شما از این جهان نیستید

  • اونتاریو، کانادا
  • نوامبر ۲۰۱۵

خدا به همه ی شما برکت بدهد. خدمت همه‌ی عزیزان سلام و عرض ادب دارم. تشکر می کنم که علی رغم همه ی خستگی هایی که امروز دارید، تشریف آوردید تا  با هم در حضور خداوند بزمی در کلام داشته باشیم. عنوان موضوعی که می‌خواهیم امروز مطرح کنیم ” شما از این جهان نیستید” است. چند لحظه‌ای به احترام کلام خدا می‌ایستیم.

با هم یوحنا باب 15 آیه 18 تا 24 را می خوانیم.

” اگر جهان شما را دشمن دارد، بدانید که پیشتر از شما مرا دشمن داشته است. اگر از جهان می بودید، جهان، خاصان خود را دوست می داشت. لکن چونکه از جهان نیستید بلکه من شما را از جهان برگزیده‌ام، از این سبب جهان با شما دشمنی می‌کند. به خاطر آرید کلامی را که به شما گفتم : غلام بزرگتر از آقای خود نیست. اگر مرا زحمت دادند، شما را نیز زحمت خواهند داد. اگر کلام مرا نگاه داشتند، کلام شما را هم نگاه خواهند داشت. لکن بجهت اسم من جمیع این کارها را به شما خواهند کرد زیرا فرستده ی مرا نمی شناسند. اگر نیامده بودم و به ایشان تکلم نکرده، گناه نمی داشتند و اما الان عذری برای گناه خود ندارند. هر که مرا دشمن دارد پدر مرا نیز دشمن دارد. و اگر درمیان ایشان کارهایی نکرده بودم که غیر از من کسی هرگز نکرده بود، گناه نمی داشتند ولیکن اکنون دیدند و دشمن داشتند مرا و پدر مرا نیز.”

آیات از این صحبت می کند که شما از این جهان نیستید، جهان از ما تنفر دارد و جهان شما را دشمن می داند. سوال مطرح  می شود که، جهانی که از ما نفرت دارد چه جهانی است؟ می دانیم که نفرت نقطه‌ی مقابل محبت است و این دو در تضاد با هم هستند. آیا این جهانی که از ما نفرت دارد به این عالم هستی اشاره دارد و شامل کوه‌ها، درخت‌ها، دریاها، جنگل‌ها، خزندگان و… می شود؟ برای شناخت این جهانی که از ما نفرت دارد، باید ابتدا این جهان را تعریف کنیم و بدانیم که این جهان در چه چارچوبی می گنجد.

همانطور که در مثال ها گفته شد کوه‌ها، درخت‌ها و … با ما در دشمنی نیستند، بلکه خداوند ما عیسی مسیح، به نکته‌ی دیگری اشاره می‌کند. هنگامی که در کتاب مقدس از جهان، دنیا و عالم صحبت می شود، اشاره به کازموز cosmos است. کازموز به معنی نظم مدیریتی، نظم نوین و در کل نظمی که یک محدوده را کنترل می نماید، است.

این جهان می‌تواند دنیای مادی وطبیعی، دنیای روحانی، دنیای موسیقی و در کل هر چیزی که یک قانون کنترل کننده دارد را در برگیرد. ما می‌توانیم درباره‌ی دنیای سیاست بحث کنیم. در دنیای سیاست تمامی فعالیت‌ها در یک چارچوب خاص و مطابق قوانین تعریف شده‌ی سیاست به انجام می رسد.

در دنیای طبیعی و جسمانی، دنیای موسیقی، دنیای حیوانات و …  نیز به همین صورت می باشد. مانند جزر و مد، مانند جاذبه، مانند تغییر فصول، مانند تغییر روز و شب و تمامی آن مواردی که از توان و اراده‌ی انسان خارج است و این دنیا را کنترل می‌کند. و اما خداوند می‌گوید: “شما از این جهان نیستید.” ما بدون شک به این دنیا تعلق داریم. زیرا بدن ما از خاک گرفته شده است . جسم ما از شانزده عنصری که در خاک زمین وجود دارد، تشکیل شده است. بنابراین این کدام جهان است که ما به آن تعلق نداریم؟

پس تعریفی که در اینجا از جهان یا کازموز می‌توان گفت به این صورت است که جهان یا کازموز اشاره به یک حوزه‌ی فعالیتی دارد که با مجموعه ای از قوانین کنترل کننده تعریف می شود. این قوانین، رفتار و چارچوبی را که جهان در آن عمل می‌کند، نظارت می‌کند. جهان نمی تواند خارج از قوانین و اصول، عملی انجام دهد. قانون جاذبه، قانون حرکت، قانون تولید مثل، قانون جزرو مد و… این‌ها  مواردی هستند که از کنترل ما خارج هستند و کنترل این جهان را به دست دارند. بنابراین این‌ها چارچوب در حیطه‌ی فعالیت این دنیا می باشد و می‌تواند راجع به هر جهانی تعمیم داده شود. حتی می توانیم در مورد دنیای مذهبی هم از همین عنوان استفاده کنیم.

تفاوتی‌ نمی‌کند که صحبت ما درباره‌ی چه جهانی باشد. یک دنیای روحانی هم وجود دارد که محدوده‌ی آن و تمامی اتفاقاتی که در آن رخ می‌دهد توسط انسان کنترل نمی‌شود و در حیطه‌ی نظارت قوانین و اصول خاص مربوط به آن رهبری می‌شود. تمامی فعالیت‌های ما تحت اداره‌ی آن قوانین تعریف می‌شود. این را می‌دانیم که بیش از یک دنیا و جهان روحانی وجود دارد.

 در بالا ذکر شد که جهانی که از ما نفرت دارد، جهان طبیعی نیست بلکه یک جهان روحانی است که بر اساس قوانین موروثی خود کنترل می شود. جهانی است که خداوند ما عیسی مسیح از آن یاد می کند و می گوید جهان از شما متنفر است. در این جا این سوال مطرح می شود که کدام جهان روحانی است که از شما نفرت دارد؟ برای اینکه این موضوع را بررسی کنیم ، با هم رساله‌ی دوم  پطرس، باب 1 آیه 20 و 21 را می خوانیم.

“و این را نخست بدانید که هیچ نبوت کتاب از تفسیر خود نبی نیست. زیرا که نبوت  به اراده‌ی انسان هرگز آورده نشده، بلکه مردمان به روح القدس مجذوب شده، از جانب خدا سخن گفتند

بنابراین، انسان نبوت را  مکتوب نکرده است، بلکه انسانی که  توسط روح القدس هدایت و جذب شده است و به حرکت درآمده است، نبوت را به صورت مکتوب در آورده است. پس انسان در این امر دخیل بوده، ولی سرچشمه‌ی الهام انسان نبوده است. در واقع الهام از روح‌القدس بوده، بر انسان قرار گرفته و انسان نبوت را مکتوب کرده است. باب 2 با این عبارت شروع می شود.

