ذریت مار
- The Serpent’s Seed
- 28 سپتامبر 1958 – جفرسونویل، ایندیانا
- 58-0928E
- 1 ساعت و 47 دقیقه
- ویرایش اول فارسی
1- خداوند عزیز! خداوند قادر مطلق! که همه چیز را به قوّت روح خویش شکل داد و عیسای مسیح، یگانه پسر خویش را داد تا برای ما گناهکاران بمیرد، عادل به جای ظالم، تا ما را به مصالحه و این مشارکت عالی که دوباره با خدا داریم برگرداند. چنانکه در این کلام مبارک تعلیم یافتهایم که پیش از بنیان عالم با او در مشارکت بودهایم “زمانیکه ستارگان صبح ترنّم نمودند و پسران خدا آواز شادمانی سردادند، آنجا پیش از بنیان عالم” چطور میدانیم که این همان زمانی نبود که برّه ذبح گردید، زمانیکه خدا، در ذهن خویش، ما را دید که در نجات خویش از طریق عیسی فریاد شادی سر دادهایم؟
2- و امشب، ما تنها ذرّهای از آن جلال آسمانی را که در آمدن ثانویهی او آشکار میشود تجربه نمودهایم. تمام غمها و ضعفها برداشته خواهد شد و ما بدنی جلال یافته، مانند خود او دریافت خواهیم کرد. زیرا باید او را آنگونه که هست ببینیم. وقتی به دستانمان، به موهایمان که رو به سفیدی گذارده و شانههایمان که خم شده، نگاه میکنیم؛ متوجّه میشویم که فانی هستیم و در حرکت به سمت همانجایی هستیم که از آنجا آمدیم، به خاک. ولی، خداوندا! همانطور که اطمینان داریم، تو خدا هستی و وعده دادی که ما در ایّام آخر دوباره خواهیم برخاست و ما بدان ایمان داریم.
3- امشب با ایمانمان به حضور تو ایستادهایم و با دلیری آمدهایم، زیرا عیسی این را به ما امر فرمود. نه بر اساس هیچ عمل نیکویی که ما انجام داده باشیم، چون هیچ کار دستی انجام ندادهایم، بلکه با فروتنی. و به این اعتراف نزدیک میشویم که اینک به فیض او که به ما عطا شده، صاحب این گنج عظیم هستیم. از اینرو، با این خواسته به تو نزدیک میشویم که امشب ما را با کلام خویش مبارک بسازی. زیرا مکتوب است، “انسان نه محض نان زیست میکند، بلکه به هر کلامی که از دهان خدا صادر میگردد.” و بگذار امشب دهان خدا سخن بگوید. بگذار امشب کلام تو صادر شود و در اعماق قلب ما شنوندگان جای گیرد و با روح و حضور تو پر شود. چون در نام عیسی این را میطلبیم. آمین!
4- امروز و دیروز، به عبارتی دیشب، در این مورد صحبت میکردیم که چرا ما فرقه نیستیم. و به این موضوع پرداختیم و با کتاب مقدّس قویاً مشخص نمودیم که چرا فرقه نیستیم و به فرقه ایمان و اعتقاد نداریم. چون این را در کتابمقدّس مشاهده میکنیم که فرقهها هرگز توسط خدا مقرّر نشدند، بلکه مقرّر شده از جانب شیطان هستند و این را از طریق کتابمقدّس اثبات نمودیم. و اینکه چطور از طریق فرقهها، خطاها و اشتباهات رخ میدهد. و حال این را برای اصلاح و اینکه این خیمه را به یک مشارکت حول کلام مبارک خدا وارد کنیم، میگوییم که امید ما بر اینکه فرقهها و یا هر انسانی چه میگوید استوار نشده، بلکه بر آن چیزی که خداوند خدا گفته است. و این تنها طریقی است که ما میتوانیم به درستی اصلاح شویم.
5- و امروز صبح به گمانم… بله پنچ مقاله مختلف را که متعلّق به فرقههاست و مطلقاً صحبتی از آن در کتابمقدّس نشده است را داشتم، که کلیساهای پروتستان آن را بعنوان یک تعلیم ارائه میدهند، همان چیزی که کلیسای کاتولیک، مادر فواحش، موعظه میکند و به کلیسای پروتستان وارد شده و ما مطیع همان چیزی هستیم که دقیقاً بر خلاف و در تضاد با هر جای کلام خداست.
6- اوّلین کلیسای فرقهای که امروز بعد از ظهر از طریق تاریخ پدران نیقیّه بدان پرداختیم؛ کیلیسای نیقیّه که از بعد مرگ رسولان که پدران نیقیّه آمدند و تا چندین سال پیش رفتند. سیصدو بیست و پنج سال. نهایتاً، رسیدیم به نیقیّه در فرانسه، جاییکه آنها شورای بزرگ نیقیّه را تشکیل دادند. و در آنجا که آنها این دگم که اکنون کاتولیکها دارند، شکل دادند و آن به پروتستانها نیز داده شده است.
7- و همانطور که در تعلیم امروز صبح گفتم، هر یک از آن ادوار کلیسا، تا آن، تا آن دورهی کلیسای تسالونیکی، هزار و پانصد سال عصر تاریکی هرگز به جز یک بار، گفته نشد که «هنوز نام من را داری».
8- از سوی دیگر، آنها دیگر در مسیح نبودند، آنها وارد نامهای فرقهای شده بودند «کاتولیک، وسلِی، لوتر، باپتیست، پرزبیتری، پنطیکاستی»، تا به آخر.
9- ولی درست قبل از پایان ادوار او گفت: “دری باز پیش رویت میگذارم.” میبینید؟ و این دورهای است که ایمان داریم اکنون ما در آن زیست میکنیم. عصرِ درِ باز، در میان آخرین خروج از کلیسای لائودیکیّه.
10- و این دقیقاً سیصد بیست و پنج سال تا شورای لائودیکیه است. و در آنجا آنها این چیزها را مانند، تعمید آبپاش، تعمیدهای غلط، روحالقدس کاذب، و تمام این چیزها را اتخاذ نمودند. آنها این را پذیرفتند.
11- و بعد هنگامیکه لوتر، که یک کشیش بود، از کلیسای کاتولیک خارج شد، همان چیزها را با خود بیرون آورد. و از آن بود که زوینگلی، از زوینگلی کالوین و از کالوین، وِسلِی و تا به آخر بیرون آمدند. و آنها نیز همان دگم را با خود خارج ساختند. حال خدا چگونه میتواند کلیسای خویش را هدایت کند، وقتی آنها راهی را دنبال میکنند که او هرگز برایشان مهیّا ننموده، تا در آن هدایت یابند؟
12- و یادتان باشد، در مکاشفه 17 است که آن «زن» را میبینیم. حال این کلمات بسیار واضح هستند. اینها در کتابمقدّس نوشته شدهاند. پس به گمانم میتوانم آنها را بگویم. در آنجا گفته میشود که آن زن یک «فاحشه» بود، که قرار بوده با یک مرد ازدواج کند و مرتکب زنا با دنیا شده است. و او… او «مادر فواحش» بود، پس دختران داشته است، و ما از نظر جغرافیایی این را اینجا رسم کردهایم، بودن در… که خودم، با دیدن این در کتابمقدّس، دیدن تعلیم این زن و همهی چیزهای دیگر، گمان میکنم که خدا به درستی این را آراسته است، که نمیتواند هیچ چیز دیگری به جز کلیسای کاتولیک باشد. این تنها طریقی است که میتواند باشد. و او چه چیزی زایید؟ کلیساهای پروتستان. دقیقاً این کار را کرد.
13- و او در دست خویش خمر زنای خود را دارد، که این را به پادشاهان زمین میداد. و آن زن از نظر روحانی، حاکم تمام زمین بود. و این کاملاً درست است. چیز دیگری نیست…
14- ببینید، میتوانیم برگردیم به دانیال و به یک تصویر برسیم. به این تصویر نگاه کنید. سر طلایی، پادشاهی بابل، برنج… یا نقره، ماد و پارس؛ برنج، اسکندر و سایرین؛ پادشاه یونانی، سپس امپراطوری رم، روم شرقی و روم غربی، دوپا.
15- و به این ده پادشاهی توجّه کنید،که دقیقاً با ده شاخی که امروز صبح از آن صحبت میکردیم میآید. در هر یک از آن ده پادشاهی که میبایست میآمد، آهن و رس با هم مخلوط شده بودند، و آهن از پاها میآید، که روم بود. از طریق کلیسای کاتولیک یک رگهی رومانیسم با هر ملّتی زیر آسمان اختلاط یافته است. کاملاً درست است. آنها مختلط نخواهد شد.
16- و آنها با یکدیگر مزدوج شدهاند. کتابمقدّس گفت که اینگونه خواهد شد. و امروز به آنها نگاه کنید. پسر شما میرود تا با یک دختر کاتولیک ازدواج کند، وقتی میخواهند ازدواج کنند، هیچ وعده و تعهّدی برای اینکه فرزندانشان را کاتولیک پرورش دهند، ندارند؛ یا بالعکس. میبینید؟ این قوّت دیگری را میشکند.
17- ولی این چیست؟ کتابمقدّس اعلام میکند که تمام این یک فحشا است. حال میخواهید چه کار کنید؟ درست است. و گناهان قوم چگونه… ما به تثنیه پرداختیم و نشان دادیم که طفل نامشروع حتّی نمیتوانست تا چهارده نسل به جماعت وارد شود. این سخن شریعت بود. عیسی آمد تا شریعت را کامل سازد. امروزه چقدر بیشتر اینگونه است؟
18- و امروز برای اینها چه رخ میدهد؟ این جوجه اردکهایی که در خیابان هستند. زنانی که سیگار میکشند، لباسهای کوتاه میپوشند، موهایشان را کوتاه میکنند و این چیزها؟ این چگونه انجام شده است؟ بدلیل اینکه مادرشان اینگونه رفتار نمود. شرارت، از یک نسل به نسلی دیگر. و ما به چه رسیدهایم؟ به جاییکه، تودهای از گناهان کثیف است و دیگر هیچ.
