ربوده شدن
- The Rapture
- 4 دسامبر 1965 – یوما، آریزونا
- 65-1204
- 1 ساعت و 42 دقیقه
- ویرایش اول فارسی
1- باعث افتخار است که یکبار دیگر به این منطقه، یعنی یوما دعوت شدیم. آخرین بار اوقات خوبی را در اینجا داشتیم و زمانیکه مطّلع شدم بار دیگر به اینجا باز میگردیم، از اینکه میتوانم شهادتها و اظهارات خوب را از شما بشنوم و شاهد رشد شما باشم، بسیار خشنود شدم.
2- بیلی به من گفت که برادری از لاس وگاس را دیده است که از ما خواسته تا در آن منطقه جلسهای داشته باشیم. او گفته که ما میتوانیم ژانویه در آنجا جلسهای داشته باشیم. یعنی بلافاصله پس از پایان جلسات در اینجا و قبل از برگزاری جلسات در فونیکس. میدانید که ما همیشه میخواستیم در لاس وگاس جلساتی را داشته باشیم.
به گمانم برادر آرت ویلسون مدّتها قبل به آنجا نقل مکان کرد و شاید هنوز هم آنجا باشد. او همیشه از من میخواست که به آنجا بروم. من، او و خواهر ویلسون فرصت این کار را پیدا نمیکردم. شاید این فرصت خوبی باشد که به نزد آنها بروم.
3- شما کافی است که با بیلی پل یا برادر بردرز هماهنگ کنید. فکر میکنم او جایی همین جاها باشد. یک نفر به من گفت که برادر روی اینجاست، برادر پیری برادر لی و یا هر یک از آنها با شما هماهنگ میکنند. فقط تاریخ آمدن ما را به ایشان اطلاع دهید.
4- مدّتی پیش تعدادی از خادمین را در اینجا دیدم و از آشنایی با برادرانم خوشحالم. ایکاش فرصت داشتم تا با شما به منزل بیایم، چون میدانم که شما بهترین آشپز کشور را دارید. بسیار خوب.
5- راستش امشب برادر پیری دو کار بر ضد خودش انجام داد. یکی از آنها قطع کردن آن میکروفون بود که، برادر پیری! شما بابت آن مقصر شناخته شدید. البته من واقعاً فکر نمیکنم که شما مقصر بوده باشید. امّا شما… یک نفر داشت آن را برای صحبت تنظیم میکرد. حقیقتاً میکروفون خوبی بود.
6- بعد از آن برای شام بیرون رفت و داشت صحبت میکرد. به برادر کالینز و دیگران میگفت: “شام خوب بود.” میگفت: “امّا به شما میگویم آن مرد سرآشپز باید اسپانیایی یا مکزیکی یا چیزی شبیه این باشد. این تندترین فلفلی بود که تابحال در عمرم چشیدهام.” همینطور که صحبت میکرد به مردی گفت میخواهم با سرآشپز صحبت کنم.
و آن مرد گفت: “من سرآشپز هستم.” [صدای خندهی جمعیّت]
7- برای شما، این مثل تگزاس است. بعد از مدّتی ما او را مستقیماً به آریزونا خواهیم برد. اینطور نیست؟ البته اگر در کنار ما بماند.
8- واقعاً بودن در اینجا خوب است و این نکات هم جوک نیست بلکه فقط یک شوخ طبعی است. خود خداوند هم حس شوخ طبعی داشت، میدانید. او گفت: “هیرودیس، برو به آن روباه بگو که امروز دیوها را اخراج میکنم و فردا کامل خواهم شد.” پس او هم یک حس شوخ طبعی داشت. گمان نمیکنم که این حس شوخ طبعی باعث آزار ما بشود.
9- الآن دیر وقت است و من، من معمولاً در حدود چهار ساعت موعظه میکنم. با توجّه به تواضع برادران و خواهران در این منطقه، امشب این روال را کنار میگذاریم و فقط … به تری گفتم، گفتم…
او گفت: “چطور است یک نوار دو ساعته را ضبط کنیم؟”
10- گفتم: “نه، تری! این یک ضیافت است.” و گفتم: “فقط در حدود سی یا چهل دقیقه در مورد موضوعی با مردم صحبت میکنم.” این کاری است که سعی میکنم انجام دهم.
11- زمانیکه یک پسر بچّه بودم، مردم مجبور بودند برای گوش دادن به من، بیرون بیایند. چون من یک واعظ کوچک بودم، یک پسر بچّه، یک جوانک. آنها میگفتند: “خوب، بیلی برانهام! میدانی، تو فقط یک پسر بچّه هستی که به مدرسه نرفته و تحصیلاتی هم نداری.” آنها باید میآمدند و به کلمات شکستهی من با آن انگلیسی که با لهجهی کنتاکی صحبت میکردم، گوش میدادند. به تپق زدنها و…
مثل یکی از جلساتی که مدّتها پیش در اینجا داشتیم. جماعت گفتند: “سرپا میایستیم و سرود ملّی را با هم میخوانیم.”
12- من ایستادم و گفتم: “برای کنتاکی وطن من” [صدای خندهی جمعیّت] این تنها جایی بود که من میشناختم و تا جاییکه میدانستم این برای من تنها سرود ملّی محسوب میشد و به آن اهمیّت میدادم.
13- حال، وقتی مسنتر میشوید، بهرحال، زمانیکه او وارد میشود، شما باید چیزی بیش از آن داشته باشید. میبینید؟ ما… پولس میگفت: “زمانیکه طفل بودم، چون طفل رفتار میکردم و مثل یک طفل حرف میزدم. شما مثل یک طفل عمل میکنید.” امّا همانطور که سن شما بالا میرود از زمانیکه اوّلین قدمهای خود را بر زمین میگذارید، تاتی تاتی میکنید، زمین میخورید و بلند میشوید و دوباره تلاش میکنید. سپس، بعد از مدّتی میتوانید در یک خط مستقیم حرکت کنید. و این کاری است که ما بعنوان سربازان صلیب باید انجام دهیم. حال زمان آن است که در یک خط مستقیم در آن بزرگراه به سمت جلال گام برداریم.
14- ایمان دارم که در آخرین لحظات از تاریخ این دنیا زندگی میکنیم. حقیقتاً اعتقاد دارم که آمدن خداوند نزدیکتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم. پس اکنون میخواهم حدود سی یا چهل دقیقه از وقت شما را بگیرم و توجّه شما را به بخشی از کتابمقدّس جلب کنم که قصد دارم بعنوان متن امشب استفاده کنم و به بخشهای دیگر ارجاع دهم.
در منزل نشسته بودم و داشتم به این مطلب فکر میکردم. با خود فکر کردم: “خوب، من که نمیخواهم در مورد تمام این بخش صحبت کنم، تنها بخشی از آن را برمیدارم و برای جلسات کوتاه، مثل جلسهای که امشب داریم از آن استفاده میکنم.” میخواهم تا شما کتاب مزامیر را باز میکنید، چیزی به شما بگویم. اوّلین… میخواهم پنج آیه اوّل از مزمور 27 را بخوانم.
15- تمایل دارم تا این را در رابطه با این تاجران انجیل تام بگویم.
برادر من پیری داشت در مورد کتابها و… صحبت میکرد، کتابهای جدیدی که آنها تهیّه کردهاند. چند نفر در اینجا زمانیکه ما اینجا و در فونیکس موعظهای به عنوان آقا، ساعت چند است؟ را ضبط کردیم بخاطر میآورند؟ آن، ابتدای آن کتاب بود، میدانید، حال این به وقوع پیوسته است.
16- اثباتهای ماوراءالطبیعهی زیادی از کلام مکتوب خدا، از این زمان، وجود دارد که بخاطر بعضی امور به ما نزدیک نمیشودند. ما فقط… این خیلی واقعی است. اموری که شما… شاید دانستن اینکه حقیقتاً چه چیزهایی در حال رخ دادن است باعث بهت شما بشود. خیلی از شما، شاید بشنوید که این مردان برمیخیزند و اظهاراتی را در مورد «پیغام این زمان» بیان میدارند. آنچه که آنها در حال رسیدن به آن هستند، وعدهی خدا برای این زمان است، که وعده داد چه کاری انجام میدهد و ما او را میبینیم که بصورت کتابمقدّسی اثبات میکند که دقیقاً همان کاری را که وعده داده بود، به این طریق عملی میسازد. هر بار پیشگویی درست و کامل انجام میشود؛ زیرا این خدا است که این را میگوید.
17- اگر یک انسان، مهم نیست که چه کسی باشد، بخواهد چنین پیشگویی را انجام دهد، شانس درست بودن آن، یک در ده میلیون است و بعد، جاییکه این امر باید رخ دهد نیز احتمال درستی آن یک در صد میلیون است.
و بعد میرسیم به زمان تحقّق و به همین صورت طریقی که باید انجام شود و آنچه که باید رخ دهد و غیره، این فراتر از یک حدس و گمان است. ما زمانی این را بصورت کامل میبینیم که هربار و هرکدام دقیقاً آنطور که گفته شده است رخ میدهد. پس این خداست.
و بعد ما به کتابمقدّس مراجعه میکنیم. شاید برای ما عجیب باشد، امّا بدون اینکه حتّی بدانیم باید به کجا نگاه کنیم، به کتابمقدّس مراجعه میکنیم و روحالقدس تمام کلام را در نظر ما آورده و آن را کنار هم میگذارد و تصویری میسازد که به ما نشان میدهد ما در چه زمانی زندگی میکنیم.
18- ما، ما در یک کنج هستیم. وقتی یک معمار با آجر خود، کنج را مشخص میکند، همه چیز ساده میشود. دیگران آجرهای خود را مانند او و در یک ردیف قرار میدهند. مثل شروع شدن یک فرقهی خاص، و شروع به پخش شدن در آن ردیف میکنند. درست است. امّا زمانیکه به دور آنها میرسید، جایی است که باید برگشته و از راه دیگری بروید.
حال، خدا در حال ساخت یک دیوار نیست. او در حال ساخت یک خانه است. میبینید؟ و در این خانه تعداد زیادی… وجود دارد. هرکس میتواند به نوبهی خود تلاش کند، امّا این تلاش باید بر اساس نقشهی از پیش تعیین شده باشد. اگر چنین نباشد باید بنا تخریب شود.
19- پس ما، ما خدا را بخاطر نیکوییش ستایش میکنیم و دوستی با شما مردم و درهای بازی که خدا توسط این تاجران به ما داده است. من همیشه اعلام کردهام که… که به مردمی که در فرقهها هستند اعتقاد دارم. امّا برای تشویق و ترغیب آنها زمان زیادی ندارم، زیرا هریک از آنها حصاری به دور خود کشیدهاند.
20- این درست مثل گفتهی برادر دیوید بود، میدانید، او اردک پرورش میدهد، شما میدانید که اردکها معمولاً بصورت گروهی حرکت میکنند. امّا این اردکها چون در حصار بودند، قادر به اینکار نبودند. او تعریف میکرد که یکبار آب رودخانه بالا آمد و زمانیکه آب به اندازهی کافی بالا آمد، آنها از فنس خارج شده و توانستند در کنار هم بر روی آب شناور شوند.
من، من فکر میکنم این کاری است که باید انجام داد. آب دارد بالا میآید و ما باید از حصار خارج شویم و با یکدیگر در رفاقت باشیم و محبّت حقیقی مسیح را در قلب خود داشته باشیم. متوجه میشوید؟
21- این انجمن تاجران انجیل تام برای من مانند یک واحه بوده است. چون خیلی اوقات… برادرانی دارم، برادران خوب، فکر میکنم از تمام فرقههایی که تابحال ملاقات کردهام. پرزبیتریها، لوتریها، باپتیستها، پنطیکاستیها، تمام دستههای پنطیکاستی، کلیسای خدا، ناصریها و… برادرانی خوب در همه جا. امّا آنها در بسیاری از اوقات نمیتوانند من را در اجتماع خود بپذیرند. میبینید؟ چون، نه به این دلیل که ایمان ندارند، بلکه این عمل ممکن است باعث اخراج آنها از فرقهشان بشود.
22- چند وقت پیش برادر متدیستی را در اینجا ملاقات کردم. یک انسان خوب، او داشت مطلبی در مورد شفا مینوشت و برای یک گفتگو نزد من آمد. ما نشستیم و با هم مدّتی صحبت کردیم. او میگفت: “برادر برانهام؟ تنها ایرادی که در شما یافتم، این بود که شما بیشتر وقت خود را با پنطیکاستیها میگذرانید.”
گفتم: “خوب، بگذارید کلیسای متدیست هم حامی من باشد و من به آنجا خواهم آمد.”
این فرق میکرد. میبینید؟ او، او گفت: “خوب، خوب من که نمایندهی کلیسای متدیست نیستم. من تنها یک عضو کلیسای متدیست هستم.”
23- گفتم: “همین است. میبینید؟ تنها آنها هستند. یعنی پنطیکاستیها تنها کسانی هستند که درهای خود را گشودهاند، و آنجا جایی است که من میتوانم وارد بشوم. همانطور اگر خیلیهای دیگر درهای خود را باز کنند ما آمادهی وارد شدن هستیم.”
مثل مکاشفه باب سوّم که میگوید: “اینک بر در ایستاده میکوبم؛ اگر کسی آواز مرا بشنود و در را باز کند، به نزد او در خواهم آمد و با وی شام خواهم خورد و او نیز با من.” و آن عیسی بود. همهی ما میدانیم که آن عیسی بود و او کلمه است. درست است. او کلمه است.
24- پس بنابراین، تاجران انجیل تام، مثل یک واحه عمل کردهاند، تا ما بتوانیم گرد هم جمع شویم. هیچ کلیسایی حامی آن نیست. همهی آنها باهم، ما مردان خارج از کلیساها، در سرتاسر دنیا و در همه جا جمع میشویم و با هم دوستی داریم.
25- من به تأسیس شعبههای زیادی از انجمن تاجران انجیل تام در سرتاسر دنیا کمک کردهام و بابت این فرصتی که به من داده شده است، شکرگزار هستم. تاجران حامی این حرکت هستند و تمام کلیساها تمایل دارند که بیایند.
ولی من هرگز تلاش نمیکنم تا کسی را از کلیسایش بیرون بکشم. در هر کلیسایی که هستید باقی بمانید و نور را پخش کنید. میبینید؟ یک مسیحی واقعی باشید و شبان شما قدردان شما خواهد بود.
یک مقدّس واقعی و وفادار، هر انسانی که به خدا ایمان داشته باشد قدردان چنین فردی خواهد بود. بله!
26- از برادرم و همسرش در اینجا و این شعبه، برای این فرصت سپاسگذارم. امیدوارم که این شعبه رشد کند و برکت خداوند با آن باشد و ابزاری باشد در دست خداوند، برای نجات صدها و صدها نفر از مردم، قبل از آمدن خداوند.
27- حال نگاهی میکنیم به کتاب مزامیر. تمایل دارم تا مدّت کوتاهی را در مورد یک موضوع واقعاً عجیب صحبت کنم. آیاتی را نیز در این مورد یادداشت کردهام. البته تصوّر میکردم که امشب در مورد موضوع دیگری صحبت کنم. با توجّه به کمبود وقت و اینکه نمیخواهم خیلی وقت شما را بگیرم، موضوع دیگری را انتخاب کردم. امشب میخواهم در مورد موضوع «ربوده شدن» صحبت کنم.
28- ما به ربوده شدن که رخ خواهد داد، ایمان داریم. تمام مسیحیان به آن ایمان دارند. همهی خوانندگان کتابمقدّس ایمان دارند، که ربوده شدن در پیش خواهد بود.
29- حال برای خواندن چند پس زمینه، مزمور 25 را با هم میخوانیم. معذرت میخواهم، مزمور 27 آیات اوّل تا پنجم:
“1 خداوند نور و نجات من است؛ از که بترسم؟ خداوند ملجای جان من است؛ از که هراسان شوم؟ 2 چون شریران به من نزدیک آمدند تا گوشت مرا بخورند، یعنی خصمان و دشمنانم، ایشان لغزیدند و افتادند. 3 اگر لشگری بر من فرود آید، دلم نخواهد ترسید. اگر جنگ بر من برپا شود، در این نیز اطمینان خواهم داشت. 4 یک چیز از خداوند خواستم و آن را خواهم طلبید: که تمام ایّام عمرم در خانهی خداوند ساکن باشم تا جمال خداوند را مشاهده کنم و در هیکل او تفکّر نمایم. 5 زیرا که در روز بلا مرا در سایبان خود نهفته، در خیمهی خود مرا مخفی خواهد داشت و مرا بر صخره بلند خواهد ساخت.”