” لکن در میان قوم، انبیای کذبه نیز بودند، چنانکه در میان شما هم معلمان کذبه خواهند بود که بدعتهای مهلک را خفیه خواهند آورد و آن آقایی راکه ایشان را خرید انکار خواهند نمود و هلاکت سریع را بر خود خواهند کشید. و بسیاری فجور ایشان رامتابعت خواهند نمود که به سبب ایشان طریق حق، مورد ملامت خواهد شد. و از راه طمع به سخنان جعلی، شما را  خرید و فروش خواهند کرد که عقوبت ایشان از مدت مدید تاخیر نمی کند و هلاکت ایشان خوابیده نیست

سخن جعلی چیست؟ 

کلام منحرف شده، کلام ریاکارانه، کلامی که از سوی خداوند گفته نشده است. مانند همان رویدادی که در باغ عدن مشاهده شد. خداوند فرمود: “از این درخت بخورید، هر آینه خواهید مرد” اما مار گفت: “هر آینه نخواهید مرد” و سخن مار یک سخن ریاکارانه و دروغین  بود.

بنابراین این آیات این موضوع را به تصویر می کشد که باید یک نبوت باشد که توسط انسان نیامده، بلکه توسط روح القدس آمده و به وسیله‌ی روح‌القدس تحقق پیدا خواهد کرد. از طریق یک تعلیم شخصی و انسانی واقع نمی شود. چرا؟ چون انسان منبع آن نبوت و الهام نبوده بلکه فقط نگارنده و مکتوب کننده‌ی نبوت بوده است.

اما زمانی که نبوت آشکار شد، اتفاقی رخ می‌دهد. معلمین و انبیای دروغین، نبوت را به غلط تعلیم می دهند. در گفته‌هایشان ذکر نمی‌کنند که این تعالیم نادرست است، بلکه آن را می‌پذیرند و تعالیم غلط را ارائه می‌دهند و این چیزی نیست که خداوند آن را آشکار کرد. پطرس وارد محدوده‌ای می شود و می‌گوید برای کسانی که این عمل را انجام می‌دهند چه اتفاقی خواهد افتاد؟

در آیه‌ی  4 تا 10 بررسی می کنیم.

زیرا هر گاه خدا بر فرشتگانی که گناه کردند، شفقت ننمود بلکه ایشان را به جهنم انداخته ، زنجیرهای ظلمت سپرد تا برای داوری نگاه داشته شوند. و بر عالم قدیم (عالم قبل از طوفان نوح ) شفقت نفرمود بلکه نوح ، ( اشاره به  لوقا باب 17 آیات 26 تا 30، چنانکه در ایام نوح بود، حضور شخصی خداوند، ظهور پسر انسان ) واعظ عدالت را با هفت نفر دیگر محفوظ داشته، طوفان را بر عالم بی دینان آورد.

پس عالم، یعنی جهان بی‌دینان. بی دینان چه کسانی بودند؟ کسانی که از خدا دور بودند و با فرمان خدا حرکت نمی کردند. عالم بی‌دینان کجا بود؟ شهرهای سدوم و غموره را خاکستر نموده ( اشاره به لوقا آیه باب 17 آیات 26 تا 30 ، چنانکه در نوح بود ، چنانکه در ایام لوط بود. ) حکم به واژگون شدن آن ها فرمود و آن ها را برای آنانی که بعد از این بی دینی خواهند کرد، عبرتی ساخت.و لوط عادل را ( هنگامی که از لوط عادل صحبت می شود به این مفهوم نیست که در آن واقعه فقط لوط نجات پیدا کرد بلکه همراه لوط خانواده اش نیز، نجات پیدا کرد.) که از رفتار فاجرانه ی بی دینان رنجیده بود رهانید. زیرا که آن مرد عادل در میانشان ساکن بوده، از آنچه می دید و می شنید، دل صالح خود را به کارهای قبیح ایشان هر روزه رنجیده می داشت. پس خداوند می‌داند که عادلان را از تجربه رهایی دهد و ظالمان را تا به روز جزا در عذاب نگاه دارد.

در نتیجه جهانی که از شما نفرت دارد، جهان بی خداست، و یک جهان خدامحور و ایماندار نیست. جهانی است که قوانین آن، شما را به سمتی سوق می دهد که در جفا قرار گیرید. وقتی از دنیای بی‌دینی صحبت می‌کنیم، دنیایی نیست که خدا و کلام خدا را رد بکند و از یک آتئیست، هندو و یک بودایی صحبت نمی کنیم. یک چیزی بی دینان را تا حدی به خشم می‌آورد که باعث انجام این عمل می‌شود، همانطور که با خداوند ما عیسی مسیح این عمل را انجام دادند.

فکر می کنم کمی تصویر برای ما روشن‌تر شد. کسانی‌که با خداوند ما عیسی مسیح، این کار را انجام دادند و ما اینجا به یادش جمع شدیم، که بودند؟ آن‌ها رومی‌ها، یونانی‌ها، بودایی‌ها و مذاهب دیگر نبودند. آن‌ها اشخاصی بودند که در ظاهر مذهبی بودند و خودشان را قوم خدا خطاب می‌کردند.

در موعظه‌ی اعلام جرم از برادر برانهام، به این صورت موعظه‌ی خود را آغاز می کند: “آنها، آنجا، او را مصلوب نمودند.” و در ادامه برادر برانهام توضیح می دهد که “آنها” که بودند. آنها  مذهبی بودند، افرادی بودند که کلام و فرمان خدا را داشتند و خدا با آیات و معجزات خود، ایشان را از مصر بیرون آورده بود.

آنجا کجا بود؟ آنجا مذهبی‌ترین شهر دنیا بود. جایی بود که معبد خدا در آنجا قرار داشت و هر روز در محضر خدا قربانی می‌گذراندند.

او را.  او که بود؟ تجلی کلامی بود که ادعای ایمان  به آن را داشتند و هر روز به  کنیسه وارد می شدند و برای آمدن آن دعا می‌کردند که، یهوه ماشیح را برای آنها بفرستد و نجات دهنده وارد شود، آنها را نجات دهد و از اسارات آزاد کند. اما زمانی که عیسی مسیح آمد، او را مصلوب کردند.

بنابراین هنگامی که راجع به عالم بی دینی بحث می‌کنیم، لزوما ً منظور سایر مذاهب و ادیان و کسانی که به خدا ایمان ندارند صحبت نمی‌کنیم. بلکه راجع به کسانی صحبت می‌کنیم که خود را از خدا می‌دانند ولی در عمل خدا و هر آنچه که به خدا مربوط می‌شود را رد می‌کنند.

پطرس می‌گوید همین عمل را با ما هم خواهند کرد و درست به همان صورت از ما هم نفرت خواهند گرفت. قوانینی که آنها را اداره می‌کند ایشان را به این سمت رهبری می‌نماید. یعنی به قوانین دنیای بی‌دینی تعهد دارند و خود را موظف به رعایت این قوانین می‌کنند.