19- به خاطر همین است که خدا روسیه را با بمب اتمی بلند کرده تا او را پاک سازد، درست مانند قبل از زمان طوفان نوح، هنگامیکه او ابرها را بلند کرد. کتابمقدّس چنین میگوید. کشور بیخدایی که منکر خدا هستند، کاملاً در دستان خدا قرار دارد. درست همانطور که نبوکدنصّر پادشاه برای تخریب اسرائیل آمد. چون آنها از راه رفتن با خدا قصور ورزیدند. روسیه هم در حال برخاستن است تا انتقام مقدّسین را از کلیسای کاتولیک بگیرد، خونی که او از مقدّسین ریخت. کتابمقدّس گفته است. این همه چیز را خواهد گرفت.
20- به اینجا بنگرید، اگر مادر آنها از نغمه سرایان بود، و مادربزرگشان و مادرشان یک فاحشه بود، امروز او چیست؟ یک رقصندهی برهنه با راک اند رول. فرزندانش چه خواهند بود؟
و شما میگویید: “خدا این کار را میکند؟” بله آقا!
21- خدا شرارت فرزندان را، نسل، حتی تا چهارده نسل به یاد میآورد. و مسیح آمد تا آن را برجسته سازد. ما باید بگوییم صد نسل، یا صد و پنجاه نسل. چرا که او گفت: “شنیدهاید که به اوّلین گفته شده است، قتل مکن. من به شما میگویم کسی بیسبب بر برادر خویش خشم گیرد، الحال او را کشته است. شنیدهاید که به اوّلین گفته شده است زنا مکن، ولی من به شما میگویم کسی که با دیدهی شهوت به زنی نظر کند در دل خویش با او زنا کرده است.” او… برجسته کردن چیست؟ یعنی یک چیزی را چند برابر بزرگتر کردن. و اگر در شریعت این چهارده نسل بود، همان چیز امروز چقدر بطول میانجامد؟
22- و مردان جوان، میانسال و متأهل دیگر احترامی برای پیمان زناشویی خویش قائل نیستند. چرا که، آنها زنان را میگیرند و در هر جایی با آنها زندگی میکنند، درست مانند سگهای معمولی. حتّی سگها احترام و اخلاقیّات بهتری نسبت به مردم دارند. میدانم که این شدیداً برخورنده است، ولی حقیقت است.
23- چرا؟ و کلیسا با آن کنار میآید و در این زمینه هیچ نمیگوید. چرا؟ چون آنها، آنها همانگونه رفتار میکنند که مادرشان میکند، کلیساها وارث آن هستند. زیرا کلیساها، کلیساهای پروتستان از بطن کلیسای کاتولیک خارج شدند و گناهان کلیسای کاتولیک در پروتستانها دیده میشود. درست است،دیگر دیگ نمیتواند به دیگ بگوید رویت سیاه. کاملاً درست است.
24- حال، متوجّه میشویم، و در کتابمقدّس، متوجّه میشویم… و من حتی یک یادداشت هم امشب روی میز ندیدم. چون گفته بودم: “یک جا را در کتابمقدّس به من نشان دهید که خدا فرقهها را مقدّر نموده باشد. یک جا را نشان دهید که خدا زنان واعظ را مقرّر کرده باشد. یک جا را نشان دهید که خدا تعمید آبپاش را مقدّر نموده باشد. جایی را نشان دهید که تا بحال کسی در نام «پدر، پسر و روحالقدس» تعمید گرفته باشد. این چیزها را پیدا کنید.” و هنوز دائماً این کار انجام میشود. این در کلیسا است.
25- گفتم: “براساس دلایل شما، ما نمیتوانستیم یک باپتیست باشیم. چون ما به نام خداوند عیسای مسیح ایمان داریم. در هیچ جای کتابمقدّس کسی نبوده که به طریق دیگری تعمید یافته باشد. یک جا را در کتابمقدّس به من نشان بدهید که کسی به نام پدر، پسر و روحالقدس تعمید یافته باشد. آنوقت من دست خودم را بلند میکنم و میگویم که نبی کاذب هستم.”
26- “و اگر کتابمقدّس میگوید که شما باید در نام عیسای مسیح تعمید یابید، یعنی باید به آن طریق تعمید گیرید. پولس فرمان داد تا آنگونه تعمید گیرند. مهم نبود که چگونه تعمید گرفته بودند، باید میآمدند و دوباره تعمید میگرفتند. آنها تعمید همان کسی را داشتند که عیسی را تعمید داده بود، یعنی یوحنّای تعمید دهنده. او گفت: “این فایدهای ندارد. شما باید دوباره تعمید گیرید.” و آنها میبایست قبل از اینکه روحالقدس را بیابند، دوباره تعمید مییافتند. این برنامهی خدا بود.
27- امشب ممکن است کمی بیشتر بدان بپردازم. چرا؟ عیسی کلام خویش را حفظ میکند. آیا به این ایمان دارید؟ حال، تقریباً همهی شما امروز صبح در جلسه شرکت داشتید، ولی میخواهم کمی بیشتر به این بپردازیم.
28- چرا پولس میبایست چنین… چنین امر میکرد آن هم بعد از اینکه آنها تعمید یافته بودند؟ پولس گفت: “حتّی اگر فرشتهای از آسمان آمد و چیز دیگری را موعظه کرد، اناتیما باد.”
29- حال شما میگویید: “ما نور تازهای در آن یافتیم.” نه، نیافتید. این چیزی است که شیطان با آن به سمت حوّا آمد، همان نور جدید. شما به هیچ نور جدیدی نیاز ندارید. تنها چیزی که نیاز دارید، این است که در نوری که خداوند اکنون اینجا قرار داده است، گام بردارید. همین و بس.
30- حال این را نگاه کنید، چقدر ساده است. وقتی از کوه هیئت تبدیل پایین آمدند، عیسی به شاگردان خویش گفت: “مردم مرا که پسر انسانم که میدانند؟”
“برخی موسی، برخی ایلیّا یا یکی از انبیای گذشته.”
او گفت: “شما مرا که میدانید؟”
31- پطرس گفت: “تو هستی مسیح، پسر خدای زنده.”
32- او گفت: “خوشابحال تو ای شمعون پسر یونا! زیرا جسم و خون این را بر تو مکشوف نکرد.” میبینید، این از طریق سمینارها انجام نشد، از طریق فرقهها مکشوف نشد. جسم و خون این را بر تو مکشوف نکرد، تو هرگز این را از طریق دانشکدهی الهیّات نیاموختی… “بلکه پدر من که در آسمان است این را بر تو مکشوف ساخت و براین صخره کلیسای خویش را بنا میکنم؛ و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت.” یک مکاشفهی روحانی از اینکه او کیست.
33- توجه کنید، “و میگویم تویی پطرس، و کلید ملکوت را به تو میسپارم. هر آنچه بر زمین ببندی، در آسمان خواهم بست، هر آنچه بر زمین باز کنی، در آسمان باز خواهم کرد.” اکنون او میبایست کلام خویش را حفظ کند و یا اینکه او خدا نیست. حال، و زمانیکه او این کار را کرد، چند روز بعد، او مصلوب شده، برخاسته و به آسمان صعود کرده بود، و پطرس در روز پنطیکاست انجیل را باز کرد. آیا او این کار را کرد؟ مسلماً این کار را کرد. حال نگاه کنید. هنگامیکه او…
34- مردم آن را استهزا مینمودند، چون ایشان از روحالقدس پر شده بودند. آنها «دین خروش» و «مرتد» یا چیزی شبیه آن خوانده میشدند، و حتّی میخندیدند و میگفتند: “اینها از شراب تازه مست هستند.”
35- و پطرس در بین آنها به پا خاست و صدای خویش را بلند کرد و گفت: “مردان و برادران! سخنان مرا فراگیرید. آواز من را بشنوید، اینها مست نیستند چنانکه شما گمان میبرید. زیرا اکنون ساعت سوّم از روز است. بلکه این همان است که یوئیل نبی گفت: بلکه در ایّام آخر از روح خود بر تمامی بشر خواهم ریخت، یعنی بر پسران و دختران و کنیزانش در این ایّام.”
36- و زمانیکه آنها این را شنیدند، دلریش گشتند. چون میدیدندکسی که هنوز الفبای خود را نمیدانست و آنها به او توجّه نمیکردند، اکنون در درون خود چیزی دارد که او را مشتعل میسازد، روحالقدس. آیا باید او را متوقّف کنند؟ مثل آن بود که در یک روز که باد میوزید، آتش را در یک مکان خشک بیندازی. نمیتوانید این کار را بکنید. او از روحالقدس پر شده بود. و اکنون چه میکرد؟
37- آنها گفتند: “ای مردان و برادران! اکنون چه کنیم تا نجات یابیم؟”
38- حال نگاه کنید، پطرس، تو کلید ملکوت را داری. میبینید؟
39- حال، زمانیکه عیسی در روز سوّم قیام کرد، هنوز کلید ملکوت را در اختیار نداشت. آیا این را میدانستید؟ گفت: “کلید موت و عالم اموات در من است.” ولی نه کلید ملکوت، چون آنها به پطرس داده شده بود.
40- حال او گفت: “پطرس! هر آنچه بر زمین باز کنی، در آسمان باز میکنم. هر آنچه بر زمین ببندی، در آسمان میبندم.”
41- حال او با آن کلیدها اینجا ایستاده، تا این برکت را برای جهان بگشاید. و او کلید را در دستان خویش دارد. آنها میپرسند: “اکنون چه کنیم تا نجات یابیم؟” حال، مهم نیست که رسول چه گفته است، خدا باید در آسمان آن را تقدیس کند، اگر به او قدرت داده است.
