ها، بیست و چهارها، و چهل‌ها، و پنجاه‌ها، در این اعداد کامل. کتاب‌مقدس… و خدا پیغام‌های خودش را در چهارچوب اعداد کتاب‌مقدس قرار می‌دهد. اگر چیزی را ببینید که خارج از آن اعداد است، باید مراقب باشید. چون در چیزهای بعدی درجای درست قرار نمی‌گیرد. باید آن را به جایی‌که از آن شروع کردید برگردانید.
21. برادر ویِل، برادر لی ‌ویِل او-او… فکر کنم اینجا باشد، آن‌ روز داشتیم درمورد افرادی صحبت می‌کردیم که از مسیر خارج می‌شوند. این مانند شلیک‌کردن به سمت یک هدف است. اگر اسلحه به خوبی تنظیم شده باشد، خوب نگهداری شده باشد، باید به هدف بزند، مگر اینکه لوله‌ی آن تکان بخورد یا منحرف شود یا در اثر لرزش یا باد تکان بخورد. از هر جایی‌که این شروع بشود، تنها یک کار می‌توان انجام داد، بازگشت به جایی‌که از مسیر خارج شد و شروع مجدد، اگر قرار است به هدف بزند. چون اگر این کار را نکند، به هدف نخواهد زد.
22. معتقدم مطالعه‌ی کلام هم به همین صورت است. اگر احساس کنیم که در اینجا چیزی را شروع کردیم، و درست به نظر نمی‌رسد، می‌بینید که درست نیست، پس یک جای کار مرتکب اشتباه شده‌ایم، باید برگردید. با فکر خود هرگز متوجه آن نخواهید شد. این‌گونه نیست که…
23. ما از طریق کلام متوجه شدیم که هیچ‌کس نه در آسمان یا بر روی زمین، یا زیرزمین بوده، هست و یا خواهد بود که بتواند این کار را انجام دهد. تنها بره است که می‌تواند. پس توضیح دانشکده‌ی الهیات یا هرچیز دیگری که باشد، هیچ نیست. می‌بینید؟ فقط بره را می‌طلبد که آن را مکشوف سازد. فقط همین. پس اطمینان داریم که او ما را یاری خواهد نمود.
24. در باب چهارم، یوحنا به بالا صعود کرد تا اموری را که «بود، هست و خواهد آمد» ببیند. اما کلیسا در باب چهارم به اتمام می‌رسد. و مسیح کلیسا را بالا می‌برد، بالا می‌برد تا او را در هوا ملاقات کند و دیگر تا باب نوزدهم یعنی زمانی‌که بعنوان شاه شاهان و خدای خدایان به همراه کلیسا بازمی‌گردد، دیده نمی‌شود. و اکنون، امیدواریم یک روز بتوانیم به تمام این بپردازیم، شاید قبل از آمدن او اگر نتوانیم، در هر صورت آن را خواهیم دید، پس اهمیتی ندارد.
25. حال، در این باب پنجم، در گشودن مهرها، اکنون کتاب مختوم به هفت ‌مهر. ابتدا می‌خواهیم مهر اول را بخوانیم.
26. دیروز غروب، برای یک پس‌زمینه‌ی مختصر، متوجه شدیم که یوحنا نگریست و کتاب را همچنان در دست مالک اصلی آن، یعنی خدا دید. یادتان هست که چطور از دست رفته بود؟ توسط آدم. او دفتر حیات را بخاطر دانش شیطان از دست داد، بدین ترتیب او میراث خود و همه ‌چیز را از دست داد و راهی برای رستگاری نداشت. سپس خدا، به شباهت انسان شد، نازل شد و برای ما منجی شد تا نجاتمان بدهد.
27. و اکنون، متوجه می‌شویم در ایام گذشته، چیزهایی که مخفی و اسرارآمیز بود، باید در این ایام آخر برای ما باز می‌شد.
28. اکنون، این را هم متوجه می‌شویم که، در این، به محض اینکه یوحنا این اعلان را شنید که ولی و رهاننده پیش آید و مالکیت خود را احراز کند، هیچ انسانی نبود که بتواند این کار را انجام دهد. هیچ‌کس نه در آسمان و نه بر زمین، هیچ‌کس بر زیر زمین شایسته نبود که حتی به کتاب نظر کند. فقط فکرش را بکنید، هیچ‌کس اصلاً شایسته‌ی نظر کردن به آن نبود.
29. و یوحنا شروع به گریستن کرد. او می‌دانست که، او، پس هیچ راهی برای رستگاری نیست. همه ‌چیز زایل شده بود.
30. و به‌سرعت متوجه می‌شویم که تضرع او خیلی زود متوقف شد، چون توسط یکی از چهار وحش یا یکی از پیران اعلام شده بود که “گریان مباش یوحنا، زیرا شیرسبط یهودا غالب آمده است.” به عبارت دیگر “غالب شده و ظفر یافته است.”
31. یوحنا روی خود را برگرداند و یک بره را دید که بیرون می‌آید. باید خونین، زخمی و ذبح شده بوده باشد. ذبح شده بود، گفت: “بره‌ای چون ذبح شده”، مسلماً هنوز خونی بود. اگر بره را مانند آن بره کشته و خرد کرده بودید، او بر روی صلیب تکه‌تکه شده، نیزه بر پهلو، میخ‌ها بر دست‌ها وپای‌ها و خار برروی ابرو داشت. او در شرایطی هولناک بود. و این بره آمد و به سمت تخت‌نشین رفت که سند کامل رستگاری را در دست داشت. و بره به سمت تخت‌نشین می‌رود و کتاب را می‌گیرد، مهرهایش را می‌گشاید و کتاب را باز می‌کند.
32. و بعد وقتی این اتفاق افتاد، متوجه شدیم که این باید-باید در آسمان یک اتفاق عظیم افتاد، چون پیران، بیست و چهار پیر و چهار حیوان و هرچیزی در آسمان فریاد می‌زد «شایسته» و بعد فرشتگان می‌آیند و پیاله‌های دعای مقدسین را می‌ریزند. مقدسین زیر مذبح فریاد زدند: “شایسته هستی بره، ما را خریدی و اکنون ما را پادشاهان و کهنه ساختی و ما بر روی زمین سلطنت خواهیم کرد.” و چنین است، هنگامی‌که او کتاب را گشود.
33. می‌دانید، کتاب در حقیقت پیش از بنیان عالم مکتوب و طرح شده بود. این کتاب، کتاب‌مقدس، پیش از بنیان عالم مکتوب گشته بود و مسیح، بعنوان بره، پیش از بینان عالم ذبح شده بود. و اعضای عروس او، اسامی آنها پیش از بنیان عالم در دفتر حیات بره ثبت شده بود، ولی مهر گشته بود. ولی اکنون مکشوف گشته که چه کسانی نامشان آنجا بوده، همه ‌چیز درباره‌ی این. چه‌ چیز عظیمی.
34. و یوحنا، وقتی این را دید، گفت: “همه ‌چیز در آسمان، همه ‌چیز در زیرزمین، همه ‌چیز او را شنیدند که گفت: آمین، برکت و تکریم.” او واقعاً لحظاتی عالی را سپری می‌کرد، چون “بره شایسته بود.”
35. و اکنون، امشب وقتی ما وارد این باب ششم می‌شویم، بره ایستاده است، او کتاب را در دست خود دارد و شروع به مکشوف نمودن آن می‌نماید.
36. اوه، قطعاً امروز… امیدوارم که مردم روحانی باشند. امروز ممکن بود مرتکب اشتباه هولناکی شوم. حدود ساعت دوازده زمانی‌که روح‌القدس وارد اتاق شد و من را درمورد چیزی که داشتم یادداشت می‌کردم که بگویم، اصلاح کرد.
37. داشتم آن را از یک متن قدیمی می‌گرفتم، هیچ‌چیزی درمورد آن نداشتم، نمی‌دانم مهر دوم به چه معناست، مانند هیچ‌چیز دیگری. ولی چند متن قدیمی از چیزی که چند سال قبل درمورد آن گفتم و یادداشت کردم را دارم. من متون قدیمی از متون دکتر اسمیت گردآوری کرده بودم و سایر معلمین برجسته‌ای که در این‌باره از آنها استفاده کرده بودم، و همه‌ی آنها بدان باور داشتند پس من آن را یادداشت کردم. داشتم آماده می‌شدم که بگویم “خب، من از این دیدگاه به این می‌پردازم.”
38. و بعد حدود ساعت دوازده، در روز، روح‌القدس به داخل اتاق خرامید و همه ‌چیز مقابل من باز شد، و… مهر اول باز شده بود. امشب به همان اندازه‌ای که اینجا ایستاده‌ام، اطمینان دارم که این حقیقت انجیل است که می‌خواهم درموردش به شما بگویم. می‌دانم که این‌گونه است.
39. چون اگر مکاشفه‌ای برخلاف کلام باشد، پس مکاشفه نیست. و می‌دانید، بعضی چیزها هست که می‌تواند کاملاً درست به نظر برسد و در عین حال حقیقت نیست. می‌بینید؟ به نظر می‌رسد که باشد، ولی نیست.
40. حال، بره را با کتاب می‌بینیم و حال در باب ششم می‌خوانیم:
و دیدم چون بره یکی از آن هفت مهر را گشود؛ و شنیدم یکی از آن چهار حیوان به صدایی مثل رعد می‌گوید: “بیا و ببین.”
و دیدم که ناگاه اسب سفید که سوارش کمانی دارد و تاجی بدو داده شد وبیرون آمد، غلبه‌کننده و تا غلبه نماید.
41. حال این مهر اول است، چیزی که امشب به فیض خدا می‌خواهیم با تمام تلاشمان توضیح بدهیم… و متوجه هستم وقتی انسان تلاش می‌کند اینها را توضیح بدهد، اگر نداند که دارد چه‌کار می‌کند، در محدوده‌ی خطرناکی گام برمی‌دارد. می‌بینید؟ ولی اگر از طریق مکاشفه به من برسد، به شما خواهم گفت. اگر لازم باشد از طریق ذهن خودم این را بگویم، قبل از اینکه از آن صحبت کنیم به شما خواهم گفت. ولی به همین اندازه که امشب از ایستادن در اینجا مطمئنم، اطمینان دارم که این امروز از جانب خدای قادر به من رسید. وقتی به این بخش از کلام می‌رسد، تمایلی به گفتن چیزهایی از این دست ندارم.
42. امیدوارم اکنون بدانید که از چه صحبت می‌کنم. حال، می‌دانید، و نمی‌توانید چیزی بگویید… اگر قرار است چیزی آنجا باشد قبل از اینکه اتفاق بیفتد، نمی‌توانید آن را بازگو کنید تا زمانی‌که یک چیزی آن را آنجا قرار بدهد. می‌بینید؟ ولی آیا دارید مطالعه می‌کنید؟ آیا دارید به چیزی گوش می‌کنید؟
43. حال، کتاب، طومار هفت مهر اکنون توسط بره رها شده است. امشب به آن مکان نزدیک می‌شویم. خدا به ما کمک کند. همان‌طور که مهرها گشوده و رها شده‌اند، اسرار کتاب آشکار گشته است.
44. حال، می‌دانید، این یک کتاب مهرشده است. ما به این ایمان داریم، نداریم؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] حال، ما قبلاً هرگز این را نمی‌دانستیم، ولی این‌گونه است. به هفت مهر، مهرشده است. یعنی، بیرون کتاب به هفت مهر، مهر شده است.
45. اگر ما می‌خواستیم درمورد این نوع کتاب صحبت کنیم، مانند این بود که هفت بند به دور کتاب ببندیم. [برادر برانهام یک کتاب را برای درک بهتر نشان می‌دهد.] ولی این، چنین کتابی نیست.
46. یک طومار است. سپس وقتی طومار گشوده می‌شود، یک مهر، سپس در درون طومار شماره‌ی دوم است. و همین‌جا می‌گوید که این چیست، اما یک سرّ است. ولی در عین حال ما در آن کنکاش نموده‌ایم؛ ولی یادتان باشد، کتاب مهر شده است. و کتاب، کتاب سرّ مکاشفه است. این مکاشفه‌ی عیسی ‌مسیح است، یک کتاب مکاشفه. و اکنون، می‌دانید که در طول ادوار، انسان آن را کاوش کرده و سعی کرده که به آن بپردازد. همه‌ی ما این کار را کرده‌ایم.
47. و در عین حال، یک بار یادم هست… اگر آقای بوهانن اینجا حضور داشته باشند یا یکی از اعضای خانواده‌ی ایشان، به‌هیچ‌وجه قصد توهین ندارم، آقای بوهانن یک دوست بسیار عزیز هستند، و زمانی‌که من در شرکت خدمات اجتماعی کار می‌کردم، ایشان سرپرست آنجا بودند. زمانی‌که نخست نجات را دریافت کرده بودم، داشتم درمورد خواندن کتاب مکاشفه به او می‌گفتم، و او به من گفت: “من سعی کردم آن را بخوانم.” آقای بوهانن انسان خیلی خوبی بود، او عضو کلیسا بود. نمی‌دانم عضو چه‌ چیزی بود، ولی گفت: “فکر کنم یوحنا، باید شام فلفل قرمز خورده باشد و با معده‌ی پر به خواب رفته باشد.”
48. به او گفتم، هرچند ممکن بود به قیمت کارم تمام شود، گفتم: “خجالت نمی‌کشید این را می‌گویید؟” و من فقط یک پسر جوان بودم. گفتم: “خجالت نمی‌کشید این را درمورد کلام خدا می‌گویید؟” می‌بینید؟ در عین حال فقط یک بچه بودم شاید حدود بیست و یک یا بیست و دو سال سن داشتم و کمبود اشتغال و دوران رکود بود، اما در عین حال هروقت انحراف یا کج‌روی نسبت به کلام خدا می‌شنیدم یک ترسی وجود داشت. این درست است. کاملاً درست است. پس این یک کابوس یا یک رویا نبود، غذای یوحنا نبود.
49. او در جزیره‌ی پطمس بود، چون می‌خواست کلام خدا را در قالب کتاب قرار دهد و توسط دولت روم به آنجا تبعید شده بود، و در روز خداوند در جزیره‌ی پطمس بود، و از پشت سر خود آواز آب‌های بسیار را شنید و برگشت تا نظر کند و هفت چراغدان طلا را دید و پسر خدا در میان آنها ایستاده بود.
50. حال، پس، این کتاب، یک مکاشفه است. پس یک مکاشفه یعنی «چیزی که درمورد یک چیز آشکارشده یا چیزی مکشوف شده است.» و اکنون، توجه کنید، تا فراموش نکنید؛ این “تا به زمان آخر مختوم شده است.” می‌بینید؟ تمام سرّ تا به “ایام آخر مختوم شده است.”، این را اینجا در کلام می‌یابیم.
51. حال، اسرار کتاب زمانی‌که مهرها شکسته شده باشند، مکشوف می‌گردد. و زمانی‌که مهرها کاملاً شکسته شده باشند، زمان نجات به انتها می‌رسد، چون بره جایگاه شفاعتی خود را ترک کرده است تا مُلک خویش را دریافت کند. در خلال آن او یک متوسط بود، ولی وقتی مکاشفه‌ی راستین زمانی‌که مهرها شروع به شکسته شدن می‌کنند، اتفاق می‌افتاد، بره از آن جایگاه مقدس پیش می‌آید. این بر طبق کلام است. دیشب این را خواندیم. او از… از میان آن بیرون آمد و کتاب را گرفت. پس دیگر متوسط نیست. چون آنها او را شیر خطاب کردند، و این یعنی پادشاه، وآن موقع یک متوسط نیست.
52. هرچند بازیگران این مهرها در اولین دوره‌ی کلیسا کار خود را شروع می‌کنند. یادتان باشد، تا شما… تا جایی‌که بتوانیم و ممکن باشد بطور کامل به پس‌زمینه‌ی آن می‌پردازیم. بازیگران… من این را این‌گونه مطرح خواهم کرد، چون یک «بازیگر» کسی است که نقاب خود را تغییر می‌دهد. می‌بینید؟
53. و در این نقش، امشب، می‌خواهیم ببینیم این شیطان است که دارد نقاب خود را تغییر می‌دهد. و تمام بازیگران…
54. مسیح، نقشی که داشت را زمانی‌که از روح به شکل یک انسان شد انجام داد، او فقط ردای یک بازیگر را بر تن کرد، یک جسم انسانی، و به شکل یک انسان پایین آمد تا یک ولی و رهاننده باشد.
55. حال، می‌بینید، این فقط حالت یک بازیگر است. به همین دلیل است که اینها همه در مثل‌ها و نمادها… و آن‌گونه است که در اینجا می‌بینیم، مثل حیوانات و وحش‌ها و این چیزها. این در یک نمایش است و این بازیگران در اولین دوره‌ی کلیسا نقش خود را شروع می‌کنند، چون این مسیح بود که داشت خودش را بر هفت کلیسا مکشوف می‌کرد. حالا متوجه این می‌شوید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] بسیار خب، می‌بینید؟ مسیح درحال مکشوف نمودن خویش به هفت دوره‌ی کلیساست.
56. سپس در طول این ادوار کلیسا، یک سردرگمی عظیم پیش می‌آید. سپس در انتهای دوره‌ی کلیسا، پیغام فرشته‌ی هفتم باید تمام اسرار گمگشته را گرفته و به کلیسا بدهد. می‌بینید؟ حال، این را متوجه خواهیم شد.
57. اما آن‌موقع در حالت درست خود مکشوف نشده بودند. در دوران کتاب‌مقدس، اسرار آنجا وجود داشتنند و آنها همان‌طور که یوحنا در اینجا دید، وقوع این چیزها را می‌دیدند. حال، او گفت: “یک سوار اسب سفید هست.” ولی چیزی که سرّ آن است، یک سرّ هست که در این سوار قرار دارد. اینکه آن چه بود را آنها نمی‌دانستند، ولی باید مکشوف شود. بلکه باید بعد از اینکه بره تخت پدر را بعنوان شافی و ولی و رهاننده ترک کرد، آشکار شود.
58. یک نکته‌ی کوچکی را می‌خواهم در اینجا مطرح کنم. اگر کسی این نوارها را دریافت می‌کند… هرکسی می‌تواند هرچه می‌خواهد بگوید. او حق دارد هر عقیده‌ای داشته باشد. ولی اگر… می‌دانید اگر یک خادم این را در بین جماعت خود نمی‌خواهد، پس به آنها بگویید که این را دریافت نکنند. این در میان مردمی است که من فرستاده شده‌ام تا با آنها سخن بگویم، از این‌رو باید آشکار کنم که حقیقت چیست. می‌بینید؟
59. حال بره، در زمان شافی ‌بودن در اینجا، می‌دانست که نام‌هایی هست که از بنای عالم در آنجا قرار داده شده. و مادامی‌که آن اسامی هنوز بر روی زمین آشکار نگشته بود، او باید بعنوان شافی آنجا باقی می‌ماند. متوجه می‌شوید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] کاملاً، پیش‌برگزیدگی! می‌بینید؟ بسیار خب، او می‌بایست آنجا می‌ماند، چون آمد تا برای کسانی‌که خدا برای حیات ابدی مقدر کرده بود، بمیرد. می‌بینید؟ می‌بینید؟ او از طریق پیشدانی خود آنها را دیده بود، نه به اراده‌ی خود. اراده‌ی او این بود که هیچ‌یک هلاک نگردند، ولی توسط پیشدانی می‌دانست که چه کسی هلاک می‌شود و چه کسی نمی‌شود. بنابراین مادامی‌که هنوز یک اسم وجود داشت که بر روی زمین اعلام نشده بود، مسیح باید در جایگاه شافی باقی می‌ماند تا به آن اسم برسد.
60. ولی به محض اینکه آن اسم نهایی در آن سفیدکننده یا پاک‌کننده محو شد، آن‌وقت ایام شفاعت او به پایان می‌رسید. “هرکه خبیث است، باز خبیث بماند، و هرکه مقدس است، باز مقدس بشود.” می‌بینید؟ او قدس را ترک می‌کند و بعد این یک تخت داوری می‌شود. وای بر آنانی‌که در آن‌وقت خارج از مسیح هستند.
61. حال دقت کنید، این باید زمانی آشکار شود که بره جایگاه خود را بعنوان شافی نزد پدر ترک می‌کند. این مکاشفه 5 است. حال، او کتاب مهرها را می‌گیرد، کتاب مهرها یا کتابی که به مهرها مختوم شده است، آنها را می‌شکند و نشان می‌دهد. نگاه کنید. در انتهای دوره، بعد از اینکه شفاعت او به اتمام رسیده است، ادوار کلیسا به اتمام رسیده‌اند.
62. او در دوره‌ی اول، دوره‌ی افسسیان آمد، یک پیغام‌آور را فرستاد و مکاشفه را داد.
63. همین‌طور که پیش می‌رویم ببینید چه اتفاقی می‌افتد. این طرح و نقشه‌ی آن است؛ اولین چیزی که اتفاق می‌افتد، نخست یک… یک-یک اعلان در آسمان است. چه اتفاقی می‌افتد؟ یک مهر باز شده است، این یعنی چه؟ یک سرّ گشوده شده است. می‌بینید؟ و زمانی‌که یک سرّ گشوده می‌شود، سپس یک کرّنا نواخته می‌شود. این یک جنگ را اعلام می‌کند، یا یک بلا نازل می‌شود و یک دوره‌ی کلیسا گشوده می‌شود. می‌بینید؟
64. قسمت مربوط به «جنگ» چیست؟ فرشته‌ی کلیسا سرّ خدا را دریافت می‌کند، هنوز کاملاً مکشوف نشده، ولی زمانی‌که دریافت می‌کند، او این سرّ خدا را دریافت می‌کند، و به سمت قوم می‌رود، بعد از اینکه سرّ به او داده شد. به سمت قوم می‌رود! او آنجا چه‌کار می‌کند؟ شروع می‌کند به اعلام کردن آن پیغام، و این شروع چه چیزی است؟ یک جنگ، یک نبرد روحانی.
65. و بعد خدا پیغام‌آور خود را با برگزیدگان آن دوره گرفته، آنها را در خواب به کناری می‌گذارد. سپس بلایی را بر کسانی که آن را رد کردند، نازل می‌کند، یک داوری موقتی.
66. و بعد، بعد از اینکه این به اتمام می‌رسد، او پیش می‌رود و آنها فرقه می‌شوند و فرقه‌ها را وارد می‌کنند، با کار کسی مانند جان وسلی و مابقی آنها شروع می‌کنند، و بعد دوباره تماماً وارد تشویش و نزاع می‌شوند،
67. و بعد یک سرّ دیگر پیش می‌آید. سپس چه اتفاقی می‌افتد؟ یک پیغام‌آور دیگر برای یک دوره‌ی کلیسایی بر روی زمین وارد می‌شود. می‌بینید؟ سپس وقتی او می‌رسد، او… کرّنا به صدا در می‌آید. او اعلان جنگ می‌کند و بعد چه اتفاقی می‌افتد؟ نهایتاً او کنار گذارده می‌شود. وقتی کنار گذاشته شد، سپس بلا نازل می‌شود. آنها را نابود می‌کند. موت روحانی کلیسا را می‌زند و او دیگر مرده است، یعنی آن گروه.