خدا برکت خود را بر خواندن کلام خویش بیفزاید.
30- شاید بعضی از شما مسیری متفاوت از آنچه که من برگزیدم، را برگزیده باشید. امّا چند نفر از شما در اینجا به این تعلیم کتابمقدّس که یک ربوده شدن در کلیسا خواهیم داشت، ایمان دارند؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] بله، کاملاً درست است. شما چه پنطیکاستی باشید، چه متدیست، باپتیست، پرزبیتری و یا هرچیز دیگر که باشید، یک ربوده شدن وجود رخ خواهد داد.
31- من به آن چیزی که میگویم، فکر میکنم. من، من نمیخواهم فقط بیایم این بالا و چیزی را بگویم که احساس کنم باعث خشنودی مردم میشود. میخواهم وقتی به این بالا میآیم، چیزی را بگویم که احساس میکنم برای گفتن آن هدایت شدهام، چیزی که میتواند به شما کمک کند. چیزی که اگر مسیحی هستید، بتواند شما را تا تجربه با خدا جلو ببرد. و اگر مسیحی نیستید، باعث شود از خودتان خجالت بکشید و یک مسیحی باشید. این هدفی است که همیشه تلاش کردهام تا افکارم را براساس آن قرار بدهم. همانگونه که خدا هدایتم کند.
32- در مورد چنین داکترینهایی که در زمان آخر استهزا خواهد شد، به ما هشدار داده شده است. اگر بخواهید، فقط چند لحظه آن را با هم میخوانیم. این مطلب در دوّم پطرس باب سوّم آمده است. باب 3 آیات 3 و 4 را با هم میخوانیم تا ببینیم که آیا به این صورت هست یا نه:
“3 و نخست این را میدانید که در ایّام آخر مستهزئین با استهزا ظاهر خواهند شد که بر وفق شهوات خود رفتار نموده، 4 خواهند گفت: کجاست وعدهی آمدن او؟ زیرا از زمانی که پدران به خواب رفتند، همه چیز به همینطوری که از ابتدای آفرینش بود، باقی است. 5 زیرا که ایشان عمداً از این غافل هستند که به کلام خدا آسمانها از قدیم بود و زمین از آب و به آب قائم گردید. 6 و به این هردو، عالمی که آن وقت بود در آب غرق شده، هلاک گشت.”
33- و حال این را میبینیم، دلیل اینکه این موضوع برجسته شده، این است که: “زیرا در ایّام آخر این مستهزئین خواهند آمد و اینها را خواهند گفت.” میبینید؟ این پیشگویی شده است. دلیل رفتارهایی که مردم در این دوران دارند. چرا شما منتظر چنین رفتارهایی هستید؟ چون کتابمقدّس این را گفته است. “در ایّام آخر، مردمان خودپرست خواهند بود و طمّاع و لاف زن و متکبّر و بدگو و نامطیع والدین و ناسپاس و ناپاک و بیالفت و غیبگو و ناپرهیز و بیمروّت و متنفّر از نیکویی و خیانت کار و تند مزاج و مغرور، که عشرت را بیشتر از خدا دوست میدارند، که صورت دینداری دارند، لیکن قوّت آن را انکار میکنند.” آیا میتوانیم دنبال مقلّدان حقیقت بگردیم؟ مطمئناً.
34- زمانیکه موسی تنها با چوبی در دست و درحالیکه خدا با او بود، برای نجات بنی اسرائیل به مصر رفت، یک معجزه انجام داد. و بعد از او مقلّدین آمدند، و همان کارهایی را انجام دادند که او میکرد. می بینید؟ آنها بعد از این که او آمد، آمدند. آنها به آنجا آمدند، چون داشتند همان کارهایی را میکردند که او کرده بود و آنها را تقلید میکردند. این را میبینیم.
حال شما میگویید: “خوب، این در زمان موسی بود.”
امّا همین کتابمقدّس میگوید که آنها دوباره در ایّام آخر خواهند آمد و همچنان که ینیس و یمبریس با موسی مقاومت کردند، ایشان نیز با راستی مقاومت میکنند که مردم فاسدالعقل و مردود از ایمان هستند. میبینید؟ در همه چیز تقلید میکنند، تا مردم را سردرگم کنند.
35- این ربوده شدن که به وقوع خواهد پیوست، و هر کاری که خدا در مسیر کلام خویش دارد، همیشه چیزی است که برای خروج از آشفتگی و سردرگمی میباشد. و این آشفتگی هدف شیطان میباشد.
36- همانگونه که این برادر ما که اهل لاس وگاس است، گفت… شیطان گفت که این جهان قلمرو اوست و، و …
می دانم که شیطان خدای این جهان است. هر امّتی زیر آسمان توسط او کنترل میشود. دقیقاً. این جهان به شیطان تعلّق دارد، امّا عیسی بر آن مسلّط خواهد شد. یک روز او دنیا را به عیسی پیشکش نمود، امّا او این پیشکش را رد کرد؛ زیرا میدانست که در ایّام آتی وارث آن خواهد بود.
37- قبل از اینکه جلوتر برویم، برای چند لحظه کلمهای را مدّ نظر قرار بدهیم، «مستهزئین».
حدود دو هفتهی پیش در توکسان داشتم روزنامه را مطالعه میکردم. مطلبی نوشته بود در مورد اینکه در انگلستان چند نفر انگلیسی مطالبی را گفتهاند. این تیتر اصلی روزنامه بود که مصلوب شدن خداوند ما عیسی مسیح، یک داستان ساخته شده به دست عیسی و پیلاطوس بوده است. زیرا او میخواست… میخواست تا کسی باشد. هیچ راهی برای تکذیب آن وجود ندارد، زیرا هر چیزی که به خدا مربوط میشود، از طریق ایمان دریافت میشود. ما باید به آن ایمان داشته باشیم. و بعد با شرح جزئیات این داستان، مطلب را ادامه داده بود.
38- مدّتی قبل در بین این امّت بزرگ، در لندن، در انگلستان، جاییکه چارلز و جان وسلی، و بسیاری از آن واعظین بزرگ دوران در همه جا و تمام نقاط، انجیل را آنجا موعظه کردند، آنها پیغام دوران خویش را رد نمودند و ببینید که امروز چه هستند.
آنجا جایی است که برادر ویلیامز و سایرین، امشب در آنجا هستند. این یکی از خوارشدهترین کشورهای دنیاست. من در سرتاسر دنیا سفر کردهام ولی هیچ کشوری را به انحطاط انگلستان ندیدهام.
بیلی گراهام هم با من هم عقیده بود و همین را میگفت. او مجبور بود که همسر خود را از پارکها دور نگه دارد. چطور اعمال بین زن و مرد در ملاء عام و در پارکها جریان دارد. هرگز چیزی را به اندازهی آنچه که در زمان اقامتم در انگلستان دیدم، ندیده بودم که اینگونه قلب انسان را به درد بیاورد. کشوری که این فرصت را داشت تا دنیا را در یک اصلاحات رهبری کند. این نمایانگر آن است که چطور میشود سقوط کرد.
39- امّا میدانید که چه شد، پیغام به حرکت در آمده بود و آنها سعی در نگهداشتن پیغام پیشین برای امروز داشتند. این برای امروز موثر نیست و موفق نخواهد بود. چطور ممکن است…
40- اگر موسی میآمد و با خود پیغام زمان نوح را میآورد که “کشتی ساخته و آن را به نیل بیندازیم”، چه میشد؟ این پیغام موثر نبود. همچنین پیغام عیسی هم هرگز ثمری برای موسی نداشت. پیغام جان وسلی هم ثمری برای مارتین لوتر نداشت و بالعکس.
آخرین احیای بزرگ ما پنطیکاست بود و امروز ما در حال عبور از آن هستیم و پیغام پنطیکاست تطابقی با این ندارد، زیرا مربوط به دورهی دیگری بود. این تماماً کلام خداست، ولی در حال بناست. مثل پاها، بازوها و… که در حال شکل دهی عروس برای ربوده شدن است. میبینید؟ مردمی را که در گذشته بودند، جابجا نکنید. آنها با پیغام زمان خود زندگی کردند و …
درست مثل حیاتی که در ساقهی گندم جاری میشود. این حیات، پوسته و دانه گندم را رها میکند، امّا گندم، خود را مانند همان دانهای که در زمین کاشته شده بود، شکل میدهد.
41- مدّتی پیش داشتم کتابی را از یک نویسندهی آلمانی میخواندم. این کتاب، یک کتاب نقد بود. نویسنده گفته بود: “ویلیام برانهام در صدر متعصّبین دنیا قرار دارد.” در ادامه گفته بود: “او چیزی نیست به جز یک… به جز یک جادوگر. او این اعمال را از طریق جادو انجام میدهد.” میبینید؟ انسان قادر به درک این امور نیست.
42- او یک منتقد بود. درحالیکه حتّی به خدا ایمان نداشت. در بخشی از کتاب او در مورد خدا نوشته بود: “خدایی که توانسته در تمام دوران تاریکی و سختیها ایستاده و دست بر روی شکم خود بگذارد و به این گروه مسیحیان، مادر و شاگردان خود بخندد، بگذارد که شیرها آنها را بدرند و هرگز کاری انجام ندهد.” شما ذهن و تفکّر انسانی را میبینید، تحصیلات و این قبیل امور در کجا میتوانند رویا را دریافت کنند؟ [جماعت میگویند: “آمین!”]
43- آن بذر گندم باید در زمین فرو میرفت. همین اتّفاق باید برای عیسی رخ میداد، تا دوباره برخیزد. همچنین کلیسای پنطیکاست نیز باید چنین میشد و در عصر تاریکی فرو میرفت. هر بذری که در زمین فرو میرود، باید در تاریکی قرار گیرد تا ثمر بیاورد.
این بذر با مارتین لوتر جوانه زد، با وسلی به رشد خود ادامه داد و بعد به پنطیکاست رسید و حال، دوباره به سمت بذر باز میگردد. حال تمام تشکیلات فرقهای که آنها پشت سر گذاشتند، تمام تشکیلات فرقهای، سوزانده خواهد شد؛ امّا بذر حقیقی گندم که از هریک از این اصلاحات خارج شده است، در عروس جمع خواهند شد و تمام آنها با هم عروس را تشکیل خواهند داد.
44- حال ما میبینیم که مدّتی پیش و در انگلستان، گروهی از مردم مصلوب کردن عیسی مسیح را جعل کرده و با موهای بلند و… عیسی را «اوه، بابایی» خطاب میکردند.
45- شما میگویید: “خوب این مربوط به لندن و انگلستان است.”
روزنامهها را نگاه کنید تا آنچه را که هفتهی گذشته در اینجا و در امریکا بود را مشاهده کنید. چند دکترای الهیات از یک دانشگاه معتبر گفته بودند که مصلوب شدن عیسی یک داستان ساختگی بوده است.
او گفته بود که: “عیسی تنها تلاش کرده بود که خود را اینگونه نشان دهد. در واقع او نوعی محلول گیاهی را مصرف کرده بود.”
ما در کتاب پیدایش میبینیم که از آن صحبت شده است. علفی که به ماری جوانا یا چیزی از همین ردیف شباهت دارد و در جاهای مشخصی رشد میکند و اگر شما از محلول آن بنوشید شما را به خواب میبرد… و به یکباره برای دو یا سه روز تمام فعالیتهای جسمانی شما متوقّف میشود و اینطور به نظر میرسد که شما مردهاید.
46- این الهیدان گفته بود: “زمانیکه سربازان رومی به عیسی مرّ و سرکه خوراندند، این احتمال وجود دارد که آن، محلولی از این گیاه بوده باشد و زمانیکه آنها او را در قبر گذاشتند و آنجا خواباندند، مطمئناً بعد از دو یا سه روز که برگشتند، او برخواسته بود. او به هندوستان رفته و بر اثر یک مرگ طبیعی مرده است و تلاش شده که از مرگ او یک مذهب ساختگی و جعلی ساخته شود.
نکتهی اوّل، آن منتقد؛ بر سر مردم چه آمده است؟ میبینید؟ این در دورانی رخ میدهد که ما در آن زندگی میکنیم، مستهزئین، روز تحقّق نبوّت.
47- خدا در هر دورهای کلام خویش را معیّن نموده و هر یک از آن دوران باید آن کلام را آشکار میکرد. او همچنین مردانی را که باید آن کلام را در هر دوره به تحقّق میرساندند، از پیش معیّن نمود.
زمانیکه او دوران موسی را معیّن کرد، موسی را نیز برای آن دوران معیّن نمود. زمانیکه دورهی پسر انسان را معیّن نمود، او را برای این کار مقرّر کرد. همانطور که کتابمقدّس میگوید، او مردان خود را در هر دورهای مقرّر نمود.
48- اگر خدا نامتناهی، قادر مطلق، مقتدر، حاضر در همه جا و به همه چیز واقف است، از ابتدا تمام این امور را میدانسته است. پس او میدانسته است. هیچ چیزی بیدلیل نیست. این ما هستیم که اینگونه فکر میکنیم. اگر به کلام او نگاه کنیم و ببینیم که او در حال انجام چه کاری است، آنگاه درک آن را خواهیم یافت.
49- حال فقط فکر کنید، برمیگردیم به نکتهی اوّل. اگر آن الهیدان و خادم اندکی تأمّل کرده بود، متوجّه میشد زمانیکه سربازان رومی سعی کردند سرکه را به او بنوشانند، آن را بیرون ریخت و آن را ننوشید، یعنی در همان ابتدا. متوجّه هستید؟ مستهزئین برمیخیزند. یک نکتهی دیگر، چطور زندگی این عیسی ناصری با تمام نبوّتهای عهد عتیق هماهنگ بود؟ چطور ممکن بود؟ این امکان پذیر نبود، مگر اینکه از جانب خدا و از پیش مقدّر شده باشد. اگر فرض بر جعل کردن این داستان از جانب شاگردان باشد، چطور آنها بخاطر این داستان دروغین به شهادت رسیدند؟ حتّی پطرس رسول گفت: “من را وارونه مصلوب کنید، چون شایستهی آن نیستم که مانند او بمیرم.” یا چگونه آندریاس را برده و از پهلو مصلوب نمودند. هر یک از آنها، این شهادت را با خون خویش مهر نمودند. اگر آنها جاعل بودند، چگونه توانستند چنین اعمالی را انجام دهند؟ اعمال روحانی، این چیزی است که مردم قادر به درک آن نیستند.
50- چند وقت پیش مرد بزرگی اینجا بود. یک ربّی بزرگ که در مطلبی نوشته بود: “زمانی که موسی از دریای سرخ عبور میکرد، این واقعاً آب نبود.” گفته بود: “چیزی که در آنجا یعنی در آنسوی دریای مرده بود، نیزار بوده و آنها از میان این نیزارهای آبی گذشته بودند.” و بسیاری از خادمین و واعظین این را پذیرفته و باور داشتند.
51- همین چند وقت پیش در همینجا، زمانیکه اوّلین فضا نورد به فضا رفت، هنگامیکه بازگشت هیچ اثری از خدا ندیده بود و این باعث لغزش خوردن خادمین زیادی شد. آنها بر این باور بودند که خدا، جایی در آن بالا زندگی میکند، یعنی جایی در ارتفاع یکصدوپنجاه مایلی از زمین.
52- چطور و چگونه علم و تحصیلات این دنیا کلیسا را به این پوچی رسانیده است؟ آموزش و سیستم آموزشی آن، علم و تمدّن آن، از آن شریر است. این تمدّن شریر است. کتابمقدّس میگوید.
و تمدّن ما که خواهد آمد، هیچ وجه اشتراکی با این تمدّن ندارد. این تمدّن یک تمدّن متفاوت از تمدّن این دنیا و دانشی است که در اینجا بدان دست یافتهایم. هر قدر بیشتر به علم دست مییابیم، بیشتر به دامهای کشنده و مرگ وارد میشویم. در آن تمدّن جدید، هیچ مرگ، بیماری، غم و یا دردی نخواهد بود. میبینید؟ هیچ یک از اینها وجود نخواهند داشت. پس این تمدّن محکوم به فنا خواهد بود، چراکه از آن شریر است.
53- در باب چهارم کتاب پیدایش میبینیم این قوم قائن بودند که آغازگر تمدّن، ساختن خانه، شهرها و آلات موسیقی بودند و به علم وارد شدند و قوم بیشتر از خدا فاصله گرفت. امّا هنگامیکه قوم شیث آمدند، به خواندن نام خداوند مشغول شدند.
حال راجع به یک نمونهی نافذ صحبت کنیم.