42- حال پطرس گفت: “هر یک از شما توبه کنید و در نام عیسی مسیح به جهت آمرزش گناهان تعمید گیرید و عطای روحالقدس را خواهید یافت.” درست است؟ و به همین دلیل است که کلید در آسمان برای هر نام دیگری، هر طریقی بسته شد. این بر زمین بسته شد و در آسمان هم بسته شد. در غیر اینصورت عیسی کلام خویش را که به پطرس گفت، حفظ نکرده است. و بعد از آن، در هر جایی از کتابمقدّس که صحبت از تعمید است و افراد تعمید گرفتهاند، این تعمید در نام عیسای مسیح بوده است. و آنانی که قبل از آن تعمید یافته بودند، باید میآمدند و دوباره در نام عیسای مسیح تعمید میگرفتند، تا روحالقدس را بیابند. این درست است. و هنوز هم به همان صورت است.
43- پس اگر ما تعمید به نام «پدر، پسر و روحالقدس» را تعلیم میدهیم، این یک نبوّت کاذب است. نمیخواهم به شما جسارت کنم یا بیاحترامی کرده باشم، ولی باید این را مشخص کنم تا این کلیسا آن را بداند. من همه را به چالش میکشم، یک جا درکتابمقدّس نشان دهند که کسی به نام «پدر، پسر و روحالقدس» تعمید یافته باشد. حال میخواهید به حقیقت گوش کنید یا به نبوّت کاذب؟ کتابمقدّس را جستجو کنید. این بر عهدهی شماست.
44- به من نشان دهید که در کتابمقدّس کجا یک فرد، کجا یک کلیسا مقدّر شده بود تا فرقه باشد. به من نشان بدهید در کجای کتابمقدّس یک زن را برای موعظه مقدّر نمودند. یک جا را در کتابمقدّس به من نشان بدهید که تمام این چیزهایی که در موردش صحبت میکنیم را مشخص نموده باشد. یک جا را به من بگویید. آنها آنجا وجود ندارند. شما به یک فرقه میروید…
45- خوب، هنگامیکه متدیستها بلند شدند، شروع کردند به موعظهی تقدّس. این خوب است. ولی وقتی این کار را کردند، یک فرقه را تشکیل دادند و آن تعیین کننده بود. به همین دلیل است که کتابمقدّس میگوید: “نام داری”.
می گویید: “من یک مسیحی هستم.”
“خوب عضو کدام فرقه هستی؟”
46- میگویید: “متدیست.” پس یک فاحشه هستید. “من باپتیست هستم.” فاحشه. “پنطیکاستی.” فاحشه هستید. شما متعلّق به آن کلیسا هستید.
47- شما باید متعلّق به مسیح باشید. هیچ ربطی ندارد که بگویید متدیست یا باپتیست. اگر مسیحی هستید، در قلبتان مسیحی هستید.
48- هر یک از آن فرقهها میتوانند فرزندانی را تولید کنند، فرزندان خدا. درست است. ولی هنگامیکه فکر میکنید چون یک متدیست یا باپتیست هستید به آسمان میروید، این اشتباه است. به همین دلیل است که ما از آن فاصله گرفتیم و بیرون ماندیم.
چرا باپتیست نمیتواند ببیند؟
49- از یک متدیست که یک رسالهی دکترا مینوشت، خیلی وقت پیش، این را پرسیدم.
او گفت: “تنها چیزی که ما با شما مخالفیم این است که شما با پنطیکاستیها میگردید.”
گفتم: “این «ما» کیست؟”
“ما، متدیستها.”
50- گفتم: “خوب، این کار را میکنیم. من به شهر شما میآیم و شما متدیستها از این خدمت حمایت کنید.”
اوه، او گفت: “مسلّم است که نمیتوانیم.”
51- گفتم: “این همان چیزی است که فکرش را میکردم. من با پنطیکاستیها میمانم، چون آنها به این ایمان دارند. درست است. آنها دور آن جمع میشوند. آنها کسانی هستند که از آن منفعت میبرند.”
52- چند نفر آن مقالهی اخیر مجلهی لایف را در مورد کلیسای پنطیکاستی خواندند؟ این یکی از بزرگترین وقایع است که در این عصر روی داده. تعداد نوایمانان آنها بیشتر از تعداد کل سایر فرقهها است. چرا؟ حتّی در خطایا، خدا آنها را به حرکت در میآورد، چون آنها به حقیقت ایمان آوردند و در حال گام برداشتن در آن هستند. این حقیقت است.
53- ولی اکنون ما چه میکنیم؟ میبینید؟ به این دلیل است که ما فرقهای نیستیم. و با همان اطمینان که پنطیکاست فرقه میشود…
54- و هنگامیکه در آن سو، چهل سال پیش، روحالقدس برای اوّلین بار بر کلیسای پنطیکاست ریخت و آنها شروع کردند به صحبت کردن به زبانها، یکی از عطایا. این کوچکترین عطایا است. بر طبق رسالات پولس این کمترین عطایا است، یعنی صحبت به زبانها. و به محض اینکه ریخت، آنها گفتند: “اوه، اکنون آن را داریم.” و یک فرقه ساختند. شورای عمومی، که اکنون شده است جماعت ربّانی. “اوه، اگر کسی به زبانها صحبت نکند، آن را ندارد.” و مسلماً خدا از آنجا حرکت کرد و گذاشت که آنها همانجا بنشینند. بله آقا!
55- بعد از آن یگانهانگاران آمدند و تعمید به نام عیسی را یافتند. آنها گفتند: “اوه، ما آن را یافتیم.” سپس یک تشکیلات ساختند. آنها چه کردند؟ خدا از آنجا بیرون آمد و آنها را رها کرد تا آنجا بمانند.
به این دلیل که “هر که مشتاق باشد بیاید”.
56- میدانید، یگانهانگاران نمیتوانند نزد جماعتیها بروند، و جماعتیها هم نزد یگانهانگاران نمیتوانند بروند. من با بهترین مردانی که آنها دارند صحبت کردهام، آقای گاس، دکتر پوپ، و خیلیهای دیگر. کسانی که افراد بزرگی هستند… با آنها نشستهام. به آنها گفتم: “بعنوان یک محقّق، چگونه میتوانید گواه اوّلیه را تعلیم دهید؟”
57- دو سه نفر آنها بسیار صادق بودند. گفتند: “خوب، برادر برانهام! ما میدانیم که این اشتباه است. ولی چه کار میتوانیم بکنیم؟ اگر الآن چیزی در این مورد بگوییم، به تمام برنامه آسیب میرساند.” قطعاً همینطور است و دیگر اسقف یا ناظر کل نخواهید بود.
58- برادر! من ترجیح میدهم یک خدمت کوچک در یک گوشه داشته باشم یا زیر یک درخت کاج موعظه کنم و حقیقت را داشته باشم. انسان حقیقت را میخواهد. و شما بعنوان یک مسیحی ملزم و موظف هستید تا حقیقت را اعلام کنید. خدا شما را در این زمینه مسئول میداند.
59- سپس در مورد این چیزها، اگر در نام عیسی مسیح تعمید نیافته باشید، و این کارها را نکرده باشید، و روحالقدس را نیافته باشید…
60- شما میگویید: “اوه! من به زبانها صحبت میکنم.” این بدان معنی نیست که شما روحالقدس را یافتهاید.
61- من ساحرهها، جادوگران و دیوهای زیادی را دیدهام که به زبانها صحبت میکنند. مسلماً آنها روحالقدس را نیافتهاند و شما این را میدانید. از جمجمهی سر انسان خون مینوشند، میرقصند، شیطان را میخوانند و به زبانها صحبت میکنند. مسلماً آنها روحالقدس را نیافتهاند.
62- پس چون به زبانها صحبت میکنید، این بدان معنی نیست که شما روحالقدس را یافتهاید. تنها راهی که میتوانید بفهمید، آن را یافتهاید، زمانی است که روح بر طبق خویش ثمر میآورد، و ثمرهی روح شما را دنبال میکند. محبت، ایمان، شادی، سلامتی، متحمّل شدن، نیکویی، و تمام اینها. این زمانی است که میدانید روحالقدس را یافتهاید. این از خودش ثمر میدهد.
63- حال، زمانیکه سعی میکنید در اینکه چون، جماعتی، باپتیست یا پرزبیتری هستید، بنا شوید، میدانید چه میکنید؟ نام یک فاحشه را برمیگیرید. این کاملاً درست است. از آن خارج شوید. از آن فاصله بگیرید. منظورم از کلیسایتان نیست. در این مورد هر کاری میخواهید بکنید. ولی از اتکاء و توکّل به آن که “اوه، من پرزبیتری هستم، ما به معجزات اعتقاد نداریم، خارج شوید.” چرا به آن ایمان ندارید؟ کتابمقدّس این را تعلیم میدهد. “اوه، من عضو کلیسای مسیح هستم. آنها میگویند که ایّام معجزات به سر آمده است.” آنها انبیای کذبه هستند.
64- من به شما جاییکه عیسی به کلیسا قوّت میدهد تا بیماران را شفا دهد، مردگان را زنده کند، و دیوها را اخراج کند، نشان میدهم. همه را به چالش میکشم تا جایی را در کتابمقدّس به من نشان دهند که او این قدرت را از کلیسا گرفته باشد. چه چیزی آن را دور کرد؟ دگم خودِ شما، درست است. دگمهای خود شما، نه کلام خدا. روحالقدس هنوز این کار را انجام میدهد. هنوز به همان صورت پیش میرود. و تا ابدالآباد هم همانگونه خواهد بود.
65- به این دلیل است که ما فرقه نیستیم. “صورت دینداری دارند و قوّت آن را انکار میکنند.”
ما به این چیزها ایمان نداریم.
66- حال، این چگونه آغاز شد؟ حال باید تا حدّ ممکن و به سرعت به این بپردازیم که این چگونه آغاز شد. آیات و بخشهای زیادی از کتابمقدّس را در مورد روحالقدس داریم.