حیطه‌ای که آن‌ها به آنجا متعلق هستند، بر طبق آن قوانین عمل می‌کند.این قانون آن‌ها را مدیریت و کنترل می‌نماید و به آنها الهام می‌بخشد. آنها به این قوانین ایمان دارند. آنها عیسای انسان را در این دوره انکار نخواهند کرد. همانطور که در این‌دوره چهارهزار فرقه وجود دارد که ادعا می‌کنند که به عیسای مسیح ایمان دارند و او را پذیرفتند و او را انکار نمی کنند.

دقیقاً در دوهزار سال پیش هم، همین اتفاق افتاد.آنها، پدررا انکار نکردند و در ظاهر به او ایمان داشتند. آنها هر روز تورات می خواندند، هر روز به ده فرمان عمل می کردند و هر روز در انتظار فرستاده شدن ماشیح بودند.

خدای موسی به ما وعده داده است که برای ما منجی بفرستد. ولی زمانی‌که، خدایی که ادعا می‌کردند به آن ایمان دارند، تجسم پیدا کرد و در برابر آنها آشکار شد، بسیار از او متنفر شدند و نسبت به او خشم عظیمی داشتند که او را مصلوب ساختند. پس دوباره، همین اتفاق باید در زمان ما واقع شود، زیرا که وعده ی آن داده شده است. اسرائیل،  پسر (عیسی مسیح) را انکار کرد.

این سوال مطرح می‌شود که در این دوره، زمانی‌که دوباره حضور زنده‌ی خدا آشکار شود، چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ آن‌ها خدای پدر را انکار نخواهند کرد، حتی عیسای پسر را هم انکار نخواهند کرد، زیرا انکار ناشدنی است. اما، روح القدسی را انکار می‌کنند که خدای موسی و خدای خداوند ما عیسای مسیح بود‌، که در آن ساکن شد.

روح القدس زمانی‌که در رود اردن، توسط یحیی تعمید دهنده، تعمید گرفت، در عیسای مسیح ساکن شد.( این است پسر حبیب من که از سکونت در او خشنودم). و از آنجا بود که خداوند ما، به پسر انسان و عیسای مسیح نامیده شد. تا قبل از آن، حتی عیسای مسیح هم نبود، عیسای ناصری بود.

روح‌القدسی که این نبوت را در کلام خود مکتوب کرد، این چیزی است که آنها ، امروز رد می کنند. و با انجام این کار، هم پدر، هم پسر و هم روح‌القدس را انکار می‌کنند و این کاری است که بی‌دینان انجام  می‌دهند، که پطرس در رساله ی خود به آن اشاره می‌کند. همانطور که گفته شد، در انجیل هم در لوقا باب 17 به این موضوع اشاره میشود.

چنانکه در ایام نوح بود، چنانکه در ایام لوط بود. یعنی چه زمانی؟ زمان مجازات سدوم و غموره به خاطر رد کردن کلام خدا. خدا مجازات را برای بیدینان وارد کرد. مسلماً، درست مانند زمانی‌که پسرانسان در عیسای انسان آشکار شده بود. امروزه،آن‌ها با روح‌القدس و  خدمت پسر انسان چه رفتاری خواهند داشت؟

امروز در زمانی که خدا بر روی صحنه حاضر می‌شود و خود را بر جماعت آشکار می‌سازد (همانطور که در دو‌هزار سال پیش این کار را انجام داده بود)، به او چه واکنشی نشان می‌دهند؟ در دو‌هزار سال پیش او را  بعلزبول (شیطان) نامیدند و به او لقب رئیس دیوها را دادند، در صورتی‌که آنها مدعی ایمان به او بودند. آنها منتظر او بودند، آنها او را پذیرفته بودند. اما جهان توسط  قانونی در حال کنترل بود، که مخالف قانون خدا بود و کلام خدا را رد می‌کرد.

در یوحنا باب 8 می‌بینیم که وقتی مسیح با فریسیان  صحبت می‌کند، به آن‌ها می‌گوید، شما آنچه نزد پدر خود دیدید انجام می‌دهید و من آنچه نزد پدر خود دیدم انجام می‌دهم. آن‌ها گفتند، ما زنازاده نیستیم، ما نسل ابراهیم هستیم. عیسی در جواب به آن ها گفت: ” اگر شما از نسل ابراهیم بودید، مرا نمی‌کشتید، حال آن‌که می‌خواهید مرا بکشید. زیرا کلام من در شما جایی ندارد. چرا؟

زیرا جهانی که شما به آن تعلق دارید، توسط قانونی کنترل می‌شود که کلام خدا را رد می‌کند و روح‌القدس اداره‌ی آن را بدست ندارد. چیزی که می‌خواهم درباره‌ی جهان روحانی به آن دقت داشته باشید این است که دو دنیا یا دو عالم روحانی که وجود دارد، در تقابل و تضاد با یکدیگر می‌باشند.

یکی عالم یا کازموز دینداران و دیگری عالم یا کازموز بی‌دینان است. هرکدام از آن ها در محدوده‌ی خود و طبق قانون خود فعالیت و عمل می‌کنند. در واقع این قانون عالم بی دینی است که باعث نفرت جهان از شما می‌شود، زیرا آن ها طبق قانون حیطه‌ی خود رفتار می‌کنند و قوانین مستلزم این است که از شما نفرت داشته باشد و به شما جفا برساند.

حال به عالم بی دینی می رسیم . اکنون با خود می گویید در عالم بی دینی، سیگار مصرف می‌کنند، مشروب می نوشند، زنا می‌کنند و…. من این را رد نمی‌کنم زیرا که عالم بی‌دینی شامل این موارد نیز می‌شوند.

 اما این تعریف بی‌دینی نیست، بلکه مشخصات بی‌دینی است. همانطور که زنا در ذات خود به تنهایی گناه نیست، شخص زنا می‌کند چون گناه در زندگی او وجود دارد. زنا ثمره‌ی وجود گناه در زندگی شخص است. گناه یعنی بی ایمانی. اعمال یاد شده بی دینی نیستند، بلکه مشخصات بی‌دینی هستند.

بی‌دینان کسانی هستند که از خدا نیستند. این افراد پیش از بنیاد عالم در افکار خدا جایی نداشتند. در رومیان باب 8 آمده است، خدا آنانی را که از پیش، شناخت خواند. آنانی را که خواند، عادل گردانید و آنانی را عادل گردانید مقدس نیز گردانید و نجات داد.

در افسسیان باب 1 آیه 4  می خوانیم.

“چنانکه ما را پیش از بنیاد عالم  در او برگزید تا در حضور او در محبت مقدس و بی عیب باشیم.”

بنابراین قبل از اینکه خدا بگوید که  آسمان و زمین بشود، روشنایی بشود و… ، افرادی بودند که در افکار خدا برای نجات  برگزیده شدند. همانطور افرادی نیز بودند که برای نجات برگزیده نشدند. بنابراین آن‌ها از خدا نیستند، بلکه از عالم بی‌دینی هستند.