54- بودن من در اینجا به این دلیل نیست که احساسات کسی را آزرده سازم و یا سخنی در مورد کلیسایی بگویم و اگر احساس میکنید که به این کلیسا تعلّق دارید، این را برای آزردن شما بیان نمیکنم. زیرا در این کلیسا هم به اندازهی دیگر کلیساها افراد خوب و شایسته وجود دارند. امّا هفتهی پیش در شرو پورت مقالهای را در مورد اظهارات جدید کلیسای کاتولیک مطالعه میکردم.
ما میبینیم که همهی آنها در جایی مثل شورای جهانی و… درست در راستای تحقّق آنچه که کتابمقدّس گفت که انجام خواهند داد، گرد هم جمع شدهاند.
55- حال، میبینیم که آنها گفتند: “چرا کتابمقدّس…؟” بعضی از پروتستانها میخواهند به کتابمقدّس بچسبند. گفته بود: “چرا؟” و ادامه داده بود که کتابمقدّس چیزی نیست جز یک کتاب، یک سابقه و تاریخ از کلیسا که تا حدود دویست و پنجاه سال پیش نوشته نشده بود. همیشه کلیسا بوده است نه کتابمقدّس، و کتابمقدّس تنها سابقه و تاریخ کاری است که کلیسا انجام داده است.
چه دروغ زیرکانهای! چرا که سه هزار سال است که ما کتابمقدّس را داریم. عهد عتیق صدها و صدها سال قبل از آمدن مسیح مکتوب شده بود. یک حیلهی شیطانی.
56- و در این ایّام، شاهد تمسخر و استهزای کتابمقدّس هستیم. تلاش میکنند تا آن را کنار بگذارند و خدا باید کلیسا را با چیزی داوری کند.
کسی نمیتواند به خیابان بیاید و من را بازداشت کند و بگوید که من در محدودهی سرعت بیست مایل، با سرعت سی مایل حرکت کردهام، مگر اینکه چیزی وجود داشته باشد که به من بگوید نباید بیش از بیست مایل سرعت داشته باشم. این باید وجود داشته باشد.
روزی خدا میخواهد کلیسا را داوری کند، مردم را داوری کند. ما این را میدانیم. داوری در راه است. پس آیا او بخواهد که توسط کلیسای کاتولیک داوری کند، کدام کلیسای کاتولیک؟ اگر بخواهد با کلیسای متدیست داوری کند، باپتیست از دست رفته است. اگر با یگانه انگاران داوری کند، دوگانه انگاران از بین رفتهاند. میبینید؟ به چه طریقی میخواهد داوری کند؟ او گفت که از طریق مسیح داوری خواهد نمود و مسیح کلمه است. پس این کلام خداست که از طریق آن داوری خواهد نمود. “در ابتدا کلمه بود، کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد. که دیروز، امروز و تا ابدالآباد همان است.” متوجّه شدید؟ او توسط کلام خویش داوری خواهد نمود.
57- و در این ایّام شاهد این هستیم که تلاش میکنند تا کتابمقدّس را کنار بگذارند. کلیسا را بپذیر، نه کتابمقدّس را، بلکه کلیسا را. بعد آنها میتوانند هر تعلیم و آیین و یا چیز دیگری را بسازند و با آن همراه شوند.
58- خوب، همانطور که یک شب در مشارکت عشایربانی صحبت میکردم، زمانیکه آنها برّهی قربانی را ذبح مینمودند، “تا هفت روز نباید هیچ مخمّری بین آنها میبود.” هیچ مخمّر و هیچ خمیرمایهای. همه چیز باید بدون خمیرمایه میبود. این نمایانگر هفت دورهی کلیسا بود که اینجا در کتابمقدّس به آن میرسیم و هیچ خمیرمایهای وجود ندارد. چه؟ چیزی با آن مخلوط شده است. عقاید و فرقهها و هر چیز دیگری را با کلام ادغام میکنیم و همچنان تلاش میکنیم که آنرا کلام بنامیم. “هفت روز فطیر و بدون خمیر مایه.”
59- و حتّی چیزی که امروز خورده میشود را برای فردا ذخیره نکنید. “قبل از طلوع خورشید آن را به آتش بسوزانید.” زیرا پیغام جدید و یک چیز جدید در راه است. چسبیدن به آن پیغام قدیمی، گرایشی است که کلیسا داشته است. یک بیداری رخ میدهد، اوّلین چیزی که شما میدانید این است که در طول سه سال آنها از آن یک فرقه خواهند ساخت. یک فرقه آغاز میشود، یک تشکیلات.
امّا آیا متوجّه شدهاید؟ بیست سال گذشته است و هیچ تشکیلاتی وجود ندارد و هرگز هم نخواهد بود. این پایان است. دوباره گندم به گندم بازگشته است. پوسته از آن کنار زده شده است. گندم باید در حضور پسر قرار بگیرد تا رشد کند.
60- به نظر شما خسوف و تاریکی که مدّتی پیش بخش شرقی را در بر گرفت چیز عجیبی نیست؟ آنها از درک آن عاجز بودند. هفتهی گذشته تگزاس در تاریکی فرو رفت. آنها از درک آن عاجز بودند. شما متوجّه این نشانه شدید؟ میدانید که امّتها در حال انفصال هستند؟ اسرائیل در وطن خویش است و این نشانهها به ما اثبات میکند که ما در پایان راه هستیم. در همین زمان این تاریکی رخ میدهد، به نظر شما این همان نشانههایی نیست که نبی گفته بود؟ بله، “در غروب نوری خواهد بود.” یعنی زمانیکه این تاریکیها و این نشانهها به این صورت رخ میدهند و در زمان آغاز غروب، نوری آشکار خواهد شد.
61- ببینید که این تاریکی چگونه رخ داد. پاپ به تازگی به اینجا آمده است.
اعضای خیمه! کسانیکه این نوار را تهیّه میکنید! به گمانم همهی شما این کار را میکنید و قادر به درک آن هستید که در آن روز چگونه خداوند، داخل خیمه، دقیقاً نشان داد که هفت دورهی کلیسا چگونه و در کجا باید باشد. من آن را روی تابلو کشیدم و شما امروز آن را در یک کتاب میبینید و اینکه در روحالقدس در یک ستون بزرگ آتش پایین آمد و به آن پشت حرکت کرد، و خود، آن دورهها را روی دیوار نقش کرد، درحالیکه سیصد یا چهارصد نفر از مردم اینجا نشسته و شاهد این اتّفاق بودند.
و همانطور که پاپ سفر خود را در اینجا و آمریکا آغاز کرد، ماه گرفتگی و تاریکی اتّفاق افتاد و دانشمندان توانستند از آن عکس بگیرند، عکسهایی که در تطابق کامل با تصاویری بود که ما اینجا و در جایگاه دیده بودیم. حال او سفر خود را به سیزدهمین ایالت انجام داده است، سیزده قدم برداشته است، در سیزده جا عشایربّانی را برگزار کرده است، برای کشوری که سیزده ایالت دارد، و همه جا در حال فرو رفتن در تاریکی است. متوجّه نیستید که کجا قرار گرفتهایم؟ ما در زمان آخر هستیم.
62- “در ایّام آخر مستهزئین خواهند برخواست و خواهند گفت: از زمانیکه پدران به خواب رفتند، همه چیز به همین صورتی که از ابتدای آفرینش بود، باقی است.”
امّا زمانیکه شما وقوع این امور را میبینید، سرهای خود را بلند کنید و آماده باشید برای چیزی که هر لحظه ممکن است رخ دهد؛ یعنی آمدن عیسی برای کلیسای او.
63- آنها این را باور ندارند، چون این یک… یک…آنها از درک این عاجزند که خود آنها کسانی هستند که کتابمقدّس را تحقّق میبخشند. آنها نمیدانند که با گفتن و عمل کردن به این امور، در حال تحقّق بخشیدن به کتابمقدّس هستند.
چگونه قیافا، کاهن اعظم و تمام آن کاهنان دیگر توانستند او را استهزا و مضحکه نمایند؟ همان خدایی که برایش میخواندند: “خداوندم! چرا مرا ترک نمودی؟” مزمور 22: “دستها و پاهایم سوراخ شد.” اینها را در معبد هیکل میخواندند و همان خدا بر روی صلیب و بیرون از هیکل در حال مرگ بود. آنها ذرّهای آگاهی نسبت به کاری که میکردند، نداشتند. حتّی عیسی برای آنها دعا کرد: “پدر! اینها را ببخش چون نمیدانند که چه میکنند.” زیرا کتابمقدّس دقیقاً در مورد آنها پیشگویی کرده بود که کور خواهند بود.
64- آیا میدانستید که همین نابینایی برای پروتستانها و کاتولیکها در کتابمقدّس پیشگویی شده است، که نسبت به کلام کورند و مسیح تلاش میکند که به داخل وارد شود؟ “زیرا میگویی دولتمند هستم و دولت اندوختهام و به هیچ چیز محتاج نیستم و نمیدانی که تو مستمند و مسکین هستی و فقیر و کور و عریان.” بفرمایید، بازگشت به نابینایی و پایمال کردن اعمال خدا، گویی که آن اعمال کوچکترین اهمیّتی برای آنها ندارد، آن را استهزا نموده و مضحکه مینمایند. این چیزی است که کتابمقدّس گفته است.
65- امّا ربوده شدن برای کلیسا، برای عروس یک مکاشفه است. این برای او مکشوف شده است و عروس حقیقی، مسیح، در انتظار مکاشفهی آن ربوده شدن خواهد بود.
66- این یک مکاشفه است، چون مکاشفه یعنی ایمان. شما نمیتوانید یک مکاشفه داشته باشید، درحالیکه ایمان ندارید. ایمان یک مکاشفه است، چون چیزی است که بر شما مکشوف شده است. همانطور که بر ابراهیم مکشوف شد، که توانست هر چیزی را که بر خلاف آنچه که بر او مکشوف شده بود را تشخیص دهد. پس ایمان، یعنی مکاشفهی خدا. کلیسا، کلّ بدن، بر روی این مکاشفه بنا شده است.
67- چند وقت پیش در اینجا داشتم با یک خادم خوب باپتیست صحبت میکردم. او آمده بود تا با من گفتگو کند. او میگفت: “من شما را بعنوان یک انسان دوست دارم، امّا شما همه چیز را قاطی کردهاید.”
68- من گفتم: “آقا! شما بهتر میدانید، حتّی در شورای نیقیه و تا جایی که میدانم سیصد سال پس از مرگ مسیح، آنها هنوز مشغول بحث بر سر درستی دانش یونانی بودند. شما باید بدانید. این یک مکاشفه است، همه چیز یک مکاشفه است.”
او گفت: “من نمیتوانم مکاشفه را قبول کنم.”
گفتم: “پس چطور مسیح را پذیرفتید؟”
گفت: “چون کتابمقدّس میگوید: هر کس که به عیسی مسیح ایمان داشته باشد. حیات ابدی را یافته است.”
69- گفتم: “درست است. امّا کتابمقدّس میگوید: هیچ کس نمیتواند عیسی را مسیح بخواند، مگر از طریق مکاشفه روحالقدس که بر او مکشوف شده باشد.” میبینید؟ بفرمایید، باز برمیگردیم به همینجا، یعنی به مکاشفه. این باید در کتابمقدّس مکشوف شده باشد.
70- هابیل و قائن کتابمقدّس نداشتند که آن را بخوانند، امّا این از طریق ایمان برای هابیل مکشوف شده بود و این یک مکاشفه است. هابیل یک قربانی پسندیدهتر از قائن را به خداوند هدیه کرد، که خدا به عدالت او شهادت داد.
زمانیکه عیسی از شاگردان سوالی پرسید… متّی 16 : 17 – 18، وقت نداریم که آن را بخوانیم، امّا اگر میخواهید آدرس آیه را یادداشت کنید. “مردم مرا که پسر انسانم چه شخصی میگویند؟”
گفتند: “بعضی موسی، الیاس یا یکی از انبیا.”
گفت: “شما مرا که میدانید؟”
71- یکی از شاگردان گفت: “تویی مسیح پسر خدای زنده.”
72- عیسی گفت: “خوشابحال تو ای شمعون بن یونا! زیرا جسم و خون این را بر تو کشف نکرده، بلکه پدر من که در آسمان است.” مکاشفهای روحانی از آنچه که خدا هست و آنچه که عیسی هست. و او مکاشفهی خداست. خدا جسم پوشید و بر دنیا مکشوف شد.
“او در جهان بود، خدا در مسیح بود و جهان را با خود صلح میداد، مکشوف شدن آنچه که خدا بود در یک جسم.”
“تو هستی مسیح، مسح شده، پسر خدا.”
73- او گفت: “جسم و خون این را بر تو کشف نکرده، بلکه پدر من که در آسمان است… و بر این صخره کلیسای خود را بنا میکنم، یعنی بر مکاشفهی کلام در زمان خود، کلیسای خود را بنا میکنم و ابواب جهنّم بر او استیلا نخواهند یافت.”
74- کتاب مکاشفه آخرین کتاب در کتابمقدّس است، این کتاب برای بیایمانان مهر شده است. در آنجا و در باب 22، کتابمقدّس میگوید: “هر کس کلامی به آن اضافه و یا کسر کند، سهم او را از درخت حیات قطع میکنم.” پس متوجّه میشویم که این تماماً به ایمانداران داده شده است. و ایمان است که کتاب مکاشفه را باز کرده و مکشوف میکند که نویسندهی سرتاسر کتاب کیست، او «ابتدا و انتهاست»، از کتاب پیدایش تا کتاب مکاشفه، در سرتاسر کتاب، عیسی همان است. و اسرار کامل خود، و نقشهاش برای دورههای کلیسا که باید بیاید و آن را که با هفت مهر، مهر شده، تماماً مکشوف مینماید.
75- حال، کتاب مکتوب گشته بود، امّا به خاطر داشته باشید که این کتاب با هفت مهر، مهر شده بود. و این هفت مهر نمیبایست تا زمان ندا کردن آخرین فرشتهی زمینی بر روی زمین در مکاشفه 10 : 7 باز میشد. میبینید؟ “بلکه در ایّام فرشتهی هفتم، چون کرنّا را میباید بنوازد، سرّ خدا به اتمام خواهد رسید…” که این دوران، زمانی است که ما در آن هستیم.
76- همهی ما میدانیم که در عصر لائودیکیه زیست میکنیم. دورهای دیگر در راه نخواهد بود. نمیتواند چنین باشد. پس ما در دوران لائودیکیه هستیم و آن هفت مهری که کتاب را ممهور نموده است، رازی است که در این ایّام باید برای مردم مکشوف شود. این چیزی است که او وعده داده است. هیچ چیزی نمیتواند خارج از کلام باشد. چون نمیتوانید کلامی از آن حذف و یا بر آن بیفزایید. این باید همیشه کلام باقی بماند. امّا مکاشفه، مکشوف نمودن حقیقت است تا تناسب آن را با بقیّهی کلام نشان دهد. و خدا اثبات میکند که آن، حقیقت است. میبینید؟
77- خدا به مفسّر نیاز ندارد. او خود، مفسّر خویش است. او تفسیر خود را با به وقوع پیوستن اعمالی که گفته است باید رخ دهند، انجام میدهد. مثل ابتدای پیدایش که گفت: “روشنایی بشود.” و روشنایی شد. این نیازی به تفسیر ندارد، این اثبات شده است.
78- حال، او در کتابمقدّس امور مشخصی را برای این زمان آخر وعده داده است.
اینگونه است که عیسی پسر خدا بود. او وعدهی فرستادن پسر را داده بود. زمانیکه او در ایّام خود بر روی زمین بود و مردم به او ایمان نمیآوردند، او میگفت: “کتب را تفتیش کنید، زیرا گمان میبرید که در آنها حیات جاودانی دارید، همانها هستند که بر من شهادت میدهند. اگر اعمال پدرم را بجا نمیآورم، به من ایمان نیاورید. لیکن اگر به من ایمان نمیآورید، به اعمالی که بجا میآورم ایمان بیاورید، چراکه آنها شهادت میدهند بر آنکه من هستم.”
79- و در دوران جان وسلی، اعمال او شهادت میداد که او چه کسی بود. در دوران لوتر، اعمال او شهادت میداد که او چه کسی بود.
80- در دوران پنطیکاست، بازگشت عطایا به کلیسا، تکلّم به زبانها و اخراج ارواح و عطایا شهادت داده شد. این شوخی نبود. زمانیکه در ابتدا برخواست، مردم میگفتند… من کتاب مربوط به تاریخ پنطیکاست را خواندهام. مردم میگفتند: “این جنبش نمیتواند زیاد دوام بیاورد. این جنبش نابود خواهد شد.” امّا همچنان پابرجاست. چرا؟ زیرا شما هرگز آن را ایجاد نخواهید نمود. خدا گفته است که باید باشد. این بخشی از کلام است و شما نمیتوانید آن را متوقّف کنید.