سپس خدا پیش می‌رود به سمت یکی دیگر. اوه، این نقشه‌ایی بی‌نظیر است.
68. تا می‌رسد به فرشته‌ی آخر. حال، او هیچ سرّ خاصی ندارد، بلکه او تمام آنچه را که در آن ادوار دیگر از دست رفته بود، جمع می‌کند؛ تمام حقایقی که به راستی هنوز مکشوف نشده بودند. وقتی مکاشفه می‌آید، سپس او آنها را در دوران خود آشکار می‌سازد. اگر می‌خواهید آن را بخوانید ایناهاش، در مکاشفه 1:10 تا 4 متوجه خواهید شد. بسیار خب، می‌بینید؟ “کتاب را می‌گیرد… مهرها را، و آنها را شکسته” و به فرشته‌ی هفتم نشان می‌دهد، چون فقط این، یعنی سرّ خدا، خدمت فرشته‌ی هفتم است. حال، ما اخیراً به ادوار پرداختیم و حتی از طریق تاریخ آن را اثبات کردیم. می‌بینید؟ این پیغام فرشته‌ی کلیسای هفتم است، بسیار خب، تمام اسراری را که در گذشته بود، مکشوف می‌سازد، تمام امور گذشته. مکاشفه 1:10-7 که باید واقع شود. “حال، یادتان باشد، در ایام فرشته‌ی هفتم، در صدای او، در نواختن کرّنای انجیل، او می‌بایست تمام اسرار خدا را به اتمام برساند.”
69. درست مثل اینجا زمانی‌که در ادوار نخستین کلیسا، بعد از مدتی به آن خواهیم رسید، یک تعلیم، بعد ابتدا شد یک حرف، سپس یک تعلیم، بعد شد یک تمثال، بعد شد یک کلیسا، و در تمام ادوار تاریکی.
70. از دوران تاریکی یک اصطلاحات بیرون آمد، مارتین لوتر. و او با خود انواع و اقسام چیزهای اسرارآمیز را که در طول آن دوره‌ی کلیسا رخ داده بودند آورد، همه در آن زمان… اما او هرگز آن را به اتمام نرسانید.
71. بعد وسلی آمد با تقدس چیز بیشتری از آن یافت. اما همچنان هرگز آن را به اتمام نرسانید. چیزهایی را در همه‌جا باقی گذاشت، مثل آب‌پاش بجای تعمید. و لوتر هم «پدر، پسر و روح‌القدس» را بجای «خداوند عیسی ‌مسیح» و تمام این چیزها گرفت.
72. سپس دوره‌ی پنطیکاستی‌ها با تعمید روح‌ا‌‌‌لقدس رسید، و آنها روی آن متوقف شدند. حال، دوره‌ی دیگری نمی‌تواند وجود داشته باشد. این تمام آن است، این فیلادلفیه… یا لائودیکیه است. اما بعد…
73. با مطالعه‌ی کلام متوجه شدیم که پیغام‌آور هر دوره‌ا‌یی در انتهای آن دوره می‌آید. پولس در انتهای دوره آمد. می‌بینیم که ایرنیوس هم در انتهای دوره آمد، مارتین، انتهای دوره‌. لوتر، انتهای دوره‌ی کاتولیک؛ و (چه؟) وسلی، در انتهای دوره‌ی لوتری؛ و پنطیکاست در انتهای دوره‌ی تقدس و به سمت تعمید روح‌القدس.
74. و در انتهای دوره‌ی پنطیکاستی‌ها، بر طبق کلام، تا جایی‌که خدا کمکم کند که امشب به شما نشان بدهم، ما باید یک پیغام‌آور را دریافت کنیم که تمام آن باقی‌مانده‌ها را گرفته و تمامی سرّ خدا را برای ربوده‌ شدن کلیسا، آشکار ‌سازد.
75. سپس هفت رعد اسرارآمیز می‌آیند که اصلاً مکتوب هم نشده‌اند. درست است. و ایمان دارم که توسط آن هفت رعد هست که مکشوف می‌شود و عروس را برای ایمان ربوده‌ شدن دور هم جمع می‌کند. چون با چیزی که الآن داریم، قادر به انجام آن نیستیم. یک چیزی هست که باید یک قدم فراتر برویم، ما حتی به سختی به شفای الهی ایمان داریم. باید به اندازه‌ی کافی ایمان داشته باشیم تا در یک لحظه تبدیل شده و از زمین برگرفته شویم، و بعد از مدتی به آن خواهیم رسید، اگر خدا بخواهد، متوجه می‌شویم که کجا مکتوب است.
76. سپس تمامی داوری‌های این بدکاران! حال، می‌دانید، در خلال ادوار این مهرها درحال شکسته‌شدن بودند. تا الآن که مهر آخر شکسته شده است. و حالا، چنان‌که داشتند به این مهرها می‌پرداختند و فرض می‌کردند که این مهرها چه می‌کردند. اکنون در انتهای ادوار، ادوار کلیسایی، تمام این بدکاران جای خودشان را در مصیبت‌ها خواهند یافت. تمام این بدکاران این هفت مهر که بطور اسرارآمیز در کلیسا درحال عمل بوده‌اند.
77. تا یک دقیقه‌ی دیگر متوجه خواهیم شد. آنها حتی به نام یک کلیسا عمل می‌کنند. آنها خود را «کلیسا» می‌خوانند. ببینید که این درست است یا نه. عجیب نیست که من این‌قدر بر ضد فرقه بوده‌ام، بدون اینکه بدانم چرا. می‌بینید؟
78. آنها… حال این اینجا در یک حالت خفیف و ملایم شروع می‌شود، و مدام بدتر و بدتر می‌شود، تا جایی‌که… مردم به آن وارد می‌شوند، و می‌گویند: “اوه، این خیلی خوب است.” اما در زمان آخر این چیزها آشکار گشته است. آنها نهایتاً آن‌قدر بد می‌شوند که تا مصیبت‌ها پیش می‌روند.
79. چطور کسی می‌تواند بگوید که عروس مسیح وارد مصیبت‌ها می‌شود؟ نمی‌توانم این را درک کنم. می‌بینید؟ او (عروس) از مصیبت‌ها کنار برده شده است. اگر کلیسا داوری شده و آنها خودشان را داوری کرده‌اند، و خون را پذیرفته‌اند، چطور خدا می‌تواند کسی را که کاملاً عاری از گناه است داوری کند؟
شما می‌گویید: “چنین فردی وجود ندارد.”
80. هر ایماندار تولد تازه یافته‌ای، کاملاً و مطلقاً در برابر خدا عاری از گناه است. او اعتمادی به اعمال خود ندارد. اعتراف او در خون عیسی است که بدان افکنده شده است. کتاب‌مقدس چنین می‌گوید: “هرکه از خدا مولود شده است گناه نمی‌کند، زیرا نمی‌تواند گناه کند.” چطور می‌توانید کسی را گناهکار کنید درحالی‌که پاک‌کننده‌ی خون عیسی ‌مسیح میان او و خداست؟ درحالی‌که گناه را متلاشی می‌کند تا جایی‌که دیگر هیچ اثری از آن باقی نمی‌ماند. می‌بینید؟ چطور ممکن است که آن خون ناب و خالص اجازه بدهد که گناه از آن عبور کند؟ نمی‌تواند.
81. عیسی گفت: “پس شما کامل باشید، چنان‌که پدر شما که در آسمان است کامل است.” و چطور می‌توانیم حتی به کامل ‌بودن فکر کنیم؟ ولی عیسی آن را خواست. و اگر عیسی این را مطالبه کرده، باید طریقی برای آن مهیّا کند، و کرده است، خون خویش.
82. حال، همه، تمام اسراری را که در گذشته بوده، مکشوف می‌سازد. حال تصور این است که اسراری که خیلی قبل‌تر آغاز گشته و در طول ادوار کلیسا پیش آمده، باید در اینجا در بازشدن مهرها در ایام آخر، بعد از اینکه زمان شفاعت در آن زمان رو به اتمام باشد، مکشوف شود.
83. سپس داوری در انتظار کسانی است که بازمانده‌اند. آنها به آن وارد می‌شوند. این بعد از زمانی است که عروس از صحنه خارج شده باشد.
84. اوه. بیایید یک بخش از کلام را بخوانیم. دوست دارید چند آیه را یادداشت کنید؟ چند لحظه به دوم تسالونیکیان بپردازیم و یک دقیقه به آن نظر کنیم. در اینجا شاهد تصویر بسیار زیبایی هستیم. این را دوست دارم و ببینیم. بله، دوم تسالونیکیان، و می‌خواهم باب دوم از دوم تسالونیکیان آیه‌ی هفتم را بخوانیم. دوم تسالونیکیان 7:2 فکر کنم درست باشد. داشتم با لرز این را یادداشت می‌کردم.
… زیرا که آن سرّ بی‌دینی الآن عمل می‌کند فقط تا وقتی‌که آنکه تابه‌حال مانع است از میان برداشته شود.
85. چه کسی؟ “آنکه تابه‌حال مانع است.” می‌بینید؟ می‌بینید، یک سرّ، «سرّ بی‌دینی» در اینجا یعنی در اولین دوره‌ی کلیسا، پولس است که دارد می‌نویسد، می‌گوید که «سرّ بی‌دینی»… بی‌دینی چیست؟ بی‌دینی یا شرارت یعنی چیزی که می‌دانید که نباید انجام دهید، ولی به‌ هر‌ حال انجامش بدهید. و پولس گفت چنین چیزی اکنون بر روی زمین است، عمل‌کنندگان به شرارت، بدی. اوه اگر شما… می‌خواهیم بپردازیم به… بیایید این را بخوانیم. از کمی جلوتر شروع می‌کنیم… آیه‌ی سوم.
زنهار کسی به‌هیچ‌وجه شما را نفریبد، زیرا که تا آن ارتداد اول واقع نشود و آن مرد (م-ر-د) شریر یعنی فرزند هلاکت ظاهر نگردد، آن روز نخواهد آمد. (درست است.)
که او مخالفت می‌کند و خود را بلندتر می‌سازد، از هرچه خدا یا به معبود مسمی شود، به حدی که مثل خدا در هیکل نشسته، خود را می‌نمایاند که خداست.
آیا یاد نمی‌کنید که هنگامی‌که هنوز نزد شما می‌بودم، این را به شما می‌گفتم؟
86. دوست داشتم پای برخی از تعالیمش می‌نشستم، شما چطور؟
و الآن آنچه را که مانعی است می‌دانید تا او در زمان خود ظاهر بشود.
87. نه در آن زمان، می‌بینید، نه در آن زمان بلکه «در این زمان»، می‌بینید، در شکسته شدن آن مهرها. دقیقاً از مفهوم آن آگاه خواهیم شد. این مرد شریر کیست؟ این مرد گناه کیست، این فرد که عمل شرارت را بجا می‌آورد کیست؟ “تا او در زمان خود ظاهر بشود.”
زیرا که این سرّ بی‌دینی الآن عمل می‌کند (فریب‌کاران، می‌دانید، مردم را نسبت به یک چیزی فریب می‌دهند.) فقط تا وقتی‌که آنکه (خدا) تابه‌حال مانع است (کلیسا، مسیح، عروس) از میان برداشته شود.
آنگاه آن بی‌دین ظاهر خواهد شد…
88. در شکسته شدن مهر، در این زمان، به پولس گفت: “نه در زمان من، بلکه در زمانی‌که او ظاهر شود.” می‌بینید؟
که عیسی خداوند او را به نفس دهان خود هلاک خواهد کرد…
89. بعد از اندکی به آن خواهیم پرداخت، «به نفس دهان خود» ببینید که این چیست.
… و به تجلی ظهور خود او را نابود خواهد ساخت.
که ظهور او عمل شیطان است.
90. او، «او» یک انسان که عمل او عمل شیطان است.
که ظهور او به عمل شیطان است با هرنوع قوّت و آیات و عجایب دروغ.
و به هر قسم فریب ناراستی برای هالکان (نه در عروس) از آنجا که محبت راستی را نپذیرفتند.
91. و مسیح آن حقیقت است، و مسیح کلام است، ولی آنها ترجیح می‌دهند یک اعتقادنامه داشته باشند. هاه! می‌بینید؟
و بدین جهت خدا به ایشان عمل گمراهی می‌فرستد تا دروغ را باور کنند.
92. باید اینجا آن‌طور که من در لغت‌نامه دیدم «دروغ» ترجمه شود نه «یک دروغ»، دروغ، همانی که به حوا گفت.
تا فتوایی شود بر همه کسانی که راستی را باور نکردند، بلکه به ناراستی شاد شدند.
93. چه اعلامی، بعد از اینکه عروس برده شده باشد، سپس این مرد گناه خودش را آشکار می‌سازد.
94. او، یعنی عروس راستین مسیح از میان تمام ادوار کلیسا برگزیده شده است.
95. آن روز یک چیزی را اعلام کردم: “اینکه عروس ممکن است به خانه‌ی خود برود، بدون اینکه شما چیزی درمورد آن بدانید.” این درست است.
96. یک نفر می‌گفت: “خب، برادر برانهام! این یک گروه خیلی کوچک خواهد بود.”
97. عیسی گفت: “چنان‌که در ایام نوح بود.” حال بیایید با او در این مورد صحبت کنید، “که هشت نفر از طوفان نجات یافتند، آمدن پسر انسان نیز چنین خواهد بود.” اگر امشب هشتصد نفر ربوده بشوند، شما فردا چیزی درموردش نخواهید شنید، یا روز بعدش، یا در هیچ زمان دیگری. آنها ممکن است رفته باشند و شما هیچ‌چیز درموردش ندانید. می‌بینید، این دقیقاً به همان شکل خواهد بود.
98. چه‌ چیزی می‌خواهم بگویم؟ نمی‌خواهم شما را بترسانم. می‌خواهم هشیار باشید. آماده باشید، هرلحظه مراقب باشید. از مزخرفاتتان دست بکشید. فقط وارد تعامل با خدا بشوید، چون خیلی دیرتر از آن چیزی است که فکرش را بکنید.
حال، یادتان باشد، عروس راستین!
99. یک عروس کذبه هم وجود دارد. این را در مکاشفه 17 می‌بینیم. او می‌گوید: “من بیوه هستم و محتاج به هیچ نیستم.” می‌بینید، سوار بر این وحش قرمز و این چیزها، سوار بر وحش.
100. اما عروس راستین از هزاران‌‌هزار نفر تشکیل شده، ولی اینها برگزیدگان هر دوره‌ی کلیسایی هستند. هر بار که پیغامی پیش رفت و قوم به آن ایمان آوردند و آن را در تمام نوری که بود پذیرفتند، هنگامی‌که تا روز رستگاری خویش مختوم شدند.
101. آیا عیسی زمانی‌که گفت: “در ساعت هفتم صدایی آمد.” همین را تعلیم نداد؟ این آخرین دوره‌ی کلیساست. می‌بینید؟ و گفت: “اینک داماد می‌آید، به استقبال وی بشتابید.”
102. سپس باکره‌ی خفته آمد، چشمانش را مالید و گفت: “فکر کنم باید از آن روغن هم داشته باشیم، پس بهتر است کمی داشته باشیم.”
103. و عروس راستین آنجا ایستاده، گفت: “ما فقط به اندازه‌ی کفاف خود داریم. آه–هاه، آن‌قدری داریم که فقط خودمان وارد شویم، نمی‌توانیم چیزی به شما بدهیم. اگر چیزی می‌خواهید، بروید و دعا کنید.”
104. و درحالی‌که او رفته بود، داماد آمد و عروس داخل شد. سپس باقی‌ماندگان، کسانی که قطعاً عفیف بودند، یعنی کلیسا، بیرون ماندند. و او (داماد) گفت: “گریه و فشار دندان بر دندان خواهد بود.”
105. می‌بینید، این برگزیدگان هستند. و زمانی‌که صدای «داماد می‌آید»، آمد، تمام کسانی که در طول آن ادوار به خواب رفته بودند، بیدار شدند، تک‌تک آنها. می‌بینید، این‌طور که ما فکر می‌کنیم نیست که خدا برود و برای خودش چند ‌هزار نفر از این دوره را بیابد که آنها را ببرد. این برگزیدگان هر دوره هستند و به این دلیل است که مسیح باید تا زمان آخرین نفر در آخرین دوره بعنوان متوسط در جایگاه شفاعتی باقی بماند. سپس مکاشفه‌های ‌اینکه این چه بوده است، بر قوم آشکار می‌گردد، و آنها می‌بینند که چه رخ داده است. حالا متوجه می‌شوید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”]
106. بسیار خب، توجه کنید، “سایر مردگان”، اعضای کلیسا، “تا هزار سال به اتمام نرسید، دیگر زنده نشدند.” اعضای کلیسا، مسیحیان، کلیسا، تا انتهای هزار سال زنده نشدند، و آنها می‌آیند تا در پیشگاه عروس بایستند، درست است، روبروی پادشاه و ملکه می‌ایستند. جلال.
برخی کلیساها امروز خود را «ملکه‌ی آسمان» می‌خوانند.
107. ملکه‌ی آسمان، عروس برگزیده‌ی مسیح است و با او می‌آید. دانیال این را دید و گفت: “کرورها کرور او را خدمت می‌کردند.” حال اگر کلام را در دانیال دنبال کنید، داوری برپا شده بود و دفاتر گشوده گردید. حال یادتان باشد، او وقتی بیاید، با عروس خود می‌آید. همسر به شوهر خود خدمت می‌کند. “و کرورها کرور او را خدمت‌ می‌کردند. داوری برپا شد و دفترها گشوده گردید.” “و دفتر دیگری که دفتر حیات است.” نه عروس، به‌هیچ‌وجه. او به بالا رفته و بازگشته و در داوری آن نسل‌هایی که پیغام انجیل را رد کردند، ایستاده است.
108. آیا عیسی نگفت: “ملکه‌ی جنوب در روز داوری با این فرقه برخاسته، بر ایشان حکم خواهد کرد، زیرا که از اقصای زمین آمد تا حکمت سلیمان را بشنود، و اینک شخصی بزرگ‌تر از سلیمان در اینجاست.” ملکه‌ی جنوب، ملکه‌ی صبا در داوری ایستاد، و شهادت خود او.
109. حتی یک یهودی با آن نسلی که یهودی بود، پیش نیامد. آنها کور بودند و او را ندیدند. چون، به دنبال او بودند، ولی آن‌قدر ساده آمد که آنها از آن عبور کردند.
110. و آن ملکه‌ی بزرگ خود را فروتن ساخت و آمده و پیغام را پذیرفت. “او در داوری خواهد ایستاد.” او گفت: “و بر آن فرقه حکم خواهد کرد.”
111. پس همواره شاهد این سه دسته، یا گونه هستید. دفتر اموات، به آن داوری شدند، یک دفتر دیگر، دفتر حیات، آنانی‌که نامشان در دفتر حیات بود.
112. می‌گویند: “اگر نامت در دفتر حیات باشد، اشکالی ندارد، اوه؟” خیر، قربان!
113. یهودای اسخریوطی هم نامش در دفتر حیات بود. حال، می‌گویید این اشتباه است؟ در متی باب 10 عیسی به آنها قدرت داد تا دیوها را اخراج کنند و آنها را فرستاد تا بیماران را شفا دهند و ابرصان را طاهر سازند و مردگان را زنده کنند. آنها رفتند و بازگشتند، یهودا هم در میان آنها بود. آنها دیوها را اخراج کردند و انواع معجزات را ظاهر کردند، و بازگشت نمودند و گفتند: “حتی دیوها نیز مطیع ما هستند.”
114. عیسی گفت: “شادمان نباشید از اینکه دیوها اطاعت شما می‌کنند، بلکه از این شادمان باشید که نام شما در آسمان مکتوب است.” و یهودا هم در میان آنها بود. اما چه اتفاقی افتاد؟ وقتی می‌رسد به اینکه آن گروه برگزیده به بالاخانه برود و در حقیقت روح‌القدس را دریافت کند، یهودا چهره‌ی خود را نشان داد. او در داوری خواهد بود.
115. پس دفاتر گشوده شد و دفتر حیات گشوده گردید، و همه‌ی نفوس بدین طریق داوری شدند. حال، عروس آنجا با مسیح ایستاده تا جهان را داوری کند.آیا پولس نگفت که: “آیا کسی از شما (دارد با عروس صحبت می‌کند.) چون بر دیگری مدعی باشد جرأت دارد که مرافعه پیش ظالمان برد نه مقدسان؟ یا نمی‌دانید که مقدسان، دنیا را داوری خواهند کرد؟” بفرمایید. مقدسین، دنیا را داوری کرده و بر آن تسلط خواهند یافت. درست است.
116. می‌گویید: “چطور ممکن است که گروه کوچکی مانند آن…” نمی‌دانم که چطور قرار است انجام شود؛ تا جایی‌که می‌دانیم این تمامش می‌کند.
117. حال نگاه کنید. حال، دقت کنید. «سایر مردگان» اعضای کلیسا، اعضای مرده‌ی کلیسا «تا بعد از هزارسال قیام نکردند»، سپس بعد از هزارسال، جمع شدند… یک قیامت دیگر می‌آید که رستاخیز دوم است و آنها جمع شده بودند. و مسیح و کلیسا، عروس، عروس، نه کلیسا، مسیح و ملکه، نه کلیسا… مسیح و عروس آنجا ایستاده بودند.
118. آنها جدا شده بودند، مثل جدایی گوسفندان از بزها. درست است. این اعضای کلیساست که می‌آیند. و اگر آنها حقیقت را شنیده و آن را رد کرده باشند، وقتی‌که همه ‌چیز بر صفحه‌ی بزرگ دیده شود و حتی افکار خودتان آنجا خواهد بود، اینکه شما درمورد آن چه فکر می‌کردید، چه گفته خواهد شد، چطور می‌خواهید از آن بگریزید؟ و همه چیز همان‌جا در آسمان نمایش داده می‌شود، در تلویزیون عظیم خدا و افکار شما که سرکشی کردید… افکار خود شما بر ضد شما سخن خواهد گفت.
119. پس اگر چیزی بر زبان می‌آورید و فکرتان چیز دیگری است، بهتر است که از آن دست بکشید. افکارتان را بر خدا متمرکز کنید.آن را پاک سازید و همان‌جا با آن بمانید و همیشه همان را بگویید. می‌بینید؟ نگویید: “خب، من می‌گویم که به آن ایمان دارم، ولی بعداً می‌روم سر در می‌آورم.” ایمان داشته باشید، آمین!
120. توجه داشته باشید، دلیل اینکه اینها به خاموشی می‌رسند و می‌میرند، اینکه آنها وارد پالایش و پاک‌سازی دوران آزمون‌ها و جفاها می‌شوند، این است که آنها حقیقتاً تحت پوشش خون نبوده‌اند. ادعای آن را دارند، ولی نیستند. چطور می‌توانند وارد پاک‌سازی آزمون‌ها بشوند، تا آنها را تطهیر سازد، درحالی‌که خون پاک‌کننده‌ی عیسی ‌مسیح هر نشانی از گناه را از شما دور می‌سازد؟ “شما الحال مرده‌اید، حیات شما توسط خدا در او مخفی است و به روح‌القدس مهر شده است.” بابت چه‌ چیزی قرار است داوری شوید؟ کجا قرار است تطهیرتان را دریافت کنید؟ از چه‌ چیزی قرار است تطهیر شوید درحالی‌که کاملاً در مسیح هستید؟ داوری برای چیست؟ اما آن گروه باکره‌ی نادان و خفته هستند که نمی‌توانند برسند.