شما از جهان نیستید بلکه از خدا هستید و چون از خدا هستید، آنانی که بی‌دین هستند بر طبق قوانین بی‌دینی عمل می‌کنند، از شما نفرت می‌گیرند و بر شما جفا خواهند رسانید. زیرا این دو حوزه قوانین متضاد دارند و با قوانین ملکوت خدا هماهنگ نیستند.آن ها بر طبق قوانین بی‌دینی عمل می‌کنند و بر طبق قوانین دینداران عمل نمی‌کنند.

سوالی که اینجا پیش می‌آید این است که بی‌دینان بر طبق چه کلامی‌، چه منبعی و چه مرجعی عمل می‌‌کنند که از شما نفرت دارند و بر شما جفا خواهند رساند؟

کلامی که آن ها مرجع خود قرار داده اند و به آن عمل می‌کنند تعالیم و تفاسیر شخصی است. نه کلامی که خدا آشکار و اثبات کرده است.

·       از خدا بودن به معنی از خدا مولود شدن است. این افراد طبیعتی دارند که با کلام خدا و حیات خدا هماهنگ هستند. چرا؟ چون حیاتی که در این افراد ساکن است از خداست. کودکانی که در بین ما هستند، برای والدین آنها چه رویدادی رخ داده است؟ حیاتی که در پدر بوده به فرزند آن‌ها منتقل شده است. این حیات، حیات یک انسان دیگر، یک کره‌ی دیگر و یا یک سفینه‌ی دیگر نیست.

در نتیجه‌، لزوماً، هر عملی که دینداران انجام می دهند با حیاتی که در آن ها ساکن است مطابقت دارد و با ذات پدر خود هماهنگ می‌باشند.

یک ضرب المثل قدیمی می‌گوید:” پسر کو ندارد نشان از پدر، تو غریبه خوانش، ندانش پسر.”  بنابراین پسر به پدر خود شباهت دارد، زیرا همان حیات پدر در آن ساکن است.

 پس کسانی‌که از خدا هستند، مشخصات حیات خدا در آنها وجود دارد و ثمره‌ی ذات خدا در آنها دیده می‌شود، و به همین صورت هم بی‌دینان. گمان می‌کنم ، یوحنا باب 8 کمی برای ما روشن‌تر شد.

یک زندگی خوب هم معرف از خدا بودن نیست. هر فردی که می‌بینیم یک زندگی زیبا دارد، یک ظاهر خوب دارد، به دیگران کمک می‌کند و تلاش می‌کند که یک فرد مفیدی در جامعه باشد، ضرورتاً، به این معنی نیست که از خداست.

 افرادی از خدا هستند که به تمام کلام خدا آمین می‌گویند و حیات خدا را دارند. پس به کلامی که از خدا نباشد آمین نمی‌گویند، زیرا که نمی‌توانند، کلام غیر خدا را بپذیرند و تحلیل کنند. مانند آن زمان که فریسیان نمی‌توانستند خوراک روحانی خدا را دریافت کنند و به آنها گفت: “کلام من جایی در شما ندارد.”

فردی که از خدا نیست، مهم نیست که چقدر مهربان است، چقدر ظاهر متشخصی دارد، چون درک کلام خدا را ندارد، هرگز نمی‌تواند با کلام خدا هماهنگ شود.

نه که نخواهد، توان این درک را ندارد. قائن هم می‌خواست با کلام خدا هماهنگ باشد ولی نمی‌توانست. در محضر خدا قربانی گذراند، اما چون از خدا نبود، قربانی او مورد قبول نبود. به طوری که خدا به او گفت همان کاری را انجام بده که برادر تو انجام داد. ولی قائن درست برعکس کاری را که خدا از او خواسته بود به انجام رساند. پس چون از خدا مولود نبود، نمی‌توانست آن کار را انجام دهد. آن‌ها هم سعی می‌کنند که زندگی خوبی داشته باشند، ولی عادلان هستند که از خدا هستند. به همان صورتی که ظالمان از خدا نیستند.

تضاد بین قوانین است که باعث می‌شود ظالمان، یعنی کسانی‌که از عالم بی‌دینان هستند، بر طبق قانون عالم بی‌دینی‌، عادلان را مورد جفا قرار داده و از بین ببرند. زیرا عملی غیر از قانون حاکم بر عالم خود نمی توانند انجام دهند. حیاتی که در بی دینان ساکن است از خدا  نیست و آن‌ها را به سمتی می برد که  فرزندان خدا را در ظلم و جفا قرار دهند. آنها با موعظه‌ی شما از مسیر خود باز نمی‌گردند.

بسیاری بر این باورند که با بشارت دادن و موعظه کردن برای این افراد، می‌توانند آن ها از این مسیرخارج کنند، ولی انجام ناپذیر است زیرا که حیات خدا در آن‌ها  نیست. ممکن است این افراد در بعد روحانی، مسحی را دریافت کنند، ولی درون آنها که جان قرار دارد (لایه ی سوم ) هیچ تغییر و دگرگونی ایجاد نمی‌شود.

 پس آیا می‌شد با موعظه، قائن را از به قتل رساندن برادرش باز داشت؟ خیر. زیرا حیاتی که در قائن است باعث این عمل می‌شود و این به سبب تفسیر شخصی  قائن از کلام است که در تضاد کلام خداست. مثل امروز، که چهارهزار تفسیر شخصی از کلام خدا وجود دارد که این تفاسیر، بی‌دینان را رهبری می‌کند و آنها هرگز نمی‌توانند با کلام آشکار شده‌ی خدا هماهنگ باشند.

پس جهان یا عالم دینداران، بر طبق کلام خدا عمل می‌کند. سوال اینجاست کدام کلام؟ همه می‌گویند که ما به کلام خدا ایمان داریم، می‌خواهیم در مسیر خدا باشیم. شما از کدام کلام صحبت می کنید؟ کلامی که من درباره‌ی آن صحبت می‌کنم، کلامی است که آشکارو تفاسیر آن ثابت شده است.

همانطور که پطرس در رساله‌ی خود درباره‌ی حضور شخصی و زنده‌ی خدا صحبت می‌کند و جهان ظالمان و بی‌دینان در برابر آن واکنش نشان می‌دهند.

·       یک بار دیگر رساله‌ی دوم پطرس باب 1 آیه 20 و باب 2 آیه 1  را با هم مرور می‌کنیم.

” و این را نخست بدانید که هیچ نبوت کتاب از تفسیر خود نبی نیست. زیرا که نبوت به اراده انسان هرگز آورده نشده، بلکه مردمان به روح القدس مجذوب شده، از جانب خدا سخن گفتند. 

لکن در میان قوم، انبیای کذبه نیز بودند،چنانکه در میان شما هم معلمان کذبه خواهند بود که بدعتهای مهلک را خفیه خواهند آورد و آن آقایی را که ایشان را خرید انکار خواهند نمود و هلاکت سریع را بر خود خواهند کشید.”