67- و یک چیز دیگر، ما دیشب در مورد «نجات ابدی» یک چالش را ایجاد کردیم، نه آنگونه که باپتیستها بدان ایمان دارند. نه آقا! مطمئناً من با باپتیستها متفاوت هستم، در تئوری کالوینیسم آنها قطعاً با پرزبیتریها مخالف هستم. با متدیستها در مورد تعالیم ارمنی آنها مخالف هستم. بله آقا! هر دو آنها یک حقیقت را دارند، ولی باید آن را به اینجا، جایی که حقیقت است، برگردانی. وقتی از آن فرار کنی و خارج شوی، با آن به جنون میرسی.
68- باپتیستها میآیند و چند نفر را اینجا تعمید میدهند، در غوطهور شدن، واعظ ایشان را تعمید میدهد، نه نفر از ده نفر آنها سیگار میکشند، میروند و آن بیرون میایستند و پاسور بازی میکنند. تمام شب تقلّب میکنند. تمام زنان لباسهای کوتاه میپوشند، و به خیابانها میروند، موهایشان را کوتاه میکنند، سیگار میکشند و مهمانیهای گوناگون و جوکهای کثیف را تعریف میکنند. و شما به آن میگویید مسیحیّت؟ و فکر میکنید که امنیّت ابدی را دارید. اینگونه به جهنم خواهید رفت. شما به هیچ عنوان از خودتان در آسمان خشنود نخواهید بود. مطمئناً خیر. این امنیّت ابدی نیست. مگر زمانیکه کسی از روحالقدس توّلد تازه داشته باشد.
69- و شما پنطیکاستیها! چون بالا و پایین میپرید و به زبانها صحبت میکنید، به این معنی نیست که امنیّت ابدی را یافتهاید. هرگز این را در مخیّلهی خود نگنجانید. خیر قربان. اصلاً اینگونه نیست. چون شما خودتان میدانید که، که زندگی شما نشان میدهد با خدا صادق نیستید. حقیقت دارد. درست نیستید. این هنوز امنیّت ابدی نیست.
70- ولی میخواهم از شما سؤالی بپرسم. آیا امنیّت ابدی وجود دارد؟ کتابمقدّس اینگونه میگوید. کتابمقدّس میگوید که نام ما پیش از بنیان عالم در دفتر حیات برّه قرار داشت.
71- همانطور که امروز صبح گفتم، دوباره میگویم. کسی که سرود «امشب در جلال یک نام جدید نوشته شد، و آن از آن من است» را سرود، ایدهی درستی داشت، ولی از نظر کتابمقدّسی در اشتباه بود. نام شما در شبی که نجات یافتید، وارد آن دفتر نشد.
72- نام شما، بر طبق کتابمقدّس، بر طبق مکاشفه 13 و 17 و مابقی، حتّی پیش از آغاز جهان، و زمانیکه مسیح پیش از بنیان عالم ذبح گردید، در دفتر حیات برّه ثبت گردید.
73- چطور خدا میتوانست، او که لایتناهی است، چطور یک خدای لایتناهی که انتها را از ابتدا میدانست، میتوانست اجازه دهد که گناه بر روی زمین بیاید، اگر بخاطر یک دلیل نبود؟
74- اکنون چیزی را که گفتهایم را یک مرور میکنیم. ابتدا، منجی یا یک گناهکار؟ [یک نفر از میان جماعت میگوید: “منجی.”] منجی، دقیقاً. کدامیک قدرتمندتر است، منجی یا یک گناهگار؟ اگر منجی میتواند گناه را بردارد، پس او قدرتمندتر است. خوب، پس چرا او از همان ابتدا اجازه داد تا گناه رخ بدهد؟ تا نشان دهد که او منجی است. که قدرتمندترین است، یک شفا دهنده یا یک ضعف؟ [“یک شفا دهنده”] یک شفا دهنده. پس چرا گذاشت تا ضعف و بیماری بیاید؟ تا نشان دهد که او یک شفا دهنده است. بله آقا! این صفت اوست.
75- به همین دلیل است که او اجازه میدهد مشکلات بیایند. به همین دلیل است که اجازه میدهد مصیبتها بیایند. حتماً اینگونه است. به همین دلیل است که ما شب داریم تا ثابت شود که روز وجود دارد. به همین دلیل است که ما سختی داریم تا نشان دهد آرامی هست. این له و علیه است. اوه، او عالی است.
76- حال، این چگونه شروع شد؟ مستقیماً به اصل مطلب میرویم تا امشب شما را زیاد اینجا نگه ندارم. حال، برای هر چیز باید یک ابتدایی باشد.
77- و میخواهم از شما چیزی بپرسم، حال ممکن است… ممکن است این را در جیب بغلتان بگذارید. لازم نیست این را در کنار خوراک معمولی بگذارید. ولی خوب به آن گوش کنید.
78- اگر شما یک مخلوق ابدی هستید، پس هرگز آغازی نداشتید یا هرگز نمیتوانید پایانی داشته باشید. چون ابدی از عبارت «بدون ابتدا و انتها» میآید.
79- این را یادتان نیست؟ امروز صبح گفتم، که چطور ملکیصدق ابراهیم را که از مقابله با پادشاهان میآمد، ملاقات نمود. و کتابمقدّس در عبرانیان 7 گفت که… که “لاوی نیز به ملکیصدق ده یک داد، هنگامیکه در صلب پدر خویش ابراهیم بود.” ابراهیم، اسحاق را آورد، اسحاق یعقوب را، و یعقوب لاوی را آورد. که این، پدر، پدر بزرگ و جدّ پدری بود. و زمانیکه لاوی در صلب جدّ پدری خویش بود، به ملکیصدق ده یک داد. صحبت از ابدیّت میکنید. خدای من! او هرگز نگفت: “این کار را در سایه انجام داد، یا در نهان انجام داد.” کتابمقدّس گفت: “او ده یک پرداخت.” آمین!
80- پس هنگامیکه از ذریّت و بذر درست بیاییم، وقتی پولس انجیل را موعظه میکرد، من آنجا بودم و شما آنجا بودید. میخواهیم چند دقیقه به این بپردازیم و آویزهی گوشمان کنیم. توجّه کنید، این چیزی است که کتابمقدّس اعلام میکند.
81- فکر کنید! لاوی؛ سپس یعقوب، پدر او، سپس اسحاق؛ پدر او، سپس ابراهیم؛ پدر او، جدّ پدری او. زمانیکه لاوی در صلب پدر خویش بود، به ملکیصدق ده یک پرداخت نمود.
82- میخواهم از شما بپرسم، این کیست، در ایوب 27… 38، هنگامیکه او گفت: “وقتی که زمین را بنیان گذاشتم کجا بودی؟ هنگامیکه ستارگان صبح با هم ترنّم نمودند و جمیع پسران خدا آواز شادمانی دادند؟” آن پسران خدا که آواز شادمانی دادند که بودند؟ عیسی بدیشان گفت که: “پیش از بنیاد جهان با شما شادی کردم.” ما مخلوقات زمان نیستیم. ما مخلوقات ابدیّت هستیم.
83- “هیچ کس نزد من نمیآید، مگر اینکه پدر آن را به من عطا کرده باشد. و هرکه نزد من آید، حیات ابدی بدیشان میبخشم و در ایّام آخر او را بلند خواهم کرد. هیچ کس نمیتواند آنها را از دست پدر من که به من عطا کرده است بگیرد.” چطور میخواهید این را از دست بدهید؟
84- میبینید، شما ترسیدهاید. شما میترسید. از اینجا فرار خواهید کرد. و این بهترین گواه در دنیاست. شما هنوز هیچ جا نبودهاید. درست است. خدا چطور میتواند شما را نجات دهد اگر او…
85- چند نفر در کلیسا دست خود را بلند میکنید و ایمان دارید که خدا لایتناهی است؟ میدانید عبارت لایتناهی، بینهایت به چه معنی است؟ این کامل است. بینهایت، نمیتوانید، نمیتوانید عبارت بینهایت را تعریف کنید.
86- تا بحال دوربین خود را روی بینهایت تنظیم کردهاید؟ این به معنای بعد از همهی آن مقیاسها است. بسیار خوب. امکان ندارد بتوانید آن را بیشتر زوم کنید.
87- خوب، این چیزی است که خدا هست. او بینهایت است. و اگر او بینهایت است، پس هیچ سوسک، مگس، شپش، یا حشرات دیگری که تا بحال بر روی زمین بودهاند و یا خواهند بود، بدون اینکه خدا قبل از بنیان عالم آن را بشناسد و بداند، وجود نداشته است. این بینهایت است.
88- خوب، بعد، یک خدای بینهایت که شما را نجات میدهد، با دانستن اینکه هفتهی آینده قرار است شما را از دست بدهد، یا ماه بعد، یا سال بعد، پس هر هدفی را از بین برده است. او نمیتواند شما را از دست بدهد. “آنکه سخن مرا بشنود و به او که مرا فرستاد ایمان بیاورد، حیات جاودانی دارد. به داوری نخواهد آمد، بلکه از موت به حیات منتقل شود.” نمیتواند شما را از دست بدهد…
89- “آنکه از خدا تولید یافته باشد گناه نمیورزد، زیرا ذریّت خدا در او میماند و او نمیتواند گناه کند.” چطور میتواند گناه کند در حالیکه کفّارهی گناه او پرداخته شده؟
90- چطور میتوانیم بیمار باشم در حالیکه در سلامتی کامل هستم؟ اوه خدای من، چطور میتوانم همزمان داخل و خارج ساختمان باشم؟ چطور میتوانم همزمان هم مست باشم و هم هوشیار؟ نمیتوانید این کار را بکنید.
91- و هنگامیکه نجات یافتید، زیر پوشش کفّاره هستید، و گناهان شما بر شما محسوب نخواهد شد. آیا داود نگفت: “خوشابحال کسی که عصیان او آمرزیده شد و گناه وی مستور گردید”؟ خدا گناه را بر علیه مخلوق خویش نگاه نمیدارد. این قوی است. این سرِ شیر نیست، بلکه کتابمقدّس است. خدا گناه را بر عادل محسوب نمیدارد.