121. حال، آنها سال‌ها این را انجام نداند، می‌بینید، اما اکنون زمان مکاشفه است، می‌بینید، می‌بینید، که درست در آمدن عروس مکشوف شده است، آخرین جمع‌‌آوری، آخرین چیزها دارند می‌آیند. دارد به انتها می‌رسد، دوستان! من ایمان دارم. چه زمانی؟ نمی‌دانم. من، من نمی‌توانم به شما بگویم، ولی هیچ‌چیزی… می‌خواهم طوری زندگی کنم که گویی امشب است، تا آماده باشم. می‌بینید؟ ممکن است امشب بیاید، ممکن است بیست سال دیگر هم نیاید. نمی‌دانم که او کی خواهد آمد، ولی هروقت که باشد، من… ممکن است زندگی من امشب به اتمام برسد، و هر کاری که اینجا انجام داده باشم، در آن ساعت به اتمام خواهد رسید. باید او را در داوری همان‌گونه ملاقات کنم که اینجا انجام دادم. “درخت هرطور خمیده شود، به همان صورت هم خواهد افتاد.”
122. به یاد داشته باشید، زمانی‌که آنها رفتند تا روغن تهیه کنند… “اوه!” می‌گویید: “یک دقیقه صبر کن برادر برانهام! مطمئن نیستم.” وقتی رفتند که روغن تهیه کنند، وقتی بازگشتند، عروس داخل شده بود و در بسته شده بود، آنها در زدند و گفتند: “بگذار وارد شویم، بگذار وارد شویم.” [برادر برانهام چند بار روی منبر می‌زند.] ولی آنها در تاریکی بیرون مانده بودند.
123. حال، اگر نمادی از آن را بخواهید، عیسی گفت: “در ایام نوح…” او به آن اشاره کرد. در زمان نوح آنها به کشتی وارد شدند، اما به سمت دیگر برده شدند، در خلال زمان داوری، اما این نماد عروس مسیح نبود، خنوخ نماد عروس مسیح بود.
124. خنوخ نماد عروس بود. خنوخ! نوح عبور کرد… عروس… نوح از مصیبت عبور کرد، و مست شد و مرد. خنوخ در حدود پانصد سال در حضور خدا راه رفت و شهادت داده شد که با ایمانِ ربوده‌ شدن، “رضامندی خدا را کسب کرد”، و به سمت بالا رفت و از آسمان‌ها عبور نمود و بدون چشیدن موت به خانه رفت، هرگز نمرد.
125. آن نمادی است از “ما که زنده و باقی باشیم بر خوابیدگان سبقت نمی‌جوییم.” آنانی‌که بر حسب دوره‌ی بشری به خواب رفتند. آنها در آن زمان مردند، ولی نمرده‌اند، آنها در خواب هستند. آمین! آنها در خواب هستند و نمرده‌اند. تنها چیزی که نیاز هست این است که داماد آنها را بیدار کند و “ما که زنده و تا آمدن خداوند باقی می‌باشیم بر خوابیدگان سبقت نخواهیم جست، زیرا صور خدا نواخته خواهد شد و مردگان در مسیح اول خواهند برخاست، آنگاه ما که زنده و باقی باشیم، با ایشان در ابرها ربوده خواهیم شد تا خداوند را در هوا استقبال کنیم.”
126. “و سایر مردگان زنده نشدند تا هزار سال به اتمام رسید.” بفرمایید، آنها از دوران مصیبت‌ها عبور کردند.
127. این چه بود؟ مانند خنوخ. می‌دانید، وقتی‌که خنوخ نایاب شد، نوح این را می‌دید، او می‌دانست که داوری نزدیک است. و او باید در اطراف کشتی باقی بماند.
128. ولی نوح به بالا نرفت. او فقط یک قطعه را برداشت و در طول مصیبت‌ها بر آن سوار شد. او در طول مصیبت‌ها به آن سمت برده شد تا موت را تجربه کند، می‌بینید؟ نوح به آن سمت حمل شد.
129. ولی خنوخ تبدیل شد؛ نمادی از کلیسا که با آنانی‌که خوابیده هستند به بالا برده می‌شود تا خداوند را در هوا ملاقات کند و مابقی کلیسا وارد مصیبت‌ها می‌شوند. نمی‌توانم خودم به هیچ نتیجه‌ی دیگری برسم. خنوخ ربوده شد، نمرد.
130. بیایید حال کمی مطالعه کنیم و به درس خودمان بپردازیم. اگر همین‌طوری ادامه بدهم هرگز به این مهرها یا این مهر نمی‌رسم. حال، در خلال درس، شاید امشب یا فردا شب، هرازچندگاهی، با یک کرّنا مواجه بشویم، چون کرّنا هم‌زمان با مهرها نواخته می‌شود. این همان است، دوره‌ی کلیسا گشوده می‌شود. این همان چیز است.
131. حال، صور یا کرّنا همیشه مشخص‌کننده‌ی جنگ است و در غیر این صورت نشانگر اختلال و آشوب سیاسی است. کرّنا یعنی اختلال سیاسی و این مسبب جنگ می‌شود. وقتی می‌رسید که آشوب در سیاست را ببینید، همه را در آشوب می‌بینید، مثل شرایط فعلی ما، مراقب باشید، جنگ نزدیک است.
132. به چه دلیل؟ این توسط مسیح فدیه شده است، اما دارد نقش ولی و رهاننده را ایفا می‌کند، تا خاصان و مطیعان خویش را برگیرد، تا زمانی‌که آخرین آنها (آخرین نام) در دفتر قرار گرفته باشد، که آن را پذیرفته و مهر شده باشد. حال، متوجه این شدید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”]
133. سپس او از تخت خود می‌آید، تخت پدر خود، رو به جلو می‌آید، کتاب را از دست خدا می‌گیرد و حق خود را مطالبه می‌کند. اولین کاری که می‌کند این است که عروس خود را می‌خواند. آمین! سپس او چه می‌گیرد؟ حریف خود، شیطان را می‌گیرد و او را می‌بندد و به همراه تمام کسانی که او را دنبال کردند، به آتش می‌اندازد.
134. حال، یادتان باشد، این روسیه نبود. نه، ضدمسیح بسیار ملایم و ساده است. ببینید که او چقدر ملایم است، او بسیار باهوش است. بله، آقا! فقط روح‌القدس را می‌طلبد، تنها چیزی که می‌تواند بر او برتری یابد.
135. توجه داشته باشید، کرّنا یعنی آشوب سیاسی، جنگ‌ها. در متی 24، عیسی از آن صحبت می‌کند. او گفت: “جنگ‌ها و خبر وقوع جنگ‌ها را خواهد شنید… در تمام دوران.” می‌بینید، یادتان باشد که عیسی این را گفت. “جنگ‌ها، اخبار جنگ‌ها و خبر جنگ‌ها و تا به آخر.” حال این کرّناست که نواخته می‌شود.
136. حال، وقتی به کرّناها بپردازیم، برمی‌گردیم به تک‌تک جنگ‌ها می‌پردازیم و به شما نشان می‌دهیم که آنها در پی آن کلیساها بودند، نشان می‌دهیم که آنها در پی مهرها بودند. «جنگ‌ها و اخبار جنگ‌ها»، اما کرّنا نشانگر آشوب و اختلال سیاسی است.
137. درجایی‌که مهرها به آشوب و اختلال مذهبی می‌پردازد، می‌بینید؟ یک مهر شکسته می‌شود، یک پیغام صادر می‌شود. آن‌وقت کلیسا همیشه آن‌قدر در طرق سیاسی خود و مقام و مرتبه‌ی خود و چیزهای دیگر بنا شده است، و زمانی‌که پیغام حقیقی صادر می‌شود و پیغام‌آور پیش می‌رود، آنها را در هم می‌شکند. درست است. وقتی یک مهر باز می‌شود، اختلال و آشوب مذهبی است. این اتفاقی است که افتاده است. بله.
138. اینها همه در صهیون به آرامش می‌رسد. کلیساها همه… “ما به همه چیز رسیده‌ایم.” درست مانند کلیسای انگلیس، آنها همه پابرجا شده بودند. کلیسای کاتولیک، همه پابرجا شده بودند، و بعد لوتر آمد. یک اخلال مذهبی وجود داشت. بله، آقا! حتماً این‌گونه بود. خب، کلیسا با زویینگلی ادامه یافت، و از زویینگلی تا به سایرین و به کالوین و بعد از مدتی کلیسا به آرامی رسید، و بعد وسلی آمد، یک اخلال مذهبی وجود داشت. درست است، می‌بینید، این همیشه نشانگر یک تشویش و اخلال مذهبی است.
139. حال، مهر، بیایید این را بخوانیم، می‌خواهم به این برسم… خب، این را می‌خوانیم… به حرف می‌پردازم و…
و دیدم چون بره یکی از آن هفت ‌مهر را گشود… (چه اتفاقی افتاد؟) … شنیدم یکی از آن چهار حیوان به صدایی مثل رعد…
140. اوه، چقدر دوست دارم که چند دقیقه روی آن مکث کنم! اکنون امیدوارم تمام مردمی که از این امور آگاهند و در انتظار تسلی خداوند هستند، به‌دقت این را مطالعه کنند و امیدوارم کسانی هم که به نوار گوش می‌کنند، به این فکر کنند.
141. اولین اتفاقی که افتاد، زمانی‌که بره مهر اول را شکست، یک رعد غرش کرد. حال، این حائز اهمیت است، این یک-این-این یک مفهومی دارد. این یک مفهوم است. هیچ اتفاقی بدون مفهوم نیست. بسیار خب. یک رعد، یک رعد غرش کرد. در فکر هستید که رعد چه بود؟
142. حال بیایید کمی بخوانیم. متی را باز کنیم… نه، یوحنا باب اول، یوحنا باب دوازدهم و یک دقیقه تأمل کنید. یوحنا باب دوازدهم و از آیه‌ی بیست ‌و‌ سوم شروع می‌کنیم. بادقت به اینجا گوش کنید، بعد دیگر نیاز نخواهد بود که فکر کنید که این چیست.
و عیسی در جواب ایشان گفت: “ساعتی رسیده است که پسر انسان جلال یابد.”
143. می‌بینید، آنجا، در انتهای یک دوره هستید. خدمت او در شرف اتمام است. می‌بینید؟ “ساعتی رسیده است که پسر انسان جلال یابد.”
144. زمانی‌که “وقت برگرفته شدن عروس رسیده است.” چه؟ ساعتی رسیده است که “دیگر زمانی نخواهد بود.” وقتی‌که فرشته آماده است تا یک پای خود را بر روی زمین و پای دیگر را بر روی دریا بگذارد، با قوس و قزحی بالای سرخود، و بگوید “زمان به اتمام رسیده است.” و علاوه برآن، وقتی این اتفاق افتاد، او دست خود را بلند کرد و سوگند خورد که “زمانی نخواهد بود.” این چقدر عالی است. یک شهادت‌نامه‌ی قسم‌خورده برای کلیسا.
ساعتی رسیده است که پسر انسان جلال یابد.
آمین، آمین به شما می‌گویم اگر دانه‌ی گندم که در زمین می‌افتد نمیرد، تنها ماند لیکن اگر بمیرد ثمره‌ی بسیار آورد.
کسی که جان خود را دوست دارد، آن را هلاک کند و هرکه در این جهان جان خود را دشمن دارد تا حیات جاودانی آن را نگاه خواهد داشت.
اگر کسی مرا خدمت کند، مرا پیروی کند و جایی‌که من می‌باشم آنجا خادم من نیز خواهد بود، و هرکه مرا خدمت کند، پدر، او را حرمت خواهد داشت.
الآن جان من مضطرب است…
145. شما می‌گویید: “او به انتهای راه رسیده و تو مضطربی؟” این شما را به چه فکری می‌اندازد وقتی‌که یک اتفاق عظیم روحانی می‌افتد و شما را مضطرب می‌سازد؟ آه-ها!
الآن حال من مضطرب است و چه بگویم؟ ای پدر! مرا از این ساعت رستگار کن. لکن به‌جهت همین امر، به این ساعت رسیده‌ام.
ای پدر! اسم خود را جلال بده، ناگاه صدایی از آسمان در رسید که “جلال دادم و باز جلال خواهم داد.”
پس گروهی که حاضر بودند، این را شنیده گفتند: “رعد شد.”
146. پس زمانی‌که بره کتاب را گرفت و آن مهر نخست را شکست، خدا از کرسی ابدی خود تکلم کرد تا بگوید که آن مهر چه‌ چیزی بودکه می‌بایست مکشوف می‌گشت. اما زمانی‌که در برابر یوحنا قرار داده شد، در یک نشان و نماد بود. وقتی یوحنا آن را دید، هنوز یک سرّ بود. چرا؟ درآن زمان حتی هنوز مکشوف نشده بود. نمی‌توانست نمی‌توانست مکشوف گردد تا زمانی‌که آنچه اینجا گفت، یعنی «در زمان آخر» تحقق یابد. اما به شکل نماد داده شد.
147. زمانی‌که «رعد»، یادتان باشد، صدای بلند غرش یک رعد، صدای خداست. این چیزی است که کتاب‌مقدس می‌گوید، می‌بینید، «غرش رعد»، آنها فکر می‌کردند که این یک رعد است، اما این خدا بود. او (عیسی) این را متوجه شد، چون این بر او مکشوف شده بود. می‌بینید؟ این یک رعد بود.
148. حال، توجه داشته باشید، مهر اول گشوده شد. مهر اول، هنگامی‌که در شکل نماد گشوده شد، یک رعد صدا کرد. در زمانی‌که درشکل حقیقی خود مکشوف بشود چه؟ به محض اینکه بره مهر را شکست، رعد شد. و این چه‌ چیزی را مکشوف نمود؟ نه همه‌ی خودش را. در ابتدا، این نزد خداست، سپس، در یک نماد است؛ بعد، مکشوف می‌شود. سه چیز. می‌بینید؟ این دارد از تخت پیش می‌آید.
149. در ابتدا، قابل دیدن یا شنیدن یا هیچ‌چیز دیگری نیست. مهر شده است. خون بره بها را پرداخت کرد.
150. وقتی او این را گفت رعد اتفاق افتاد. و زمانی‌که این کار را کرد، سوار اسب سفید بیرون رفت و این همچنان یک نماد بود. حالا ببینید، او گفت که این در زمان آخر معلوم خواهد شد. ولی این در نماد کلیسا می‌آید. کلیسا، آیا این را متوجه می‌شوید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] این در نماد یک کلیسا می‌آید، که می‌دانند یک مهر هست. ولی اینکه چیست را نمی‌دانند، چون سوار اسب سفید است.
151. و این فقط باید در ایام آخر مکشوف گردد. یعنی زمانی‌که این مهر حقیقی گشوده شده باشد. برای چه کسی گشوده شده باشد؟ نه برای مسیح، بلکه برای کلیسا. توجه داشته باشید، اوه، این باعث لرزش من می‌شود. من-من-من امیدوارم که کلیسا این را به‌درستی درک کند، که منظورم چیست، شما مردم. می‌خواهم شما را عروس خطاب کنم تا شما متوجه این بشوید.
152. صدا، یک رعد است. صدا از کجا آمد؟ از تخت، جایی‌که بره جایگاه شفیع ‌بودن را ترک کرده. اکنون ایستاده تا در جایگاه خود قرار گیرد، ملک خویش را در اختیار بگیرد. ولی رعد از درون تخت آمد و بره اینجا بیرون از آن ایستاده بود. رعد، جایی‌که بره آن را ترک کرده، تخت پدر را ترک کرده تا تخت خودش را بگیرد… جلال! حال، دوستان، این را از دست ندهید.
153. همه‌ی ما بعنوان یک مسیحی می‌دانیم که خدا برای داود سوگند خورد که مسیح را بر کرسی او بلند می‌کند و سلطنت جاودان را بر روی زمین به او می‌بخشد. او این کار را کرد.
154. و عیسی گفت: “هرکه بر ضد‌مسیح و تمام امور دنیا غالب آید با من بر تخت می‌نشیند، چنان‌که من غالب آمدم و بر تخت پدر خود نشستم.” می‌بینید؟
155. حال یک روز او از تخت پدر برخاسته و می‌رود تا بر تخت خود بنشیند.
156. اکنون او می‌آید تا خاصان خود را بخواند. چطور می‌خواهد تا آنها را مطالبه کند؟ او هم‌اکنون کتاب رستگاری را در دست دارد. اوه، جلال! دوست دارم یک سرود بخوانم.
به زودی بره عروس خود را می‌گیرد تا همیشه در کنار او باشد
تمام لشکر آسمان جمع خواهد شد (تا این را ببیند.)
اوه، منظره‌ی باشکوهی خواهد بود، تمام مقدسین در سفید بی‌لکه
و تا ابد با عیسی در بزم خواهیم بود
157. اوه، صحبت از «نسشتن در جای‌های آسمانی» است؟ چه شکوهی خواهد بود! اگر الآن که بر زمین هستیم قبل از آمدن ربوده‌ شدن بتوانیم این‌گونه احساس کنیم، در این شرایطی که اکنون در آن هستیم، و بتوانیم سرپا در کنار دیوارها شادی کنیم و در باران بایستیم تا این را بشنویم، وقتی‌که او را در آنجا ببینیم چطور خواهد بود؟ اوه، این زمان باشکوهی خواهد بود.
158. تخت پدر را ترک کرد، آمد تا… پسر او، برای اینکه، این چیزی است که اسرائیل گمان می‌کرد او در آن زمان انجام خواهد داد. یادتان هست که زن اهل فینیقیه او را “ای پسرداود!” خطاب کرد. بارتیمائوس کور را به یاد دارید؟ “ای پسرداود!” می‌بینید؟ عیسی می‌دانست که برنامه چیست، اما آنها این را نمی‌دانستند. آنها سعی می‌کردند تا او را وادار کنند تا تخت سلطنت را بگیرد، حتی پیلاطس این را از او پرسید.
159. اما او گفت: “اگر پادشاهی من از این جهان بود، آن‌وقت ملازمان من می‌جنگیدند. پادشاهی من از آسمان است.” اما گفت: “هروقت دعا می‌کنید، این‌گونه دعا کنید، ملکوت تو بیاید، اراده‌ی تو چنان‌که در آسمان است، برزمین کرده شود.” آمین! این امر عظیم چقدر باشکوه است.
160. تخت پدر را ترک کرد تا بر تخت خود بنشیند. او اکنون از جایگاه شفیع‌بودن خود پیش آمده تا تخت خود را در اختیار بگیرد. مطیعان فدیه شده‌ی خویش را. این کاری است که برای انجامش از تخت پیش آمد. در آن زمان است که حیوان شبیه به شیر به یوحنا گفت: “بیا و ببین.” حال، آیا دارید این را می‌خوانید؟
… یکی از مهرها و… صدایی مثل رعد، و یکی از چهار حیوان…
161. اینکه حیوانات چه بودند را می‌دانید؛ به آنها پرداختیم؛ “یکی مانند شیر، یکی مانند گوساله، یکی شبیه انسان و یکی مانند عقاب.” حال، این حیوان اول گفت… دقت کنید، هر بار یک حیوان متفاوت است، تا وقتی‌که آن چهار سوار می‌گذرند. چهار حیوان هست و چهار اسب‌سوار.
162. حال، هریک از آن حیوانات، متی، مرقس، لوقا و یوحنا را اعلام می‌کند. همین‌طور که پیش می‌روند برمی‌گردیم و اثبات می‌کنیم که کدامیک متی، کدامیک مرقس، کدام لوقا و کدام یوحنا بودند…
یکی از وحش‌ها می‌گوید: “بیا و ببین.”
163. او آواز یک رعد را شنید و یکی از حیوانات گفت: “بیا و ببین.”
164. به عبارت دیگر، بره اینجا ایستاده و یوحنا هم آنجا ایستاده و وقوع آن را نظاره می‌کند. بره چون ذبح شده از تخت پیش می‌آید، خون همه‌جای او را گرفته. او کسی بود که شایسته یافت شد. و زمانی‌که پیش آمد و کتاب را گرفت، سپس همه ‌چیز آواز خود را بلند کرد و فریاد می‌زد، چون می‌دانستند که بهای رستگاری پرداخت شده است.
165. حال، او آمده تا خاصان خویش را مطالبه کند. پس کتاب را می‌گیرد، آنجا در برابر یوحنا می‌ایستد، و آن را به عقب می‌کشد و مهر را می‌شکند. مهر را باز می‌کند! و وقتی مهر را باز می‌کند، یک رعد در سراسر آنجا اتفاق می‌افتد، و وقتی رعد صدا کرد، بدون تردید ممکن است وقتی‌که رعد غرش کرد، یوحنا بالا و پایین پریده باشد.
166. و یکی ازچهار حیوان گفت: “اکنون بیا و ببین که این چیست، چه‌ چیزی در پایین اینجا مکشوف شده است، یوحنا، آنچه را می‌بینی مکتوب کن.” اوه، خداوند! “یوحنا، آنچه را دیدی بنویس.” سپس یوحنا برای مشاهده‌ی اینکه این چه بود، می‌رود. یوحنا برای دیدن آنچه که رعد گفت، به راه می‌افتد. در این زمان است که موجود زنده به او گفت: “بیا و آن سرّی را که در پس مهر اول قرار دارد، ببین.” [برادر برانهام چهار بار روی منبر می‌زند.] رعد، آواز خالق آن را به صدا در آورده است. حال، او (خدا) می‌بایست بدانید که آنجا چه چیزی است. اوه، خداوند. اما فکر کنید، حال او این را مکتوب کرد.
167. ولی وقتی او شروع کرد که آن هفت رعد دیگر را بنویسد، او گفت: “این را ننویس.” او مأموریت یافته بود که هرچه می‌بیند را مکتوب کند، اما وقتی هفت رعد مکاشفه‌ 10 آواز خود را بلند کردند، او گفت: “آنها را اصلاً منویس.” آنها سرّ هستند. هنوز نمی‌دانیم که آنها چه هستند؛ ولی به نظر من، آنها بلافاصله مکشوف خواهند شد. و زمانی‌که مکشوف شود، ایمان برای آن فیض ربوده‌ شدن را به آن کلیسا می‌بخشد، تا خارج شود. می‌بینید؟
168. از میان تمام چیزهایی که از آنها اطلاع داریم عبور کرده‌ایم، از خلال تمام مقاطع. به همه چیز پرداختیم. اسرار خدا را دیده‌ایم. ما ظهور-جمع‌شدن بزرگ عروس در ایام آخر را دیده‌ایم، اما در عین‌حال هنوز یک چیزی هست که نمی‌توانیم خودمان را با آن منورسازیم. یک ‌چیز دیگری هست.
169. ولی تصور می‌کنم وقتی اسرار شروع به پیش‌آمدن کنند… خد ا گفت: “این را نگه دار، یک دقیقه صبرکن. این را در آن‌ روز مکشوف خواهم ساخت. یوحنا! این را به‌هیچ‌وجه مکتوب نکن، چون بر روی آن لغزش خواهند خورد. اما در روزی که باید انجام شود، آن را مکشوف خواهم نمود.”