شما امروز، فردی را نمی‌یابید که مسیحی باشد و خداوند، مسیح عیسی را انکار کند. همه‌ی کلیساهای امروز، می‌گویند که به مسیح عیسی ایمان داریم. پس چرا پطرس می‌گوید آقایی را که ایشان را خرید؟

مسیح یک مسلمان را به خون خود نخرید، بلکه به طور خاص با کسانی صحبت می‌کند که ادعای ایمان به مسیح عیسی را دارند. پس به چه صورت مسیح را انکار می‌کنند؟ با رد کردن تجلی کلام در دوره‌ی خود.

در رساله‌ی عبرانیان، پولس می‌گوید: “از این رو پسر خدا را دوباره مصلوب می کنند.” اما امروز، عیسای انسان حضور ندارد که مصلوب شود. پس تاثیر کلام است که مصلوب می‌شود، زیرا عیسای دوران خود را نمی‌شناسند.

امروز، نگاه‌ها معطوف بر دو‌هزار سال پیش بر روی جلجتا است. ولی امروز خداوند بر روی صلیب جلجتا نیست. مسیح عیسی مرد، قیام کرد، به دست راست خدا صعود کرد و در ایام آخر با حضور شخصی خود درکلیسا ساکن شد، درست همانطوری که وعده داده بود.

حضور زنده‌ی خدا در ایام آخر است که انکار و رد می‌شود و مانند این می ماند که پسر خدا را مجدداً مصلوب می‌کنند، همانطور که در رساله‌ی عبرانیان وعده‌ی آن داده شده است. چرا؟ زیرا آنان سرکشی می‌کنند و بر تفاسیر شخصی خود اصرار می‌ورزند.

این تفاسیر شخصی آن‌ها است که باعث می‌شود با شرارت درباره‌ی حقیقت کلام صحبت کنند. چطور مسیح عیسی را می‌کشند؟ بر ضد کلام آشکار شده‌ی خدا و عیسای امروز صحبت می‌کنند و قوم را به سمت عیسی دیروز سوق می دهند.

همانطور که فریسیان، در دو‌هزار سال قبل، قوم را به سمت موسای دیروز برد. پیغامی که در صحرا به فریسیان داده شد. ولی از شناسایی و دیدن خدایی که در برابر آن ها حاضر بود، عاجز بودند، و چون او را نشناختند، بنابراین او را مصلوب کردند.

امروز هم، مسیح عیسی را نمی شناسند، زیرا کلام خدا را نمی شناسند و با تفاسیر شخصی خود خو گرفته اند. فریسی می‌گوید: “هنگامی که عیسای مسیح می‌آید، باید فریسی باشد.” پرزبیتری می‌گوید: “زمانی که عیسای مسیح می آید، باید پرزبتیری باشد”، باید باپتیست باشد، باید پروتستان باشد، باید یک پنطیکاستی باشد، باید یک کاتولیک باشد. اما هنگامی که آمد، نه بر طبق تفاسیر شخصی آن‌ها، بلکه بر طبق کلامی که وعده داده بود آمد. و چون ایشان او را نشناختند، مصلوبش کردند. امروز هم  او را نمی‌شناسند، زیرا الهیات مختص به خودشان را دارند، و این الهیات اجازه‌ی دیدن عیسای مسیح را به آنها نمی دهد پس او را مصلوب می‌کنند و شما را در جفا قرار می دهند.

هیچ بنده‌ای از ارباب خود بالاتر نیست. حال که با ارباب و سرور ما به این صورت رفتار کردند، با ما چه خواهند کرد؟ شاید حتی زندگی خوبی داشته باشند، اما ذات و جان آن‌ها از خدا نیست. ثمره ی زندگی آن‌ها از خدا نیست. چرا؟ زیرا که آن‌ها از دنیا هستند.

ذات شما، چیزی است که شما را کنترل و مدیریت می‌کند، و ذات  بی دینان هم آنها را به سمت نادرست سوق می‌دهد. ما داریم از دنیای بی‌دینان صحبت می‌کنیم و مجازاتی که خدا بر آنها قرار خواهد داد، در حالی که کتاب مقدس می‌گوید: “پسر یگانه‌ی خود را داد تا هر که به او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودان یابد.”

ولی یک لحظه صبر کنید. پطرس رسول گفت یک مجازات خواهد بود. و همچنین  در ادامه می‌گوید آنها مانند حیوانات غیر ناطق هستند. ما داریم از انبیاء صحبت می‌کنیم، زیرا انبیاء، تنها طریقی هستند که خدا، کلام خود را به وسیله ی آنها به قوم خود ابلاغ می‌کند.

قوم انتخاب کرد که از طریق یک نبی، کلام خدا را دریافت کند. (خروج باب 3 و باب 4 ). خدا در کوه سینا نازل شد و با قوم خود سخن گفت. اما قوم گفت:”ای موسی از این به بعد تو، با ما سخن بگو و ما خواهیم شنید. مبادا خدا سخن بگوید، بمیریم.” در عاموس باب 3 خداوند می گوید: “زیرا خداوند یهوه کاری  نمی‌کند، مگر اینکه سرّ خود را بر انبیاء مکشوف کند.” بنابراین ما انبیاء کذبه و انبیاء راستین را با هم داریم.

انبیاء کذبه هم می‌گویند که به کلام ایمان دارند ولی  تفاسیر شخصی را ابلاغ می‌کنند و در آن‌ها هیچ تجلی و تحقق نبوتی دیده نمی‌شود. اما انبیاء راستین همیشه با تحقق یک نبوت می‌آیند و خدا آن را آشکار می‌کند و زمانی‌که آشکار می‌کند توسط بسیاری از دنیای ایمانداران رد می شود، منفور می شود تا جایی که مصلوب میشود.

دقیقاً به همان صورتی که در خداوند ما عیسای مسیح اتفاق افتاد. کسی می‌تواند بگوید که فریسیان زندگی بدی داشتند؟ زیرا کلام خدا می‌گوید، اگر عدالت شما به عدالت فریسیان افزوده نشود، وارد ملکوت نخواهید شد. پس فریسیان زندگی خوبی داشتند. در یوحنا باب هشت می‌خوانیم که شما از پدر خودتان شیطانید.

·       بنابراین باید بدانیم که عیسای امروز کیست و آن را بشناسیم. از انبیاء صحبت کردیم. حیوانات غیر ناطقی که برای هلاکت متولد شدند. در اینجا صحبت از ذات حیوانی می‌شود که از خدا نیست. یک حیوان به شباهت خدا خلق نشده است و از خدا هم مولود نشده است. این چیزی است که انبیاء کذبه می باشند.

یک سوال اینجا مطرح می شود که آیا خدا جهان بی دینان و ظالمان را محبت می کند؟ بله . محبت خدا شامل حال همه می‌شود. زیرا که خدا، خدای محبت است.

·       سوال بعدی من از شما این است که چرا خدا در کلامش می‌گوید یعقوب را دوست داشتم ولی از عیسو متنفر بودم؟ زیرا عیسو از خدا نبود. عیسو از بی‌دینان بود، زندگی خوبی داشت، فرد خوبی بود، و تمام تلاشش این بود که به پدر خود خدمت کند. در حالی که یعقوب که به معنی حیله‌گر است، در ظاهر شخص خوبی به نظر نمی‌رسید تا جایی‌که دایی خود را فریب می‌دهد و نخست‌زادگی را نیز از برادر خود می‌گیرد.