92- “خدا” به فیض خویش، توسط از پیش برگزیدگی، نمیخواهد که هیچ کس هلاک شود بلکه همه به توبه بیایند. ولی به دلیل بینهایت بودن و علم به اینکه چه کسی میآید و چه کسی نمیآید، میتواند همه چیز را از پیش مقدّر سازد تا بر طبق ارادهی او کار کنند. اگر این کار را نکرده، پس چرا در اوّلین قدم اجازه داد تا گناه اتّفاق بیفتد؟ زمانی که او یک منجی بود… اگر هرگز گناهکار نبود، او هرگز نمیتوانست که منجی باشد. صفت، آنچه در او بود، نمیتوانست بیرون کشیده شود.
93- او چگونه شفا دهنده شد؟ او چگونه شفا دهنده شد؟ چون او اجازه داد تا بیماری و ضعف بیاید تا او خود را به عنوان یک شفا دهنده نشان دهد. او یک شفا دهنده بود. او چگونه میتوانست شناخته شود؟ صفات او چگونه میتوانست کار کند؟ او چگونه میتوانست شفا دهنده باشد، در حالیکه هیچ بیماری وجود نداشت؟ او باید اجازهی بیماری میداد.
94- جای تعجّب نیست که پولس در رومیان 8 میگوید: “ای احمق! کیست که به کوزهگر بگوید چگونه کار کند. یا کدام کوزه است که به صانع خود بگوید چرا مرا اینگونه ساختی؟ آیا او فرعون را برای همین هدف بلند نکرد تا جلال خویش را به مصر نشان دهد؟ رحم کند بر هر که رحم کند و رأفت کند بر هر که رأفت کند، نه از خواهش کننده و نه از شتابنده، بلکه از خدای رحم کننده.”
95- پس این هیچ ربطی به شما ندارد. شما هیچ کاری نباید انجام دهید. اگر این فیض است، اگر یک هدیهی رایگان است، پس کاری نیست که شما بتوانید آن را انجام دهید. خدا این را به شما داده است، و این ارادهی خداست. این چیزی است که خدا شما را از پیش برگزیده است.
96- کتابمقدّس گفت ما چه بودیم؟ «پیش برگزیده بعنوان فرزندان، پسران خدا، پیش از بنیان عالم». پس زمانیکه خدا یک برّه را ذبح نمود، تا صفات خویش را اثبات نماید، آنچه که بود، هنگامیکه برّه ذبح شد، در آن زمان نام من و شما در آن دفتر ثبت شد، همه چیز در تفکّر عظیم او.
97- او بینهایت است. اگر نبود، چرا این را اجازه داد؟ کدامیک قویتر است، منجی یا گناهکار؟ کدامیک بیشترین قدرت را دارد؟ پس، قدرتمندتر میبایست به ضعیفتر اجازه میداد، و او تنها این را برای جلال خویش انجام میدهد. هنگامیکه لوسیفر را ساخت، میدانست که او شریر خواهد بود. او میبایست اجازه میداد که این باشد تا نشان بدهد که او منجی است، مسیح. او میبایست میگذاشت به آن طریق اتّفاق بیفتد.
98- حال، آیا کتابمقدّس نمیگوید که: “همه چیز به خیریّت دوستداران خدا عمل میکند”؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] پس از چه ترسیدهاید؟
برخیزیم و عمل کنیم
با قلبی آمادهی تقّلا
مثل یک گلّهی گاو خاموش نباشیم
که مجبور به التماس و احیا باشیم
یک قهرمان باشیم
99- این را دوست دارم. بلند شویم. یک شعر کوچک که خیلی اوقات وقتی کودک بودم، به من کمک میکرد. چیزی شبیه به این است.
یک رومی اصیل بود
در زمان امپراطوری روم
که صدای کلاغی ترسو را شنید
که در برابر قصر میگفت:
“اوه، اینجا در چنین درخت صنوبری امن است،
هیچ کس نمیتواند آن را تکان دهد.”
آن قهرمان گفت: “اوه، نه.”
یک راه برای انجام آن خواهم یافت.
100- بفرمایید، اگر این کتابمقدّس تعلیم میدهد که عیسی مسیح دیروز، امروز و تا ابدالآباد همان است، پس این درست است… زمانیکه آن روز از خیمه خارج شدم کار سادهای نبود، همه به من میگفتند این اتّفاق میافتد، آن اتّفاق میافتد. “ممکن است بعنوان یک متعصّب شناخته شوید، به زندان افکنده شوید، و تمام جماعتهای پزشکی و علمی بر ضد شما باشند.” ولی خدا گفته است این کار را بکنیم. کتابمقدّس گفته است اینگونه بود. و اکنون یک آتش بیداری تمام امّتهای زیر آسمان را میسوزاند. برای این بایستید.
چطور هر روز کارهایت را به عهده میگیری؟
آیا از کاری که پیدا خواهی کرد میترسی؟
آیا میتوانی برای پیشبرد کار بایستی؟
آیا ذهنی خسته و خالی داری؟ (از این متنفّرم)
یا آیا برای پیشبرد کار میایستی؟
یا همیشه در برابر آن ترس داری؟
اگر اینگونه است، کار بعدی را که مییابی، بعهده بگیر
با این فکر که میخواهی آن را انجام دهی
101- با آن بمانید. قطعاً. مثل دانیال در قلب خویش هدف داشته باشید. با خدا بمانید.
102- ” همهی اینها کجا اتّفاق افتاد؟ چگونه رخ داد؟ چه چیزی مردم را این چنین میسازد؟ چرا ما آمادهی نابود شدن هستیم؟ برادر برانهام! این را به ما توضیح بده. چه چیزی باعث میشود شما فکر کنید که همه چیز باید از میان برود؟” این یکبار در طوفان نوح از بین رفته بود. درست است؟ حال چند نکتهی اساسی اینجا هست. و ما آماده میشویم که آنها را بخوانیم.
103- حال، میخواهم که همراه با من کتاب پیدایش را باز کنید، باب سوّم. هر چیزی را که میخواهید بدانید، میتوانم در کتاب پیدایش به شما نشان دهم، جاییکه هر مکتب و ایسم که امروز ما بدان رسیدهایم، در پیدایش شکل میگیرد. چند نفر میدانند که پیدایش یعنی ابتدا؟
104- ما کلیسای کاتولیک را در ابتدا میبینیم، بابل، نمرود، بنیانگذاران آن، این را در میانهی بابل میبینیم و در انتهای بابل هم میبینیم. ما تلاش برای آوردن واعظین زن را در ابتدای کتابمقدّس میبینیم، با پرستش تمثالهایی که از ریشه ساخته شده بودند. چند نفر تا بحال کتاب دو بابل نوشتهی هیسلاپ را خواندهاند؟ بسیار خوب، میبینیم، در این تاریخها… آنها یک زن داشتند… و بعد یادتان باشد، حتّی یعقوب خدایان پدرش را دزدید و دختر او آنها را زیر وسائل خود پنهان کرد و آنها را به صحرا برد، که بعداً باعث آلوده و بیحرمت شدن اردوگاه شد. بسیار خوب.
105- حال این را در کتاب پیدایش بخوانیم:
“و مار از همهی حیوانات صحرا که خداوند ساخته بود هشیار تر بود، و به زن گفت: آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همهی درختان باغ نخورید؟
… زن به مار گفت: از میوهی درختان باغ میخوریم،
لکن از میوهی درختی که وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید مبادا بمیرید.
مار به زن گفت: هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند، در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.”
میبینید؟ شکار نور تازه.
106- میبینید که این دوستان، امروز چطور هستند؟ سعی میکنند از کتابمقدّس کسر کنند؟ “چرا، این سادهتر نیست که تعمید آبپاش بدهیم، یا اینگونه یا آنگونه؟”
خیر آقا! خدا یک برنامه را مهیّا و تعیین نموده و این چیزی است که ما باید آن را دنبال کنیم.
“و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و بنظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانش افزا، پس از میوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد.
آنگاه چشمان هر دو ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند، پس برگهای انجیر به هم دوخته سترها برای خویش ساختند.”
107- میخواهم چند دقیقه در اینجا مکث کنم. برای هر چیز باید یک آغاز وجود داشته باشد. شما یک ابتدا داشتید. اکنون ما… اینجا جایی است که همه چیز را بر اساس آن پیش ببرم و ما در دو جلسهی گذشته در مورد اینها صحبت کردهایم تا به اینجا.
108- حال، امروز صبح ما به عقب برگشتیم و در کتابمقدّس تشریح کردیم، که وقتی خدا داشت زمین را میساخت، زمانی که داشت گازها را شکل میداد و آن گازها مثل کلسیم و پتاسیم و چیزهای دیگر پدیدار شدند. او داشت بدن شما را میساخت. او داشت بنا را بنیان مینهاد، مانند یک معمار که ابزار خویش را برای ساخت یک ساختمان مهیّا میکند. او داشت بدن شما را میساخت و آن را آنجا قرار میداد. او دقیقاً در ذهن خویش میدانست که قرار است چه چیزی انجام شود.
109- این دست، خدا آن را قبل از… هنگامیکه داشت جهان را خلق میکرد… خداوند روح من را قبل از اینکه حتّی جهان وجود داشته باشد، خلق کرد. ولی این دست و بدن را، زمانیکه داشت جهان را خلق میکرد، ساخت؛ چون این بدن از زمین گرفته شده است و به آن باز میگردد. خدا آن را ساخت. خدا همه چیز را در نقشه و برنامهی خویش جای داده بود.
110- حال، او رفت تا زمین را خلق کند. او آدم را خلق کرد. امروز صبح به این پرداختیم. از طریق آن درام که چگونه پدر پایین آمد و به پسر خویش نظر کرد، او را به شباهت خویش ساخت و این چیزها. سپس برای او یک همسر خلق کرد، یک همدم.