170. آنها هرگز بی‌جهت آواز خود را بلند نکردند. یادتان هست، مانند قطره‌ی کوچک جوهر، هرچیزی برای یک هدفی است. هرچیز برای یک دلیلی است. اما توجه کنید، خالق آواز خود را بلند کرد، و او این را شنید و رفت تا ببیند.
171. اما الآن بره دارد به یوحنا در حالت نماد یک مکتوب کلیسا، نشان می‌دهد که چه بنویسد. او فقط به وی نشان می‌دهد، گفت: “این را نگو، که این چیست. نروی بگویی، خب، این بدین معناست، آنچه تحت هفت مهر است. نرو و آن را نگو. بعدها در طول تمام ادوار تمام نقشه باز خواهد شد، این یک سرّ است.” می‌بینید؟ او می‌خواهد… او دارد می‌آید! او گفت: “من-من… هیچ‌کس نخواهد دانست که من کی می‌آیم؛ من می‌آیم.” می‌بینید، می‌بینید؟ فقط همین. این به من مربوط نیست که بدانم چه زمانی، من فقط آماده خواهم بود. می‌بینید؟ سپس گفت…
حال، یوحنا پیش رفت، او گمان کرد.” اکنون این را خواهم دید.”
172. و هنگامی‌که یوحنا پیش آمد، چه‌کار کرد؟ او، حال او باید چه‌کار کند؟ حال، او باید این را برای دوره‌ی کلیسا مکتوب کند. این کاری است که او می‌بایست انجام دهد؛ این را برای ادوار کلیسا مکتوب کند. “ابتدا آنچه را از این هفت شمعدان طلا می‌بینی بنویس، برای این کلیسا بنویس و به آنها بگو.” بسیار خب.
173. یک رعد صدا کرد. یوحنا می‌دانست که این صدای خداست و بعد، حیوان شبیه شیر گفت: “بیا و ببین که این چه بود.” و یوحنا اکنون آماده شد تا آنچه می‌بیند را مکتوب کند.
174. حال، او هرگز دقیقاً ندید که این چه بود. هرگز این را درک نکرد، ولی آنچه که دید چیزی بود که خدا داشت برای «یک زمانی» به کلیسا می‌فرستاد. حال او… او این‌گونه خواهد کرد، همیشه می‌کند. وقتی زمان روشنگری باشد، آن را واضح و روشن می‌سازد. اما این را در آن زمان مشخص نکرد. چرا؟ چون می‌خواست این را تا ایام آخر یک سرّ نگاه دارد، و ندای پیغام آخرین فرشته می‌بایست این اسرار را جمع می‌کرد.
175. این را آشکار نکرد. ولی چیزی که یوحنا دید، این بود که “یک اسب سفید بیرون رفت و کسی سوار آن بود.”؛ این چیزی بود که مکتوب کرد. می‌بینید؟ وقتی‌که نوشت.
این چیزی است که او گفت: “بیا و ببین.”
176. پس یوحنا رفت تا هرچه را که می‌توانست ببیند، ببیند و برای کلیسا مکتوب کند. و وقتی این کار را کرد “یک اسب سفید را دید و کسی که سوار بر آن بود یک کمان داشت. و رفت غلبه‌کننده تا غلبه کند. و به او یک تاج داده شده بود.” و حال این تمام چیزی است که یوحنا دید. پس تمام آن را مکتوب کرد. حال، می‌بینید، این در شکل نماد است. این طریقی است که کلیسا آن را دریافت کرده است.
177. اما با وعده‌ی اینکه در زمان آخر او این را آشکار خواهد نمود، می‌بایست نشان دهد که این چیست. خدا ما را امداد کند تا درک کنیم. ادوار کلیسا، اما این کاملاً شناخته نشده تا زمان هفتمین پیغام این دوره‌ی آخر. توجه کنید، او شروع می‌کند…
178. این پیغام‌آور دوره‌ی هفتم، اگر دقت کرده باشید، او برخلاف کاری که سایرین انجام دادند، یک فرقه را شروع نمی‌کند. یادتان باشد، اگر او شروع نکند… نه. بسیار خب، اگر متوجه شده باشید، او مخالف این است. آیا ایلیا… آیا ایلیا مخالف این بود؟ مسلم است که بود. آیا یحیی به روح ایلیا با آن مخالف بود؟
179. ایلیا چه نوع روحی بر خود داشت؟ او… کسی چیز زیادی از او نمی‌داند. او فقط یک انسان بود، ولی یک نبی بود. او منفور بود و در چه زمانی برخاست؟ درست در زمان محبوبیت اسرائیل، زمانی‌که کاملاً دنیوی شده بودند و او اسرائیل را به آن بیرون آورد و یک «زن ستیز» قلمداد می‌شد؟ مسلم است که بود. او عاشق بیابان بود. این طبیعت او بود.
180. پس آن قوم وقتی او، یعنی یحیی، با همان روح بر او آمد، و همان‌طور که دیشب از آن صحبت کردم مانند ستاره‌ها لباس نپوشیده بود، باید می‌دانستند. آنها بچه‌ها را می‌بوسند، مراسم تدفین و نکاح را انجام می‌دهند و تمام این چیز‌ها، ولی این مرد بعنوان یک مرد صحرایی آمد. او چه بود؟ او عاشق بیابان بود.کار دیگری که کرد، او از فرقه متنفر بود. او می‌گفت: “حال، شروع نکنید به اینکه بگویید ما متعلق به این یا آن هستیم، چون به شما می‌گویم، خدا قادر است که از این سنگ‌ها برای ابراهیم فرزندان بسازد.”
181. او اهل مصالحه نبود، آنها نمی‌توانستند… گفت: “رفته بودید نی‌ای را که از باد در جنبش است ببینید؟ خیر، یحیی این‌گونه نبود.” نه، نه، قربان!
182. او چه‌کار دیگری کرد؟ درست مانند هشداری که ایلیا که به ایزابل داد؛ او به هیرودیا هشدار داد. مستقیم به سمت هیرودیس رفت و گفت: “داشتن او برای تو روا نیست.” او بخاطر این کار سر یحیی را از بدن جدا کرد. می‌بینید؟ ایزابل هم سعی کرد الیشع را بکشد. همان روحی که بر ایزابل بود، بر آن زن بود.
183. و همان هم امروز در کلیسای ایزابل است، همان. اینجا چه درس بزرگی می‌گیریم.
184. و اکنون، به نظر می‌رسد که آن افراد باید می‌دانستند. یحیی شروع به توبیخ آنها نمود، و درحالی‌که آنجا ایستاده بودند، به نظر می‌رسد که آنها باید می‌دانستند که این روح ایلیاست. آنها باید این را درک می‌کردند. این هویت او بود.
185. حال متوجه می‌شویم، و در طول ادوار کلیسا دیده‌ایم که بر طبق کلام، وعده‌ی بازگشت آن روح را قبل از زمان آخر داده است. درست است؟ درست است؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”]
186. توجه داشته باشید، و متوجه طبیعت و ذات آن می‌شوید. او مانند لوتر و وسلی و سایرین یک عصر کلیسایی دیگر را آغاز نمی‌کند. او یک کلیسای دیگر را شروع نخواهد کرد، چون دوره‌ی کلیسایی دیگری در پیش نخواهد بود. می‌بینید؟ هیچ دوره‌ی دیگری نخواهد بود. پس او باید بر ضد آن باشد، چون روح او دقیقاً مانند همانی خواهد بود که در گذشته بود؛ همان روح.
187. همان‌طور که دیشب گفتم، خدا را پسند آمد تا از آن سه ‌بار مختلف استفاده کند. این عدد اوست. سه، نه دو، سه. او الحال دو بار از آن استفاده کرده، حال می‌خواهد دوباره از آن استفاده کند. او گفته است، او این را وعده داده است. حال توجه کنید، او…
188. توجه کنید که چه زمانی انجام داد. او قرار نیست یک فرقه را شروع کند، چون عصر کلیسای لائودیکیه آخرین دوره است. و پیغام‌آور فرشته‌ی هفتم، که هفتمین پیغام‌آور کلیسا است، کسی است که قرار است مکشوف کند، توسط روح‌القدس تمام این امور اسرار‌آمیزی که قرار است… چند نفر دیشب اینجا بودند؟ دستتان را بلند کنید. پس فکر نمی‌کنم نیاز باشد دوباره آن را بخوانم. می‌دانید که این کجاست. دهمین باب… بسیار خب. بسیار خب.
189. اصلاحگران آمدند تا آخرین کلیسای سقوط‌ کرده‌ی قبل از خودشان را اصلاح کنند و بعد، پس از اینکه اصلاحگران آمدند و عصر کلیسا را از حالتی که در آن بود اصلاح کردند، درحالی‌که به سمت دنیا بازگشته بود، سپس یک عصر کلیسایی جدید را شروع کردند. همواره همین‌کار را کرده‌اند. ما به این پرداخته‌ایم.
190. به عبارتی دیگر، آنها در اینجا یک عصر کلیسایی از کلیسای کاتولیک رومی را آغاز کردند. سپس لوتر از راه رسید، یک اصلاحگر. او یک اصلاحگر خطاب شده است. و او چه‌کار می‌کند؟ او از همان‌جا مانند پتک شروع می‌کند، و وقتی این کار را می‌کند، به کلیسا اعتراض می‌کند. و اولین کاری که می‌کند، چیست؟ همان چیزی را می‌سازد که آمد تا از آن خارج شود، یک کلیسای دیگر.
191. سپس آنها یک عصر کلیسایی دیگر را دارند. و بعد، اولین چیز را می‌دانید… دوره‌ی کلیسا در تشویش است. جان وسلی از راه می‌رسد، یک اصلاحگر دیگر. می‌بینید، یک دوره‌ی کلیسایی دیگر می‌سازد. متوجه منظورم می‌شوید؟ یک دوره‌ی کلیسایی دیگر ساخته شده است. آنها همه اصلاحگر هستند.
192. توجه داشته باشید، این آخرین پیغامِ آخرین دوره‌ی کلیسا، یک اصلاحگر نیست. او یک نبی است، نه یک اصلاحگر. به من نشان بدهید که تابه‌حال کجا یک نبی، یک کلیسا را شروع کرده است. او اصلاحگر نیست، نبی است.
193. سایرین، اصلاحگر بودند ولی نبی نبودند. اگر بودند، کلام خدا بر نبی نازل می‌شود؛ به همین دلیل است که آنها در تعمید به نام «پدر، پسر، روح‌القدس» و سایر چیزها ادامه دادند، چون اصلاحگر بودند نه نبی. در عین حال مردان بزرگ خدا بودند، و نیاز روزی که در آن زندگی می‌کردند را دیدند. و خدا آنها را مسح کرد، و آنها بیرون فرستاده شدند وآن چیزها را خرد کردند. ولی کلام کامل خدا هرگز بر آنها نازل نشد، چون نبی نبودند، آنها اصلاحگر بودند.
194. ولی در ایام آخر، این باید یک نبی باشد که اسرار خدا را می‌گیرد و آنها را بر‌می‌گرداند، چون اسرار فقط بر انبیا معلوم می‌شوند. پس این باید آمدن این فرد باشد. حالا متوجه منظورم می‌شوید؟ او نمی‌تواند یک اصلاحگر باشد؛ باید یک نبی باشد، چون باید کسی باشد که صاحب عطاست و فرستاده‌ شده تا کلام را دریافت کند.
195. اصلاحگران می‌دانستند که یک جایی ایراد دارد. لوتر می‌دانست که نان، بدن مسیح نبود؛ پس موعظه کرد “عادل به ایمان زیست می‌کند.” و این پیغام او بود. زمانی‌که جان وسلی آمد، او دید که یک تقدس وجود دارد، پس تقدس را موعظه کرد. این پیغام او بود. می‌بینید؟ پنطیکاستی‌ها پیغام روح‌القدوس را آورند.
196. اما در زمان آخر، در این آخرین دوره، پیغام‌آور قرار نیست هیچ اصلاحاتی را آغاز کند، بلکه باید تمام اسراری را که آن اصلاحگران رها کردند، بگیرد، آنها را دور هم جمع کند و آنها را برای قوم حل نماید. بگذارید، یک بار دیگر این را بخوانم. به نظرم خیلی خوب می‌آید، دوست دارم آن را بخوانم.
و دیدم فرشته‌ی زور‌آور دیگری که از آسمان نازل می‌شود که ابری در بردارد و… قوس و قزحی… بر سرش و چهره‌اش مثل آفتاب و پای‌هایش مثل ستون آتش.
197. حال ما همین را دیدیم، که مسیح است. و می‌دانیم که مسیح همیشه پیغام‌آور کلیساست. بسیار خب. او ستون آتش، فرشته‌ی عهد و چیزهای دیگر خوانده شده است.
او در دست خود کتابچه‌ای گشوده دارد…
198. حال، در اینجا مهرها گشوده شده‌اند. داریم اکنون آنها را باز می‌کنیم. ولی این، این باز شده است.
… و پای راست خود را بر دریا و پای چپ خود را… بر زمین نهاد
و به آواز بلند چون غرش شیر صدا کرد و چون صدا کرد، هفت رعد به صداهای خود سخن گفتند. (اوه خداوند! کاملیت.)
و چون هفت رعد سخن گفتند، من (یوحنا) حاضر شدم که بنویسم… (چه‌ چیزی را بنویسید؟ چیزی که گفتند…) آنگاه آوازی که از آسمان شنیدم… (خدا) که می‌گوید: “آنچه هفت رعد گفتند مهرکن و آنها را منویس.” آنها را منویس. (می‌بینید؟)
و آن فرشته‌ای که بر دریا و زمین ایستاده، دیدم… دست راست خود را به‌سوی آسمان بلند کرده و قسم خورد به او که تا ابدالآباد زنده است.
که آسمان و آنچه را که در آن است و زمین و آنچه را که در آن است و دریا و آنچه را که در آن است آفرید که “بعد از این زمانی نخواهد بود.”
199. دقت کنید، همین‌طور که ادامه می‌دهیم، این آیه را از یاد نبرید.
بلکه در ایام… (ایام) … صدای فرشته‌ی هفتم…
200. آخرین فرشته، فرشته‌ی زمینی. این فرشته از آسمان نازل شد، این او نبود. او از آسمان آمد، ولی اینجا دارد از صدای فرشته‌ی هفتم صحبت می‌کند که… یک فرشته به معنی «پیغام‌آور» است. همه این را می‌دانند و پیغام‌آور برای دوره‌ی کلیساست.
بلکه در ایام صدای فرشته‌ی هفتم، چون کرّنا را می‌باید بنوازد، سرّ… (هفت ‌مهر، تمام-تمام سر)… خدا به اتمام خواهد رسید، چنان‌که به بندگان خود انبیا بشارت داد.
201. تمام سرّ گشوده شده است. این خدمت آن فرشته است. می‌بینید؟ آن‌قدر ساده است که قوم از آن غافل خواهند بود. ولی در عین‌حال، کاملاً در همه‌جا اثبات خواهد شد. کاملاً شناخته خواهد شد. می‌بینید؟ هرکسی که بخواهد آن را ببیند، قادر به دیدنش خواهد بود. می‌بینید؟ درست است. ولی آنانی که…
202. عیسی گفت، مانند وقتی‌که آمد، گفت: “چشم دارید و نمی‌بینید، چنان‌که اشعیا گفت. (می‌بینید؟) و گوش دارید و نمی‌شنوید.” پس… حال متوجه می‌شویم که…
203. این مرا به وحشت انداخت. من آن انتها به ساعت نگاه کردم، و فکرکردم ساعت ده است. ولی… هنوز ساعت نه هم نشده است. می‌بینید؟ بسیار خب، حال به این بپردازیم. توجه کنید، این را دوست دارم.
204. مابقی اصلاحگر بودند. ولی بعنوان مردان بزرگ خدا، نیاز دوران را دیدند و اصلاحات را پیش آوردند.
205. ولی مکاشفه 10 گفت که پیغام او باید مکشوف کند نه اصلاح؛ اسرار را مکشوف سازد. اسرار را مکشوف سازد! این، کلام در انسان است. عبرانیان 4 گفت که: “کلام خدا برنده‌تر است از شمشیر دودم، و جدا کننده و فرو‌رونده تا به استخوان و ممیز افکار و نیت‌های قلب است.” می‌بینید؟ این فرد یک اصلاحگر نیست، او یک مکشوف‌کننده است، مکشوف‌کننده‌ی (چه‌ چیزی؟) اسرار خدا. جایی‌که کلیسا کاملاً آن را دچار تشویش کرده است، او باید با کلام خدا بیاید و آنها را مکشوف سازد.
206. چون او می‌بایست “ایمان فرزندان را به سمت پدران برگرداند.” ایمان کتاب‌مقدسی اولیه و راستین باید توسط فرشته‌ی هفتم احیا شود. حال، آه، چقدر این را دوست دارم. تمام اسرار مهرها، که اصلا‌حگران هرگز بصورت کامل درکش نکردند! می‌بینید؟ حال یک دقیقه به ملاکی 4 نگاه کنیم. خب، خب، شما این را علامت بزنید. او یک نبی است و “ایمان اولیه‌ی پدران را احیا می‌کند.” حال منتظر ظهور آن فرد بر روی صحنه هستیم. او آن‌قدر فروتن است که ده‌ها میلیون… خب، فقط گروه کوچکی خواهند بود که این را درک خواهند کرد.
207. زمانی‌که، صحبت آن‌ روز را یادتان هست، وقتی یحیی قرار بود بیاید. از یک پیغام‌آور، قبل از آمدن مسیح نبوت شده بود، “صدای ندا‌کننده‌ای در بیابان…” ملاکی او را دیده بود. باب سوم ملاکی آمدن ایلیایی است که باید می‌آمد و پیشرو آمدن مسیح می‌بود.
208. می‌گویید: “اوه نه، نه برادر برانهام! باب چهارم است.” عذر می‌خواهم.
209. عیسی گفت که باب سوم بود. حال، متی باب یازدهم و آیه‌ی ششم را باز کنید. او این را خواهد گفت. به گمانم باب یازدهم آیه‌ی ششم باشد، چهارم، پنجم و در همان آیات باشد. او گفت: “اگر خواهید قبول کنید. (وقتی داشت درمورد یحیی صحبت می‌کرد.) همان است آنکه درباره‌ی او مکتوب است. اینک من رسول خود را پیش روی خود می‌فرستم.” حال ملاکی 3 را بخوانید. بعضی از آنها تلاش می‌کنند که این را در ملاکی 4 قرار دهند. نه، قربان! این‌گونه نیست.
210. توجه داشته باشید، ملاکی 4، به محض اینکه پیغام‌آور پیش می‌رود، جهان کاملاً سوزانده شده است، و عادلان در هزاره بر روی خاکستر شریران راه می‌روند. پس می‌بینید، اگر این را بر او که آن‌موقع آنجا بود به‌کار ببرید، آن‌وقت کتاب‌مقدس چیزی را گفته است که آن‌گونه نبوده است. ما دو هزار سال را داشته‌ایم و جهان هنوز سوزانده نشده است، و عادل در آن زندگی می‌کند، پس این باید در آینده باشد. اوه خداوند! [برادر برانهام یک بار دستانش با بر هم می‌زند.]
211. اگر به اینجا در مکاشفه بیایید و ببینید که آن پیغام‌آور زمان آخر قرار است چه کاری بکند؛ آن‌وقت متوجه می‌شوید که این چیست. او می‌بایست یک نبی باشد، او باید این چیزهایی را که این اصلاحگران ندیدند، بگیرد و در جای خود قرار دهد.
212. بدون مکاشفه‌ی روحانی خدا، چطور می‌توان متی 19:28 را با اعمال 38:2 مقایسه نمود؟ چطور این افراد می‌توانند بگویند که دوران معجزات و این چیزها به‌سرآمده است، و (هاه!) بدون مکاشفه‌ی خدا؟ یعنی تنها طریقی که آنها می‌توانند درست یا غلط بودنش را بدانند. می‌بینید؟ ولی آنها از طریق مدارس کتاب‌مقدس آمده‌اند. امیدوارم وقت داشته باشیم که به آنها بپردازیم.
213. می‌خواهم تعجیل کنم، چون نمی‌خواهم بیشتر از یک هفته شما را اینجا نگه دارم، می‌دانید منظورم چیست، در این… باز‌کردن این مهرها. من یک روز وقت دارم و آن روز را می‌خواهم اگر بتوانم برای بیماران دعا کنم.
214. حال، ببینید، ملاکی 4. او یک نبی است و “ایمان راستین و اولیه‌ی پدران را احیا می‌کند.”
215. در زمان آخر هنگامی‌که زمان مصیبت‌ها برسد… حال، یک نکته‌ی کوچک هست که می‌خواهیم، یک دقیقه به عقب برگردیم؛ به جایی‌که سه ‌سال و نیم یا هفتاد هفته‌ی دانیال، آخرین نیمه‌ی هفتاد‌ هفته‌ی دانیال که سه ‌سال و نیم است. حال ما، چند نفر این را از دوره‌های کلیسا به یاد دارند؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] می‌بینید؟ “هفتاد هفته‌ مقرر شده است.” ببینید که این چقدر عالی بود، گفت: “ماشیح خواهد آمد، و در وسط هفته برای قربانی منقطع خواهد شد.” پس همچنان سه ‌سال و نیم زمان برای تعلیم مسیحایی برای یهودیان باقی است.
216. و خدا هم‌زمان به یهودیان و امت‌ها نمی‌پردازد. او با اسرائیل بعنوان یک امت کار می‌کند ولی با امت‌ها بعنوان فرد یعنی در هر فرد. او هرگز امت‌ها را بعنوان عروس برنگزیده، بلکه قومی از بین امت‌ها برگزیده است. حال، او با اسرائیل بعنوان یک امت کار می‌کند.
217. امروز نامه‌ای از پُل دریافت کردم، پُل بوید، او داشت به من می‌گفت: “برادر برانهام! چقدر این درست است، این یهودیان هنوز یک احساس جالبی نسبت به امت‌ها دارند، صرف‌نظر از اینکه چه اتفاقی افتاده است.” قطعاً خواهند داشت، باید داشته باشند.
218. وقتی مارتین لوتر این را اعلام کرد که “تمام یهودیان باید اخراج شوند و خانه‌هایشان سوزانده شود، چون ضدمسیح هستند.” می‌بینید؟ مارتین لوتر این مطلب را خودش با دست‌خط خودش اعلام کرد. حال، هیتلر تنها چیزی را که مارتین لوتر گفته بود، تحقق بخشید. چرا مارتین لوتر این را گفت؟ چون او یک اصلاحگر بود. نه یک نبی.
219. خدا، که، نبی من اسرائیل را برکت داد. او گفت: “مبارک باد هر که تو را برکت دهد. و ملعون باد هر که تو را لعنت نماید ” یک نبی چطور می‌تواند بایستد و چیزی را که نبی دیگر گفته است، انکار نماید؟ نمی‌تواند این کار را بکند. باید در هماهنگی باشد، می‌بینید.
220. ولی، به این دلیل است که آنها… آلمان می‌بایست یک کشور مسیحی می‌بود، و آنها-رفتاری که با اسرائیل داشتند، هنوز هم کینه دارند، و نمی‌توان آنها را سرزنش کرد. ولی یادتان باشد، اگر یک یهودی اینجا نشسته است، نگران نباشید، روز شما می‌رسد. خدا هرگز نمی‌تواند آنها را فراموش کند. آنها بخاطر ما کور شده بودند.