و بعد زمانیکه عروس به خروج فراخوانده میشود، چطور میخواهید آن را متوقّف کنید؟ این مکاشفهی ظهور حقیقت کلام است و ما در آن روز زندگی میکنیم. ستایش بر خدا، مکاشفهی اسرار خود او.
81- حال، ربوده شدن فقط… ربوده شدنی که ما از آن صحبت میکنیم، تنها مختص به عروس است. بخاطر داشته باشید، کتابمقدّس میگوید: “و سایر مردگان زنده نشدند، تا هزار سال به اتمام رسید.” چه ربوده شدن عظیمی! دوستان اگر ربوده شدنی وجود ندارد، ما در کجا هستیم؟ چه کاری میخواهیم انجام دهیم؟ در چه دورهای زندگی میکنیم؟ چه وعدههایی داریم؟ قرار است که یک ربوده شدن اتّفاق بیفتد. کتابمقدّس میگوید که اینگونه خواهد بود و این تنها از آن برگزیدگان خواهد بود، برای عروس برگزیده که کلیسا را ترک میکند.
82- کلمهی کلیسا به معنی «دعوت شده به خروج» است. همانگونه که موسی قوم را به خروج از قومی دیگر دعوت نمود، روحالقدس، عروس را به خروج از کلیسا فرا میخواند. خروج یک کلیسا از یک کلیسا؛ اعضایی از تمامی فرقهها تشکیل دهندهی این عروس خواهند بود، درخت عروس. این در نوار پیغام «درخت عروس» گفته شده است. یک عروس با یک بانگ در حال خارج شدن است و این همانی است که درخت عروس است. عروس، همانی است که باید ربوده شود، نه هیچ چیز دیگر، بلکه عروس؛ یعنی برگزیدگانی که خدا آنها را از ابتدای خلقت میشناخت. ژن روحانی پدر.
اجازه بدهید چند لحظه در اینجا توقّف کنم. فکر اینکه مدّتی طولانی شما را نگه دارم، من را عصبی میکند.
83- امّا نگاه کنید، همگی توجّه کنید. آیا میدانید سالها قبل از اینکه متولّد بشوید بعنوان یک ژن در پدرتان بودهاید؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] درست است. یک بذر، یک منشاء در پدر شما وجود داشت که از جنسیّت مرد میآید، نه مونث. میبینید؟ مونث تخمدان را مهیّا میکند، یک بستر. امّا یک منشاء یا بذر از پدر میآید… حال، بگویید، در پدر من…
84- یا پسر من که اکنون اینجاست، زمانیکه من شانزده ساله بودم، او در من بود. من او را نمیشناختم ولی او آنجا بود. حال، از طریق یک بستر، از طریق یک زناشویی مقدّس، او به صورت من در آمد. من او را میشناسم و میتوانم با او رفاقت داشته باشم. و او درست در زمان مناسب، به دنیا میآید.
85- حال اگر حیات ابدی را یافته باشید، شما نیز چنین بودهاید. شما قبل از اینکه این جهان باشد، یک بخش از خدا، یعنی فرزند خدا بودهاید. یک نشان و صفت از خدا. او دورهای را که شما به دنیا میآیید، میدانست. شما را برای آن دوره مقدّر نمود تا دارای آن جایگاه باشید و کس دیگری هم قادر به در اختیار گرفتن آن نبود. مهم نیست که چند مقلّد و یا چنین چیزهایی وجود داشته باشند. شما باید آنجا باشید، زیرا او میدانست که باید باشید و حال شما هویدا گشتهاید. میتوانید با او رفاقت داشته باشید، و این چیزی است که او میخواهد. او مشتاق رفاقت شماست. امّا اگر زندگی شما… بیانگر و شبیه صفات خدا نبوده است، پس شما تنها نمایش و تقلیدی از مسیحیّت میباشید. میبینید؟ میلیونها و بیلیونها نفر از این به ظاهر مسیحیان وجود دارند، که تنها در ظاهر مسیحی هستند.
86- اخیراً شاهد این بودم که برادر دموس شاکاریان چگونه گلّهاش را برای جفتگیری مهیّا مینمود. ایستاده بودم و میدیدم که پزشکان چگونه لولههای آزمایشی را جابجا میکردند.
87- در یک ترشح از جنس مذکّر، هربار چیزی حدود میلیونها اسپرم در نطفهی مرد وجود دارد و چیزی در حدود میلیونها تخمک نیز از جانب تخمدان زن خارج میشود. امّا آیا میدانستید که از میان این میلیونها تخمک و اسپرم که در حرکت هستند، تنها یک اسپرم دارای حیات است و تنها یک تخمک است که بارور میشود؟ و این اسپرم در بین تمام آن تخمکها میخزد تا تخمکی را که دارای مشخصاتی شبیه به اوست را بیابد. سپس آن تخمک بارور را یافته و به درون آن میخزد. و بعد بقیّهی آنها از بین میروند. چرا از بکر زایی صحبت میکنیم؟ اوه، آن به اندازهی نیمی از تولّد جسمانی مبهم نیست. چرا که از جانب خدا مقدّر و از پیش تعیین شده است.
88- حال اگر شما مسیحی نو متولّد هستید، سالها پیش یعنی در ابتدا و سالها قبل از اینکه زمان آغاز شود، شما در پدر خود، در خداوند بودهاید. خوب، به همین دلیل است که وقتی شما به این زندگی میآیید و به مسیحیّت اعتراف میکنید، همه چیز به هم میریزد، و شما متحیّرید که چرا این اتّفاق میافتد و یا همهی این وقایع برای چیست؟ شما متعجّب میشوید. امّا یک روز، چیزی به شما ضربه وارد میکند، این چه بود؟ حیاتی که از ابتدا در شما وجود داشت. و اگر آن…
89- درست مثل داستان آن عقاب کوچکی که مادرش او را پیدا کرد. شما موعظهی من را در مورد آن شنیدهاید که چطور آن عقاب در بین مرغها سر از تخم در آورد. امّا آن مرغ، عادتهای او و تلاش او برای غذا دادن به جوجهها برای عقاب قابل تحمّل نبود. چون او جوجهی مرغ نبود. اگر چه مثل همهی آن جوجهها در آغل بود. امّا مرغ باید زمین را با پاهای خود میخراشید و این چیزی نبود که عقاب بتواند تحمّل کند. امّا هربار که مرغ قدقد میکرد و جوجهها به سمت او میرفتند، جوجه عقاب نیز آنها را دنبال میکرد. ولی یک روز…
90- عقاب مادر میدانست که دو تخم گذاشته است و نه یکی. پس باید یکی دیگر در جایی باشد. عقاب مادر رفت تا آن تخم را پیدا کند، به اطراف پرواز کرد و شروع به جستجو کرد. در نهایت روی آغل آمد و فرزند خود را یافت و برای او فریاد زد. این یک صدا بود، صدایی که جوجه عقاب متوجّه تطابق خود با آن شد. این چیزی بود که به دنبالش بود. و از آن به بعد بود که دریافت او یک جوجه عقاب است و نه یک جوجهی مرغ. او یک عقاب بود.
و به این ترتیب است که هر مسیحی که تولّد دوباره دارد، بدینسان وارد میشود. اهمیّت نمیدهم که شما تابحال به چند فرقه پیوستهاید، به چند نام، و نام خود را در دفتر چند کلیسا و یا این قبیل چیزها ثبت کردهاید. زمانیکه کلام حقیقی خدا مکشوف شود و در برابر شما به وقوع بپیوندد، همانجاست که متوجّه میشوید شما یک عقاب هستید. زیرا تمام این قدقدهای مرغها که: “به این و این بپیوند و اینطور و آنطور عمل کن.” مهملات و افزودن کلام به کلام ناب خداوند است.
91- زمانیکه اسپرم مرد وارد رحم زن میشود… اینگونه نیست که شما ابتدا از پدرتان بصورت بشر متولّد شوید، سپس از طریق اسپرم یک سگ و بعد از یک گربه و بعد مثلاً از یک مرغ. شما تنها از یک بشر و تنها بصورت بشر بودهاید.
و بدن عیسی مسیح، عروس، بخشی از بدن او خواهد بود. او کلام بود و عروس باید کلام باشد، کلام بعلاوهی کلام. عدالت لوتر، تقدّس وسلی، تعمید روحالقدس پنطیکاستی، احیای عطایا و همهی این امور، با آن در تطابق است. میبینید؟ این باید کلام بر روی کلام و حیات بر روی حیات باشد تا پیکر کامل عروس عیسی مسیح را خارج کند. به خاطر داشته باشید، شما یک نشانه بودید، یک صفت از خدا.
92- و حال مسئله این است، بعد از اینکه دریافتیم مسیح برای بردن عروس خویش میآید، حال چگونه به این عروس وارد شویم؟ سوال این است.
بسیاری میگویند: “به جماعت ما ملحق شو.” دیگری خواستار نوعی خاص از تعمید است. یکی این و یا آن را میخواهد، یکی میگوید: “باید به زبانها تکلّم کنی.” دیگری میگوید: “نمیخواهد به زبانها تکلّم کنی.” این یکی میگوید: “باید در روح برقصی.” دیگری میگوید: “باید در روح فریاد بزنی و آواز بخوانی.” همهی اینها خوب است و در عین حال همچنان غلط است.
چگونه یک مرد… یک زن یا یک فرزند خدا که از روحالقدس متولد شده، میتواند کلام خدا را انکار نماید؟ زمانیکه خود خدا اینگونه آن را خواسته است و به سادهترین شکل ممکن آن را نشان میدهد.
93- پس چگونه جزیی از این بدن باشیم؟ اوّل قرنتیان باب 12: “جمیع ما که به یک روح در یک بدن تعمید یافتیم، با یک تعمید روحالقدس.” اگر میخواهید یادداشت کنید اوّل قرنتیان 12 : 13: “و به یک روح در یک بدن تعمید یافتیم.” و روح، حیات مسیح است. درست است؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] حیات مسیح! و حیات هر بذری … بذر کلام بوده، به بذر حیات میبخشد.
94- همانطور که به شما گفتم، چند وقت پیش داشتم با برادر جان شاریت در فونیکس صحبت میکردم. او یک درخت میوه را به من نشان داد که چند نوع میوه را به بار آورده بود. به عبارت بهتر، درختی که هشت نوع میوه را ثمر داده بود. از او پرسیدم: “برادر شاریت این چه نوع درختی است؟”
گفت: “درخت پرتقال.”
گفتم: “پس چرا نارنگی، گریپ فروت و لیمو بر روی آن دیده میشود؟”
گفت: “همهی این مرکبات به این درخت پیوند زده شدهاند.”
گفتم: “اوه، متوجّه شدم. سال بعد این درخت پرتقال خواهد داشت…”
95- “اوه، نه، هر شاخهای میوهی از جنس خود را به ثمر خواهد آورد.”
96- خیلی از شما پرورش دهندگان میوه این را میدانید. هر شاخهای میوهی از جنس خود را ثمر میدهد. یک شاخهی لیمو را به درخت پرتقال پیوند میزنید و آن شاخه، لیمو را ثمر خواهد داد، چون این طبیعت مرکبات است؛ ولی هنوز میوهی اصلی آن درخت نیست.
و این کاری است که ما انجام دادهایم. ما نیز با تعالیم و تفکرات مختلفی پیوند خوردهایم. چطور متدیستها میتوانند ثمری داشته باشند به جز یک فرزند متدیست؟ فرقهها چگونه میتوانند ثمرهای به جز فرزندان فرقهای داشته باشند؟
97- امّا اگر آن درخت شاخهی اصلی خود را پرورش دهد، ثمرهی آن شاخه میوهی پرتقال خواهد بود.
و بعد اگر خدا تابحال کاری را در کلیسا انجام داده است، این کار اصلی است و دقیقاً باید اینگونه باشد، زیرا حیات در درخت است و درخت میوهی نوع خود را به بار میآورد.
98- حال، میبینیم که در طول این دورهها، هر کلیسای بزرگی که به حرکت در آمده است، میوهی خود را ثمر داده است. و همانطور که شاخههای آن رشد نمودند، آنها این شاخه را هرس کردهاند. در یوحنّا باب 15 درخت تاک هرگز هرس نشد، بلکه خدا شاخههایی را که ثمری نداشتند و میوه نمیآوردند را قطع کرد؛ زیرا آنها میوهای نمیآوردند. و، و ما…
99- عیسی ثمرهی میوه را میخواهد، عروس او باید ثمرهاش فرزندانی باشد به شباهت خود او.
پس اگر فرزندان او، فرزندان عروس، فرزندان کلام نباشند، پس این فرزندان فرقهای هستند. بعد، محبّت اوّلیهی کلیسا به دنیا و فرقه، کلیسا به سمت فرقه بازگشته است. و در این حالت نمیتواند ثمرهی واقعی، ناب و مسیحی از نو متولّد شده را به بار بیاورد زیرا در آنجا چیزی وجود ندارد که بخواهد آن را بارور کند.
100- درست شبیه این است که شما یک شاخهی لیمو را به درخت پرتقال پیوند بزنید. این شاخه میوهی لیمو را خواهد داد و میوهی آن، پرتقال نخواهد بود، زیرا در ابتدا آنجا نبوده است. امّا این درخت در ابتدا مقدّر شده بود، از طریق پیش آگاهی خدا، از پیش تعیین شده و متولّد شده بود. این درخت باید ثمرهی پرتقال را به بار بیاورد و نمیتواند میوهی دیگری داشته باشد.
101- و هنگامیکه زمان آن فرا برسد کلیسای خدای زنده نیز به همین صورت خواهد بود.
مدّتی پیش داشتم در اینجا و در تاریخ، مطلبی را در مورد مارتین لوتر مطالعه میکردم. در این مطلب گفته شده بود: “باور این نکته که مارتین لوتر بتواند به کلیسای کاتولیک اعتراض کند و پیش رود سخت نبود.” در ادامه میگفت: “نکتهی عجیب این است که او میتوانست در برابر تمام تعصّباتی که جنبش او را دنبال میکرد، سر خود را بالا بگیرد و با پیغام «عدالت» در برابر آنها بایستد.” میبینید. مقلّدین در همه چیز به دنبال او بودند.
102- خانم سمپل مک فرسن، ایمی سمپل مک فرسن را که در اینجا معبدی داشت، نگاه کنید؛ هرکدام از این واعظین زن گروه خود را داشت و… مقلّدین جسمانی.
آنها نمیتوانند اصیل باشند، و این طریقی است که کلیسا نیز نباید در آن باشد. بگذارید یک کلیسا در شهر به چیزی برسد، کلیساهای دیگر تحمّل آن را نخواهند داشت. میبینید؟ آنها دیگر اصیل نیستند.
کلام خداست که اصیل است. این کلام است و باید میوهای از جنس خود را بیاورد، از جنس خود در زمان خود، برگزیده، از پیش مقدّر شده از جانب پدر، خدا.
103- حال چگونه به این کلیسا وارد شویم؟ “همهی ما به یک روح در این بدن، بدن عیسی مسیح تعمید یافتهایم.” که این بدن، عروس است، کلام “که به روحالقدس در آن تعمید یافتهایم.”
104- حال توجّه داشته باشیم که آیا در آخرین دوره هستیم یا نه؟ اگر به کتاب پیدایش مراجعه کنیم، حدود… بله فکر کنم باب پنجم، و همچنین میتوانید به انجیل لوقا هم نگاه کنید و ببینید که خنوخ هفتم از نوح بود.
اگر قائن فرزند هابیل بود، ذریّت مار به آنجا وارد شده و خنوخ هشتمین نسل میشد. میبینید؟ امّا در هیچ جای کتابمقدّس گفته نشده است که قائن فرزند هابیل بود و یا… قائن فرزند… ببخشید، در هیچ جا گفته نشده است که قائن فرزند آدم بود. زیرا که کتابمقدّس میگوید: “او از آن شریر بود.” و آدم، شریر نبود. میبینید؟ “قائن که از آن شریر بود.”
105- حال ما در مییابیم که خنوخ، نسل هفتم از نوح بود که نمادی از دورههای کلیسا است. تمام شش مرد دیگر که قبل از او بودند مردند، امّا خنوخ نایاب شد. خنوخ ربوده شد، هفتمین، نشان دهندهی این است که در هفتمین دورهی کلیسا ربوده شدن رخ خواهد داد. و حال، هیچ شکّی نیست که ما در دورهی هفتم کلیسا هستیم. همهی ما این را میدانیم.