111- حال، یادتان باشد، تمام مخلوقات زمین را آدم نامگذاری نمود.
112- او گاو را ساخت و… و… و تمام وحوش را و تمام چیزهای دیگر را. و امروز ما وقایع نگاران، و افکار بزرگ در علم، در طول شش هزار سال تلاش کردهاند تا آن حلقهی مفقوده را پیدا کنند، که چرا حیوان… انسان حیاتی حیوانی دارد. ما این را میدانیم، که ما از…
113- و زن تنها جزئی از مرد است، یک محصول فرعی. زن در خلقت اصلی جای نداشت. خدا تمام خلقت را انجام داده بود، تا اینکه سالها و سالها و سالها بعد زن را از دندهی مرد خلق کرد. آدم بر تمام خلقت نامگذاری کرده بود. همه چیز. ولی مناسب او چیزی نبود. پس خدا برای او یک همدم آفرید. دندهای از پهلوی او گرفت و همسر او را خلق کرد. و مرد، در روح خویش، هم مرد بود و هم زن.
114- زن تنها جزئی از مرد است و هنگامیکه مرد برای خویش همسری میگیرد و اگر او به درستی همسر او باشد، او تنها مثل جزئی از مرد خواهد بود.
115- به همین دلیل است که شما مشکلات زیادی در مسائل زناشویی میبینید. چون میروید یک دختر زیبا با چشمان قهوهای یا چشمان آبی را مییابید، یا چیزی شبیه این، با چهره و اندامی زیبا، بعد از پی او سقوط میکنید. اوّلین باری که یک بچه به دنیا بیاورد، و بعد پیر و چروکیده شود، آنوقت است که میخواهید او را بیرون بیندازید. برخی از شما زنان به محض اینکه یک پسرک مو فرفری جذاب را میبینید، فوراً بدنبال آن میدوید. و تمام اینها سقوط خواهند کرد، این را از روی تجربه میگویم. ولی چه اتفّاقی میافتد؟ این چیست؟ بخاطر آن سقوط میکنید.
116- باید ابتدا دعا کنید، چون زن جزئی از شماست. و اگر زنی را در آغوش گرفتید و او را همسر خود ساختید، شما… او یک نقش و نشان بر روی شما میگذارد. اینگونه میگویم که این را درک کنید. و هیچ زن دیگر بر خلاف آن نشان با آن هماهنگ نخواهد بود. و خدا شما را در این امر مسئول میداند. این را یادتان باشد.
117- و شما که همسر کس دیگری را بیرون میبرید… امروز از یک دختر این را شنیدم، او را میشناسم، که برخی از قماربازان لباسهای خوب برای او میخرند و این قبیل چیزها و سعی میکنند اینگونه او را بازی بگیرند. یک موشکور هم همین کار را میتواند بکند. حتّی نمیتوان اسم آن را انسان گذاشت.
118- میدانید، حتّی یک سگ هم به این وقاحت نیست، اخلاق او سالمتر از نیمی از زنان جفرسون ویل است، و با اینحال شما او را «هرزه» میخوانید. یک سگ مادر را… شما او را… ولی او از بیشتر زنان ایالات متّحده با اخلاقتر و سالمتر است. این کاملاً درست است. میدانم که این سخت است. ولی به شما گفتم که میخواهم این را روشن کنم و میخواهم که این را بدانید. همهی آنها این روزها… زنان، دیگر حتّی نمیدانند که شرم و اخلاق چیست. میگویند: “وجدانم را نیازار” خوب، این چیزی است که شما اصلاً ندارید. توجّه کنید. بله آقا! هنگامیکه میدانید درست و غلط چیست.
119- حال توجه کنید، وقتی این مرد خلق شد، خدا روح او را جدا ساخت. و تکّهای از مرد را گرفت، پهلوی او را، و از آن یک زن ساخت. سپس روح مونث، آن روح ظریف را از مرد گرفت و از آن یک زن ساخت. و مرد را مذکّر و تنومند ساخت.
120- و زمانیکه میبینید یک، یک، یک مرد… میدانید، دستان خود را مانیکور، یا هر چه شما اسمش را میگذارید، ناخنهایش را اینگونه میکند، میدانید، چهار تا در یک طرف و پنج تا هم در طرفی دیگر، موهایشان را پایین میریزند، روغن میزند و… چیزهایی مانند این، یکی از این پسرهای خوشگل، یادتان باشد، این جوجه یک اشکالی دارد. یک ایرادی هست. بهتر است مراقبش باشید.
121- و زمانیکه یک زن را با سیگاری گوشهی لبش میبینید، با شلواری بر تن و میگوید: “هی رفیق، به تو میگویم این چیست…” برادر! بهتر است مراقب آن دختر باشید. او یک ایرادی دارد.
122- یک زن، باید یک زن باشد، و باید مانند یک زن لباس بپوشد، وقتی خدا مرد را ساخت، او را یک جور ساخت، و زن را طوری دیگر. و هنگامیکه خدا مرد را میپوشاند او را یک جور میپوشاند و زن را طوری دیگر. و کتابمقدّس میگوید: “متاع مرد بر زن نباشد، او نباید لباسی را که متعلّق به مرد است بر تن کند.”
123- و شما زنها که این شلوارهای قدیمی را میپوشید، این شلوارهای… به آنها چه میگویید، هلندی؟ چه؟ اوه، آن چیزهایی که…؟ نه نه، لباس کوتاه نه، آن یکی، که شبیه شلوار است. [جماعت میگویند: “شلوار کوتاه زنانه.”] بله، آن شلوارهای کوتاه زنانه با آن بالا پوشها… میگویند این مخصوص دوشیزههاست.
124- گفتم: “خیر اشتباه میکنید. دوشیزهها چنین چیزهایی نمیپوشند. زنان شاید، ولی دوشیزهها خیر.” درست است.
125- کتابمقدّس میگوید، زن نباید لباسی که متعلّق به مرد است بپوشد… و مرد نباید لباسی را که متعلّق به زن است بپوشد.
126- و مردها هر روز زن صفتتر و زنها هر روز مردتر میشوند. جریان چیست؟ میخواهیم ظرف دقایق آتی در کتابمقدّس به آن بپردازیم. زنان دیگر زن نیستند. منظورم شما زنان مسیحی نیستید. منظورم به کلیّت است. آنها میخواهند مثل مردان رفتار کنند. میخواهند مثل مردان موهایشان را کوتاه کنند. دستانشان را رو به یک میله اینطوری بلند کنند و سرود «خدا به آمریکا برکت بدهد» را بخوانند، درحالیکه یک سیگار گوشهی لبشان است.
127- بروید به خیابانها و مستقیم به بزرگراه بروید. ما شمردهایم… میخواهم یک چیزی به شما بگویم. شما زنان راننده، گوش کنید. من و بیلی پل، در این سری جلسات اخیر که در سراسر کشور در طول شش ماه داشتیم، تعداد تلفات جادهای را شمردیم. حدس میزنید از این سیصد حادثهی ناگوار، چند نفرشان زنان راننده بودند؟ اصلاً نیازی به شمارش نبود… تنها نوزده نفر آنها مردان راننده بودند. چیزی حدود دویست و هشتاد و یک، به گمانم همین حدود بود، زنان راننده بودند. زنان راننده. نمیخواهم بگویم که در بین زنان، رانندهی خوب وجود ندارد.
128- سعی کنید در برابر این زنان محتاط باشید. بعد از تصادف وقتی پلیس میآید او آرایشش را برهم میریزد و میگوید: “شما مقصّر هستید.” قانونی هم نداریم.
129- آن روز که من در حال انجام امور دادخواست مالیاتی بودم، این را ثابت کردند که ما هیچ قانونی نداریم. اگر آنها…
130- تعجّبی ندارد که آن لُرد انگلیسی میگفت: “دموکراسی یعنی دریانوردی بدون لنگر.” درست است. ایستاده بود روی یک جعبهی صابون و در حال مبارزات انتخاباتی بود. دمکراسی فاسد شده است. دیکتاتورها هم همینطور، همچنین همهی آنها. همه چیز فاسد شده است. هیچ کاری باقی نمانده که خدا انجام بدهد، به جز اینکه همه چیز را نابود سازد. چنانکه گفت انجام خواهد داد و مجدداً شروع کند. حال ببینید که به آمدن آن چقدر نزدیک هستیم.
131- حال وقتی این زن… او برایش یک همسر ساخت، او قرار بود همدم او باشد. و بعد…
132- اکنون هنوز هم اینجا سعی میکنند یک واعظ بسازند، ولی به نظر من منطقی نمیرسد. آنها سعی میکنند که بگویند که آدم و حوا یک سیب خوردند. برادر اگر… این را اکنون برای خنده نمیگویم، ولی میخواهم بگویم. چون اگر خوردن سیب باعث شد که زنان بفهمند عریانند، پس بهتر است دوباره از سیب بگذریم و شما میدانید که درست است.
133- میدانید، خوردن یک سیب، کاری نبود که آنها انجام دادند. چیزی که باعث شود متوّجه برهنگی خود شدند. مسلماً نبود. این باید بصورت عمل جنسی میبود. باید میبود. چون آنها زمانیکه از این میوهی ممنوعه خوردند متوجّه عریانی خود شدند. آیا یک زن، یک درخت میوه نیست؟ آیا شما میوههای مادر خود نیستید؟ این میوهای بود که گرفتن آن ممنوع بود.
134- حال، یک نکتهی بزرگ اینجا هست. تا بحال دانشمندان نزدیکترین چیزی که به بشر یافتهاند… آنها حفاری کردهاند، استخوانها را جمع کردهاند، فسیلها را بررسی کردهاند، سرها و جمجمهها را کنار هم گزاردهاند، بازوها و دستها و… و سعی کردهاند که آن را شبیه انسان بسازند و میدانید که نزدیکترین چیزی که تا بحال یافتهاند که بیشترین شباهت را به انسان دارد، شامپانزه است. او نزدیکترین به انسان است، ولی هنوز به انسان، بالاترین جاندار، هیچ ارتباطی ندارد.