221. یادتان هست که او به نبی گفت، او… نبی فریاد زد وگفت: “آیا اسرائیل را از یاد می‌بری؟”
222. او گفت: “چوب را بردار و ببین که آسمان چقدر بلند است؟ عمق دریا چقدر است؟”
حال او گفت: “نمی‌توانم اندازه بگیرم.”
223. او گفت: “من هم هرگز نمی‌توانم اسرائیل را فراموش کنم.” این قوم اوست، غلامان او.
224. و فقط اندکی هستند که از امت‌ها برای عروس او گرفته شده‌اند. این کاملاً درست است. این عروس است.
225. حال، هفتاد هفته مقرر شده بود، دقیقاً، همان‌طورکه دانیال گفت که ماشیح می‌آید و در وسط هفته منقطع خواهد شد. و عیسی سه سال و نیم در آنجا نبوت کرد. حال در وسط این سه سال و نیم دانیال، در وسط آن، او منقطع شد. و اکنون، آخرین بخش، مقطع مصیبت‌ها است، زمانی‌که کلیسای امت‌ها قرار دارد. اوه، این عالی است! حال، از این غافل نشوید. عروس به همراه داماد وارد بزم می‌شود، سپس، بعد از هزاره، بر خاکستر شریران راه می‌رود.
226. بگذارید اینجا یک چیزی را به شما نشان بدهم؛ حالا که این در ذهن ماست، نشان بدهیم که چه می‌گوید، آنچه که کتاب‌مقدس می‌گوید. و کلام خدا بودن این را نمی‌توانیم انکار کنیم. اگر این کار را بکنیم، پس کافر هستیم. می‌بینید، باید ایمان داشته باشیم. می‌گویید: “این را درک نمی‌کنم.” من هم همین‌طور، ولی منتظر او هستم تا این را مکشوف کند. ببینید.
زیرا اینک آن روزی که مثل تنور مشتعل می‌باشد، خواهد آمد و جمیع متکبران… (مثل آمریکایی‌ها و این چیزها)… و جمیع بدکاران کاه خواهند بود… (قرار است سوزانده شوند)… و یهوه صبایوت می‌گوید: آن روز که می‌آید… نه ریشه و نه شاخه‌ای برای ایشان باقی خواهد گذاشت.
227. پس شما چطور در اینجا به جهنم ابدی رسیدید؟ می‌بینید؟ این در ایام آخر است که این چیزها مکشوف شده است. هیچ‌جایی در کتاب‌مقدس نیست که گفته باشد جهنم ابدی است. برای… برای اینکه در جهنم ابدی ‌باشید، باید حیات ابدی داشته باشید تا در آنجا بمانید. تنها یک نوع حیات ابدی وجود دارد، و این چیزی است که ما برایش تقلا می‌کنیم. هرچیزی که ابتدایی داشته، دارای انتهاست. “جهنم برای شریر و فرشتگانش ساخته شد.” پس سوزانده شده و از بین خواهد رفت. می‌بینید؟ اما زمانی‌که این اتفاق بیفتد، برایشان نه شاخه و نه ریشه‌ای باقی می‌گذارد.
اما برای شما که از اسم من می‌ترسید، آفتاب عدالت طلوع خواهد کرد و بر بال‌های وی شفا خواهد بود… و شما بیرون آمده، مانند گوساله‌های پرواری جست ‌و خیز خواهید نمود.
و یهوه صبایوت می‌گوید: شریران را پایمال خواهید نمود، زیرا در آن روزی که من تعیین نموده‌ام، ایشان زیر پای‌های شما خاکستر خواهند بود.
228. شریران بعد از مصیبت‌ها قرار است کجا باشند؟ خاکستر.
تورات بنده‌ی من موسی را که آن را با فرایض و احکام به‌جهت تمامی اسرائیل در حوریب امر فرمودم به یاد آورید.
این من ایلیای نبی را قبل از رسیدن روز عظیم و مهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد.
229. آمین! اینجا عهد عتیق است که این‌گونه به انتها می‌رسد، و اینجا هم عهد جدید است که با همین‌ چیز به اتمام می‌رسد. چطور می‌خواهید مانعش بشوید؟ نمی‌توانید. پس نگاه کنید. “ایلیای نبی را قبل از رسیدن آن روز می‌فرستم.”
و او دل پدران را به‌سوی پسران و دل پسران را به‌سوی پدران خواهد برگردانید، مبادا بیایم و زمین را به لعنت بزنم.
230. بفرمایید، این کلام خداوند است. او این را وعده داده، باید بیایید. حال اگر متوجه‌ نحوه‌ی اتفاق ‌افتادن آن شده باشید، بسیار زیباست که خدا چطور انجامش می‌دهد. عروس با داماد پیش می‌رود؛ و بعد از اینکه شریر به آتش مشتعل سوزانده شود، بعد از تطهیر شدن جهان، خود را دوباره تولید می‌کند. همه ‌چیز باید این کار را انجام دهد، باید از یک مرحله‌ی تطهیرسازی عبور کند.
231. در این زمان عظیم آخر آتشفشان‌ها فعال می‌شود و جهان منفجر می‌شود و تمام این فاضلاب‌های گناه و تمام چیزی که بر روی زمین است، از بین خواهد رفت. با چنان حرارتی خواهد سوخت که مانند سفید‌کننده‌ای است که رنگ جوهر را به خلقت اولیه‌اش برمی‌گرداند. آتش خدا همچنان سوزان خواهد بود که تمام رجاستی که هست را دوباره به شرایط خود بازمی‌گرداند، یعنی زمانی‌که شیطان و همه ‌چیز سوزانده شده است. سپس او (زمین) به همان زیبایی که در باغ عدن بود، پیش می‌آید. اوه، آن ساعت عظیم پیش روی ماست.
232. در خلال مقطع مصیبت‌ها… این چیزی است که اکنون می‌خواهم به آن توجه کنید، یک نکته‌ی کوچکی که اینجا اشاره کردم. در طول این مقطع مصیبت‌ها، بعد از به خروج خوانده شدن عروس، و ورود کلیسا به مقطع مصیبت‌ها، یکصد و چهل ‌و چهار هزار یهودی توسط دو شاهد مکاشفه 11 خوانده می‌شوند. حال، آنها هزار و دویست ‌و شصت روز، پلاس بر تن نبوت می‌کنند.
233. حال، می‌دانیم که این تقویم رومی… ما بیست ‌‌و‌ هشت روز و گاهی سی ‌روز و سی ‌و‌ یک روز در ماه داریم، ولی در حقیقت تقویم این‌گونه است: سی روز در هر ماه. درست است. و صد… هزار ‌‌و دویست ‌‌و شصت روز را بگیرید و تقسیم بر سی کنید و ببینید که به چه می‌رسید، دقیقاً به سه سال و نیم. این زمانی است که تخصیص یافته برای پیغام مسیحایی تا دقیقاً مانند آن زمان در اسرائیل موعظه گردد. درست به همان ‌صورت که در گذشته بود. زمانی‌که او برمی‌گردد و خودش را در یک نماد آشکار می‌سازد که وقتی می‌آید…
234. وقتی یوسف به آن کشور برده شد، بخاطر روحانی بودنش از جانب برادرانش رد شده بود. او می‌توانست رویا ببیند و خواب‌ها را تعبیر کند. و وقتی‌که این کار را کرد، به آن کشور برده شد و تقریباً به سی پاره‌ی نقره فروخته شد. او دقیقاً نمایش‌دهنده‌ی مسیح بود. چون این روح مسیح بود که در او بود.
235. توجه کنید که در آن زمان چه اتفاقی افتاد. و دقت کنید که وقتی این کار را کرد به زندان افکنده شده بود، و یک مرد نجات یافت و دیگری کشته شد. دقیقاً عیسی وقتی بر روی صلیب در زندان بود، یک دزد نجات یافت و دیگری کشته شد. دقیقاً.
236. به قبر انداخته شد و قرار بود مرده باشد، ولی به دست راست فرعون بالا برده شد، که هیچ‌کس نمی‌توانست فرعون را ببیند مگر اینکه نخست یوسف را دیده باشد. عیسی به دست راست خدا نشسته است، و هیچ‌کس نمی‌تواند نزد پدر بیاید مگر از طریق پسر. درست است.
237. و توجه کنید، هر بار که یوسف رفت، یوسف به دست راست تخت سلطنتی بلند کرده شد. می‌بینید؟ جلال! یوسف به دست راست فرعون نشسته بود. و زمانی‌که یوسف برمی‌خاست تا تخت را ترک کند، شیپور به صدا در می‌آمد. “همه زانو بزنید، یوسف می‌آید!”
238. وقتی‌که بره تخت را در آن فراسو، در دوران شافی‌بودن خود ترک می‌کند، وقتی تخت را ترک می‌کند و کتاب رستگاری را می‌گیرید و جلو می‌آید، هر زانویی خم خواهد شد. ایناهاش. توجه کنید.
239. و زمانی‌که یوسف، توسط برادرانش رد شد، به او همسری از امت‌ها داده شد. فوطیفار… یا فرعون همسری از امت‌ها به او داد و او صاحب فرزندانی از امت‌ها شد. نیمه ‌یهودی و نیمه امت‌ها. آنها یک نماد عالی را به نمایش می‌گذارند. وقتی یعقوب داشت آنها را برکت می‌داد، افرایم در یک سمت و منسی در سمت دیگر بود، او دستانش را برگرداند و برکت را به فرزند کوچک‌تر داد. و دو فرزند به دوازده سبط اسرائیل افزوده شدند که در آن زمان فقط ده سبط بودند، و او آنها را در خودِ یعقوب برکت داد، و یوسف، فرزند نبی او که آنجا ایستاده بود گفت: “پدر! اشتباه کردی.” گفت: “دست راست برکت خود را بر فرزند اشتباه قرار دادی، درحالی‌که باید بر فرزند بزرگ‌تر قرار می‌دادی.”
240. او گفت: “می‌دانم که دستانم برگشت، ولی خدا، آنها را برگرداند.” چرا؟ اسرائیل با اینکه حق عروس بودن را داشت، حقوق خود را رد کرده و آن را فروخت، و این از فرزند بزرگ‌تر یعنی اسرائیل، به فرزند جدید یعنی امت‌ها رفت، و برکات از آنجا توسط صلیب، به عروس رسید.
241. ولی دقت کنید، بعد از آن، می‌بینید، توسط آن… وقتی همه… او عروس خود را گرفت. ولی وقتی آن پسران برای خرید خوراک آمدند…
242. اوه، این چه تصویر زیبایی است. از مسیر مهرها خارج شده‌ام، ولی باید این را بگویم. می‌بینید، چون به گمانم تصویر را بهتر متوجه خواهید شد.
243. توجه کنید، وقتی آمدند که خوراک بخرند، می‌دانید، یوسف بلافاصله آنها را شناخت. و یوسف فرزند کامیابی بود. مهم نبود که کجا می‌رفت، همیشه کامیاب بود.
244. صبر کنید تا-تا او دوباره به روی زمین بیاید؛ صبرکنید تا یوسف ما بیاید. می‌بینید؟ “صحرا مانند گل رز شکوفا خواهد شد و آفتاب عدالت با شفا بر بال‌هایش خواهد تابید.” اوه، تمام آن کاکتوس‌های اطرف آریزونا به درختان، زیبا مبدل خواهند شد… این زیبا خواهد بود.
245. دقت کنید، او جلو می‌آید و به آنها کلک می‌زند. آنجا می‌ایستد و می‌گوید: “آیا پدر من زنده است؟” می‌بینید؟ می‌خواست بداند آیا پدر آن پسر زنده است. گفتند: “بله.” می‌دانست که این برادر اوست. ولی آیا متوجه شدید چه زمانی آماده شد تا خود را بر برادرانش آشکار سازد؟
246. و بنیامین کوچک را یافت، که بعد از رفتن او متولد شده بود و این نشانگر این یهودیان است، این یکصد و چهل ‌و چهار هزار نفر که اکنون دارند از زمان رفتن او آنجا جمع می‌شوند. و زمانی‌که بازگشت، گفت… به بنیامین نگاه کرد، قلبش داشت می‌شکست.
247. و یادتان باشد، آنها داشتند، آنها نمی‌دانستند که او می‌تواند به عبرانی صحبت کند. او یک مترجم آورده بود، جوری رفتار کرد که گویی مصری است. می‌بینید؟ و بعد زمانی‌که آشکار شد، او می‌خواست که خود را بشناساند، داشت مدام به بنیامین نگاه می‌کرد. و به یاد داشته باشید، او همسر خود را مرخص کرده بود. زمانی‌که او خود را بر برادرانش آشکار کرد، همسرش در قصر بود.
248. عروس امت‌ها، همسر، بعد از اینکه عیسی توسط خاصان خودش رد شد، او عروسی از امت‌ها برگرفت و او را در جلال برای شام عروسی به قصر در خانه‌ی پدر خویش خواهد برد و پنهانی بازخواهد گشت تا خود را بر برادران خویش، آن یکصد و چهل و چهار هزار نفر آشکار سازد …؟… آن زمان.
249. و او آنجا ایستاده، به نمادها نگاه کنید، بسیار دقیق. و وقتی به جایی‌که این بود بازگشت، به آنها نگریست و گفت-شروع به نگاه‌کردن کرد-و آنها شروع کردند به حرف‌زدن. می‌گفتند: “رئوبین! می‌دانی که الآن بخاطرش به دردسر افتادیم، چون می‌دانی چه‌کار کردیم. ما این کار را با او کردیم. نباید برادر خود را می‌فروختیم.” این برادر آنها بود که آنجا ایستاده بود. آن اصیل‌زاده‌ی مقتدر، و آنها این را نمی‌دانستند.
250. به این دلیل است که اسرائیل امروز توانایی درک مسیح را ندارد. هنوز زمان شناخت آن نیست.
251. و بعد، او، آنها فکر می‌کردند که او عبری را نمی‌فهمد، ولی داشت به آنها گوش می‌کرد. می‌گفتند: “حالا بخاطرش به دردسر افتادیم.” و وقتی یوسف به آنها نگاه می‌کرد، دیگر بیشتر از این نمی‌توانست طاقت بیاورد.
252. حال، یادتان باشد، همسر و فرزندانش در آن زمان در قصر بودند؛ مقدسین در آن زمان از حضور خارج شده بودند.
253. و او گفت: “من هستم، یوسف، برادر شما.” به سمت بنیامین کوچک دوید، دست در گردن او انداخت و شروع کرد به گریستن. می‌بینید؟ و خودش را به آنها شناساند.
254. آنها می‌گفتند: “اکنون مستحق مجازات هستیم، چون او را فروختیم، ما کسانی بودیم که او را فروختیم، ما کسانی بودیم که سعی کردیم او را بکشیم، اکنون می‌دانیم که او ما را خواهد کشت.”
255. او گفت: “نه، از دست خودتان عصبانی نباشید، شما این را فقط برای حفظ حیات انجام دادید. بخاطر همین است که خدا من را به اینجا فرستاد.”
256. و زمانی‌که او خود را شناساند، کتاب‌مقدس می‌گوید… همان‌طور که بدان پرداختیم. وقتی خود را به آن یکصد‌ و ‌چهل ‌و‌ چهار هزار تن شناساند، به بنیامین کوچک امروز، باقی آن یهودیانی که در آنجا مانده‌اند؛ وقتی خودش را می‌شناساند آنها خواهند گفت: “این زخم‌ها را از کجا یافتی؟ با دستانت چه کرده‌اند؟”
257. او خواهد گفت: “اوه، در خانه‌ی دوستانم این را یافتم.” می‌بینید؟ آن‌وقت متوجه خواهند شد که ماشیح را کشته‌اند. ولی او چه خواهد گفت؟ همان چیزی که یوسف گفت: “برای حفظ حیات این کار را کردید. به خودتان خشم نگیرید.” چون اگر یهودیان آن عمل فریب‌خوردگی را انجام نمی‌دادند، امت‌ها هرگز راهی به داخل نمی‌یافتند. پس با کارهایی که آنها انجام دادند، او جان کلیسا را نجات داد. بفرمایید. بخاطر همین است که امروز نمی‌توانند متوجه این بشوند، هنوز زمان آن نیست.
258. همان‌طوری که ما نمی‌توانستیم این چیزها را متوجه بشویم تا وقتی‌که زمان درک‌کردنش رسید. هفت رعد مکاشفه، تا به عروس نشان بدهد که چطور برای ایمان تبدیل عظیم مهیّا شود.
259. حال کمی تعجیل کنیم، چون بیشتر از پانزده تا بیست دقیقه وقت نداریم.
260. حال، مفهوم این اسب سفید چیست؟ بگذارید این را بخوانم. خیلی از بحث خارج شدم. بابت خارج ‌شدن از بحث من را ببخشید، ولی-ولی آیه را دوباره می‌خوانم، هر دو آیه را.
و دیدم چون بره یکی از آن هفت مهر را گشود، و شنیدم یکی از آن چهار حیوان به صدایی مثل رعد می‌گوید: “بیا و ببین”
و دیدیم که ناگاه اسبی سفید…
261. و حالا داریم می‌رسیم به دومین آیه.
که سوارش کمانی دارد و تاجی بدو داده شد… (پس خودش تاج نداشت) و بیرون آمد غلبه‌کننده و تا غلبه نماید.
262. تمامش همین است، این مُهر است. بیایید نمادها را پیدا کنیم.
263. متوجه شدیم که رعد به چه معناست. این کاملاً روشن است. این را می‌دانیم. می‌بینید. رعد صدای خدا در زمان گشوده‌ شدن مهر بود.
264. حال، اسب سفید به چه مفهومی است؟ اینجا جایی است که مکاشفه می‌آید. من به همان اندازه‌ای از این مطمئن هستم که اطمینان دارم الآن اینجا ایستاده‌ام و این کلام است.
265. هرکتابی را در این زمینه می‌توانستم بیابم، مطالعه کردم. و با یک… من… آخرین باری که سعی کردم به آن بپردازم و تعلیم بدهم، حدود سی سال پیش بود. من یک کتاب… یک نفر به من گفته بود که ادونتیست‌ها نسبت به هرکس دیگری درمورد آمدن ثانویه‌ی مسیح نور بیشتری دارند، پس من تعدادی از کتاب‌های خوب آنها را برای مطالعه تهیه کردم. من کتاب اسمیت درباره‌ی «مکاشفه‌ی دانیال» را داشتم. او می‌گفت اسب سفید که بیرون آمد، نماد یک فاتح بود، و در این غلبه‌یافتن… خیلی از برادران ادونتیست با این کتاب آشنا هستند، و خیلی از شما هم آن را خوانده‌اید. من دو یا سه کتاب را خوانده‌ام… زمانی‌که… یادم نمی‌آید… دو کتاب دیگر هم خواندم که هر دو آنها موافق بودند که این درست است. [برادر برانهام پنج بار روی منبر می‌زند.] اینها معلمین خوبی بودند که به اصطلاح بهترین معلمین با بهترین نور بودند. پس باخودم فکر کردم: “خب، اگر من ندانم، فقط چیزی را می‌گویم که آنها گفته‌اند، سعی می‌کنم که این‌گونه تعلیمش بدهم.”
266. و آنها توضیح بسیار خوبی درمورد اینکه این حقیقتاً چیست، ارائه می‌دادند. آنها می‌گفتند: “در اینجا اسب سفید را داریم، اسب سفید نمایانگر قدرت است، یک برتری.” و می‌گفتند: “مردی که سوار بر اسب است، سوار بر اسب سفید، روح‌القدس است که در دوره‌ی اولیه پیش رفت و بر آن عصر برای ملکوت خدا غالب شد. او کمانی در دست داشت، که یعنی، مانند کوپید، تیر محبت، یعنی محبت خدا را در دل مردم رها کرده، و با آن غالب شده است.”
267. حال، این خیلی خوب به ‌نظر می‌رسد، ولی حقیقت نیست. خیر، قربان! بله، این‌گونه نبود. سفید نماد عدالت هست، این را می‌دانیم. سفید یعنی عدالت. معلمین تعلیم می‌دادند این روح‌القدس بود که درحال غالب شدن در اولین دوره بود؛ ولی مکاشفه‌ی من، از طریق روح‌القدس، بدین ‌صورت نیست.
268. مکاشفه‌ی من از طریق روح‌القدس این است که مسیح و روح‌القدس یک شخص واحد و فقط در یک حالت متفاوت است. پس، اینجا مسیح را می‌بینیم، یعنی بره را. می‌دانیم که او بره بود. او اینجا با کتابی در دست ایستاده بود. و آنجا در سمتی دیگر سوار اسب سفید دارد پیش می‌رود، می‌بینید، پس این سوار، روح‌القدس نیست.
269. این یکی از اسرار ایام آخر است که مسیح چگونه می‌تواند سه شخص در یک باشد. سه شخص متفاوت نیست؛ پدر، پسر و روح‌القدس، بعنوان سه خدا چنان‌که تثلیثیون سعی دارند به ما بگویند. سه هست، اما سه ظهور از همان شخص؛ یا می‌توانید بگویید سه جایگاه. اگر با خادمین صحبت می‌کنید، از جایگاه استفاده نمی‌کنید. چون من…؟… الآن فکر کنم نوار دارد ضبط می‌شود. پس به شما خواهم گفت… مسلماً مسیح نمی‌توانست بگوید “من به جایگاه خودم دعا می‌کنم و او جایگاه دیگری برای شما خواهد فرستاد.” این را می‌دانیم. ولی اگر می‌خواهید بگویید، این سه صفت از همان خداست، می‌بینید، نه سه خدا. سه صفت از همان یک خدا. می‌بینید؟
270. و مسیح چگونه می‌توانست سوار بر اسبی سفید آنجا درحال غالب‌ شدن باشد و اینجا با کتابی در دست ایستاده باشد؟ این‌گونه نیست، چون این مسیح نیست.
271. توجه کنید، روح‌القدس (در مکاشفه) و مسیح. یعنی… روح‌القدس، مسیح در یک حالت دیگر است. درست است.
272. توجه کنید. این بره است که کتاب را گشود و بره، مسیح است. و مسیح بعد از آن دیگر دیده نمی‌شود؛ اما در مکاشفه باب نوزدهم دیده می‌شود که با یک اسب سفید می‌آید.
273. اگر می‌خواهید بخوانید، با هم مکاشفه 11:19 را ببینیم، شش… خیلی سریع این را بخوانیم تا زمان… امیدوارم زمان کافی داشته باشیم، تا این کمی بهتر برایمان مشخص شود. باب 19، 11:19، ار آیه‌ی یازدهم شروع می‌کنیم و تا پایان آیه‌ی شانزدهم می‌خوانیم.
و دیدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبی سفید (نه برروی زمین، در آسمان)… که سوارش امین و حق نام دارد و به عدل داوری و جنگ می‌نماید.
274. ای‌کاش می‌توانستم اینجا کمی مکث کنم. [برادر برانهام یک بار روی منبر می‌زند و مکث می‌کند.] فکر خوبی دارم، شاید اگر بتوانم، اگر شما… [جماعت می‌گویند: “ادامه بدهید.”]