106- این هفتمین دورهی کلیسا است که ربوده شدن را تجربه میکند. تمام ششتای دیگر مردند. امّا خنوخ ربوده شد. زیرا “او نایاب شد و خدا او را بر گرفت.” ربوده شدن خنوخ، نمادی از مردن بقیهی شش مرد قبل از او بود، امّا عروس دعوت به خروج خواهد شد. ربوده شدن… ربوده شدن بدون مرگ، این عروس در هفتمین دورهی کلیسا به خروج فراخوانده میشود و مادر حال سلوک در آن دوره هستیم. حال سخت کار کنیم، بسیار عمیق. میبینید؟
107- حال، یک نشانهی دیگر از هفت دورهی کلیسا که در مکاشفه 10 : 7 یعنی جایی که سرّ تمام کتاب توسط فرشتهی دورهی هفتم آشکار میشود.
108- همیشه یک فرستاده در آسمان و یک فرستاده بر روی زمین هستند. کلمهی انگلیسی «انجل» به معنای «رسول و فرستاده» میباشد. و در پیغام فرشتهی هفتم، زمانی است که او اعلان و خدمت خود را انجام میدهد، نه در زمانیکه او…
زمانیکه عیسی خدمت خود را آغاز نمود، بیماران و مبتلایان را شفا میداد و همه با دیدن این وقایع میگفتند: “اوه! چه استاد بزرگی! او یک نبی است.” همه میخواستند که او در کلیسای آنها باشد.
ولی زمانیکه او گفت: “من و پدر یک هستیم.” مسئله فرق میکرد. همه چیز متفاوت بود. “و اگر بدن پسر انسان را نخورید و خون او را ننوشید، حیاتی در خود ندارید.”
“چرا، آیا او یک خون آشام است؟!” میبینید؟ میبینید؟ این فرق میکرد.
او این مسئله را شرح نداد. آنها نمایان شدن و اثبات کلام خدا برای عصر او را دیده بودند که به حقیقت پیوسته بود و اثبات نموده بود که او فرستاده و رسول آن زمان است. او نیازی به توضیح دادن چیزی نداشت.
109- شاید آن شاگردان هم قادر به توضیح دادن آن نبودند. امّا آنها به آن ایمان داشتند، فارغ از اینکه بتوانند آن را توضیح بدهند و یا نتوانند. آنان چگونه میخواستند بگویند که میخواهند بدن او را بخورند و یا خون او را بنوشند؟ چراکه انجام این کار برای آنها غیر ممکن بود. امّا آنها به آن ایمان داشتند، زیرا از پیش مقدّر شده بودند. عیسی گفت که: “آنها را پیش از بنیان عالم برگزیده است.” متوجّه هستید؟ آنها به این ایمان داشتند، خواه بتوانند آن را توضیح بدهند و یا نتوانند، هنوز به این ایمان داشتند.
110- در هفتمین دورهی کلیسا “زمانیکه فرشتهی هفتم شروع به نواختن بکند، اسرار خدا باید در همان دوره مکشوف شود.” یعنی مهرها.
اصلاحگران… زمانی را در اختیار داشتند. لوتر به اندازهی کافی زندگی نکرد، وسلی هم همینطور. ادوار کلیسا و اصلاحگران آن، دورهی طولانی نداشتند. آنها حامل پیغام مربوط به آن دوره بودند و مردم آن پیغام را گرفته و فرقهها را از آن پدید آوردند. و این چیست؟
111- شما هرگز نمیتوانید بر طبیعت غلبه کنید. طبیعت همیشه شهادت میدهد. خدا همیشه طبیعت را به حرکت در میآورد.
مانند خورشید، خورشید صبح طلوع میکند در این هنگام مثل نوزادی است که تازه متولّد شده است، ضعیف است و حرارت زیادی ندارد. ساعت 10 صبح از دبیرستان خارج میشود، در میانهی روز به زندگی وارد میشود، ساعت سه بعد از ظهر رو به پیری میرود و ساعت پنج بعد از ظهر رو به مرگ است؛ پیر و باز هم ضعیف و به قبر باز میگردد. آیا این پایان کار است؟ خیر، زیرا صبح روز بعد دوباره طلوع میکند. میبینید؟
112- به درختان نظر کنید که چگونه برگ درمیآورند و یا کارهای دیگر آنها. میبینیم که برگها از درختان جدا میشوند و چه؟ حیات به ریشهی درخت باز میگردد. آیا این پایان کار است؟ بهار بعدی با یک حیات جدید رشد میکند.
113- به کلیسا نگاه کنید و اینکه چطور همین کار در اصلاحات در کلیسا انجام شده است. بذر گندم در زمین کاشته شد و در عصر تاریکی و شکنجه، مرد. این بذر به زمین وارد شد. باید میمرد. هر انسانی میتواند از نظر روحانی آن را ببیند. این بذر اگر نمیمرد و نمیپوسید تنها میماند. این بذر باید در عصر تاریکی به داخل زمین وارد میشد. این بذر در آنجا قرار گرفت و پوسید و با دو جوانهی کلیسای لوتری بیرون آمد. از آنجا با جوانهها و شاخههای بیشتر خارج شد. زوینگلی و سایرین؛ از آنجا به تَسِل که دورهی مبشر بزرگ، جان وسلی است و از آنجا به دورهی اغفال و فریب رسید، دورهی پنطیکاستی. آن بذر گندم که…
114- هیچ یک از شما تابحال گندم پرورش دادهاید؟ وقتی به آن نگاه میکنید با خود میگویید: “گندم بدست آوردهام.” اینطور به نظر میرسد که گندم بدست آوردهاید. آن را باز کنید و از نزدیک به آن نگاه کنید. شما اصلاً گندم بدست نیاوردهاید. آیا عیسی در متّی باب 24 هشدار نداد که: “در ایّام آخر این دو روح بسیار شبیه هم خواهند بود، طوری که اگر ممکن بود برگزیدگان را نیز گمراه میکرد.”؟ میبینید؟ پس نگاه کنید، این یک حامل است.
115- حال، حیاتی که با لوتر پیش آمد، چیزی بود که وسلی را ساخت و حیاتی که از وسلی آمد، آن بود که پنطیکاست را ساخت و حیاتی که از پنطیکاست میآید، گندم را میسازد.
امّا آنها حامل هستند. میبینید؟ حیات حقیقی در آنجا حمل میشود. پیغام نیز به این طریق حمل میشود، امّا این حیات به گندم وارد میشود. به این دلیل است که گندم همه چیز را در ربوده شدن به رأس میآورد.خود عروس، از هر دوره خارج میشود. امّا حرکت فرقهای به مرگ خویش ادامه میدهد. هیچ دقّت کردهاید که این روزها سبوس گندم چگونه به عقب میرود؟ وقتی که گندم شروع به رشد میکند سبوس شروع به عقب نشینی میکند.
116- برگردید به گندم و به آن نگاه کنید. آن را به اینصورت بیرون بکشید و درون آن را نگاه کنید. شما یک جوانهی کوچک را در آنجا میبینید، برای دیدن این جوانه نیاز دارید که با یک میکروسکوپ به آن نگاه کنید تا جوانهی کوچک را در آن دانهی گندم ببینید.
آن جوانه شروع به رشد میکند. حال، آن سبوس باید وجود داشته باشد که از آن محافظت کند تا جوانه بزند. امّا زمانیکه جوانه شروع به رشد کرد و پیغام شروع به گسترش کرد، آن سبوس کنار میرود و حیات از سبوس به گندم منتقل میشود. این کاری است که در هر دوره انجام شده است. این نمیتواند مانع طبیعت باشد. زیرا… زیرا این کار مستمر خداست. کار و طریقی است که او انجام میدهد.
117- حال، این، جایی است که ما در آن زندگی میکنیم، یعنی هفتمین دورهی کلیسا. اکنون همه چیز باید در دانهی گندم آشکار شود، یک بازگشت دوباره. حال اگر به لوقا 17 : 30 نگاه کنید، عیسی گفت: “بر همین منوال خواهد بود و روزی که پسر انسان ظاهر شود.” ظاهر شدن چیست؟ مکاشفهی او از او و آنچه که در این دوران است. آشکار شدن به مردم از طریق کلامی که برای مردم این دوره شناخته شده است. آشکار شدن به مردم از طریق نمایان شدن روحالقدس، که عیسی در بین ما زیست میکند. و بخاطر داشته باشید که او در آنجا یک انسان را نشان داد. یک انسان. “به همین منوال…” حال، او همین کتابمقدّسی را خواند که ما میخوانیم، پیدایش. اکنون به بخشی از کتاب پیدایش که عیسی در مورد آن صحبت میکرد، توجّه کنیم.
118- در اینجا میبینیم که او «فرشتهی خدا» پشت به چادر نشسته است و سارا هم در داخل چادر است. او یک سوال پرسید و مطلبی را بیان کرد، امّا سارا به آنچه که قرار بود رخ دهد، ایمان نداشت. فرشتهی خدا گفت: “ابراهیم! موافق زمان، تو را ملاقات خواهم نمود.” میبینید؟ و سارا در داخل چادر به آن خندید. فرشتهی خدا پرسید: “چرا سارا داخل خیمه خندید و گفت چگونه این امر ممکن است؟”
119- عیسی وعده داد و آن فرشته، او بود. ابراهیم او را «الوهیم» قادر مطلق میخواند. و این، او بود. و کتابمقدّس پیشگویی کرده است که او در ایّام آخر باز خواهد گشت. عیسی گفت: “زمانیکه این امور به تحقّق پیوست.” بخاطر داشته باشید زمانیکه این امور شروع به تحقّق نمود، در آن هنگام “بدانید که زمان، بر در است.”
120- به خود نگاه کنید. به دنیا نگاه کنید. به سدوم، به مردم نگاه کنید که چگونه در گمراهی منحرف شدهاند. ذهن آنها منحرف گشته است. آنها نمیدانند که عفّت عمومی چیست.
نگاه کنید به…[ فضای خالی روی نوار] مسائل جنسی و… [ فضای خالی روی نوار]
و نگاهی به زنهایمان داشته باشید که به چه وقاحتی رسیدهاند. ببینید که چه بیشرمی وقیحانه و فساد اخلاقی در بین زنهای ما دیده میشود. و نه تنها…
شما میگویید: “متدیستها اینگونه هستند.” پنطیکاستیها هم اینطور هستند. این مربوط به همه چیز است.
121- به مردانمان نگاه کنید. آنها به جای کلام خدا به سنّتهای کوچک فرقهای چسبیدهاند. آنها زمانیکه میبینند خدا کاملاً خود را نمایان و آشکار میکند، به جای خروج از این وضعیّت، به این سنّتها میچسبند. آنها نمیتوانند این را ببینند و هرگز هم نخواهند دید.
حال میبینیم که در اینجا چه رخ میدهد. چون تعجیل داریم.
فکر میکنم که آن خانم میخواهد که ما اینجا را ترک کنیم. دیدم که با دستش اشاره میکرد که باید اینجا را ترک کنیم. پس بهتر است که عجله کنیم.
122- حال به خنوخ توجّه کنید، نمادی از کلیسا. او همچنین نمادی است از هفتمین دورهی کلیسا. میتوانید تصوّرش را بکنید؟ هفتمین دورهی کلیسا. توجّه کنید. “… وقت به صدا در آمدن…”
123- چند نفر ایمان دارند که هفت پیامآور برای هفت دورهی کلیسا وجود دارد؟ اوه، همهی ما ایمان داریم، اگر به کتابمقدّس ایمان داشته باشیم. اگر به کتابمقدّس ایمان نداشته باشیم، به این هم ایمان نداریم. امّا همهی ما میدانیم که این حقیقت است.
124- ما در هفتمین دورهی کلیسا هستیم و در زمانیکه کتابمقدّس در مورد آن میگوید: “زمانیکه پیامآور هفتمین دورهی کلیسا شروع به اعلان پیغام خود بنماید، اسرار تمام اموری که در طول این دورهها ممهور شده بود، در این زمان آشکار خواهد شد.” ما این را میبینیم، یعنی آمدن پسر انسان به میان قوم خود را درست در تأیید پیغام او و به همان صورتی که گفته بود باید باشد. ما این را اکنون در زمان آخر شاهد هستیم.
125- و هفت ساعت، هفت ساعت و یک آمدن. او در ساعت اوّل، دوّم، سوّم و چهارم نیامد، بلکه در ساعت هفتم. و آن خنوخ بود. هفتمین که نایاب شد. و نوح که نمادی بود از بازماندگان یهود که باید نجات یابند. حال در زمان کتابمقدّسی از ساعتها صحبت میشود و شب در این زمان، مثل روز به ساعتها تقسیم نشده بود.
126- به دقّت گوش کنید، چون عجله دارم. زیرا آنها سالن را نیاز دارند. کتابمقدّس منقسم یا…
127- در زمان کتابمقدّسی شب به دقایق تقسیم نشده بود، بلکه این تقسیم به ساعتها بود که در آن سه ساعت وجود داشت. ساعت اوّل از ساعت نه شروع میشد تا ساعت دوازده. ساعت دوّم از دوازده تا سه و ساعت سوّم از ساعت سه تا شش. حالا ما به سه ساعت سه ساعتی میرسیم یعنی به یک مجموع نه ساعتی که عددی ناقص است. حال برمیگردیم به هفت که باید ربوده شدن در آن رخ دهد. گمان میکنم بین ساعت شش و هفت… یا مابین ساعت شش و نه صبح “چون صور خدا باید نواخته شود.”
“در آن صبح روشن و آفتابی زمانیکه مردگان در مسیح برخیزند و جلال قیام او منقسم شود زمانیکه برگزیدگان او در منزل خود در آنسوی آسمان جمع شوند و زمانیکه جماعت به آنجا خوانده شود، من آنجا خواهم بود.”
128- در کتابمقدّس به هیچ عنوان از کلمهی ربوده شدن استفاده نشده است. ما این کلمه را در آنجا قرار دادهایم. کتابمقدّس میگوید: “برگرفت، برگرفتن” ما این را در دوّم تسالونیکیان …یا اوّل تسالونیکیان در رابطه با روزی که باید این ربوده شدن رخ دهد میخوانیم. میخواهیم از آیهی 13 بخوانیم:
“13 امّا ای برادران! نمیخواهیم که شما از حالت خوابیدگان بیخبر باشید که مبادا مثل دیگران که امید ندارند، محزون شوید. 14 زیرا اگر باور میکنیم که عیسی مرد و برخاست، به همینطور نیز خدا آنانی را که در عیسی خوابیدهاند، با وی خواهد آورد. 15 زیرا این را به شما از کلام خدا میگوییم که ما که زنده و تا آمدن خداوند باقی باشیم، بر خوابیدگان سبقت نخواهیم جست. 16 زیرا خود خداوند…”
حال به دقّت گوش کنید: “زیرا خود خداوند با صدا و با آواز رئیس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهد شد و مردگان در مسیح خواهند برخاست.”
129- میخواهم به کار بزرگی که در حال رخ دادن است توجّه کنید. این را از دست ندهید. میبینید؟ حال توجّه کنید. کتابمقدّس در اینجا، در اوّل تسالونیکیان از سه چیز صحبت میکند. از آیهی سیزدهم تا آیهی شانزدهم و قبل از اینکه خود خداوند ظاهر شود، باید سه چیز اتّفاق بیفتد. حال سریع آن را بررسی میکنیم. اوّلین چیزی که باید رخ دهد… توجّه کنید:
یک آواز، یک صدا، یک صور. حال آیه را با هم بخوانیم:
آیهی 16: “زیرا خود خداوند با صدا و با آواز رئیس فرشتگان و… و با صور خدا…”
130- سه چیز رخ میدهد. یک صدا… یک آواز، یک صدا، یک صور باید قبل از ظهور عیسی رخ دهد. حال یک صدا… هر سه کار را عیسی درحالیکه، درحالیکه نازل میشود انجام میدهد. یک صدا. صدا چیست؟ پیغامی که ابتدا پیش میرود. نان زندهی حیات، که عروس را به ثمر میآورد.
131- خدا برای انجام امور راهی دارد و هرگز روش خود را تغییر نمیدهد. او هرگز… او خدای تغییر ناپذیر است. او در عاموس 3 : 7 گفته است: “هیچ کاری را بر روی زمین نمیکند، مگر آنکه ابتدا سرّ آن را به بندگان خویش، انبیا، مکشوف سازد و دقیقاً به همان صورتی که وعده داده است، آن را انجام خواهد داد.”
132- حال، ما دورههای کلیسا را طی کردهایم. امّا بر طبق ملاکی باب 4 به ما وعده داده شده که در ایّام آخر باید یک بازگشت مجدد باشد، یک نبی بر روی زمین. به طبیعت او و چیزی که باید باشد، توجّه کنید.