135- پستترین نوع حیات قورباغه است و بالاترین آن انسان. خدا از پایینترین شروع کرد تا به بالا که آن را به شباهت خود آفرید. آن را از میان پرندگان و وحوش آورد، تا به بالاترین مخلوق، به شباهت صورت خود آفرید. خدا انسان را به آن صورت خلق کرد. این بالاترین شکل است. پایینترین همین بچه قورباغه است، که میشود قورباغه.
136- حال، این حلقهی مفقوده که آنها قادر به پیدا کردن آن نیستند. به کتابمقدّس نگاه کنید. حال، شما میخواهید با این مخالفت کنید، بسیاری از شما، ولی میخواهم… میخواهم که این را در ذهن خود داشته باشید. در برابر آن تعصّب نداشته باشید. گوش کنید.
137- میدانم که بسیاری از شما به سخنان دکتر دی هان گوش کردهاید. من مسلماً… بعنوان یک فرد با استعداد، و یک برادر خوب باپتیست، مسلماً به او احترام میگذارم. او هوش و ذکاوت و… و فراموش کردم، بیش از آنچه من بدانم، دارد. چون او هم یک دکترای الهیات و هم یک پزشک هست. یک پزشک خوب. او فرد باهوشی است. ولی میگوید که آنها… وقتی پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکو منظرند… او نقطه نظر یوسِفوس را میگیرد و میگویدکه: “آنها وارد بدنهای انسانی شدند و از آنها زنان گرفتند، انسانهایی تنومند، در سرزمنین نود و با آنها زندگی کردند. پسران خدا همان فرشتگان سقوط کردهی خدا هستند که دختران آدمیان را گرفتند و از نظر جنسی آن قدر تحت تأثیر آنها قرار گرفتند؛ چون خودشان که بخاطر گناه سقوط کرده بودند، خود را در بدنهای انسانی وارد کردند.
138- اگر این کار را بکنند، شفا را به یغما میبرند. اگر شریر بتواند چیزی خلق کند، با خدا برابر است. شریر نمیتواند خلق کند. میخواهم یک جا را به من نشان دهید که شیطان توانسته خلق کند. او تنها چیزی که خلق شده است را منحرف میسازد. او خالق نیست. او فقط یک منحرف کننده است.
139- خوب پس چه اتّفاقی افتاده است؟ نگاه کنید این تفسیر من است. این همان حلقهی مفقوده است.
140- حال، آنها به یک شامپانزه رسیدهاند. ولی شما نمیتوانید از پیوند شامپانزه و یک زن، به یک کودک برسید. شما نمیتوانید بشر را با حیوانات بیامیزید. این مختلط نخواهد شد. شما نمیتوانید به هیچ حیوانی خون بدهید.
141- وقتی من در آفریقا بودم، آنها با سیاه پوستان بیچاره چنین رفتاری داشتند. یک نفر به من گفت، او میگفت: “آنها چیزی به جز یک مشت حیوان نیستند.”
142- گفتم: “عذر میخواهم، آنها به همان اندازه که شما انسان هستید، انسان هستند. شاید هم بیشتر.” بگذارید به شما بگویم، وقتی شما چنین رفتاری پیدا میکنید، آن موقع است که به سمت حیوان بودن میروید. گفتم: “آن مرد اگر مثل زغال سیاه باشد، یا مثل کدو تنبل زرد باشد یا مانند طاووس آبی رنگ باشد، میتواند با اهدای خون خود جان شما را نجات دهد، ولی شما هرگز خون یک حیوان را به خودتان تزریق نمیکنید.” مسلماً او یک انسان است.
143- فقط به دلیل اینکه پوست یک نفر سیاه است، دیگری قهوهای یا زرد یا سفید، این هیچ ارتباطی ندارد. کتابمقدّس میگوید: “خدا تمام انسانها را از یک خون آفرید.” و این کاملاً درست است. جاهایی که ما در آن زندگی کردهایم، و تفاوت رنگ ما هیچ ارتباطی به آن ندارد. خدا تمام امّتها را از یک انسان آفرید، یک خون. تمام امّتها از همان خون.
144- حال یک چینی، یک سیاه پوست نمیتواند بگوید: “آن چینی زرد پوست است و من نمیخواهم با او هیچ ارتباطی داشته باشم.” او برادر توست. و شما سفید پوستها!شما هم نمیتوانید به یک زرد پوست یا سیاه پوست بگویید: “من هیچ ارتباطی به تو ندارم.” او برادر توست. کاملاً درست است.
145- حال توجّه کنید، این چیزی است که اتّفاق افتاده است. اعتقاد دارم، و میتوانم این را از طریق کتابمقدّس ثابت کنم، این مار بود که این کار را انجام داد. مار آن حلقهی مفقودهی بین شامپانزه و انسان است. چون، گوش کنید، به این توجّه کنید. اینکه مار یک خزنده نبود، او از تمام حیوانات زمین«هشیارتر» بود.
146- حالا، من رفتم و به لغتنامهها مراجعه کردم، از هر جایی که میتوانستم، تا این عبارت را جستجو کنم و ببینم که معنی هشیار چیست. این عبارت یعنی «با هوش بودن، حیله گر بودن» و بهترین تفسیر عبری آن با توجّه به عبارت «ماهاه» یعنی «داشتن دانش درست از اصول زندگی».
147- حال، چند دقیقه این را ببینیم. او با هوش است، حیله گر است، در عین حال «مار» خوانده میشود. ولی یادتان باشد، او باهوشترین موجودی است که وجود داشت، و بیشترین شباهت را در روی زمین به انسان داشت. او خزنده نبود. لعنت بود که او را خزنده ساخت. و او… و کتابمقدّس میگوید که او زیباترین موجود بود.
148- و حتّی لعنت تمام زیبایی او را از بین نبرد، هنوز با شکوهترین رنگهای مار، زیرکی و زیبایی او پا برجاست. حتّی لعنت آن را از مار نگرفت. ولی یادتان باشد، خدا گفت پاهایش را از دست داده و بر روی شکم خواهد خزید. و در بدن مار حتّی یک استخوان پیدا نمیکنید که شبیه انسان باشد و به همین دلیل است علم به بیراهه رفته است.
149- خدا این را از دیدگان حکیمان و عالمان مخفی نموده و وعده داد که این را بر فرزندان خدا آشکار خواهد ساخت. در ایّام آخر زمانیکه پسران خدا آشکار شوند، زمانیکه پسران خدا پیش از بنیان عالم ترنّم نموده و آواز شادمانی سر دادند، زمانیکه مکاشفهی عظیم الوهیّت و این چیزها در ایّام آخر پایین آورده میشود، او تمام این چیزها را توسط فرزندان خدا انجام خواهد داد. میدانید که کتابمقدّس این را تعلیم میدهد. و ما اینجا هستیم، به همین دلیل است که خدا این چیزها را برای ما باز میکند. خدا در حال آشکار نمودن پسران خویش است. او فراتر از محدودیتهای درک بشری میرود. وارد مکاشفات روحانی شده، این امور را مکشوف میسازد. آیا ما در کتابمقدّس در مورد هر که حکمت دارد، تعلیم نیافتهایم؟ نه آنچه که در سمینار آموخته باشید، بلکه آنچه در حضور خدا، زمانیکه زانو زدیم آموخته و آنچه خدا رضا داشت تا بدو عطا کند. پسران خدا که مکشوف میگردند.
150- این مار است. این چیزی است که مار بود. میخواهم توصیف خودم را در مورد او ارائه بدهم.
151- ما داریم… ما از یک قورباغه، یعنی از یک بچه قورباغه شروع میکنیم از چنین و چنان، تا میرسیم به میمون، شامپانزه میپریم به انسان و نمیدانیم چرا.
152- خوب «علم میگوید»… صبر کنید. آیا ما میتوانیم یک زن و یک شامپانزه را با هم آمیخته کنیم و بالعکس؟ و همینطور یک مرد را با شامپانزه و بالعکس؟ این عملی نیست. با هر حیوانی که میخواهید، آمیخته کنید. عملی نیست. چون خون مختلط نمیشود، خون خودتان را بگیرید، این کاملاً خونی متفاوت است. کاملاً.
153- یک خون در این بین وجود دارد، آنها نمیتوانند آن حیوان را بیابند. اوه، هللویاه! اکنون یک احساس خوب روحانی دارم. چرا؟ خدا این را از آنها مخفی داشته است. در بدن مار حتّی یک استخوان هم که شبیه انسان باشد، وجود ندارد. و این امور را آنقدر دور نگه داشته که توسط یک انسان باهوش قابل کشف نیست.
154- و میخواهم به شما نشان دهم که آن انسان با هوش از کجا میآید. یا کجاست. میبینید؟ این نمیتواند از آن طریق انجام شود.
155- باید از طریق مکاشفه انجام شود. “تو هستی مسیح پسر خدای زنده… بر این صخره کلیسای خویش را بنا میکنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت.” مکاشفهی روحانی. هابیل از کجا میدانست که باید یک برّه قربانی کند، در حالی که قائن میوه و محصول زمین را قربانی کرد؟ این از نظر روحانی برای او مکشوف شده بود. شما از طریق دانشکده و سمینار به آن نمیرسید. از طریق فرقهها بدان دسترسی پیدا نمیکنید. شما این را از آسمان دریافت میکنید.
156- حال، به مار نگاه کنید، آن ماری که در ابتدا بود. بیایید حال از او یک تصویر رسم کنیم. او یک موجود بزرگ است. چیزی بین شامپانزه و انسان. و مار؛ شریر، لوسیفر، میدانست که این تنها خونی است که میتواند با انسان اختلاط داشته باشد. او نمیتوانست به شامپانزه مربوط باشد، آن خون مختلط نمیشد. با چیزهای دیگر هم به همین صورت نمیتوانست ربطی به گوسفند داشته باشد یا یک اسب، با هیچ حیوانی نمیتوانست. پس میبایست با این مار وارد میشد.