275. می‌بینید، هیچ‌کس این را نمی‌داند. آیا می‌دانستید که نام یهوه (Jehovah) درست نیست؟ هرکسی این را می‌داند. دکتر وِیل! می‌دانید که این درست است. مترجمین هرگز قادر به ترجمه‌ی آن نبودند. چون هجی آن هست ی-ه-و (J-U-H-V…J–V–H–U.) یَهوِه نیست. نمی‌دانند که چیست. بخاطر همین آن را یهوه خواندند. ولی این نام او نیست.
276. ببینید، هرگاه یک ظفری انجام شد، یا یک چیزی در جریان است، یک نام تغییر می‌کند.
277. به دوران ابراهیم نگاه کنید. او در ابتدا ابرام بود، و هرگز نمی‌توانست تا زمانی‌که نامش به ابراهیم تغییر یابد، آن فرزند را داشته باشد. و ساره، «س-ا-ر-ه»، چیزی جز یک رحم مرده نمی‌توانست داشته باشد، تا وقتی‌که نامش به سارا «س-ا-ر-ا» تغییر یافت.
278. یعقوب یعنی «حیله‌گر، فریبنده» و این کاری است که او کرد. او پوست گوسفند بر تن کرد تا پدرش را که نبی بود، فریب بدهد و حق نخست‌زادگی را دریافت کند. او چوب صنوبر را در آب گذاشت، آنها را لکه‌دار می‌کرد و زمانی‌که گاوان حامله بودند آنها را می‌ترساند. تا گاوان و گوسفندان خالدار حاصل کند. او چیزی جز یک حیله‌گر نبود.
279. ولی یک شب به چیزی حقیقی رسید. می‌دانست که این حقیقی است. با آن ماند و آن را آن‌قدر نگه داشت تا غالب شد، و نامش به اسرائیل یعنی «یک سرور به قوّت خدا» تغییر یافت.
280. درست است؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] هر غالب ‌شونده‌ای!
281. شمعون یک ماهیگیر بود، ولی زمانی‌که ایمانش را دریافت و دانست که این عیسی است، وقتی عیسی گفت ماشیح است، گفت که نامش چیست و پدرش کیست. او غلبه یافت و نامش از شمعون به پطرس تغییر یافت.
282. شائول، یک نام زیبا. شائول زمانی در اسرائیل یک پادشاه بود، ولی او، یک شائول، مناسب یک رسول نبود. شاید برای یک پادشاه مناسب باشد، اما نه برای یک رسول. پس عیسی نام او را تغییر داد (از چه؟) از شائول به پولس.
به «پسران رعد» و سایرین نگاه کنید.
283. و عیسی، نا او بر روی زمین «رهاننده» بود، عیسی. وقتی بر روی زمین بود، یک رهاننده بود، درست است. ولی وقتی بر موت و عالم اموات غالب آمد، و بر آنها غلبه یافت، و به بالا صعود کرد، یک نام تازه دریافت نمود. برای همین است که این‌گونه سروصدا می‌کنند و به هیچ‌چیز نمی‌رسند.
284. این در رعدها مکشوف خواهد شد. می‌بینید؟ دقت کنید، سرّ. او دارد می‌آید سوار بر… باید یک ‌چیزی باشد که این کلیسا را تبدیل کند، این را می‌دانید. باید یک ‌چیزی باشد. توجه کنید، “هیچ‌کس نمی‌دانست جز خود او.” حال، توجه کنید، “هیچ‌کس نمی‌دانست ‌جز خود او.”
و جامه‌ای خون‌آلود دربر دارد و نام او را کلمه‌ی خدا می‌خوانند.
(اوه، توجه کنید.)
و لشکرهایی که در آسمانند، بر اسب‌های سفید و به کتان سفید و پاک ملبس از عقب او می‌آمدند.
و از دهانش شمشیری تیز بیرون می‌آید، تا به آن امت‌ها را بزند و آنها را به عصای آهنین حکمرانی خواهد نمود و او چرخشت خمر غضب و خشم خدای قادر مطلق را زیرپای خود می‌فشارد.
و بر لباس و ران او نامی مرقوم است یعنی «پادشاه پادشاهان و رب‌الارباب».
285. ماشیح می‌آید، ایناهاش، نه این کسی که اینجا سوار بر اسب است. تفاوت را ببینید. اینجا او با کتابی در دست ایستاده. عمل رستگاری… او هنوز در جای خود قرار نگرفته. پس این مسیح، یعنی روح‌القدس نبود که بیرون رفت.
286. با آن مردان بزرگ مخالفت نمی‌کنم. خیر، قربان! من این کار را نمی‌کنم. نمی‌خواهم این کار را بکنم، ولی این چیزی است که-ولی این مکاشفه‌ی من از این بخش است. اگر شما چیز دیگری دارید، اشکالی ندارد، ولی از نظر من درست نیست. من این‌گونه ایمان دارم. می‌دانید؟
287. و توجه داشته باشید، مسیح از این زمان به بعد دیگر دیده نمی‌شود. ولی او سوار بریک اسب سفید است. پس اگر این فرد سوار بر یک اسب سفید است، فقط جعل‌کننده‌ی مسیح است. می‌بینید؟ متوجه می‌شوید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”]
288. توجه کنید. سوار بر اسب سفید هیچ نامی ندارد. شاید از دو یا سه عنوان استفاده کند. ولی هیچ نامی ندارد.
289. ولی مسیح یک نام دارد. آن نام چیست؟ «کلمه‌ی خدا» این چیزی است که هست. “در ابتدا کلمه بود، کلمه نزد خدا بود وکلمه خدا بود و کلمه جسم گردید.” می‌بینید؟ این سوار بر اسب هیچ اسمی ندارد، ولی مسیح «کلمه‌ی خدا» خوانده می‌شود. این چیزی است که او هست. این‌گونه خطاب شده. حال، او نامی یافته که هیچ‌کس نمی‌داند، اما «کلمه‌ی خدا» خطاب شده است.
ولی این فرد، هیچ‌چیزی خطاب نشده، فقط بر یک اسب سفید سوار است.
290. این سوار، هیچ تیری در کمان خود ندارد. به این توجه کرده بودید؟ او یک کمان داشت، ولی هیچ‌چیزی درباره‌ی داشتن تیر گفته نشده است، پس او می‌بایست یک بلوف زن باشد. ممکن است رعد زیادی داشته باشد، ولی بدون صاعقه. ولی می‌بینید که مسیح هم رعد را دارد و هم صاعقه را، چون از دهان او شمشیر دولبه‌ی تیزی بیرون می‌رود که بدان امت‌ها را می‌زند. ولی این فرد نمی‌تواند هیچ‌چیزی را بزند، اما دارد نقش یک ریاکار را ایفا می‌کند. او دارد پیش می‌رود، سوار بر یک اسب سفید پیش می‌رود، و می‌رود تا غالب شود.
291. مسیح یک شمشیر تیز دارد، ببینید، این شمشیر از دهان او خارج می‌گردد. یعنی کلام زنده، این کلام مکشوف‌شده‌ی خدا بر خادمین اوست. همان‌طور که به موسی گفت: “برو و عصای خود را بلند کن و مگس‌ها را بخوان.” و مگس‌ها پدید آمدند. قطعاً هرچه گفت، انجامش داد و به وقوع پیوست. کلام زنده‌ی او. خدا و کلامش یک شخص واحد است. خدا کلام است.
292. پس این فرد اسرارآمیز سوار بر اسب در اولین دوره‌ی کلیسا کیست؟ او کیست؟ بیایید به این فکر کنیم. این سوارکار اسرارآمیز که کار خود را در اولین دوره‌ی کلیسا شروع می‌کند، در ابدیت غرق شده و تا آخر می‌رود، کیست؟
293. مهر دوم پیش می‌آید و تا انتها پیش می‌رود. مهر سوم، پیش می‌آید و تا انتها می‌رود. چهارم، پنجم، ششم و هفتم، همه‌ی آنها در انتها سر از اینجا در می‌آورند. و در زمان آخر این کتاب‌ها که با اسرار درونشان پیچیده شده بود، باز شده است. بعد سرّ آن پیش می‌آید که ببینیم چیست. ولی حقیقتاً آنها در اولین دروه‌ی کلیسا شروع کردند، چون اولین دوره‌ی کلیسا پیغامی مانند این دریافت کرد. [برادر برانهام سه بار روی منبر می‌زند.]
294. “یک سوار بر اسب سفید پیش رفت.” می‌بینید؟ او کیست؟ او در قوّت غالب‌ شدن خویش زور‌آور است. او فردی قدرتمند در غالب‌ شوندگی خویش است. می‌خواهید به من بگویید که او کیست؟ او ضدمسیح است، این دقیقاً چیزی است که او هست. حال، چون می‌دانید، اگر یک ضدمسیح… عیسی گفت که “دو روح آن‌قدر به هم نزدیک خواهند بود که اگر ممکن بود برگزیدگان، (یعنی عروس) را نیز فریب می‌داد.” ضدمسیح، این روح ضدمسیح است.
295. یادتان هست که زمانی‌که اولین دوره‌ی کلیسا را برایمان گشود، متوجه شدیم که روح‌القدس مخالف چیزی بود که در آن دوره‌ی کلیسا شروع شده بود و «اعمال نقولاویان» خوانده می‌شد. یادتان هست؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] نقو یعنی «غلبه و استیلا یافتن»، لاوی یعنی «جماعت، کلیسا»، نقولاوی یعنی «غلبه و استیلا یافتن بر جماعت». یعنی «خارج کردن روح‌القدس از کلیسا و دادن آن به یک فرد مقدس، اینکه او رئیس آن باشد». شما از آن عبور کردید، می‌بینید، یعنی از نقولاویان. توجه کنید، نقولاوی «یک گفتار» در یک کلیسا بود. در دروه‌ی بعدی می‌شود یک «تعلیم». دوره‌ی سوم، «دوره‌ی اجبار بود» و شورای نیقیه را برگزار کردند. و آن زمان بود که این یک تعلیم در کلیسا شد. اولین اتفاقی که افتاد چه بود؟یک تشکیلات از آن شکل گرفت. درست است؟ [“آمین!”]
296. به من بگویید که اولین کلیسای تشکیلاتی از کجا آمد. کلیسای کاتولیک رومی. به من بگویید که آیا مکاشفه، کتاب مکاشفه باب 17 نمی‌گوید که “او فاحشه بود و دخترانش نیز فواحش بودند.” این همان چیزی است که با او سازمان یافته است؛ «فواحش»، «گرفتن رجاست و پلیدی زنای خویش بعنوان تعلیم» و «تعالیم انسانی را بجای فرامین خدا تعلیم می‌دهند.» توجه کنید.
297. او پیش می‌رود تا غالب باشد. دقت کنید، او هیچ تاجی ندارد، یعنی این سوار بر اسب که اینجا از او صحبت می‌کنم. می‌بینید؟ بعداً به او یک کمان و یک تاج داده شد. می‌بینید؟، از ابتدا تاج نداشت، اما تاج به او داده شد. دقت کنید؛ بعداً به او تاج داده شد، بله، سه تا از آنها، سه در یک. سیصد سال بعد در شورای نیقیه. زمانی‌که بعنوان روح نقولاوی شروع کرد تا یک تشکیلات را در بین قوم شکل بدهد، بعد همین‌طور ادامه داد و پیش رفت، شد یک گفتار و بعد شد «یک تعلیم».
298. یادتان هست که عیسی در سخنانش به کلیسا گفت: “اعمال نقولاویان را دشمن داری چنان‌که من نیز از آن نفرت دارم.” سعی می‌کرد که غالب شود، روح‌القدس را بگیرد و فقط یک فرد مقدس باشد و بتواند تمام گناهان و همه ‌چیز را بیامرزد.
299. الآن این را خواندیم، پولس از آن صحبت کرد؛ از چیزی که در زمان آخر بر تخت می‌نشیند و تا ایام آخر آشکار نخواهد شد. “سپس آنکه تابه‌حال مانع است روح خدا را از آنجا بیرون خواهد آورد و بعد او خودش را آشکار می‌سازد.”
300. امروز او در پوشش اسب سفید مخفی است. توجه داشته باشید که تا چند دقیقه‌ی دیگر چطور از حالت اسب سفید تبدیل می‌شود. او فقط یک اسب نمی‌شود، می‌شود یک وحش با سرها و شاخ‌های بسیار. می‌بینید، می‌بینید؟ اسب سفید، او اکنون یک فریب‌کار است. به همین دلیل است که قوم در تمام این مدت او را نشناختند. به آن فکر کردند، اما اکنون اینجاست و از طریق کلام مکشوف خواهد شد. توجه کنید.
301. وقتی نقولاوی، می‌بینید، ضدمسیح، نهایتاً در یک انسان تجسم می‌یابد، سپس تاج‌گذاری می‌کند. وقتی بعنوان روح‌ نقولاوی در کلیسا شروع به کار می‌کند، یک روح است. شما نمی‌توانید یک روح را تاج‌گذاری کنید. ولی سیصد سال بعد او می‌شود پاپ و آن‌وقت بود که او را تاج‌گذاری کردند. او از ابتدا تاجی نداشت، ولی بعداً یک تاج دریافت نمود؛ می‌بینید، زمانی‌که آن روح تجسم پیدا می‌کند. می‌بینید؟ او می‌شود یک انسان. تعلیم نقولاوی می‌شود یک انسان، آن‌وقت می‌توانند او را تاج‌گذاری کنند. قبلاً نمی‌توانستند این کار را بکنند، چون فقط یک تعلیم بود.
302. جلال! توجه کنید! وقتی این روح‌القدس که ما داریم، برای ما جسم می‌پوشد، کسی که اکنون به شکل روح‌القدس در میان ماست، برای ما در شخص عیسی ‌مسیح جسم می‌پوشد، او را بعنوان شاه‌شاهان تاج‌گذاری خواهیم نمود. درست است. می‌بینید؟
303. حال، به یاد داشته باشید، در همان زمانی‌که مسیح بر تخت نشست، ضدمسیح یعنی یهودا هم بر تخت نشست. تقریباً همان زمانی‌ که مسیح از جهان بیرون رفت، یهودا هم از جهان بیرون رفت. تقریباً همان زمانی ‌که روح‌القدس برمی‌گردد، ضدمسیح هم برمی‌گردد.
304. می‌دانید، یوحنا گفت: “ای فرزندان، نمی‌خواهم که غافل باشید، درباره‌ی ضدمسیح، که الحال در فرزندان معصیت عمل می‌کند.” پس ضدمسیح، آنجا بود، آنجا شروع کرده بود به شکل‌دادن روح نقولاوی تا یک تشکیلات را شکل دهد.
305. عجیب نیست که از این بیزار بوده‌ام. می‌بینید؟ می‌بینید؟ بفرمایید. این من نبودم؛ بلکه چیزی اینجا در درون من بود. این اینجاست، آشکار شده، می‌بینید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] دورتادور و اطراف آن بودم، تا الآن نمی‌توانستم آن را ببینم. اکنون این را می‌دانم. ایناهاش، روح نقولاوی که خدا از آن نفرت داشت.
306. و اکنون روح جسم شده است، و آن را تاج‌گذاری نموده‌اند. و ایناهاش همین‌جا، کاری که کتاب‌مقدس گفته بود آنها انجام خواهند داد. کامل و بی‌نظیر. اوه خداوند! او تجسم یافت، او یک انسان شد و او را تاج‌گذاری کردند.
307. بخوانید، توجه کنید! بخوانید که چطور دانیال گفت که او سلطنت کلیسا را در اختیار می‌گیرد. می‌خواهید این را بخوانید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] وقت داریم که این کار را بکنیم، نداریم؟ بسیار خب، گوش کنید. یک لحظه برگردیم به دانیال، به کتاب دانیال و فقط چند لحظه آن را می‌خوانیم. خیلی طولانی… شاید پانزده دقیقه، بیست یا سی دقیقه‌ی دیگر به انتها برسیم. بسیار خب؟ [“آمین!”]
308. برویم به دانیال باب 11 و از آیه‌ی 21 شروع کنیم. اینجا دانیال است که از این صحبت می‌کند که این فرد چگونه تسلط پیدا خواهد کرد.
و در جای او حقیری خواهد برخاست (از روم صحبت می‌کند)… اما جلال سلطنت را به وی نخواهند داد. (حالا نگاه کنید)… و او در صلح داخل شده… در صلح داخل شده، سلطنت را با حیله‌ها خواهد گرفت.
309. این دقیقاً کاری است که انجام داده. این کاری است که دانیال گفت این ضدمسیح انجام خواهد داد. او با خواسته‌ها و امیال قوم برای این ایام در کلیسا هماهنگ خواهد شد. چون در این دوره‌ی کلیسا آنها کلام یعنی مسیح را نمی‌خواهند، بلکه کلیسا را می‌خواهند. اولین چیزی که می‌بینید، آنها از شما نمی‌پرسند این است که آیا شما مسیحی هستید. “عضو چه کلیسایی هستید؟ چه کلیسایی؟” آنها مسیح، یعنی کلام را نمی‌خواهند. بروید و از کلام و از اینکه چطور اصلاح شوند، به آنها بگویید. آنها خواستار این نیستند. خواستار یک چیزی هستند، می‌خواهند هرطور که مایلند زندگی کنند و همچنان عضو کلیسا باشند و شهادت خود را حفظ کنند. می‌بینید؟ می‌بینید؟ خب، او هم دقیقاً خواسته‌های آنها را برآورده می‌کند و یادتان باشد که «او، مذکر» درنهایت در کتاب‌مقدس «او، مونث» معرفی می‌شود. و این زن فاحشه بود و دختران داشت، این دقیقاً با خواسته‌ها و تمایلات روز قوم سازگاری دارد.
310. خدا این وعده را داده است. وقتی‌که کلام رد شود، آن‌وقت آنها به هوس‌ها و خواهش‌های خود رو می‌کنند. بیایید تسالونیکیان را دوباره بخوانیم… می‌خواهم چند لحظه به اینجا دقت کنید. بله، خب، چند لحظه قبل این را خواندیم. دوم تسالونیکیان 9:2-11 گفته است که چنین خواهند کرد. “در رد کردن و رویگردان شدن از راستی، عمل گمراهی به ایشان داده شد تا دروغ را باور کنند و بدان محکوم گردند.” این چیزی است که روح‌القدس گفت.
311. حال، آیا این خواسته‌ی کلیسای امروز نیست؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] سعی می‌کنید به مردم بگویید که این کار، آن کار یا کاری دیگر بکنند، بلافاصله به شما خواهند گفت که متدیست، پرزبیتری یا هرچیز دیگری هستند و “نیازی به پارو زدن در قایق شما ندارند.” می‌بینید؟ این را می‌خواهند.
312. و خدا گفت: “اگر این را می‌خواهند، این را به آنها می‌دهم و در حقیقت کاری می‌کنم که فکر کنند این حقیقت است. چون درباره‌ی راستی، ذهنی مردود بدیشان عطا خواهم کرد.” حال اینجا را ببینید که کتاب‌مقدس این را نیز می‌گوید: “چنان‌که ینیس و یمبریس با موسی مقاومت کردند، این افراد هم در در ایام آخر همان کار را می‌کنند، که با راستی مقاومت می‌کنند که فاسدالعقل بوده، فیض خدای ما را به فجور تبدیل کرده و خداوند خدا را انکار می‌نمایند.”
313. حال، می‌بینید که به کجا رسیده‌اند، نه فقط کاتولیک‌ها بلکه پروتستان‌ها هم به همان صورت هستند. همه ‌چیز، این در سرتاسر دنیای تشکیلات است. این آن سوار بر اسب سفید است که تحت عدالت کلیسا (در رنگ سفید) ظاهر می‌شود، ولی ضدمسیح است. باید شبیه باشد، حتی سوار بر اسب است، درست همان‌طور که مسیح سوار بر اسب می‌آید، می‌بینید؟ کاملاً ضد… ولی آن‌قدر نزدیک که اگر ممکن بود برگزیدگان را نیز فریب می‌داد. بفرمایید، او ضدمسیح است.
314. او سواری و تاخت خود را در اولین دوره‌ی کلیسا شروع کرد، حال همین‌طور می‌تازد، در طول هر دوره، حال او را بنگرید. شاید بگویید: “آن زمان، آن زمان در دوران رسولان؟” آنجا او «نقولاوی» خوانده شده بود. سپس در دوره‌ی بعدی کلیسا، او می‌شود «یک تعلیم» در کلیسا. در ابتدا فقط «یک گفتار» بود، سپس شد «یک تعلیم».
315. افراد مطرح، خوش‌لباس، تحصیل‌کرده تمام این جریان‌ها را در کلیسا نمی‌خواستند، خیر، آنها تمام “آن چیزهای مربوط به روح‌القدس را نمی‌خواهیم. آنها باید از طریق یک کلیسا باشد. ما به شورای نیقیه و این چیزها در روم می‌رویم.” و وقتی به آنجا آمدند، کلیسا و شرک را پذیرفتند، کاتولیک رومی یا شرک رومی. بت‌پرستی روم به همراه چند خرافات و اشتاروت «الاهه‌ی آسمان» را گرفته او را بعنوان مریم، یعنی مادر، و مردگان را در جایگاه شفاعت قرار دادند. نان فطیر را گرفته و چنان جایگاهی بدان دادند که تا امروز باقی است و آن را بدن مسیح می‌خوانند. “چون این نمایانگر مادر آسمانی است.” و… وقتی یک کاتولیک از برابر آن عبور می‌کند، یک صلیب می‌کشد، چون نوری که آنجا مشتعل است، همان فطیر پاکی است که به قدرت کشیش به بدن مسیح تبدیل می‌شود، درحالی‌که این چیزی نیست ‌جز بت‌پرستی. می‌بینید؟ درست است.
316. این را درک نمی‌کنم. خب، بله درک می‌کنم. بله، آقا! به فیض خدا این را درک می‌کنم. قطعاً.
317. حال، توجه داشته باشید، که چطور می‌توانند این کار را بکنند. می‌بینید؟ اشتیاق آنها بدیشان عطا شده است. نه، این درست است. مجبور نیستید این کار را بکنید، خیر، اگر تمایلی نداشته باشید، مجبور به انجام آن نیستید. اگر نمی‌خواهید، اگر نمی‌خواهید که با طریق زندگی خدا، امور مربوط به پرستش و این چیزها همراه شوید، مجبور به انجام آن نیستید. خدا کسی را مجبور به انجام آن نمی‌کند.
318. ولی بگذارید یک چیزی به شما بگویم، اگر نام شما پیش از بنیان عالم در آن دفتر حیات بره ثبت شده باشد، با اشتیاق و شادمانی کامل این کار را می‌کنید و برای انجام آن لحظه‌شماری می‌کنید.
319. اینجا را بنگرید. وقتی بگویید: “می‌خواهم این را متوجه شوی، من هم به اندازه‌ی تو مذهبی هستم.”، خب، این شاید درست باشد.
320. این را ببینید… چه‌کسی می‌توانست بگوید که آن کاهنین در دوران خداوند عیسی مذهبی نبودند؟ چه‌کسی می‌توانست بگوید که اسرائیل در بیابان مذهبی نبود؟ درحالی‌که آنها حتی…
” خب، خدا بارها من را برکت داده است.”
321. بله، او به بنی‌اسرائیل هم برکت داد. آنها حتی برای تأمین معاش خود نیازی به کار کردن نداشتند. خدا از آسمان آنها را خوراک می‌داد، و عیسی گفت: “همگی آنها از بین رفته و هلاک شدند.”