اما خدا می‌گوید من یعقوب را دوست داشتم و از عیسو متنفر بودم. در اینجا یک تناقض و تضاد را در ظاهر می‌بینیم.

ولی عیسو از خدا نیست، زیرا زمانی‌که با کلام خدا مواجه می‌شود، راجع به حق نخست‌زادگی خود شکایت دارد و به یک کاسه‌ی آش نخست‌زادگی خود را می‌فروشد. چون از خدا نیست و جایگاه خدا را  نمی‌شناسد. اما یعقوب چون از خداست می‌داند که وارث چه چیزی است و می‌خواهد تا در آن جایگاه قرار بگیرد.

·       امروز هم در بین ما ممکن است این اتفاق واقع شود. به نظر شما، ذات عیسو با موعظه تغییر می‌کرد؟ آیا می‌شد کلام را به عیسو تعلیم داد تا بتواند تصمیم دیگری اتخاذ کند؟ موعظه هم نمی‌توانست عیسو را دگرگون کند زیرا که جایی برای خدا نداشت. همانطور که موعظه نتوانست قائن را تغییر دهد.

·       در یوحنا باب 3 آیه 16 صحبت از “هرکس و هر فردی” است.

خدا پسر یگانه‌ی خود را فرستاد تا هر فردی که به او ایمان بیاورد، نجات یابد. چه کسانی ایمان می‌آورند؟ انجیل برای همه موعظه می‌شود اما برای همه نیست. بلکه فقط برای پیش برگزیدگان بوده و آن‌ها هستند که به کلام خدا آمین خواهند گفت.

کلام خدا می‌گوید: “هیچ‌کس عیسی را خداوند نمی‌خواند مگر به روح‌القدس.” پس باید از پیش‌برگزیده شده باشد. امروز هم کسانی که به کلام خدا ایمان دارند، به این دلیل است که پیش از بیناد عالم در افکار خدا جای داشتند.

·       پیش‌برگزیدگان از صفات خدا هستند. از دنیا و ملکوت دنیا نیستند. آیا سقوط کردند؟ مسلماً سقوط کردند. زیرا به خاطر گناه اولیه، که آدم هم در آن سقوط کرد، پیش‌برگزیدگان نیز سقوط کردند. ولی خدا گفت: “من پسران و دختران خود را دوست می‌دارم زیرا که از مشخصات و حیات من هستند، پس یک راه نجات برای فرزندانم می‌یابم.”

آنها دختران و پسران سقوط کرده‌ی خدا بودند، ولی در نهایت فرزندان خدا محسوب می‌شدند. در یک خانواده، ممکن است چندین فرزند وجود داشته باشد، اما یکی از آنها فرزند ناصالح باشد.

·       اما فرزند بودن آن زیر سوال نخواهد رفت. تا زمانی‌که زنده است، فرزند خانواده به شمار می‌آید. این در مورد فرزندان خدا هم صدق می‌کند. ممکن است که فرزند خدا، در یک مسیر بی‌ایمانی حرکت کرده باشد، که همه‌ی ما نیز در این مسیر حرکت کردیم، ولی زمانی که به کلام خدا آمین می‌گوید، به این معنی است که همیشه فرزند خدا بوده و حیات خدا در وی ساکن بوده است و زمانی‌که کلام را می شنود، چون با ذات و حیات خدا هماهنگ بوده، کلام را می پذیرد و آمین می‌گوید.

·       ما همیشه فرزند بودیم، اما هنوز در جایگاه فرزندی خود قرار نگرفته بودیم. بنابراین آنها همیشه پسران و دختران خدا بودند. درون آنها ذاتی جای گرفته که وقتی کلام خدا را می‌شنوند به آن پاسخ می دهند و آن کلام را دوست می‌دارند و از آن بیزار نخواهند بود. فرزندان خدا به دنبال از بین بردن و بی اثر کردن کلام نخواهند بود، بلکه به آن ایمان خواهند داشت.پس اینجاست که یوحنا می‌گوید: “هر که ایمان آورد” نه اینکه همه. ولی همیشه باید مشخص کنیم که ایمان به چه چیز؟

ایمان به عیسی مسیح. حال عیسی مسیح چه کسی بود؟ عیسی مسیح کلمه‌ی آشکار و مجسم شده‌ی خدا بود. کلامی بود که به واسطه‌ی آن تمامی خلقت به انجام رسید.

·      “در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. چیزی از موجودات به غیر از به واسطه‌ی او یافت نشد و به وجود نیامد.” بنابراین در یوحنا باب 1 خدا به ما معرفی نمی‌شود، بلکه مشخصات کلمه به ما نشان داده می‌شود. عیسی کلمه مجسم شده‌ی خدا بود، در نتیجه ایمان به عیسی مسیح، حیات جاودانه به آنها می‌بخشد. این چیزی است که باید به آن ایمان داشته باشند، نه چند تفسیر شخصی از کتاب مقدس. سوال من این است که چطور ذریت مار می‌تواند نجات را دریافت کند در حالی که هرگز از خدا مولود نشده است؟

نجات یعنی بازخرید کردن. آنها هرگز از خدا نبوده‌اند، حال چگونه ممکن است به جایی برگردند که هیچ وقت از آنجا نبوده‌اند؟ کلام خدا در افسسیان، می‌گوید از این سبب زانو می زنم نزد خدا و پدر که هر خانواده‌ای در آسمان و زمین به نام او مسمی است.

کسانی که حیات خدا را دارند. ذریت مار، پیش‌برگزیده‌ی خدا نیست و نمی تواند نجات را دریافت کند، اگر می‌توانست، قائن نجات را دریافت می‌کرد. چرا؟ زیرا که مولود خدا نیست. خدا آنها را برای نجات محبت نمی کند زیرا که نمی‌توانند نجات را دریافت کنند. چون به جهان ظالمان و بی‌دینان تعلق دارند. و پطرس رسول آنها را حیوانات غیرناطق می خواند.

بسیاری می گویند چرا ما آنها را قضاوت می‌کنیم؟ ما نباید آنها را قضاوت کنیم زیرا که در جایگاه قضاوت نیستیم. ما نمی‌توانیم یوحنا 16:3 را تفسیر کنیم و بگوییم که این “هرکس” شخصی هست یا نه. ما می‌توانیم بین کار خوب و بد قضاوت کنیم، ولی هرگز نمی‌توانیم کسی را، در کلام و یا خارج از کلام قرار بدهیم و بررسی کنیم که آیا او نجات یافته است یا خیر.