خدا از آن روح پنج بار استفاده میکند. یکبار در ایلیّا، یک بار در الیشع، در یوحنّای تعمید دهنده، برای دعوت به خروج کلیسا و برای بازماندگان یهودی. پنج بار. «فیض»، «عیسی»، «ایمان» و این عدد فیض است. میبینید؟ بسیار خوب.
133- حال به خاطر داشته باشید که این پیغام وعده داده شده و زمانیکه این اسرار توسط گروهی از واعظین داده شده باشد، یک نبی مستقیماً از جانب خدا آن را آشکار خواهد نمود و این دقیقاً آن چیزی است که انجام آن را وعده داده است. میبینید؟
134- حال، بخاطر داشته باشید که این انبیا هستند که کلام خدا بر آنها نازل میشود، نه الهیدانان. نبی، او منعکس کنندهی کلام خداست. او خود قادر به گفتن چیزی نیست؛ او نمیتواند افکار خود را بگوید. او تنها میتواند چیزی را بگوید که خدا مکشوف نموده باشد. حتّی زمانیکه بلعام تلاش کرد که تمام حقوق خود را بعنوان یک نبی بفروشد گفت: “یک نبی چطور میتواند چیزی جز آنچه که خداوند در دهان او گذاشته است بگوید؟” این کاری است که خدا انجام میدهد و شما قادر به انجام کار دیگری نیستید. شما اینگونه به دنیا آمدهاید.
135- آیا زمانیکه مشغول دیدن هستید، میتوانید بگویید: “نمیتوانم چشمانم را باز کنم؟” نمیتوانید. شما نمیتوانید. شما نمیتوانید سگ باشید، درحالیکه انسان هستید. میبینید؟ شما به این صورت ساخته شدهاید.
خدا نیز در تمامی اعصار گذشته، در دوران اشعیاء و ارمیا و ایلیّا همیشه چنین کرده است. زمانیکه این گروه واعظین همه چیز را مغشوش نمودهاند، خدا یک نبی را میفرستد و او را از هیچ، بلند میکند. این نبی به هیچیک از موقعیّتهای آنان وابستگی نداشته و تنها کلام او را بازگو میکند. و همیشه این طریقی است که شما میتوانید به او بگویید. او گفته است: “اگر در بین شما روحانی یا نبی باشد…”
136- حال، انبیا. در کلیسا چیزی به نام عطای نبوّت وجود دارد؛ امّا یک نبی از جانب خدا برای آن زمان از پیش مقدّر و تعیین شده است. میبینید؟ بله آقا! حال اگر نبوّتی شود، قبل از آنکه کلیسا آن را دریافت کند، باید دو یا سه نفر قضاوت کنند که این نبوّت درست است یا نه.
137- امّا هیچ کس در برابر یک نبی نمیایستد، زیرا او کلام مطلق خداست. او کلام خدا برای آن روز است. شما انعکاس خدا را دیدهاید. حال، خدا به ما وعده داده تا در ایّام آخر یک نبی را بفرستد، تا عروس را از تنها راه ممکن از این آشفتگی خارج نماید.
138- این هرگز شدنی نیست؛ کلیسا نمیتواند پذیرای مسیح باشد. ما، پنطیکاستیها نمیتوانیم در شرایط فعلی حامل پیغام باشیم. یعنی در شرایطی که امروز کلیسا در آن قرار دارد. چگونه میتوانیم در شرایطی که کلیسا امروز در آن قرار دارد و از نظر کلیسایی هر یک بر ضدّ دیگری هستند، حامل زمان آخر باشیم؟ این یک آشفتگی است و در فرقهها از بین رفته است. و هر بار… از تاریخدانان میخواهم که اختلاف را بگویید. هر بار که پیغامی به حرکت در آمده است و آن را سازماندهی کردهاند، در همانجا از بین رفته است. در همانجا مرده است. پنطیکاست هم همان کاری را کرده است که سایر فرقهها انجام دادهاند.
139- شما جماعت ربّانیها! زمانیکه نیاکان و اجداد شما از تشکیلات خود، در زمان شورای عمومی قدیم خارج شدند، فریاد برآوردند و خدا را ستایش نمودند و بر خلاف آن چیزها صحبت نمودند. حال شما مثل سگی که به قی خود باز میگردد و خنزیری که به لجن بر میگردد، همان کارهایی را میکنید که آنها میکردند. حال برای اینکه با خودتان هم ارتباط داشته باشید، نیاز به کارت عضویت دارید.
140- شما یگانهانگاران! خدا به همان شکل به شما یک پیغام داد و در عوض اینکه فروتن بمانید و پیش بروید، خواستید که جماعت خود را سازماندهی کنید. همهی شما در چه جایگاهی هستید؟ همهی شما در یک سطل هستید.
روح خدا حرکت میکند. “من که خدا هستم این را کاشتهام، روز و شب آن را آبیاری میکنم…” این امور از جانب او مقدّر گشته و باید به انجام برسد.
141- زمانیکه او از آسمان نزول میکند، اوّلین چیزی که میآید، یک صداست. این صدا چیست؟ این صدا یک پیغام، جهت جمع کردن قوم است. ابتدا یک پیغام میآید. حال زمان مشعلدان است. برخیزید و مشعلهایتان را اصلاح کنید. این در چه ساعتی بود؟ ساعت هفتم. ساعت ششم نه، بلکه ساعت هفتم. “اینک داماد میآید، برخیزید و مشعلهایتان را اصلاح کنید.” و باکرهها این کار را کردند و بعضی از آنها دریافتند که هیچ روغنی در چراغ خود ندارند. میبینید؟ امّا این زمان مشعلهاست.
الآن زمان ملاکی باب 4 است. آنچه که او… در لوقا باب 17 است. این، این در… تمام نبوّتهایی که مربوط به این زمان میشود، آنها را در اینجا میبینیم.
142- خواهر و برادر عزیر! وقوع این امور را میبینید، موقعی که… خدا میداند احتمال دارد همین الآن بر روی این جایگاه بمیرم. شما باید تنها… این، این بسیار شگرف است، زمانی خداوند را میبینید که از آسمان میآید، در برابر انسان میایستد و خود را نمایان میسازد و این حقیقت است. میبینید؟ ما اینجا هستیم.
143- سیستم فرقهای مرده و از بین رفته است. دیگر هرگز پیشرفت نخواهد کرد و سوزانده خواهد شد. این کاری است که شما در مزارع با کاه میکنید. از آن بگریزید. مسیح را در بر بگیرید. نگویید که: “من به کلیسای متدیست تعلّق دارم، من متعلّق به باپتیست هستم یا پنطیکاستی هستم. بلکه مسیح را در بر بگیرید.”
اگر شما در مسیح هستید، چیزی به جز آنچه که شما ایمان دارید، مکتوب نیست. من اهمیّتی نمیدهم که دیگران چه میگویند. خدا آن را آشکار مینماید. زمانیکه او روح را بر کلام میریزد، چه میشود؟ زنده گشته و ثمرهای از نوع خود میآورد.
144- شما میگویید: “من تعمید روحالقدس را یافتهام.” این بدین معنا نیست که شما نجات یافتهاید…
145- اینجا را نگاه کنید. شما یک وجود سهگانه هستید. بله، درون این شخص کوچک، جان، بعد روح و سپس جسم است. شما برای برقراری ارتباط با خانهی زمینی خود در این بدن، پنج احساس دارید. آنها با بقیّهی آن ارتباطی ندارند. شما پنج احساس روح را یافتهاید. در اینجا، محبّت و باطن… امّا اینجا جایی است که شما زندگی میکنید.
146- آیا عیسی نگفت: “باران بر عادلان و ظالمان میبارد”؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] یک کرکاس را اینجا بگذارید و یک گندم را هم آن بیرون بگذارید و هر دو را آبیاری کنید و آنها را کود بدهید و… آیا هر دوی آنها با این آب رشد نمیکنند؟ [“آمین!”] خوب این چیست؟ یکی از آنها کرکاس را ثمر میدهد، چون ذات او کرکاس است و مثل گندم قد برافراشته و…
147- آیا کتابمقدّس نمیگوید: “در ایّام آخر مسیحان دروغین برخواهند خاست”؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] نه «عیسی دروغین»، بلکه «مسیحان دروغین، مسح شدگان، مسح شدگان دروغین کلام؛ مسح شدگان فرقهای، نه مسح شدگان کلام.
زیرا کلام بر طبق خویش ثمر میدهد. هیچ چیز دیگری را نمیخواهم. کلام میوهای از نوع خود را ثمر میدهد.
«و مسیحان کذبه خواهند آمد…» شما نوار موعظهی من را در مورد این موضوع دارید و آن…
اگر شما به یکی از آنها بگویید: “اوه، تو! آیا تو عیسی هستی؟”
می گوید: “اوه، مسلماً نه.” آنها نمیتوانند متحمّل این شوند.
148- امّا زمانیکه نوبت به “اوه، جلال بر خدا! من مسح را دریافت کردم.” میرسد، این یک مسح ناب است. بخاطر داشته باشید که قیافا نیز این مسح را داشت و نبوّت نمود. بلعام هم همینطور، او نیز نبوّت نمود.
امّا این هیچ ارتباطی با این ذات ندارد. مگر اینکه بذر خدا بوده باشد، بذر او که از ابتدا بود، از پیش مقدّر شده. اهمیّتی نمیدهم که شما چگونه فریاد میزنید و به زبانها صحبت میکنید و یا… این هیچ ارتباطی ندارد.
بتپرستان زیادی را دیدهام که بر میخیزند، به زبانها صحبت میکنند، خون جمجمهی انسان را مینوشند و شیطان را میخوانند. میبینید؟ هیچ یک از آنها… فراموش نکنید، این قلب شما در آن کلام است و آن کلام، مسیح است. آن را بیاورید و ببینید که خود را میشناساند، همانگونه که هر بذر دیگری را شکوفا میکند و آن را در دورهای که در آن زیست میکند، اعلام مینماید.
149- لوتر نمیتوانست ثمری جز یک شاخه و ترکه داشته باشد. مابقی هم میتوانستند سایر چیزها را ثمر دهند. امّا ما اینک در دورهی گندم هستیم.
یک لوتری حقیقی باید لوتر را ثمر میداد و یک پنطیکاستی هم باید پنطیکاست را به بار میآورد. فقط همین. امّا ما آن دوره را پشت سر گذاشته و در حال حرکت هستیم.
150- میدانید که کلیسای کاتولیک آغازی پنطیکاستی داشت؟ و اگر کلیسای پنطیکاستی میتوانست دوهزار سال دوام بیاورد، از آن چیزی که الآن کاتولیکها هستند، بدتر میشد. این را به خواهران و برادرانی میگویم که دوستشان دارم و خدا این را میداند. امّا دوستان! یادتان باشد، باید در روز داوری شما را ملاقات کنم و آن زمان خیلی دور نخواهد بود. پس باید آنچه را که حقیقت است، بگویم.
151- زمانیکه با شما پیش میرفتم و برای بیماران دعا میکردم، خوب بود. امّا هنگامیکه با یک پیغام میآیم، اگر هر پیغامی پیش میرود، این یک پیغام حقیقی است…
اگر این یک معجزهی ناب و حقیقی از خداوند باشد و همچنان به آن تشکیلات فرقهای چسبیده باشد، میدانید که از خدا نیست. زیرا این هم اکنون اعلان شده است.
عیسی پیش رفت و بیماران را شفا داد، برای اینکه توجّه آنها را جلب کند. اول مردم، سپس پیغام. درست است.
این باید دارای چیزی باشد که خدا قصد معرفی آن را دارد. او فقط… شفای الهی، معجزههای او به همین صورت، برای جلب توجّه و نظر مردم و مرکز قلب آن، پیغام است. این چیزی است که هست و از اینجا میآید. او در حال تلاش برای بدست آوردن توجّه مردم است. سپس آنها مینشینند و به او گوش میدهند. میبینید؟ زیرا در آنجا کسانی هستند که برای حیات مقدّر شدهاند.
“بعضی از دانهها و بذرها بر زمین افتاده و پرندگان آنها را ربودند و مابقی میان خارها افتادند و بعضی در زمین مهیّا و آماده افتادند و میوه آوردند.”
152- این اوّلین کار است، صدا کردن. اوّلین چیز یک صور است و یک… یا یک صدا. یک آواز، و بعد یک صدا و سپس یک صور.
صدا: یک پیامآور که مردم را آماده میسازد.
دوّمین صدا برای قیام کردن است: همان صدا، صدای بلندی که در یوحنّا 11 : 38 – 44 ایلعازر را از قبر فراخواند.
میبینید؟ جمعآوری عروس و سپس قیام از مرگ، تا با آن بالا برده شویم. حال دقت کنید، سه چیز رخ میدهد. بعدی چیست؟ یک صور بود. یک صدا… یک آواز، یک صدا و یک صور.
153- سوّمین چیز یک صور است که همیشه در بزم صورها، مردم را به بزم فرا میخواند. و این شام عروس خواهد بود، شام برّه با عروس در آسمان. میبینید؟
154- اوّلین چیزی که آشکار میشود پیغام اوست که عروس را گردهم فرامیخواند. اتّفاق بعدی قیام کردن خوابیدگان عروس است. کسانیکه در دورههای قبلی مردهاند. آنها با هم جمع میشوند و صور، بزم در آسمان. دوستان! این چیزی است که رخ میدهد.
155- ما اینجا هستیم، حال آماده باشیم. تنها یک چیز، کلیسایی که خارج میشود، باید در برابر آفتاب بماند تا کامل شود.
بعد از مدّتی خرمنکوب عظیم خواهد آمد، کاه سوزانده خواهد شد و به دنبال آن دانههای گندم در انبار جمع آوری خواهند شد. میبینید؟
156- شما کور نیستید. شما، شما مردم معقولی هستید.
اگر اینجا ایستادهام، آیا اینها را از روی غرض میگویم؟ این را میگویم چون حیات است. چون برای گفتن آن در برابر خدا مسئول هستم. این پیغام را باید بگویم. میدانید؟ در تمام مدّت، در همهی دورهها، شفاها و… تنها برای جلب توجّه قوم بود تا بدانند که پیغامی در حال آمدن است و حال اینجاست. هفت مهر باز شده است، آن اسرار و نشان دادن آن امور، که چه باید رخ دهد. من این را نمیدانستم.
157- امّا کسی در اینجا ایستاده است که درست در کنار من ایستاده بود. هنگامیکه شما موعظهی من را شنیدید که «آقایان! ساعت چند است؟» را موعظه میکردم. آن روز صبح دقیقاً همانجایی که گفته بودم، هفت فرشته از آسمان آنجا ایستاده بودند و همانطور که بالا میرفتند، یک گردباد آنها را بالا میبرد. همانطور که بالا میرفتند ما ایستاده و آنها را تماشا میکردیم. علم تصویر آن را ثبت کرده است. تمام کشور تا مکزیکو این تصویر را ثبت کردهاند.
158- یک روز هنگامیکه شروع به موعظهی «هفت دورهی کلیسا» نمودم، جک مور الهیدان بزرگ را خطاب کرده و گفتم: “جک! این شخصی که اینجا ایستاده، کیست؟ یک نفر به شباهت پسر انسان اینجا ایستاده است که موهایش چون پشم سفید است.” گفتم: “او یک مرد جوان بود، چطور میتوانست موهایی به سفیدی پشم داشته باشد؟”
159- او گفت: “برادر برانهام! این بدن جلال یافتهی او بود.”
امّا هنگامیکه به اطاق رفتم و شروع کردم به دعا کردن، اجازه داد تا بدانم که آن چه بود. میبینید؟
160- من همیشه موعظه کردهام که او فقط یک انسان نبود، خدا بود. او خدا بود که در جسم آشکار شده بود. خدا، خواص محبّت خدا، خواص بزرگی که به پایین آمد، اینجا بر زمین آشکار شد. عیسی، محبّت خدا بود که بدنی را ساخت که خود یهوه در آن زندگی میکرد. او از نظر جسمی، تمام پری الوهیت بود. آنچه که خدا بود، او از طریق جسم نمایان کرد. آن جسم باید میمرد، تا او بتواند عروس را به خون خود بشوید.
161- توجّه کنید، عروس نه تنها شسته و بخشیده شد، بلکه عادل شد. میبینید؟ آیا تابحال تلاش کردهاید که معنی کلمهی «عدالت» را ببینید؟
بطور مثال، برادر گرین میشنود که من مشروب مینوشیدهام و یا کار ناشایستی انجام میدادم. بعد متوجّه میشود که من این کار را نکردهام. سپس میآید و میگوید: “برادر برانهام! شما را میبخشم.”