322. “پدران ما…” آنها می‌گفتند: “آنها چهل سال در بیابان منّ را خوردند.”
323. عیسی گفت: “و همگی آنها مردند. بصورت ابدی جدا شدند.” می‌بینید؟ او گفت: “لیکن من آن نان حیات هستم که از آسمان از جانب خدا آمده‌ام، هرکس از این نان بخورد، هرگز نخواهد مرد.” می‌بینید؟ او درخت حیات است.
324. توجه داشته باشید که عیسی چطور و چگونه آمد. آن کاهنان، در آن‌ روز بسیار مذهبی بودند. پسر! هیچ‌کس نمی‌توانست بگوید که آنها افراد خوبی نبودند. آنها کاملاً در محدوده‌ی شریعت گام برمی‌داشتند. کلیسا هرچه می‌گفت آنها انجام می‌دادند، اگر انجام نمی‌دادند، سنگسار می‌شدند. و بعد عیسی آمد… می‌دانید عیسی آنها را چه خطاب کرد؟ یحیی به آنها گفت: “ای افعی‌زادگان! گمان مبرید که چون عضوی از آن تشکیلات هستید، ربطی به خدا دارید.” و عیسی گفت: “شما از پدر خود ابلیس می‌باشید.” او گفت: “هر بار که خدا یک نبی را فرستاد، چه اتفاقی افتاد؟ شما او را سنگسار کردید و او را در گور انداختید و اکنون می‌روید و مقبره‌های او را زینت می‌دهید.”
325. این همان کاری نیست که کلیسای کاتولیک انجام داده است؟ به ژاندارک، سنت پاتریک و مابقی آنها بنگرید. آنها کسانی هستند که اینها را در گور افکندند، و صدها سال بعد بدن ژاندارک را از قبر درآورده، به رودخانه انداختند و بعنوان یک ساحره سوزاندند.
326. “شما از پدر خود ابلیس هستید و اعمال او را بجا می‌آورید.” دقیقاً همین‌طور است، این به سرتاسر جهان خواهد رفت. می‌بینید؟ درست است، این چیزی است که عیسی گفت.
327. و شما فکر می‌کنید که این خوب است. خیلی خوب به نظر می‌رسد، آن اسب سفید را می‌گویم. ولی ببینید که به چه رسیده‌اید. این دقیقاً چیزی است که آن را می‌راند. حال، او گفت که آنها این را می‌خواستند، پس خدا بدیشان عمل گمراهی می‌دهد.
328. به یاد داشته باشید، این فاحشه‌ی مکاشفه 17، او یک سرّ است، «سرّ بابل، مادر فواحش». یوحنا از دیدن او متعجب شد، درست مانند این فرد… صبر کنید تا به اینجا برسیم که او این فرد سوار بر اسب را می‌نگرد. می‌بینید؟ اما متوجه می‌شوید که او داشت… اتفاقی که افتاد این است که “او از دیدن زن بسیار در حیرت بود.”، ولی سرّ این بود که “این زن سرمست از خون شهدای مسیح بود.” یک کلیسای زیبا، آراسته به طلا و ارغوان و “در دست خود پیاله‌ای پر از نجاسات زنای خود دارد.”
329. مفهوم «زنا» چیست؟ یعنی زندگی در ناراستی. این تعلیم اوست که دارد ترویج می‌دهد، گرفتن کلام خدا و بی‌تأثیرکردن آن با «درود بر مریم»، و تمام این چیزهای دیگر و ترویج آن، و پادشاهان جهان با او زنا کردند.
خب، شاید بگویید: “این مربوط به کلیسای کاتولیک است.”
330. ولی او «مادر فواحش» بود، همان چیزی که او بود. بفرمایید.
331. چه اتفاقی افتاد؟ وقتی اصلاحگر مرد و پیغامش رو به افول گذاشت و شما یک مشت «زن‌صفت» را آنجا گماشتید. و همه ‌چیز را همان‌گونه شروع کردید که می‌خواستید زندگی کنید. نمی‌خواستید که با کلام بمانید. بجای حرکت با کلام آنجا ماندند و گفتند: “همین است.” این کار را نکنید.
او… این اوست که آنجاست.
332. توجه کنید، این یک نکته است، قبل از انتها می‌خواهیم به یکی دو جای دیگر بپردازیم.
333. او رئیسی است که می‌بایست، قوم دانیال را نابود کند. به این ایمان دارید؟ اگر چند دقیقه‌ای با من مدارا کنید، قادر خواهم بود این را به اتمام برسانم. تا جایی‌که بتوانم، سریع به آن خواهم پرداخت. ولی می‌خواهم این را قطعی و با اطمینان بگویم. می‌بینید؟ چون با همان اطمینانی که من اینجا ایستاده‌ام، روح‌القدس این را به من عطا کرد. می‌بینید؟ می‌بینید؟
334. حال ببینید، یک دقیقه دوباره بازگردیم به کتاب دانیال. می‌خواهم یک ‌چیزی را برایتان بخوانم… اگر هم کتاب را باز نکردید، اشکالی ندارد. می‌خواهم دانیال 9، دانیال 9 را بخوانم، آیات 26 و 27 از دانیال 9 و ببینید که آیا این همانی نیست که باید قوم دانیال را نابود کند. کاری که قرار است انجام دهد.
و بعد از آن شصت‌ و دو هفته مسیح منقطع خواهد گردید…
335. او در شصت هفته و دو هفته از هفتاد هفته منقطع خواهد شد.
… و ازآن او نخواهد بود، بلکه قوم آن رئیس… (این سلسله مراتب روحانی است) که می‌آید… (که می‌آید) شهر و قدس را خراب خواهند ساخت… و آخر او در سیلاب خواهد بود و تا آخر جنگ خرابی‌ها معین است.
336. می‌خواهم از شما سؤالی بپرسم. بعد از اینکه مسیح پس از سه سال‌ و ‌نیم خدمتش از زمین منقطع شد، چه‌ چیزی معبد را تخریب کرد؟ چه‌کسی آن را تخریب کرد؟ روم! قطعاً. کنتستانتین، نه، عذر می‌خواهم، یک سردار رومی به نام تیطس او رئیس را از بین برد. حال دقت کنید. ببینید که این فرد چگونه پیش می‌آید و همان‌طور ادامه می‌دهد.
337. زمانی‌که عیسی متولد شد، اژدهای آتشگون در برابر زن ایستاد تا به محض به‌دنیا آمدن نوزاد آن را ببلعد درست است؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] چه‌کسی بود که در زمان تولد نوزاد قصد بلعیدن آن را داشت؟ [“روم”] روم. می‌بینید؟ این اژدهای آتشگون است. این همان رئیس است. این همان وحش شماست، می‌بینید؟ هرکدامشان را می‌توانید ببینید، همه یک هستند. “تا نوزاد را ببلعد…”، خدا او را به آسمان برد تا بر تخت او بنیشیند. اینجا جایی است که تا زمان مقرر مسیح قرار دارد. می‌بینید؟ حال ببینید که او چه می‌کند.
338. حال، اوه، به گمانم داشتم اینجا با کسی صحبت می‌کردم. شاید با برادر رابرسون یا کس دیگری امروز داشتم در این مورد صحبت می‌کردم، نه فقط درمورد این، بلکه درمورد همین موضوع. به گمانم مدتی قبل در این مورد موعظه کردم. که درمورد مسئله‌ی پول چه اتفاقی برای ایالات متحده خواهد افتاد. می‌بینید؟ ما امروز داریم بدهی مالیاتی چهل سال آینده‌ی خود را می‌پردازیم. این‌قدر در بدهی غرق هستیم. آیا تابه‌حال به کایر یا برنامه‌ی لایفلاین در واشنگتن گوش کرده‌اید؟ کاملاً ورشکسته هستیم. همین و بس.
339. مسئله چیست؟ تمام طلاها انبار شده است، و یهودیان تمام اوراق قرضه را در اختیار دارند. همه ‌چیز در اختیار روم خواهد بود. حال، دقت کنید، می‌دانیم که مالک فروشگاه‌های بزرگ کیست، ولی روم دارای بیشترین سهم از ثروت تمام دنیاست. مابقی آن در اختیار یهودیان است. حال به این دقت کنید، گوش کنید که روح‌القدس چگونه این را برای من باز کرد.
او با اشخاص بسیار در یک هفته (حالا دقت کنید.) عهد را استوار خواهد ساخت و در نصف آن هفته قربانی و هدیه را موقوف خواهد و بر کنگره‌ی رجاسات خراب‌کننده‌ای خواهد آمد و الی‌النهایت آنچه مقدر است، بر خراب‌کننده ریخته خواهد شد.
340. حال، دقت کنید، اوه، که او چقدر مکار است. این اوست. پس ما تصویر را در اینجا دریافت نمودیم و می‌دانیم که او روم است. می‌دانیم که او همان سوار بر اسب سفید است. می‌دانیم که بعنوان یک تعلیم پیش رفت و بعد روم بت‌پرست چه بود؟ تبدیل شد به روم پاپی و تاج‌گذاری شد.
341. حال دقت کنید، “در زمان آخر”، نه در ایام نخستین هنگامی‌که عیسی درحال موعظه بود، بلکه “در زمان آخر”، در آخرین بخش هفته، همان‌طور که به هفتاد هفته‌ی دانیال پرداختیم. و مسیح برای سه‌ سال و نیم نبوت نموده است و هنوز سه ‌سال و نیم باقی است. درست است؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!”] و در آن زمان این رئیس می‌بایست با قوم دانیال که یهودیان باشند، یک عهد ببندد.
حال این زمانی است که عروس از صحنه خارج شده، او این را نخواهد دید.
342. توجه داشته باشید، در نیم هفته‌ی آخر دانیال، قوم یک عهد می‌بندد. یعنی این رئیس با روم یک عهد می‌بندد؛ بدون تردید بخاطر ثروت با آنها عهد می‌بندد، چون کاتولیک و یهودیان تمام ثروت دنیا را در اختیار دارند.
343. من در واتیکان بوده‌ام. تاج سه‌گانه را دیده‌ام. قرار بود یک ملاقات با پاپ داشته باشم. بارون فون بلومبرگ این قرار ملاقات را برای من هماهنگ کرده بود، برای ساعت سه بعدازظهر یک روز چهارشنبه.
344. و زمانی‌که مرا نزد شاه بردند، دگمه‌های شلوارم راکندند، این اشکالی ندارد، گفتند که هرگز به او پشت نکنم تا از حضورش خارج شوم. این اشکالی ندارد.
اما گفتم: “وقتی در حضور این فرد هستم، باید چه‌کار کنم؟”
345. گفتند: “خب، فقط داخل شو، زانو بزن و انگشت او را ببوس.”
346. گفتم: “امکان ندارد، امکان ندارد. خیر، آقا!” گفتم: “هرکسی را که بخواهد برادر باشد، برادر خطاب خواهم کرد، او را کشیش خطاب می‌کنم، اگر می‌خواهد این عنوان را داشته باشد، ولی پرستش یک انسان، این فقط متعلق به عیسی ‌مسیح است. من دست هیچ‌ انسانی را این‌گونه نمی‌بوسم. خیر، به‌هیچ‌عنوان.” پس این کار را نکردم.
347. ولی رفتم تا از همه‌جای واتیکان دیدن کنم. نمی‌توانید با صدها میلیارد میلیارد دلار هم آن را بخرید. فقط فکرش را بکنید. “ثروت جهان” کتاب‌مقدس گفت: “در او یافت شد.” به آن اماکن باشکوه و عظیم فکر کنید. میلیاردها…
348. چرا کمونیسم در روسیه قد علم کرد؟ این حال من را بهم می‌زند که می‌شنوم این واعظان درباره‌ی کمونیسم فریاد می‌زنند و حتی نمی‌دانند دارند درمورد چه‌ چیزی سخن می‌رانند. درست است. کمونیسم هیچ نیست. کمونیسم وسیله‌ای است در دستان خدا تا انتقام را بخاطر خون مقدسین بر زمین بیاورد. درست است.
349. بعد از اینکه کلیسا برگرفته شود، روم و یهودیان با یکدیگر وارد عهد خواهند شد. کتاب‌مقدس از طریق مردان مقدس این را گفته است. توجه کنید، آنها این عهد را می‌بندند (به چه دلیل؟) چون این کشور ورشکسته خواهد شد. تمام جهان که براساس استاندارد طلا عمل می‌کند، ورشکست خواهد شد. این را می‌دانید، اگر قرار است بر مبنای مالیاتی که چهل سال بعد پرداخت شود، زندگی کنیم، پس کجا هستیم؟
350. فقط یک اتفاق می‌تواند بیفتد. آن هم فراخوانی پول و بازپرداخت اوراق قرضه است و ما قادر به انجام آن نیستیم. وال‌استریت صاحب آنهاست و خود وال‌استریت در کنترل یهودیان است. مابقی آن هم در واتیکان است. و یهودیان کنترل وال‌استریت و تجارت جهانی را در اختیار دارند. پس نمی‌توانیم پول را از چرخه‌ خارج کنیم.
351. و اگر هم می‌توانستیم تصور می‌کنید… تولیدکنندگان ویسکی و تنباکو با میلیاردها میلیارد دلار معافیت سالیانه مالیاتی بخاطر فیلم‌های مستهجن و این قبیل چیزها. می‌روند به آریزونا و میلیون‌ها هکتار زمین را خریداری می‌کنند و چاه‌های پنجاه هزار دلاری حفر می‌کنند و هزینه‌ی آن را از مالیات بر درآمد پرداخت می‌کنند. آن‌وقت اگر شما مالیات بر درآمد خود را پرداخت نکنید، شما را به زندان می‌اندازند. اما آنها معافیت مالیاتی می‌گیرند، چاه‌ها را پر می‌کنند، بلدوزرها را به آنجا می‌فرستند. بعد چه‌کار می‌کنند؟ و دفعه‌ی بعد با پولی که بدست آورده‌اند، همان‌جا پروژه‌های خانه‌سازی را شروع می‌کنند. باید یک سرمایه‌گذاری بکنند. پروژه‌های خانه‌سازی را شروع می‌کنند، و خانه‌ها را میلیون‌ها دلار می‌فروشند. فکر می‌کنید که این افراد حاضر می‌شوند بر سر تغییر واحد پول توافق کنند؟
352. مانندکاری که این فرد در اینجا… اسمش چیست؟… کاری که کاسترو انجام داد. این تنها کار عاقلانه‌ای بود که او انجام داد. وقتی‌که اوراق قرضه را باطل کرد، آنها را بازپرداخت کرده، سپس منهدم نمود.
353. توجه کنید، ما نمی‌توانیم این کار را بکنیم. این افراد به ما اجازه نمی‌دهند. تجار ثروتمند جهان اختیار آن را دارند.
354. پس فقط یک کار می‌شود کرد، کلیسای کاتولیک می‌تواند آن را پرداخت کند. این زن تنها کسی است که امکان مالی آن را دارد، او می‌تواند این کار را بکند و این کار را خواهد کرد. و برای انجام این کار، او با یهودیان مصالحه می‌کند و عهد می‌بندد. و هنگامی‌که با یهودیان عهد ببندد… حال، به یاد داشته باشید، من دارم این را از کلام می‌گیرم. و حال، زمانی‌که این کار را بکند و این عهد را ببندد، در دانیال 23:8 و 25 متوجه‌ این می‌شویم که “از مهارت او مکر در دستش پیش خواهد رفت.” «مهارت» به مفهوم تولید «در دست» او است. و او این عهد را با یهودیان منعقد می‌کند.
355. در میانه‌ی سه ‌سال و نیم، به محض اینکه کارش را به سرانجام می‌رساند و پول یهودیان را بدست می‌آورد، عهد خود را می‌شکند. و هنگامی‌که این کار را می‌کند، اوه خدای من، خدای من!
356. او تا پایان ادوار کلیسا ضدمسیح خوانده می‌شود، چون او-او و فرزندانش بر ضد مسیح و کلام هستند. این مرد ضدمسیح خوانده می‌شود.
357. او تمام پول را در اختیار خواهد داشت. اینجا جایی است که فکر می‌کنم او وارد خواهد شد. فقط یک دقیقه. تا این را بگویم، بعد می‌خواهم دوباره به آن بازگردم.
358. او ضدمسیح خوانده شده و در دیدگان خدا تا زمان آخر ضدمسیح خوانده خواهد شد. حال، اما بعد او چیز دیگری خطاب خواهد شد.
359. زمانی‌که او تمام پول را در کنترل خود دربیاورد، “آن‌وقت عهد خود را با یهودیان خواهد شکست.”، همان‌گونه که دانیال در اینجا گفت انجام خواهد داد، “در میانه‌ی آخرین نیم هفته از هفتاد هفته‌ی” دانیال. و بعد برادر! او چه خواهد کرد؟ او تمام تجارت دنیا را در اختیار خواهد داشت، یک معاهده با تمام جهان. چون او تمام ثروت جهان را در اختیار خواهد داشت. و در خلال آن مدت، آن دو نبی به روی صحنه آمده و آن یکصد و چهل و چهار هزار تن را خواهند خواند. بعد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آن‌وقت علامت وحش مورد اشاره در مکاشفه 13 تحقق می‌یابد، چون او تمام دادوستد و تجارت دنیا را در اختیار دارد. و بعد از آن چه اتفاقی می‌افتد؟ علامت وحش وارد می‌شود و “هیچ‌کس قادر به خرید و فروش نخواهد بود. مگر کسی که علامت وحش را داشته باشد.” [برادربرانهام سه بار روی منبر می‌زند.]
360. خدارا شکر! کلیسا از یک سه‌ سال و نیم در جلال لذت خواهد برد. و مجبور نیست که از آن دوران عبور کند.
361. حال توجه کنید، در زمان آخر، در انتهای ادوار کلیسا، او خطاب شده، او و فرزندانش ضدمسیح خطاب می‌شوند، چون هرآنچه که برخلاف مسیح باشد، ضدمسیح است. و هرچیزی برضد کلام، برضدمسیح است زیرا مسیح، کلام است. حال، او ضدمسیح است.
362. بعد در مکاشفه 7:12-9 شیطان، همان مدعی به بیرون انداخته می‌شود. بهتر است این را یادداشت کنید، چون می‌خواهم این را بخوانید. الآن زمان نداریم، الآن تقریباً یک ربع یا بیست دقیقه به ده است. اما در مکاشفه 7:12-9، «شیطان» روح، همان «ابلیس» اکنون آن بالاست، که «مدعی برادران ماست». بسیار خب.
363. کلیسا به بالا برده می‌شود و شیطان به بیرون انداخته می‌شود. وقتی کلیسا بالا می‌رود، شیطان پایین می‌آید. آن‌وقت شیطان در ضدمسیح تجسم پیدا می‌کند و «وحش» خوانده می‌شود. سپس در مکاشفه 13 او علامت را برقرار می‌کند. می‌بینید؟
364. “او که مانع است.” دلیل اینکه الآن مسیحیت در خلوص خود بر روی زمین یافت می‌شود، فقط بخاطر حضور «او که مانع است»، می‌باشد.
365. . اینجا در تسالونیکیان به خاطر دارید که “بر کرسی خدا نشسته خود را می‌نمایاند که خداست، گناهان را بر روی زمین می‌آمرزد.” و این ادامه خواهد داشت “و شرارت بسیار خواهد شد.” چون شناخته نخواهد شد. تا وقتی‌که زمان مکشوف ‌شدنش برسد.
366. و بعد کلیسا برداشته می‌شود و وقتی کلیسا برداشته شود، او خود را از ضدمسیح تغییر می‌دهد. اوه، کلیسا، «کلیسای عظیم» حالا او می‌شود «وحش». ای‌کاش می‌توانستم کاری کنم مردم متوجه این بشوند.
367. حال یادتان باشد، ضدمسیح و وحش یک روح واحد هستند. این تثلیث است. آقا! این سه مرحله از قوّت همان روح شریر است. یادتان باشد، نقولاوی (می‌بینید؟) می‌بایست جسم می‌شد تا می‌توانست تاج‌گذاری شود. می‌بینید؟ حال به این دقت کنید. سه مرحله: در مرحله‌ی نخست، ضدمسیح خوانده شد؛ در مرحله‌ی دوم، نبی کاذب خوانده می‌شود؛ در مرحله‌ی سوم، وحش خطاب می‌شود.
368. توجه کنید، نقولاوی، تعلیم ضدمسیح که در دوران پولس بر ضدکلام خدا آغاز گشت. ضدمسیح.
369. سپس، او دوباره، نبی کاذب خوانده شده. زمانی‌که تعلیم می‌شود یک انسان، او یک نبی برای تعلیم سلسله ‌مراتب روحانی کلیسای کاتولیک بود. پاپ، نبی کلام کاذب بود، و این او را یک نبی کاذب می‌ساخت.
370. مرحله‌ی سوم، وحش است، انسانی که در ایام آخر به تمام قوّت و اختیاری که روم بت‌پرست داشت، تاج‌گذاری می‌کند. چون وحشِ هفت‌سر، اژدها، که از آسمان بیرون و بر روی زمین و بر دریا افکنده شده بود، آمد تا در نبی کاذب تجسم پیدا کند. ایناهاش، او هفت تاج داشت، و به بیرون و بر روی زمین و بر دریا افکنده شده بود. بسیار خب.
371. داریم چه‌ چیزی می‌گوییم؟ این سوار کیست، این سوار بر اسب؟ می‌دانید چیست؟ این همان «سوپرمن» یا «اَبرمرد» شیطان است.
372. آن شب… نزد دو تن از برادرانی که در این کلیسا هستند، رفته بودم، برادر نورمن در آن پشت و به گمانم برادر فرد. رفته بودیم که به تعلیم یک فردی درباره‌ی ضدمسیح گوش کنیم. یک فرد سرشناس، یکی از بهترین‌های جماعت ربانی. و تفسیر او از ضدمسیح این بود که “ویتامین یا چیزی شبیه آن را از انسان بیرون می‌کشند، آن حیات را به یک مجسمه یا پیکره منتقل می‌کنند که می‌تواند در هر قدم یک بلوک شهری را طی کند و این قرار است…” می‌توانید متصور فردی پر از روح‌القدس یا مدعی پری روح‌القدس تحت چنین توهماتی باشید؟
373. درحالی‌که کتاب‌مقدس اینجاست و به ما می‌گوید ضدمسیح کیست. این یک… او یک انسان است. توجه کنید، این سوارکار کسی نیست جز سوپرمن یا همان ابرمرد شیطان، شیطانِ تجسم‌یافته. او یک نابغه‌ی تحصیل‌کرده است. امیدوارم که گوش‌هایتان تیز باشد. چند وقت قبل داشتند در تلویزیون یکی از فرزندانش را مورد آزمون قرار می‌دادند تا ببینند که از کاندیدای دیگر ریاست جمهوری باهوش‌تر است یا نه. می‌بینید؟ ولی در هر صورت، او حکمت بسیاری دارد، شیطان هم دارد. سعی می‌کند که هوش و حکمت خود را عرضه کند. او این را به حوا هم عرضه کرد، این را به ما عرضه کرد. ما خواستار یک ابرمرد بودیم و به آن دست یافتیم. بسیار خب. تمام جهان خواستار یک ابرمرد است، و این را خواهند یافت. فقط صبر کنید تا کلیسا به بالا برود و شیطان به بیرون افکنده شود؛ او تجسم خواهد یافت. درست است. آنها کسی را می‌خواهند که حقیقتاً بتواند کار را انجام دهد، او این کار را خواهد کرد.