·       ما باید فقط کلام آشکار شده‌ی خدا را موعظه کنیم که یک کلام اثبات شده است. و داوری توسط کلام انجام می‌شود، نه توسط ما. اگر کلام  راستین و آشکار شده را بشنویم یا از آن متنفر هستیم یا آن را دوست داریم. نمی‌توانیم هم تنفر داشته باشیم و هم دوست داشته باشیم به عبارت دیگر نمی‌توانیم یک سیاهِ سفید باشیم. ما نمی‌توانیم خدا و ممونّا (شیطان) را با هم داشته باشیم.

می بینیم، کسانی‌که کلام را دوست ندارند، بر ضد آن خواهند بود. این چیزی است که خداوند ما عیسی مسیح در انجیل گفته است. امروز هم این کلام را دوست ندارند، برضد آن می‌جنگند و کلام را مصلوب می‌کنند. و عیسی گفت: “متعجب نشوید وقتی که دنیا از شما نفرت داشت‌، زیرا قبل از اینکه از شما متنفر شود، از من (عیسی مسیح) متنفر بود.” آنها در زمان عیسی مسیح، هیچ دلیلی برای نفرت از عیسی مسیح نداشتند.

عیسی به آنها گفت برای چه مرا مصلوب می کنید؟ به خاطر اعمالم؟ به جهت اینکه بیماران شما را شفا دادم؟ با پنج نان و دو ماهی به پانزده‌هزار نفر خوراک رساندم؟ مردگان را زنده کردم؟ آنها در جواب گفتند به خاطر اعمال تو، مصلوبت نمی‌کنیم، بلکه به خاطر کلامی که موعظه می‌کنی و خود را خدا می دانی.

در آن‌زمان عیسی مسیح، تجلی خدا بود. خدای آشکار شده بود. به هرحال آنها به خاطر کلامی که عیسی مسیح موعظه می‌کرد نفرت خود را نشان دادند. عیسی مسیح فرمود: “اگر از جسم من نخورید و از خون من ننوشید، حیات ابدی را نخواهید یافت.” همه از کنار او رفتند. از شاگردانش پرسید: “شما نمی خواهید بروید؟” شاگردانش گفتند: “کلمات و حیات جاودانه، نزد تو هست و بس.” آنها نمی‌دانستند که مسیح عیسی چه می‌گوید، اما این را می‌دانستند که بی اساس و مهمل صحبت نمی‌کند.

کلام خدا، بی پایه نیست و باید در سادگی با کلام، حرکت کنیم. عیسی گفت: “جهان برگزیدگان  خود را دوست دارد.” بی‌دینان از کلام متنفرند و این باعث می‌شود که کلام را بی اثر کنند.آنها با عیسی نبودند، بلکه بر ضد عیسی بودند. این مخالفت به تنفر تبدیل شد تا جایی که عیسی مسیح را مصلوب کردند. حالا امروز می توانیم این تصویر را کامل ببینیم؟

مردی که حقیقت کلام را به بی دینان گفت، بر ضد او شدند و او را کشتند. صحبت من، مربوط به دوره ی پسر بودن عیسای مسیح است. لوقا باب 17 آیه 30 این پیغام را داد که در این ایام ( مانند ایام نوح و لوط که خدا داوری را انجام داد) وقتی که پسر انسان اشکار شود، دوباره تاثیر حقیقت را از بین می برند. به چه صورت؟ بر ضد حقیقت آشکار شده صحبت می‌کنند.

نبود محبت برای کلام خدا، آنها را به سمتی می برد که از کلام نفرت پیدا کنند و وقوع آن دیده می‌شود. دنیای بی‌ایمان بر ضد حضور خدای آشکار شده، بوده، هست و خواهد بود و این تغییرناپذیر است.

پطرس رسول در رساله‌ی خود به ما می‌گوید که خدا داوری خواهد کرد. همانطور که در ایام نوح و لوط داوری کرد. و این بعد از زمانی است که ایلیای نبی فرستاده شده باشد، زیرا ایلیا می‌آید تا دل پدران را به سمت پسران  برگرداند، مبادا خدا بیاید و زمین را لعنت کند.

همه‌ی ما می‌دانیم، در زمان خداوند ما مسیح عیسی و دوره‌ی پسری به عنوان یک انسان، مصلوب شدن انجام شد. ولی امروز، در زمان ما، از دوره‌ی پسری به دوره‌ی روح القدس رسیدیم که همان خداست در شکل روح و به این صورت است که، آن‌ها  دوباره پسر خدا را مصلوب می‌کنند.

در عبرانیان باب 6 آیه  4 تا 6 خوانیم .

” زیرا آنانی که یک بار منور گشتند و لذت عطای سماوی را چشیدند و شریک روح القدس گردیدند و لذت کلام نیکوی خدا و قوات عالم آینده را چشیدند، اگر بیفتند، محال است که ایشان را بار دیگر برای توبه تازه سازند، در حالتی که پسر خدا را برای خود باز مصلوب می کنند و او را بی حرمت می سازند.”

توبه، از طریق کلام است که میسّر می‌شود. ولی آنها دوباره کلام را مصلوب می‌کنند. پس امکان توبه برای آنها وجود ندارد. پولس می‌گوید که آنها، عیسای انسان را در آن دوره مصلوب نمی‌کنند زیرا که عیسی مسیح جلال یافته و به دست راست قوّت خدا نشسته است و دست آنها به عیسای انسان نمی‌رسد، پس چه کسی را می‌خواهند مصلوب کنند؟

 آنها هیأت عروسِ پسر خدا را مصلوب می‌کنند. با از بین بردن تاثیر کلام در بین قوم. کلامی که با تفاسیر شخصی آنها در تضاد می‌باشد. هیأت عروس پسر خدا که بدن روحانی (نه جسمانی) مسیح است مصلوب می شود.

چطور ممکن است که روح مصلوب شود؟ روح را مانند یک بدن جسمانی نمی‌توان مصلوب کرد. بنابراین آنها کلام را مصلوب می‌کنند که منشاء روح و حیات است. به چه صورت؟ با انکار کردن کلام. چطور انکار می‌کنند؟ با صحبت کردن بر ضد کلام. این همان چیزی است که در دوم پطرس آمده است. آنها از کلام بیزار خواهند بود. زیرا کلام را دوست ندارند و شما کسانی‌که کلام را دوست ندارند خواهید دید، همانطور که در گذشته دیدید.

یهودی‌ها هم به کتاب‌مقدّس ایمان داشتند ولی به مرجعیت و قطعیت کلام بود که ایمان نداشتند. یهودیان تفاسیر فرقه‌ی فریسی،کاتبان و فرقه‌های دیگر را قبول داشتند.

·       امروز هم به همین منوال است که آنها کلام را قبول دارند ولی مرجعیت کلام قابل قبول آنها نمی‌باشد. هیچ کس داور نیست، ولی بسیاری از افراد خادمین خود را به داوری می‌کشانند که این عمل پسندیده نیست، زیرا کلام است که باید داوری کند. افراد راجع به کلیساها و فرقه‌های دیگر سوال می‌کنند. این درست نیست.