162- “من را میبخشی؟ من که کاری نکردم. چه چیزی را میبخشی؟” میبینید؟ اگر خطاکار باشم، میتوانم بخشیده شوم. امّا همچنان عادل نیستم، چون مرتکب خطا شدهام.
امّا معنی کلمهی «عدالت» یعنی «گویی هرگز مرتکب خطا نشدهای». و خون عیسی مسیح ما را از گناه پاک میکند و آن را در کتاب فراموشی خدا قرار میدهد. او تنها کسی است که میتواند این کار را بکند.
163- ما میتوانیم، ما میتوانیم ببخشیم ولی فراموش نمیکنیم. من میتوانم شما را ببخشم، امّا همیشه به یاد میآورم که شما این کار شیطانی را انجام دادهاید. پس شما عادل نشدهاید، بخشیده شدهاید.
امّا در نظر خدا، عروس عادل شمرده شده است او هرگز از ابتدا مرتکب خطا نشده است. آمین! ایستاده و با پسر عفیف خدا ازدواج میکند، هرگز از ابتدا گناه نکرده است. چرا؟ او از پیش مقدّر شده بود و زمانیکه حقیقت را شنید و با آن پیش رفت، خون عیسی او را تطهیر نمود و او آنجا میایستد، یک عروس عفیفه. میبینید؟ گناهی بر او نیست، اصلاًً.
164- بنابراین، پیغام، عروس را دور هم جمع میکند. میبینید؟ آواز و صور…
همان او، با یک آواز بلند، آن آواز را سر داد و ایلعازر برخواست. او با صدای بلند ندا در داد: “ایلعازر! بیرون بیا.” میبینید؟ و صدا بیدار میکند. عروس خوابیده و مردگان خوابیده را بیدار میکند.
165- و صور، «با آواز صور» و زمانیکه به صدا درآید، ندا میکند. میبینید؟ همیشه یک صور، اسرائیل را به بزم فرا میخواند، که یک بزم پنطیکاستی بود، بزم عظیم در آسمان، و بزم کرنّاها. و حال، یک صور که یک فراخوان است: “به بزم بیایید.” و این، این شام برّه در آسمان است.
حال تماشا کنید. باهم جمع شدن، عروس، بزم کرنّاها و شام عروسی. ما نمونههای این را دیدهایم. حال چند لحظه قبل از اتمام وقت نگاه کنید. توجّه کنید، ما نمونههای این را دیدهایم.
166- حال اگر میخواهید در کتابمقدّس این را دنبال کنید، انجیل متّی 18 : 16 میگوید: “از زبان دو یا سه شاهد هر سخنی ثابت شود.” و اوّل یوحنّا 5 : 7 را ببینید. همیشه یک شهادت هست. درست است؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] این تصدیق چیزی است که درست است. سه شاهد. “از زبان دو یا سه شاهد هر سخنی ثابت شود.”
167- حال توجّه کنید. ما سه شاهد داشتهایم. ما در عهد عتیق سه ربوده شدن را داشتهایم. این را میدانستید؟ به عنوان یک شهادت. حال ببینید، یکی از آنها خنوخ بود، دیگری ایلیا و دیگری هم عیسی بود.
عیسی سنگ زاویه بود و او شهادت داد. متوجه میشوید؟ او سنگ زاویه بین عهد عتیق و عهد جدید بود. زیرا او باید ابتدا میمرد و سپس ربوده میشد. او مرد، زنده شد، در بین ما زندگی کرد و بعد به بالا ربوده شد. زیرا او سنگ زاویهای بود که دو عهد را به هم وصل میکرد. بعد از قیام و ربوده شدنش… بعد از اینکه این کار را کرد، عهد عتیق را به اثبات رسانید. همهی ما میدانیم که خنوخ نایاب شد. ما میدانیم که ایلیا در یک گردباد به بالا برده شد. درست است، در یک ارابهی آتش. و عیسی مرد، دفن شد، قیام کرد، بر روی زمین زندگی کرد و بعد ربوده شد. سنگ زاویه. سه شهادت وجود دارد. درست است؟ [جماعت میگویند: “آمین!”]
168- حال، یکبار ربوده شدن انجام شده است. این را میدانید؟ بیایید خیلی سریع این را باهم بخوانیم. متّی باب 27 را باز کنید. متّی باب 27 آیهی 45. این آیات را با هم بخوانیم تا ببینیم که چه میگوید. متّی باب 27 آیهی 45، این آیات میتواند به ما کمک کند.
فکر کنم اینجا هم آن را یادداشت کردهام. با هم بخوانیم:
“۴۵ و از ساعت ششم تا ساعت نهم، تاریکی تمام زمین را فرو گرفت. ۴۶ و نزدیک به ساعت نهم، عیسی به آواز بلند صدا زده گفت: «ایلی ایلی لَما سبقْتِنی». یعنی الهی الهی مرا چرا ترک کردی. ۴۷ اما بعضی از حاضرین چون این را شنیدند، گفتند که او الیاس را میخواند. ۴۸ در ساعت یکی از آن میان دویده، اسفنجی را گرفت و آن را پر از سرکه کرده، بر سر نی گذارد و نزد او داشت تا بنوشد. ۴۹ و دیگران گفتند: «بگذار تا ببینیم که آیا الیاس میآید او را برهاند.» ۵۰ عیسی باز به آواز بلند صیحه زده، روح را تسلیم نمود. ۵۱ که ناگاه پرده هیکل از سر تا پا دو پاره شد و زمین متزلزل و سنگها شکافته گردید، ۵۲ و قبرها گشاده شد و بسیاری از بدنهای مقدسین که آرامیده بودند برخاستند، ۵۳ و بعد از برخاستن وی، از قبور برآمده، به شهر مقدس رفتند و بر بسیاری ظاهر شدند.”
169- یک ربوده شدن انجام شده است.
در عهد عتیق این عمل سه بار انجام شده است و برای آنانی که کلام خدا بر آنها میآمد، رخ داده است. میبینید؟ کلام خدا بر خنوخ نازل میشد، کلام خدا بر ایلیا نازل میشد. او یک نبی بود. میبینید؟ و عیسی کلمهی خدا بود. میبینید؟
170- حال به عهد عتیق و مقدّسان آنها در عهد عتیق، زمانیکه این ربوده شدن رخ داد، نگاه کنید. به آیهی 50 توجّه کنید. صدای فریاد او باعث شد تا مقدّسین عهد عتیق برخیزند، درست مثل همان صدایی که باعث شد عیسی… باعث شد ایلعارز برخیزد. میبینید؟ آن بانگ، برخیزانید.
و دوّمین مرتبهی آن در باب 4 دوّم تسالونیکیان محقّق شده است. بیایید آن را بخوانیم. همین چند دقیقهی پیش آن را خوانده بودیم:
“… امّا ای برادران! نمیخواهیم شما از حالت خوابیدگان… از حالت خوابیدگان بیخبر باشید، که مبادا مثل دیگران که امید ندارند، محزون شوید.”
این در دوّم تسالونیکیان باب 4 آیهی 18 است. این دوّمین ربوده شدن خواهد بود. دوّمین ربوده شدن که عروس را خواهد برد.
171- مقدّسین عهد عتیق در حضور او به فردوس وارد شدند، مقدّسین عهد عتیق زمانیکه او فریاد برآورد و روح را تسلیم نمود، برخاستند. چرا؟ بخاطر قربانی، بخاطر استمالت گناهانشان، که آنها انتظارش را میکشیدند و ایمان داشتند که آن برّهی بیعیب میآید. آنها قربانی را، برّه را تقدیم نمودند. و زمانیکه او مرد و روح را تسلیم نمود، با یک آواز بلند فریاد برآورد، و مقدّسان عهد عتیق برخاستند.
به آواز و بانگ در آنجا دقّت کنید، همان چیزی که در آمدن او رخ خواهد داد. میبینید؟ «روح را تسلیم نمود» و زمانیکه این کار را کرد، قربانی کامل شد و فردوس خالی گردید. مقدّسین عهد عتیق دوباره برخاستند، بر روی زمین راه رفتند و همراه با او، در ربوده شدنش به ملکوت وارد شدند.
172- داوود میگوید: “ای دروازهها! سرهای خود را برافرازید. ای درهای ابدی! برافراشته شوید”، “او اسیری را به اسیری برد و بخششها به مردم داد.” و مقدّسین عهد عتیق به همراه او وارد ملکوت شدند.
173- آنها گفتند: “این پادشاه جلال کیست؟”
174- “یهوه صبایوت، پادشاه جلال اوست.” یهوه صبایوت. آنها قدم زنان وارد میشوند. “عیسی اسیری را به اسیری برد.” و او با مقدّسین عهد عتیق وارد میشود. و به دروازههای تازه وارد شد و گفت: “ای دروازهها! سرهای خود را برافرازید. ای درهای ابدی! برافراشته شوید تا پادشاه جلال داخل شود.”
صدا از داخل میآمد که میگفت: “این پادشاه جلال کیست؟”
175- “خداوند که در جنگ جبار است”، “و عیسی غالب آمده، اسیری را به اسیری برد.” برای آنهایی که به او ایمان داشتند و کلام بر آنها میآمد. مقدّسین عهد عتیق در آنجا خفته و در انتظار بودند. “او اسیری را به اسیری برد و به بالا صعود نمود.” مقدّسین عهد عتیق را برگرفت و با آنها داخل شد. هم اکنون یک ربوده شدن، اتّفاق افتاده است.
176- دوّمین ربوده شدنی که رخ میدهد، مربوط به کلیساست، «دوّم تسالونیکیان»، عروس قیام کرده تا آمادهی ربوده شدن به جلال شود. “ما که زنده و باقی باشیم.” این بدنهایی است که بر روی زمین هستند. “بر خوابیدگان سبقت نخواهیم جست. زیرا خود خداوند با صدا و با آواز رئیس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهد شد و مردگان در مسیح اوّل خواهند برخاست.” میبینید؟ “آنگاه ما که زنده و باقی باشیم، با ایشان در ابرها ربوده خواهیم شد.”
177- یک روز در کنار خیابان ایستاده بودم و داشتم، ایستاده بودم… ایستاده بودم کنار خیابان و داشتم رژه نظامی یادبود صلح را که در سوی دیگر خیابان در حرکت بود، تماشا میکردم. با پسر کوچکم ژوزف آنجا ایستاده بودم. ابتدا تانکهای کوچک و قدیمی جنگ جهانی اوّل قرار داشتند، بعد از آنها تانکهای عظیم شرمان که مربوط به جنگ اخیر بود و توپهای عظیم الجثه با لبههای انفجاری…
بعد از آنها سربازان و مادران ستاره طلایی، «کسانیکه فرزندانشان را در جنگ از دست داده بودند». و بعد از آن یک شناور که یک تابوت بر روی آن قرار داشت و متعلّق به یک «سرباز گمنام» بود و یک سرباز به حالت احترام بالای تابوت ایستاده بود. یک تفنگدار دریایی و یک ملوان هم در دو طرف تابوت بودند. در سمتی دیگر یک مادر نشسته بود که پسر خود را در جنگ از دست داده بود. یک همسر جوان درحالیکه سرش را روی یک میز قرار داده بود و گریه میکرد و یک پسر بچه که اشک صورتش را پوشانده بود. او پدر خود را از دست داده بود.
با خودم فکر کردم: “چه غم انگیز! اینجا ایستادهام و به این سربازان پیر و کسانیکه از دست رفتهاند نگاه میکنم؛ آنها رژه میروند، بعضی از آنها پیر و لنگ شدهاند، یونیفرم بر تن دارند، امّا آنها را با افتخار نمایش میدهند، زیرا اینان آمریکایی بودند.”
با خود گفتم: “خدای من!”
178- یک روز از آسمان صدای شیپور خواهد آمد، مردگان در مسیح اوّل خواهند برخاست. مقدّسین عهد عتیق که در آن فراسو در انتظار هستند با صدای شیپور از آنجا بیرون آمده و به رستاخیز وارد میشوند و ما همراه آنها به آسمان وارد میشویم درحالیکه او این بدنهای فانی را تبدیل کرده و به شباهت بدن جلال یافتهی او در آمدهایم. چه رژهای به سمت آسمان خواهد بود! وقتی در یکی از همین روزها آغاز شود، در آن هنگام ربوده شدن که نزدیک است. اوه، با افتخار خون عیسی مسیح را بر سینههای خود به نمایش میگذارند، پیغام خدا برای ساعتی که آنها در آن زیست میکردند. برادر! این ساعتی است که ما در انتظار آن هستیم.
179- حال و در پایان نگاه کنید. رستاخیز… اوّلین رستاخیز انجام شده است. دوّمین رستاخیز بسیار نزدیک است و بزودی رخ خواهد داد.
180- سوّمین رستاخیز مربوط به دو شاهد مکاشفه باب 11 و 12 است که آنها کسانی هستند که با روح مسیح باز میگردند تا بر یهودیان شهادت دهند؛ مانند یوسف که بر برادران خود شهادت داد.
به خاطر داشته باشید که بدنهای آنها سه روز و نیم در شارع عام شهر عظیم ماند و سپس روح حیات به ایشان آمده و ربوده شده و به آسمان صعود نمودند.
در عهد جدید سه ربوده شدن وجود دارد.
سه ربوده شدن در عهد عتیق، که همهی آنها انجام شده است.
181- حال، ما آماده و در انتظار این ربوده شدنها هستیم، ربوده شدن مقدّسین. این گفته شده و بدینسان خواهد بود. زمانیکه خدا چیزی را بگوید، “آسمان و زمین زایل خواهد شد، امّا آن کلام باقی خواهد بود.”
182- در باب 1 کتاب پیدایش و زمانیکه خدا گفت: “روشنایی بشود.” شاید قبل از آن صدها سال روشنایی وجود نداشت. او گفت، درخت نخل بشود، درخت بلوط بشود، صحرایی باشد، کوهی باشد. او گفت… و زمانیکه این کلام از دهان او خارج شد، باید آشکار شود. باید چنین باشد.
183- سپس، روزی او قوم خود را به خروج فرا خواند. او با یک مرد به نام موسی تکلّم نمود، از طریق یک ستون آتش، یک نور، آتش مقدّس. و موسی… قوم نمیتوانستند به موسی ایمان بیاورند، پس گفت: “آنها را به سمت این کوه بیاور.”
184- آن روز صبح، کوه پر از آتش، رعد و برق و… بود. و قوم به موسی گفت: “تو به ما سخن بگو و خواهیم شنید. امّا خدا به ما گوید، مبادا بمیریم.”
185- خدا گفت: “دیگر به اینطور با آنها سخن نخواهم گفت، بلکه برای آنها نبی برخواهم خیزانید و از طریق او سخن خواهم گفت، و هرچه گوید واقع خواهد شد. پس او را بشنوید زیرا من، زیرا من با او هستم.” او این را گفته است، او گفته است که این واقع خواهد شد.
186- به این نبی، به اشعیاء نگاه کنید. یک مرد، یک مرد باهوش، تعلیم یافته، تعلیم یافته توسط پادشاه. زیرا او با عزّا زندگی میکرد. پادشاهی که مرد بزرگی بود. او سعی کرد تا جای یک کاهن را بگیرد، به قدس وارد شد و جذام او را زده و مبتلا نمود.
و این چیزی است که من به انجمن تاجران گفتهام. هرگز سعی نکنید تا جای یک واعظ را بگیرید. نه آقا! در همانجایی که هستید، بمانید. میبینید؟ شما کاری را انجام دهید که خدا شما را بر آن قرار داده است. اگر انگشت هستید، نمیتوانید گوش باشید. اگر گوش هستید، نمیتوانید بینی یا چشم باشید. در جایگاه خودتان باقی بمانید.
187- شما پیغام «تلاش برای خدمت به خدا» که در روزی دیگر موعظه نمودم را به خاطر دارید که در مورد داود، پادشاه مسح شده بود. تمام مردم فریاد برآورده و میگفتند: “درست است.” امّا او هرگز با نبی خدا مشورت نکرده بود. و یک مرد، مُرد و همه چیز… سعی نکنید که به خدا لطف کنید. صبر کنید تا زمانیکه نوبت خدا برسد. بگذارید به روش خود آن را انجام دهد. “من این کار بزرگ را شروع خواهم نمود، من چنین و چنان خواهم کرد.” برادر! مراقب باش.
188- داود بهتر از هر کس دیگری این را میدانست. در آن ایّام، ناتان نبی در آن وادی بود و هرگز مورد مشورت قرار نگرفت. میبینید؟ مشورت او با سرداران صدهها و هزارهها بود. قوم فریاد برآوردند و در حضور خدا رقصیدند، بجای اینکه… آنها تمام اعمال مذهبی را داشتند، امّا این در ارتباط و مسیر کلام خدا نبود و شکست خورد.