374. تحصیل‌کرده! این ابرمردِ شیطان با تحصیلات است، با حکمت و دانش، با الهیات کلیسا از کلام خودش. و او سوار بر اسب سفید فرقه‌ای خویش است تا مردم را فریب بدهد. و او بر هر مذهبی در جهان غلبه خواهد یافت، چون آنها همه دارند به کنفدراسیون کلیساها، به کنفدراسیون جهانی کلیساها می‌پیوندند. آنها الحال ساختمان‌های خود را بنا کرده‌اند و همه ‌چیز دارد در یک راستا قرار می‌گیرد. هیچ‌چیز دیگری باقی نمانده است. هرفرقه‌ای به این کنفدراسیون کلیسا وارد و در آن گیر افتاده است. چه‌ چیزی از آن حمایت می‌کند؟ روم. و پاپ حال ندا می‌کند که “ما همه یک هستیم. بیایید با هم جمع شویم و با هم همگام باشیم.”
375. و این مردم، حتی برخی شما در انجیل تام، باید تعلیم بشارتی خود را انکار کنید تا بتوانید چنین قدمی بردارید. چه‌کار کرده‌اید؟ آن‌قدر نسبت به آن امر فرقه‌ای کور شده‌اید که حقیقت را رد کردید. و حقیقت در برابر آنها قرار داشت. و آنها از آن رویگردان شده و آن را ترک کردند و اکنون “عمل گمراهی شدید به آنها عطا شده تا یک دروغ را باور کنند و بدان محکوم شوند.” این دقیقاً چیزی است که هست.
376. و ضدمسیح همه‌ی آن را دربر می‌گیرد. و کتاب‌مقدس می‌گوید که “او همه را فریب می‌دهد، تمام ساکنان زمین که نامشان از بنای عالم تحت آن مهرها ثبت نشده بود.” [برادر برانهام یک بار دستانش را به هم می‌زند.] حال، اگر کتاب‌مقدس می‌گوید که او این کار را کرد، پس او این کار را کرد.
377. آنها می‌گویند: “خب، من عضو…” بفرمایید، بله. دقیقاً همین است. این همان نهاد فاحشه است. این همان سیستمی است که در ابتدا شروع کرد، و در تمام مدت ضدمسیح است.
378. واکنش‌هایی را خواهم دید، ولی این… حقیقت است. انتظارش را دارم. آمین!
379. حال، توجه داشته باشید. او استیلا خواهد یافت. و قبل از اینکه وحش بشود، درحالی‌که هنوز ضدمسیح است، تقریباً همه چیز را در چنگ دارد. از مجازات سخت‌گیرانه صحبت می‌کنید؟ [برادر برانهام چهار بار روی منبر می‌زند.] فقط صبر کنید و ببینید بازماندگانی که بر روی زمین مانده‌اند، باید از چه‌ چیزهایی عبور کنند.آه-ها! “گریه و ماتم و فشار دندان بر دندان خواهد بود. زیرا اژدها یعنی روم از دهان خود آب جاری می‌کند تا با بازماندگان ذریت زن به روی زمین بعد از اینکه عروس انتخاب شده و برگرفته شد، جنگ نماید. و اژدها با بازماندگانی که نخواستند وارد شوند جنگ نمود و آنها را تعاقب نمود.”
380. کلیسای راستین هم اگر ممکن بود از آن عبور می‌کرد، ولی می‌دانید، به فیض مسیح، زیرپوشش خون رفته‌اند و نمی‌توانند از هیچ دوره‌ی مصیبتی عبور کنند. آنها دوره‌ی مصیبت عظیم را نمی‌بینند. برای کلیسا، قدم بعدی ربوده‌ شدن است. آمین و آمین! جلال بر خدا. اوه، چقدر این را دوست دارم!
381. به شما می‌گویم، داریم می‌گوییم که چه غلبه‌ای خواهد داشت، و حقیقتاً غلبه خواهد یافت. الحال این را انجام داده است. از قبل مشخص شده است. همین و بس. با پول و سود قبیح آن را درز گرفته است، دقیقاً همین‌طور است آنها پول را بیشتر از خدا دوست دارند. تمام چیزی که اکنون به آن فکر می‌کنند، این است که “چقدر پول دارد؟”. این چیست؟
382. می‌دانید که بارها گفته شده است: “به کلیسا پول بدهید، جهان را منقلب می‌کند، به کلیسا پول بدهید، مبشرین را به تمام دنیا خواهد فرستاد. و کلیسا چه‌کار خواهد کرد؟ او برای مسیح جهان را فتح خواهد کرد.”
383. بگذارید چیزی به شما بگویم، دوست کور و بینوای من! دنیا با پول فتح نشده، بلکه به خون عیسی ‌مسیح. به خدا مردانی را بدهید که شجاع باشند، برای کلام بایستند، صرف‌نظر از موت و حیات، این است که غالب خواهد شد. آه-ها! تنها یک ‌چیز است که غالب خواهد شد، آنانی‌که نامشان از بنای عالم در دفتر حیات بره ثبت شده باشد. این تنها چیزی است که شنوا خواهد بود. پول هیچ دخل و تصرفی در آن ندارد؛ این آنها را بیشتر در سنت‌های فرقه‌ای غرق خواهد کرد.
384. ببینیم، با تحصیلات او، او باهوش خواهد بود. تمام فرزندانش نیز در اطراف او باهوش خواهند بود. پی‌اچ.دی.، ال.ال.دی.، دو تا مدرک ال.دی.، کیو.اس.دی.، ای.بی.سی.دی.ای.اف. تا زی.، همه ‌چیز را خواهند داشت. چرا؟ چون این براساس روال و الگوی شیطان است. هر حیله و ترفند زیرکانه‌ی در تضاد با کتاب‌مقدس، از شیطان است.
385. این دقیقاً همان طریقی است که با آن حوا را فریب داد. حوا گفت: “اوه، مکتوب است، خدا گفته است که این کار را نکنیم.”
386. او گفت: “ولی صبرکن، مطمئناً خدا این کار را نخواهد کرد، ولی من چشمانت را باز می‌کنم و به تو حکمت می‌بخشم.” و حوا آن را بدست آورد.
387. ما خواستار این بوده‌ایم و ما هم بدان رسیده‌ایم، یعنی کشور ما. توجه داشته باشید، او بر تمام دنیای مذهبی استیلا خواهد یافت. او غالب خواهد شد و با قوم دانیال یک عهد خواهد بست. ایناهاش، هم در میان امت‌ها و هم در قوم دانیال، یهودیان در هفته‌ی آخر. و ما به اینجا رسیده‌ایم و آن را اینجا بر روی تخته ترسیم کرده‌ایم. شما به وضوح این را می‌بینید. اینجا جایی است که او هست. خدا را شکر. ایناهاش! آن سیستم تشکیلاتی از شریر است. تعارفی هم در این زمینه نداریم. می‌بینید؟ دقیقاً همین است، این ریشه‌ی شرارت است، این یک…
388. و حال، نه مردم، منظور مردمی که در آنجا هستند، نیست؛ آنها قوم خدا هستند، بسیاری از آنها. ولی می‌دانید، وقتی به اینجا برسیم، یعنی تا زمانی‌که به نواخته ‌شدن این کرّناها برسیم؛ دفعه‌ی بعد که بیایم، به نواخته‌ شدن کرّناها می‌پردازیم؛ یادتان هست هنگامی‌که آخرین فرشته… آن فرشته‌ی سوم پیش آمد: “ای قوم من! از میانشان بیرون آیید.” وقتی آن فرشته به پرواز در می‌آید، در همان زمان پیغام کرّنای آخر اعلام می‌شود، پیغام فرشته‌ی آخر و گشایش آخرین مهر. همه‌ی اینها در یک زمان اتفاق می‌افتد. بله، آقا! همه چیز از میان رفته و به ابدیت وارد می‌شود.
389. حال چه؟ در همان زمانی‌که این فرد درحال غالب‌ شدن است. با این به انتها می‌رسیم. خدا هم کاری انجام خواهد داد. تمام بحث را به شیطان اختصاص ندهیم. می‌بینید؟ بیایید مدام از او صحبت نکنیم. می‌بینید؟ این سیستم بزرگ دارد تمام تشکیلات را در یک اتحاد جمع می‌کند تا همه با هم بتوانند در برابر کمونیسم بایستند، بدون اینکه بدانند خدا کمونیسم را بلند کرد تا بر آنها غلبه کند. قطعاً.
390. چه‌ چیزی باعث ترقی و خیزش کمونیسم در روسیه شد؟ به دلیل ناپاکی کلیسای رومی و سایر کلیساها. آنها تمام پولی را که در روسیه بود، در اختیار گرفتند و بجای اینکه مثل تمام دنیا زندگی کنند، مردم را تا سرحد مرگ گرسنگی دادند و هیچ‌چیزی به آنها ندادند.
391. چندی قبل در مکزیک شاهد آن کودکان بینوا بودم. هیچ کشور کاتولیکی از استقلال مالی برخوردار نیست. حتی یکی هم نیست. به من نشان بدهید که کجا هست. هیچ کشور کاتولیکی حتی قادر به اداره و تأمین خویش نیست. فرانسه، ایتالیا، مکزیکو، هر جایی‌که بروید، قادر به تأمین خود نیستند. چرا؟ کلیسا هرچه داشتند را گرفته است. به همین دلیل است که روسیه آنها را بیرون انداخته است. ببینید چه اتفاقی افتاده است.
392. این را خودم اطلاع دارم. آنجا ایستاده بودم. وقتی صدای ناقوس را می‌شنیدید گویی یوبیل طلایی است. یک زن بینوا در خیابان می‌آمد، پاهایش را می‌کشید، پدری فرزندش را در آغوش داشت و دو سه بچه‌ی دیگر گریه‌کنان می‌رفتند. زن داشت برای یک زن مرده‌ طلب مغفرت می‌کرد، فکر می‌کرد… با انجام این کار آن زن متوفی وارد آسمان می‌شود. اوه، چه‌ چیز ترحم‌آوری!
393. سپس همان‌طور که آنجا ایستاده بودم، شاهد آمدن… اقتصاد آنها بسیار نامتعادل است! کلیسا هرچه دارند را می‌گیرد. پانچو، اینجا شاید پانچو معادل فرانک باشد، او می‌آید و کارش آجرچینی است و شاید چیزی حدود بیست پزو در هفته درآمد دارد، ولی خرید یک جفت کفش برایش بیست پزو هزینه دارد. این اوضاع اقتصادی آنهاست. ولی اکنون اینجا، پس اگر یک آجرچین باشد و هفته‌ای بیست پزو درآمد داشته باشد، چه می‌شود. فقط حدس می‌زنم، چون درآمد او را نمی‌دانم، این فقط اقتصاد آنها را نشان می‌دهد، نوع تعادل اقتصادی آنجا. توجه کنید، حال اگر در هفته بیست پزو درآمد داشته باشد.
394. حالا چیچو از راه می‌رسد، می‌بینید، که به معنای «کوچک» است و او هفته‌ای پنج پزو درآمد دارد. و باید ده فرزند را سیر کند، ولی کسی در خانه‌ی او را می‌زند. [برادر برانهام چند بار روی منبر می‌زند.] تا پنج پزو یا چهار پزو از او دریافت کند تا بهای روغن شمع مذبح یک میلیون دلاری آمرزش گناهانش را با آن پرداخت کند. بفرمایید این تعادل اقتصادی. این شرایط این‌گونه کشورهاست.
395. کلیسا همه ‌چیز را می‌گیرد. کلیسا همه ‌چیز را در دست دارد. همه‌اش همین است. و او، با پول یهودیان در آن عهد، کتاب‌مقدس می‌گوید که آنها همه ‌چیز را خواهند گرفت.
396. و بعد می‌شود یک وحش، عهد خویش را می‌شکند و هجوم می‌‌آورد تا مابقی ذریت زن را از بین ببرد. از دهانش آبی جاری می‌شود، جنگ می‌کند، و آن‌وقت است که گریه و ماتم و فشار دندان بر دندان خواهد بود.
397. و در همان زمان عروس در جلال منکوحه می‌گردد. می‌بینید، این را از دست ندهید، دوستان! خدا به من کمک کند، می‌خواهم که آنجا باشم، اهمیتی نمی‌دهم که به چه بهایی باشد، فقط می‌خواهم آنجا باشم.
398. حال، توجه کنید در همان زمانی‌که این در جریان است، درست قبل از اینکه این اتفاق بیفتد، بر روی زمین، درحالی‌که این مردّدین فرقه‌ای بر سر اختلافات اعتقادنامه‌های خود مباحثه و مشاجره می‌کنند، خدا وعده داده که یک نبی راستینِ کلام راستین را با یک پیغام برای ما بفرستد تا ما را به کلام راستین خدا و «ایمان پدران» برگرداند، تا قوّت روح‌القدس را در میان قوم پایین بیاورد، با قوّتی که کلیسا را بالاتر از تمام این چیزها قرار می‌دهد و در همان زمان او را به درون ببرد، بله، آقا! همان کلام اثبات‌شده‌ی عیسی ‌مسیح است، او که دیروز، امروز و تا ابدالآباد همان است. “اینک همواره تا انقضای عالم همراه شما خواهم بود. اعمالی را که من بجا می‌آورم، شما نیز به جا خواهید آورد. همراه شما خواهم بود. پس از اندک زمانی جهان مرا نخواهد دید.” چون خود را سازماندهی نموده و پراکنده می‌شوند، “ولی شما مرا خواهید دید، زیرا تا انقضای عالم با شما خواهم بود و در شما خواهم بود.” او گفت… غضب او پس از انقضای عالم ریخته خواهد شد. بفرمایید. اوه خدا!
399. آن سوار اسب سفید کیست؟ شما کور نیستید. می‌دانید کیست. او ضدمسیح است و آن روح فریبنده‌ای که خارج شده و به درون رخنه کرده است و بعد… می‌بینید، خدا دارد مدام این را تکرار می‌کند. نشان داد که مردی هست که پیش می‌رود، سوار بر اسب سفیدی است و کمانی دارد که تیر ندارد. او یک بلوف است. هیچ قدرتی ندارد. شاید بگویید: “قوّت کلیسا”. این کجاست؟ چه‌کار می‌کند؟ می‌گویند: “ما کلیسای اصلی هستیم.” کلیسای اصلی و اولیه دیوها را اخراج کرد، بیماران را شفا داد، مردگان را زنده کرد و رویاها دید و همه‌‌ی چیزهای دیگر. این الآن کجاست؟ می‌بینید؟ او یک بلوف است. کمانِ بدون تیر. درست است.
400. ولی می‌دانید، وقتی مسیح آمد، شمشیری از دهانش خارج شد، مانند یک رعد. پیش رفت و دشمنانش را خاکستر کرده و شریر را بیرون راند. با ردایی آغشته به خون آمد و «کلمه‌ی خدا» بر ران وی مکتوب بود. آمین! او با لشکر خود می‌آید، از آسمان می‌آید.
401. سوار بر اسب سفید همیشه در زمین بوده است، او از شکل ضدمسیح تغییر پیدا می‌کند، این کار را می‌کند تا بشود نبی کاذب. می‌بینید، ابتدا بعنوان ضدمسیح شروع کرد، یک روح، سپس می‌شود نبی کاذب. و بعد زمانی‌که ابلیس به بیرون افکنده می‌شود، به خود ابلیس تجسم می‌یابد. سه مرحله: نخست، او از ابتدا هم ابلیس بود، روح شریر، سپس می‌شود نبی کاذب، معلم یک تعلیم دروغین، سپس بعنوان خود ابلیس تجسم یافته می‌آید. می‌بینید؟ ایناهاش.
402. و در همان زمانی‌که ابلیس از آسمان افکنده می‌شود و در یک انسان تجسم می‌یابد، روح‌القدس بالا می‌رود و بعنوان یک انسان تجسم یافته پایین می‌آید. آمین! اوه، خداوند! چه زمانی!
خدا بخواهد فردا شب به مهر دوم می‌پردازیم.
403. او را دوست دارید؟ [جماعت می‌گویند: “آمین!” برادر برانهام مکث می‌کند.] به این ایمان دارید؟ [“آمین!”]
404. ضبط نوار را متوقف کردم. واکنش‌هایی را بخاطر آن خواهم دید. ولی انتظارش را دارم.
405. بگذارید چیزی به شما بگویم، برادر! اکنون می‌دانم که چرا در تمام عمرم آن روح همیشه من را از آن فرقه‌ها برحذر داشته است. خدا را بابت اینکه این چیزها را به من نشان داد شاکرم. می‌دانم که این حقیقت است. ایناهاش، همین‌جا مکشوف شده. سوار بر اسب، ادوار را یکی بعد از دیگری طی می‌کند و درست تا به آنجا پیش می‌رود و هویت خود را به نمایش می‌گذارد، به وضوح و کاملیت تمام. می‌بینید، این اوست. حال، ما فریب آن را نمی‌خوریم. حال چشمانتان باز شده است. از این قبیل چیزها دوری کنید. خداوند را با تمامی دلتان محبت نمایید و با او بمانید. بله، آقا! از بابل خارج شوید.
406. [فضای خالی روی نوار] سه چیز: اثبات شده توسط کلام، نشان داده شده از طریق عکس، و آشکار‌شده از طریق اعمال روح، اثبات می‌کند که این کلام است.
407. بگذار کلام بر این دستمال‌ها قرار بگیرد، خداوند! بیماران را شفا بده، هر بیماری که اینجاست شفا بده، خداوند! و هرکسی که تماس می‌گیرد یا مکاتبه می‌کند.
408. ای پدر! در این ساعت یک شفای دیگری هست که باید الآن انجام شود. اکنون که به جلسه‌ی شفا وارد می‌شویم، ولی خداوند! این جان ماست که خواستار شفایش هستیم. و این چیزها باید بیاید.
409. پدر! اکنون دعا می‌کنیم تا کلامی را که گفته شد، برگیری و این را برای قوم خود ملموس و حقیقی سازی. عطا کن تا این را ببینند خداوند! زمان کمی در اختیار داشتیم پدر! می‌دانی. پس دعا می‌کنم که به اندازه‌ی کافی گفته شده باشد تا روح‌القدس آن را برگیرد و بر دل‌ها مکشوف سازد. کسانی که آیات را یادداشت می‌کنند، آنها را مطالعه کنند، کسانی که این نوارها را ضبط می‌کنند یا به آنها گوش می‌کنند، این را مطالعه و بررسی کنند؛ نه اینکه تفسیر شخصی خود را بر آن بگذارند، بلکه کلام را مطالعه کنند. عطا کن پدر! در نام عیسی‌ و برای جلال تو همه ‌چیز را به دستان تو می‌سپارم. آمین!
410. [یک برادر نبوت می‌کند و جمعیت شادی می‌کنند.] آمین! اوه متشکرم [جمعیت به شادی ادامه می‌دهد.] اوه!
411. اگر کسی اینجا هست که خدا را در بخشش نمی‌شناسد، اکنون این کار را بکند. این توبیخ صریح و قدرتمند را بشنوید. اگر می‌خواهید نزدیک شوید، اکنون این کار را بکنید، برای ایام بعد از این.
412. اگر این باز شدن آن مهر باشد، چه؟ اگر این فرشته‌ای باشد که به آنجا فرستاده شد، که انفجار را ایجاد کرد، (تقریباً) مرا از زمین بلند کرد، درحالی‌که سه شاهد آنجا در نزدیکی من ایستاده بودند. قبل از اینکه بروم به شما گفتم: “یک انفجار خواهد بود که تقریباً من را به بالا می‌فرستد.” و من توسط هفت فرشته به بالا برده شدم که از جانب شرق می‌آمدند. چیزی شبیه این من را از زمین بلند کرد.
413. برادر نورمن و برادر فرد سوتمن! وقتی این اتفاق در توسان افتاد شما با من همراه بودید، درست است؟ و… نشستن، مشغول بودن به چیدن خارها از روی لباسم، دقیقاً همان صورتی که رویا گفته بود. این در جنوب… به سمت توسان بود. برادر فرد، برادر سوتمن! اگر درست است، دستتان را باز کنید. آنجا هستند، سرپا بایستید تا مردم بتوانند ببینند که شما آنجا بودید، یک شاهد. هرگز چیزی مثل این در زندگی خود نشنیده بودم.
414. بلافاصله، مابقی روز را شکار نکردند. صبح روز بعد به فرد اصرار کردم، این را نمی‌داند. به او اصرار کردم که به شکار بروند، مدام می‌گفتم: “بروید شکار، بروید شکار.”
415. ولی او گفت: “او این کار را نخواهد کرد، تو همین الآن به شرق خواهی رفت.”
416. و آن هفت فرشته! انفجار اول، باز شد. بله، اگر این باشد، چه؟ ما در ساعت آخر هستیم. می‌بینید؟
دوستش دارم…
او را بپرستیم.
دوستش دارم…
چونکه نخست او مرا دوست داشت
سرپا بایستیم.
و بهای نجاتم را پرداخت
بر صلیب جلجتا
417. درحالی‌که سرهایمان را خم کرده‌ایم، دل‌هایمان را تطهیر نماییم. خواهرانم! خیلی تند با شما صحبت کردم، ولی در محبت خدایی این کار را کردم. این کار را کردم، چون دوستتان دارم، درمورد موهای بلند و رفتار و پوشش مناسب. این را بخاطر محبت الهی انجام دادم. ضمیرتان را با سفید‌کننده‌ی خدا تطهیر نماییم.
418. فردا صبح شاید خیلی دیر باشد. شاید او پیش آید. این چیزهایی که این‌گونه واقع می‌شوند، برادران، شاید انتهای نقش متوسط باشد. تابه‌حال به این فکر کرده‌اید؟ خب، نمی‌دانم، که حتماً این‌گونه است. نمی‌گویم که این‌طور است. ولی اگر این‌گونه باشد، چطور؟ اگر این‌گونه باشد، چطور؟ چه باید کرد؟ دیگر رستگاری نیست، در آن زمان تمام شده است. امیدوارم که این‌گونه نباشد. اما احتمال دارد که این‌گونه باشد.
دوستش دارم
تطهیرمان ساز خداوند [فضای خالی روی نوار]

دوستش دارم
چونکه نخست او مرا دوست داشت
و بهای نجاتم را پرداخت
بر صلیب جلجتا
419. متبارک باد نام خداوند! جلال بر خدا! این حس خوشایند را دوست دارم، این را حس نمی‌کنید؟ روح‌القدس که در اطراف شما می‌دمد و با او گام برمی‌دارید. اوه چه عالی! اوه، به رحمت او فکر کنید!
دوستش دارم، دوستش دارم
چونکه نخست او مرا دوست داشت
و بهای نجاتم را پرداخت
بر صلیب جلجتا
420. این را فراموش نکنید، دوستان! فراموش نکنید. این را با خود به خانه ببرید، با آن بمانید. آن را روی بالش خود بگذارید. این را فراموش نکنید، با آن بمانید. خدا به شما برکت بدهد.
برادر نویل، شبان شما.