توجه داشته باشید که در هیچ زمان راجع به یک خادم و یک ایماندار اظهار نظر نکنید زیرا که کلام می‌گوید: “چوبی که در چشم خود هست را نمی بینید ولی خاری را که در چشم برادرنتان هست را می بینید.”

ما در جایگاه و موقعیت داوری نیستیم و نمی توانیم بگوییم که نجات شامل حال چه کسی هست و شامل حال چه کسی نیست. اما ما می‌توانیم بگوییم که چه عملی پسندیده و چه عملی  نکوهیده می‌باشد. همیشه این را به یاد داشته باشیم، که انجیل در جمع ما، یک مخاطب بیشتر ندارد و آن یک شخص ایماندار است.

·       زندگی ایمانی افراد به یکدیگر مربوط نمی‌شود و این خود فرد است که مسئول زندگی ایمانی خویش است، زیرا که شخص در حضور خداوند می‌ایستد و پاسخگو می‌باشد. بنابراین قضاوت درباره‌ی افراد پسندیده نیست.

زمانی‌که مسیح عیسی پرسید: “مردم مرا که پسر انسان هستم که می دانند؟” بعضی افراد گفتند ارمیا، بعضی ایلیا و بعضی گفتند انبیای پیشین. اما مسیح عیسی گفت: “شما مرا که می دانید؟” پطرس در جواب گفت: “تو هستی مسیح، پسر خدای زنده.”

در اینجا سوال من از شما این است که به نظر شما، یهودای اسخریوطی مکاشفه ی پسر انسان را می‌دانست؟ بله. یهودا به حدی در جلسات عیسی مسیح بود، و بقدری تعلیم گرفته بود، که بداند مکاشفه‌ی پسرانسان چیست. زیرا شهادت پطرس رسول را دیده بود.

·       اما یک تفاوتی بین پطرس و یهودا دیده می‌شد. پطرس یک مکاشفه داشت، ولی یهودا یک معلومات و دانش فکری داشت. زمانی که پطرس می‌گوید، تو هستی مسیح، پسر خدای زنده این فرض را داشت، که یهودای اسخریوطی هم می‌داند که مسیح، پسر زنده‌ی خداست، زیرا در تمامی جلساتی که پطرس شرکت داشت، یهودای اسخریوطی هم حضور داشت.

·       یهودا هم، جزء هفتاد نفری بود که مانند پطرس، بیماران را شفا داد و مردگان را زنده کرد. بنابراین، یهودا می‌دانست که مسیح، پسر خدای زنده است ولی مکاشفه‌ی آن را دریافت نکرده بود. امروز هم در دنیای بی‌دینان به همین صورت می‌باشد، که اگر مکاشفه‌ی کلام را دریافت کرده بودند، هیچ‌گاه آن‌را رد نمی‌کردند.

·       برخی به دنبال آیات کلام می‌روند تا به اثبات آن برسند، برخی دیگر از کلام فاصله می‌گیرند. ولی چرا باید کسی از آن چیزی که  ابواب جهنم  بر آن استیلاء نخواهد یافت فاصله بگیرد؟ زیرا که در مکاشفه‌ی پسر انسان بود که مسیح گفت کلیسای خود را بر آن بنا خواهم کرد و ابواب جهنم بر آن استیلاء نخواهند یافت.

وقتی از مکاشفه‌ی پسر انسان فاصله بگیرید، چیزی غیر از موت باقی نمی ماند. چطور می‌توانند از تمام پُری الوهیت، از شکل جسم، در روح فاصله بگیرند؟ زیرا که آنها مکاشفه را دریافت نکردند و بر ضد آن می‌شوند. ممکن است بسیاری از افراد در جلسات کلیسایی حاضر شوند و کلام را بشنوند ولی هیچ کس نمی‌تواند برای دریافت مکاشفه به آنها کمک کند.

سوال اینجاست که آیا منِ نوعی این مکاشفه را دارم یا فقط به صورت منطقی می‌دانم که این مکاشفه چیست؟ تک تک ما مکاشفه‌ی متی باب 16 را داریم؟

دریافت مکاشفه یا عدم دریافت آن، در زندگی تک تک ما مشخص می شود. در دوران پطرس و یهودا هم آشکار شد. در اعتراف پطرس اشکار شد که، تو هستی مسیح، پسر خدای زنده، و پطرس می‌دانست که این به چه معنی می‌باشد. ولی یهودا نمی‌دانست، فقط شنیده و حفظ کرده بود. زیرا که او فاقد جنبه‌ی الهی بود و بخاطر همین دانش یهودا در این مورد، تأثیری بر  زندگی وی نداشت و در نتیجه یهودا به عقب برگشت.

·       با هم رساله‌ی اول یوحنا باب4  آیات 1 تا 6 را بررسی می کنیم.

” ای حبیبان، هر روح را قبول مکنید بلکه روح ها را بیازمایید که از خدا هستند یا نه. زیرا که انبیای کذبه‌ی بسیار به جهان بیرون رفته اند. به این روح ، خدا را می شناسیم: هر روحی که به عیسی مسیح مجسم شده اقرار نماید از خداست ، و هر روحی که عیسی مسیح مجسم شده را انکار کند، از خدا نیست. و این است روح دجّال که شنیده اید که او می آید و الان هم در جهان است. ای فرزندان شما از خداهستید و بر ایشان غلبه یافته اید زیرا او که در شماست، بزگتر است از آنکه در جهان است. ایشان از دنیا هستند از این جهت سخنان دنیوی می گویند و دنیا ایشان را می شنود. ما از خدا هستیم و هرکه خدا ر ا می شناسد ما را می شنود و آنکه از خدا نیست ما را نمی شنود. روح حقّ و روح ضلالت را از این تمییز می دهیم.”            

بنابراین، به وضوح جهانی را که نسبت ما نفرت دارد می بینیم. یوحنا رسولِ محبت است. شاید گمان کنید که یوحنا فرد مغروری است. ولی اینطور نیست زیرا که یوحنا یک اعتراف ساده را بیان می‌کند و می‌گوید این کلام آشکار شده است و هرکس آن را شنید از خداست و هر کس نشنود از خدا نیست.

چند لحظه‌ای با هم دعا می‌کنیم. پدر آسمانی، خداوند زنده، سرورم تو را شکر می‌کنم و می‌خواهم که آن بذری را که کاشته شد، تو به روح قدوس خود آبیاری کنی تا بلکه کلام ثمره‌ی نه سی و شصت، بلکه صد را بیاورد. خداوندا کمکمان کن تا متوجه شویم از کدام جهان هستیم و جهان بی‌دینان را بشناسیم و تشخیص دهیم زیرا در آن هنگام است که هر اتفاقی واقع شود، منشاء آن را می‌دانیم و می‌دانیم که باید به این صورت اتفاق بیفتد. خداوندا افتادن کسی ما را مأیوس نمی‌کند، بلکه ما با کلام آشکار شده‌ی تو همگامخواهیم شد، و پیش خواهیم رفت. به نام عیسی مسیح ، تک تک عزیرانم را بدست بگیر زیرا که در نام عیسی از تو می طلبیم. 

آمین.