هر چیز دیگری هم که در ارتباط با کلام خدا نباشد، شکست خواهد خورد. این تنها کلام خداست که تا ابد باقی است. “آسمان و زمین زائل خواهد شد، امّا کلام من تا به ابد باقی است.”
189- به اشعیاء توجّه کنید، آن جوان هوشمندی که آنجا ایستاده بود. ناگهان روح بر او قرار گرفت. او نمیتوانست چیز متفاوتی بگوید. او یک نبی بود. او گفت: “اینک باکره حامله شده…”، “زیرا که برای ما ولدی زاییده و پسری به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و نام او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرور سلامتی خوانده خواهد شد. ترقّی سلطنت و سلامتی او را بر کرسی داود و بر مملکت وی انتها نخواهد بود تا آن را به انصاف و عدالت از الآن تا ابدالآباد ثابت و استوار نماید.” این مرد چگونه میتوانست بگوید که باکره حامله خواهد شد؟ همه به دنبال آن بودند. زیرا این «خداوند چنین میگوید»، بود. این باید انجام میشد، زیرا کلام خدا بود. همانگونه که در پیدایش بود، زمانیکه او آن بذرها را در دریا قرار داد، جاییکه «تهی و بایر بود». میبینید؟ این باید واقع میشد. و یک روز، هشتصد سال بعد، رحم یک باکره بذر خدا را دریافت کرد. او یک پسر را به دنیا آورد.
190- همان پسر یک روز آنجا ایستاده بود و گفت: “ایلعازر! بیرون بیا.” و مردی که از مرگش چهار روز میگذشت و بدنش پوسیده و متعفّن شده بود، بیرون آمد. او پیش آمده و گفت: “از این تعجّب نکنید، زیرا ساعتی میآید، آمین! هنگامیکه همه کسانیکه در قبر هستند، صدای پسر خدا را خواهند شنید.”
پس این گفته شده و به همین صورت نیز باید واقع شود. یک ربوده شدن اتّفاق خواهد افتاد. اوه، خدای من!
191- به یاد آخرین پیغامی که در کالیفرنیا دادم، افتادم. هنگامیکه پیشگویی کردم: “لس آنجلس به اعماق اقیانوس خواهد رفت.” و فکر میکردم که دیگر هرگز به آنجا برنخواهم گشت. «خداوند چنین میگوید»، این امر واقع خواهد شد. «لس آنجلس» کارش تمام است. چه ساعتی؟ نمیدانم چه وقت، امّا غرق خواهد شد. بلافاصله بعد از آن، زمین لرزه رخ خواهد داد و همه جا را به لرزه درمیآورد.
192- یادتان میآید؟ خیلی از شما آن روز، هنگامیکه آن فرشته پایین آمد، همانجا در کنار آن صخره ایستاده بودید و آن نور و آتش از آسمان به دور آن صخره نازل شد، جاییکه ما ایستاده بودیم. نور به آن کوه رسید و از آن سمت پایین آمد. او سه بار شیپوری را به سختی نواخت. من گفتم: “بر ساحل غربی داوری انجام خواهد شد.” دو روز بعد از آن، آلاسکا تقریباً غرق شد.
193- بخاطر داشته باشید، همان خدا گفت که: “لس آنجلس فنا شده است و کارش تمام است”. نمیدانم چه وقت. زمانش را نمیدانم و نمیتوانم بگویم.
194- من نمیدانستم که این را گفتهام. امّا این برادر در اینجا، به گمانم… بله از خانوادهی موزلی من را آگاه کرد. تا زمانیکه به کتابمقدّس مراجعه نکرده بودم، نمیدانستم که این چیست.
و عیسی گفت: “و تو ای کفرناحوم که تا به فلک سر افراشتهای، تا به جهنم سرنگون خواهی شد، زیرا هرگاه معجزاتی که در تو پدید آمد در سدوم ظاهر میشد، هر آینه تا امروز باقی میماند.” و در حدود صدوپنجاه سال بعد از آن کفرناحوم نیز به آبها فرو رفت تا به امروز.
195- و همان روح خدا که همهی این امور را گفت و تمام این اعمال را انجام داد، در آنجا گفت: “اوه، شهر کفرناحوم، که خود را به نام فرشتگان میخوانی، لس آنجلس، که تا به فلک سر افراشتهای، ریشه و مسند شیطان، خود را برافراشتهای.”
196- واعظین، این برای آنها مانند یک قبرستان است. مردان خوب به آنجا میروند و مثل موشها میمیرند.
197- “تو که خود را به نام فرشتگان میخوانی، اگر معجزاتی که در شما ظاهر گشت در سدوم ظاهر میگشت تا به امروز باقی بود. لیکن زمان تو رسیده است.”
ببینید و تماشا کنید. اگر اینگونه نبود، من نبی کاذب هستم. میبینید؟
198- آن شب را به خاطر میآورم، قبل از اینکه آن را ببینم، نمایش عروس را دیدم. ایستاده بودم و دوشیزهی زیبایی را میدیدم، که به درستی پوشیده بود و به این سمت حرکت میکرد. در رویا یک نفر کنار من ایستاده بود و من میدیدم که میگفتند: “نمایش عروس.” او را دیدم که حرکت میکرد. آنها از این سمت آمدند و حرکت کردند.
199- شنیدم که کلیساها از سمت دیگر برخاستند. کلیسای آسیایی آمد، اوه، از هرزگی صحبت میکنید! کلیسای اروپایی وارد میشود. اوه، خدای من! و بعد من صدای راک اند رول شنیدم، دوشیزهی امریکا بود، کلیسا، و هیچ لباسی بر تن نداشت. ورقهایی مثل کاغذ روزنامه به رنگ خاکستری داشت که آن را جلوی خود نگاه داشته بود و با آهنگ راک اند رول میرقصید. دوشیزهی آمریکا، کلیسا.
200- در حضور او «مسیح» ایستاده بودم. با خود فکر کردم: “اوه، خداوند! آیا بعنوان یک خادم، این بهترین کاری است که میتوانستیم انجام دهیم؟ اوه، اوه.” میدانید که چه احساسی به آدم دست میدهد. بعد با خود گفتم: “خداوندا! من را پنهان کن، که بتوانم از اینجا فرار کنم. اگر همهی کاری که ما کردهایم و میتوانستیم ارائه دهیم این باشد، چه؟”
201- و بعد هنگامیکه آن زنها از کنار من رد میشدند، این کارها را انجام میدادند، با موهای کوتاه شده و صورتهایی که رنگ آمیزی شده بود، و آنها این چنین حرکت میکردند، درحالیکه آنها باید باکرههای مسیح میبودند. و زمانیکه عروس اینچنین عبور کرد، سر خود را برگرداندم و پشت آنها را دیدم که یک رسوایی بود. و آنها اینچنین حرکت میکردند. سر خود را برگرداندم و شروع کردم به گریه کردن.
202- گفتم: “نمیتوانم آنجا بایستم، درحالیکه او آنجا ایستاده است. و این چیزی است که من بعنوان یک خادم برای او ثمر آوردهام.” گفتم: “خداوندا! نمیتوانم این را ببینم. بگذار بمیرم. بگذار محو شوم.”
203- به محض اینکه این صحنه محو شد، هربار یکی از آنها به پیش میآمد، آنها به جای معیّنی رفته و بعد به خواب میرفتند. من تنها صدایی را میشنیدم.
سپس چیزی شنیدم شبیه به: “سربازان مسیحی به پیش.” نگاه کردم و دیدم که گروهی مقدّس از دختران که بخوبی لباس پوشیدهاند و موهای آنها تا پشت آنها بلند است، در حال آمدن هستند. پاکیزه و بدون لک، به اینصورت در مسیر انجیل گام برمیداشتند. آن زن، کلام بود. گویی هر یک متعلّق به یک قوم بودند و من مسیر حرکت آنها را نگاه میکردم.آنها بجای اینکه روبه پایین حرکت کنند، روبه بالا حرکت میکردند.
متوجّه شدم که دو یا سه نفر از آنها تلاش میکنند تا از خط خارج شوند. فریاد زدم: “در خط بمانید.” و رویا من را ترک کرد. من در وسط اتاق ایستاده و فریاد میزدم: “در خط بمانید.”
204- عجیب است. آیا میتواند گذشته باشد؟ آیا عروس هم اکنون فرا خوانده شده است؟ آیا این چیزی است که امروز باید با آن روبرو شویم؟
او باید به صورت مسیح در آمده باشد و مسیح کلام است. میبینید؟ این آنجاست، درون کلام. میبینید؟ نمیتوان به آن چیزی افزود. این نمیتواند زنی باشد که یک دستش شبیه انسان باشد و دست دیگرش مانند سگان پنجه داشته باشد. این باید دقیقاً کلام خدا باشد، همانطور که او کلمه است. عروس جزئی از داماد است. زن جزئی از شوهر است، زیرا از شوهر گرفته شده است، حوّا جزئی از آدم بود، از پهلوی او. عروس نیز چنین است. از فرقه گرفته نشده، بلکه از آغوش کلام خدا برای این روز.
205- ربوده شدن.
“صور خدا به صدا در آمده و مردگان در مسیح برخواهند خاست و جلال قیام او آشکار شده هنگامیکه برگزیدگان در خانهی خود آنسوی آسمان جمع شوند، هنگامیکه طومار از آنجا به بالا فراخوانده شود.”
دوستان! سعی کنیم که همهی ما آنجا باشیم. خدا به شما برکت بدهد.
206- این گفته شده است و باید واقع شود و چنین خواهد شد… [فضای خالی روی نوار.]
مردم! هیچ کس نمیخواهد که بمیرد. هیچ کس نمیخواهد که گمراه شود. بگذارید به شما بگویم. هر کاری که شما بکنید… اهمیّت نمیدهم که چقدر خوب به کلیسا میروید و یا چقدر به کلیسا وفادار هستید. این خوب است و هیچ کس هم با آن مخالف نیست. باید به کلیسا بروید. این کار را بکنید. به این کار ادامه بدهید، فقط سنّتهایتان را کنار بگذارید و به سمت مسیح حرکت کنید. چون صور خدا یکی از همین روزها به صدا در خواهد آمد و شما علامت وحش را دریافت میکنید، بدون اینکه بدانید دیگر خیلی دیر شده است. کاملاً درست است.
207- خدا به شما برکت بدهد. متأسّفم که تا این وقت شما را نگاه داشتم. یادتان باشد که من مدّت زیادی جماعت را اینجا نگه داشتم. درست است. هدایایی که برای من آوردید… که من از شما نخواسته بودم. برادر! آنها را بردارید و بابت این مدّت اضافه بر وقت معمول، به متل پرداخت کنید. چند نکته دیگر هم در اینجا دارم. حدود هشت یا ده صفحه در مورد ربوده شدن مطلب داشتم که به دلیل کمبود وقت، نتوانستم آنها را بیان کنم. خدا به شما برکت بدهد.
208- آیا دوستدار خداوند عیسی هستید؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] چند لحظه سرپا بایستیم و در آرامش آنچه را که گفتم به یاد بیاوریم. ما در ساعتهای آخر هستیم.
امّتها خرد میشوند، اسرائیل بیدار میشود
آیاتی که کتابمقدّس پیشگویی کرد
ایّام امّتها شمارش شده است
و با چنگک جمع شده است
روز رستگاری من نزدیک است
قلب انسانها از ترس میایستد
از روح پر شوید، شما برّههای پاک و آراسته
بنگرید، رستگاری شما نزدیک است
(این را میدانید؟)
انبیای کاذب دروغ میگویند
حقیقت خدا را انکار مینمایند
می دانیم که همهی اینها حقیقت است. نمیدانیم؟ [فضای خالی روی نوار]
دوستش دارم، دوستش دارم
چونکه نخست او مرا دوست داشت
و نجاتم را بر صلیب جلجتا مهیّا کرد
209- چند نفر واقعاً او را دوست دارند؟ دست خود را بلند کنید. میخواهم درحالیکه دوباره این سرود را با هم میخوانیم، با کسی که نزدیک شماست، دست بدهید و بگویید: “خدا به تو برکت بدهد مسافر.” ما مسافر هستیم. نیستیم؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] مسافر و غریبه.
دوستش دارم، دوستش دارم
چونکه نخست او مرا دوست داشت
و نجاتم را بر صلیب جلجتا مهیّا کرد
210- آیا میخواهید ربوده شوید؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] چند نفر علاقه دارند که ربوده شوند؟ بگویید: “خداوندا با تمام قلبم میخواهم که ربوده شوم.”
دست خدای تغییر ناپذیر را بگیر، این سرود را بلدید؟ «دست خدای تغییر ناپذیر را بگیر». خواهر! این سرود را بلدید؟
دست خداوند تغییر ناپذیر را بگیر
دست خداوند تغییر ناپذیر را بگیر
امیدت را بر این ابدیّت بنا کن
دست خداوند تغییر ناپذیر را بگیر
دست خداوند تغییر ناپذیر را بگیر
امیدت را بر این ابدیّت بنا کن
(این را دوست دارید؟)
زمانیکه سفر کامل شد
اگر با خدا صادق باشی
نور و زیبایی در خانهی جلال تو
روح شادمان تو نمایان میشود
دست خداوند تغییر ناپذیر را بگیر
دست خداوند تغییر ناپذیر را بگیر
امیدت را بر این ابدیّت بنا کن
(حال میخواهیم برای چند لحظه سرهای خود را خم کنیم.)
به ثروتهای ناچیز این دنیا طمع نکن
که به سرعت فاسد خواهد شد
به دنبال گنج آسمانی باش
که فنا نخواهد شد
دست خداوند تغییر ناپذیر را بگیر
دست خداوند تغییر ناپذیر را بگیر
امیدت را بر این ابدیّت بنا کن
211- درحالیکه سرهایتان را خم کردهاید، این را در نظر داشته باشید و بدانید که روزی سر خود را به سمت خاک که از آن گرفته شدهایم، خم خواهیم کرد و به آن بازگشت خواهیم نمود. و بدانید جایی خواهید یافت که باید به خداوند پاسخگو باشید. اگر احساس میکنید که اگر امشب این ربوده شدن اتّفاق بیفتد، شما برای آن آماده نیستید و میخواهید که در دعا به یاد آورده شوید، فقط دست خود را بلند کنید. جایی برای برپایی مذبح دعا نداریم. مذبح شما در قلب شماست. دست خود را بلند کنید. خدا به شما برکت بدهد.
“برادر برانهام! احساس میکنم که آماده نیستم. من، من، من حقیقتاً میخواهم که یک مسیحی باشم. همیشه تلاش کردهام، امّا همیشه یک ضعفی هست. این را میدانم، میدانم جایی که باید باشم نیستم.”
خداوندا! دست خود را بسوی تو بلند کردهام، مرحمت کن و با من بخشنده باش.
اکنون در این گروه کوچک، بیست تا سی دست بالا رفته و دستهای بیشتری نیز بالا خواهد رفت.
212- خداوند عزیز! تو میدانی که پشت این دستها و در اعماق قلب آنها چیست. خداوندا! من دعا میکنم. تنها یک چیز است که در برابر آن مسئول هستم و آن گفتن حقیقت است. و خداوند عزیز! آنها میخواهند که نجات یابند. حقیقتاً خواستار این هستند. آنها نمیخواهند که تنها حرکاتی احساسی، یا سیستمی فرقهای و یا آیینی و یا دگم داشته باشند. ای پدر! آنها درک میکنند که تنها درک کلام خالص خدا ماندگار است. هر چیز دیگری زایل خواهد شد. حتّی آسمان و زمین، امّا کلام تو تا به ابد باقی است. و اگر آن کلام باشیم، زمین زیر پای ما زایل خواهد شد، لیکن ما زایل نمیگردیم، زیرا ما آن کلام هستیم؛ عروسِ داماد.
213- من برای تکاتک آنها دعا میکنم که این را به ایشان عطا کنی. این دعای صادقانهی من است. پدر! از اینکه امشب کمی مضطرب هستم، دیر به اینجا رسیدم، لرزان هستم و بریده بریده صحبت میکنم من را ببخش. دعا میکنم تا روحالقدس آنها را به یکدیگر پیوند دهد و آنها را نجات بخشد. قلب مردم و قلب من، و انگیزه و هدفی که در قلبم برای تو دارم. خداوندا! آیا این کار را نخواهی کرد؟ هرکس را که میشود نجات داد، نجات بده و به سمت خود بکش، ای خداوندا! عطا کن تا ما برای آن زمان ربوده شدن که نزدیک است، آماده باشیم، ای خداوند! چون در نام عیسی طلبیدیم. آمین!
خدا به شما برکت بدهد.