157- حال بیایید او را بگیریم و ببینیم چه شکلی است. او یک موجود بزرگ ما قبل تاریخ است. جایی هست که آنها این استخوانهای بزرگ را پیدا کردهاند و من در کتابمقدّس به شما نشان میدهم. حال، خوب دقّت کنید. بسیار خوب. حال این موجود بزرگ، فرض کنیم که ده پا قد او بوده با شانههای پهن، درست مثل انسان. و خون او بعد از سقوط منطبق با خون حیوانات دیگر است. میتوانید از حیوانات بگذرید. او بالاترین خون را داشت. بالاترین شکل زندگی، بالاترین شکل، تا جاییکه وارد حیطهی انسان میشود. ولی آخرین حلقه در اینجا مفقود است. چند نفر میدانند که علم قادر به یافتن این حلقهی مفقوده نیست؟ همهی شما این را میدانید. چرا؟ ایناهاش، مار. اینجا بود، یک موجود بزرگ.
و اکنون شیطان پایین میآید و میگوید: “میتوانم الهام کنم.”
158- حالا زمانیکه شما میروید تا به یک زن و رفتار او نگاه کنید، در حالیکه او همسر شما نیست، یادتان باشد که شما مسح شریر را گرفتهاید.
159- اکنون توجّه داشته باشید، شیطان پایین آمد و به مار داخل شد. سپس حوّا را برهنه در باغ عدن یافت، و شروع کرد به صحبت در مورد میوهی میانه. وسط یعنی «میانه» و این چیزها؛ متوجّه که هستید، اینجا جماعت مختلط است. و او گفت: “این لذتبخش است. این خوب است. خوب به نظر میرسد.” او چه کار میکرد؟ شروع کرد به معاشقه با حوّا، و با او مثل یک شوهر زندگی کرد.
160- و بعد حوّا دید که این لذتبخش است. پس رفت و به شوهر خود گفت، ولی او همزمان از شیطان باردار بود. از شیطان باردار بود.
161- و او نخستین فرزند خویش را به دنیا آورد، که اسم او قائن بود. پسر شیطان.
حال شما میگویید: “این غلط است.”
162- بسیار خوب، الآن متوجّه خواهیم شد که این درست است یا غلط… “و عداوت میان ذرّت تو و ذریت مار میگذارم.” چه؟ ذریّت مار، او یک ذریّت داشت و مار هم یک ذریّت داشت. “او سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنهی وی را” و کوبیدن در اینجا به معنی کفّاره کردن است. حال، این ذریّت مار است.
حال توجّه کنید، اینجا این دو مرد را میبینیم.
163- حال، این مار، زمانیکه آنجا ایستاده بود، این موجود عظیم و بزرگ آنجا ایستاده بود، او به خاطر اقدام به زنا با همسر آدم گناهکار بود. امروز گناه در کجا قرار دارد؟ چه چیزی باعث میشود تا همه چیز اینگونه که امروز هست باشد؟ من، من… مطمئناً متوجّه میشوید که از چه چیزی صحبت میکنم.
و زمانیکه این کار را کرد، خدا گفت، او شروع کرد به صدا کردن آدم و حوّا. به آدم گفت: “چه کسی تو را آگاهانید که عریانی.”
164- سپس آنها شروع کردند به جفتک انداختن. او گفت: “خوب، زنی که قرین من ساختی، او این کار را کرد. او مرا وادار به انجام آن نمود.”
165- و زن گفت: “مار به من یک سیب داد.” بسیار خوب، واعظ، بعدی را خودت متوجّه شو.
166- زن گفت: “مار مرا اغوا نمود.” آیا میدانید که معنی«اغوا شده» چیست؟ یعنی؟ «بی عفّت» و او اینگونه بود. شیطان هرگز به او سیب نداد، بلکه «مار مرا اغوا نمود».
و بعد لعنت وارد شد.
167- خدا گفت: “چون سخن مار را به جای شوهرت شنیدی، حیات را از دنیا گرفتی، الم تو افزون گردید، و اشتیاق تو بر شوهرت خواهد بود.” و الی آخر.
168- و چون سخن همسرت را بجای من پذیرفتی، که تو را از خاک گرفتم، به خاک باز میگردی.
169- “و مار، چون این کار را کردی، پاهایت را از دست میدهی، بر شکمت راه خواهی رفت، در تمامی ایّام عمرت و منفور خواهی بود. و خاک خواهی خورد.” بفرمایید. این حلقهی مفقوده است.
170- حال قائن به دنیا میآید. بیایید ذات او را نگاه کنیم. قائن به دنیا میآید. او چیست؟ او یک تاجر باهوش است. او زمین را زراعت میکند. باهوش، زیرک، مذهبی، بسیار مذهبی، حال به رفتار و صفات او نگاه کنید. فقط چند دقیقه با من همراه شوید.
171- حال او از راه میرسد. میخواهد به کلیسا برود. او برای خود یک کلیسا میسازد، یک هدیه میگذراند و آن را به خدا تقدیم میکند. “بفرمایید خداوند! میدانم که سیب خوردیم، این چیزی است که مسبب همه چیز بود.” برخی بقایای او نیز همین طرز فکر را دارند. این نشان میدهد که این فکر از کجا آمده است. سیب خود را آورد. محصول زمین، آنها را آنجا گذاشت.
و گفت: “این یک کفّاره خواهد بود.”
خدا گفت: “دلیل آن سیب نبود.”
172- هابیل از طریقه یک مکاشفه روحانی میدانست که خون بود. پس او یک برّه آورد، گلوی آن را برید و آن برّه مرد.
173- و خدا گفت: “درست است، این چیزی است که سبب آن بود. خون.” میدانید که از چه خونی صحبت میکنم. بسیار خوب. این خون بود که این کار را کرد.
174- حال نگاه کنید. بعد زمانیکه قائن دید برادر دین خروشش در حضور خدا پذیرفته شده است، و آیات و معجزات در آنجا روی میدهد، نسبت به او حسادت ورزید. او گفت: “همین حالا این را متوقّف خواهیم نمود.” امروز به برادران و فرزندان او نگاه کنید. پس خشمگین شد. عصبانیّت و خشم از کجا آمد؟ میدانید که خشم… او برادر خویش را کشت. او یک قاتل بود.
175- آیا میتوانید به خداوند بگویید قاتل؟ و آدم پسر خدا بود. کتابمقدّس میگوید که: “آدم پسر خدا بود.” آن ابتدای ناب و خالص. آدم پسر خدا بود، و آن رشک و حسادت نمیتوانست از آن رشته خون پاک و خالص آمده باشد.
176- این باید از جایی دیگر میآمد. [فضای خالی روی نوار] و این از طریق شیطان میآید، که از ابتدا یک قاتل بود. و ایناهاش او برادر خویش را کشت.
177- و این نمادی بود از نوع مرگ مسیح. سپس بعد از آن، او شیث را جایگزین او نمود. مرگ، تدفین و رستاخیز مسیح.
178- و نگاه کنید، سپس افراد غول پیکر را میبینیم. آنوقت قائن به سرزمین نود رفت. اگر پدر او یک موجود عظیم الجثه بود، قائن شبیه به چه بود؟ پدر خود، و او یکی از خواهران خویش را گرفته به سرزمین نود رفت.
179- تنها راهی که میتوانست انجام دهد. هیچ زن دیگری نمیتوانست باشد مگر تنها از طریق حوّا. آنها میگویند که آدم و حوّا هفتاد پسر و دختر داشتند. اگر، اگر هیچ زنی نبود… کتابمقدّس وقتی زنان بدنیا میآیند، آنها را ثبت نمیکند، فقط مردان. و هنگامیکه هیچ زنی به جز حوّا وجود نداشته، وقتی او بمیرد، نسل بشر باید منقرض میشد. پس او میبایست دختران میداشت و قائن باید با خواهر خویش ازدواج میکرد.
180- او همسر خویش را گرفت و به سرزمین نود رفت. و زمانیکه در آنجا با او ازدواج نمود، آنجا جایی است که آن موجودات غول پیکر را میبینیم که فرزندان سقوط کردهی خدا بودند که از طریق پدر خویش آمده بودند، شریر، از طریق قائن. این حلقهی مفقودهی شماست.
181- و ذریّت مار را نگاه کنید. حال ببینید. یادتان باشد، نسل مار یک نسل مذهبی است. حال چند دقیقه شروع حرکت آنها را نگاه کنید. اینها حرکت میکند، نسل مار. برای آنها چه اتّفاقی افتاد؟ بگذارید اینجا یک چیزی را بخوانم، امروز بعد از ظهر آن را یادداشت نمودم.
182- از نسل هابیل چه چیزی پیش آمد؟ به این گوش کنید. بسیار خوب. ابتدا هابیل آمد، بعد از هابیل شیث آمد. بعد از شیث، نوح آمد. بعد از نوح، سام. بعد از سام، ابراهیم. بعد از ابراهیم، اسحاق. بعد از اسحاق، یعقوب؛ بعد از یعقوب، یهودا؛ بعد از یهودا، داود؛ بعد از داود، مسیح؛ برای تکامل.
183- به آنجا نگاه کنید که روح خدا چگونه در هابیل ساکن بود. ببینید که چگونه در شیث ساکن بود. چگونه در یهودا بود. چطور در داود بود. نگاه کنید به همین روح که از طریق این نسل عادل، در تمام دوران عمل میکند. مهم نیست که چه کردهاند، آنها از پیش برگزیده شده بودند.
184- به یعقوب نگاه کنید… این را به قصد توهین نمیگویم؛ ولی یعقوب یک دغل باز، کسی که مدام به دنبال مادر خود بود، یک مرد زن صفت، خود را پوشاند و رفت پدر خویش را فریب داد تا برکت را از آن خود کند. امّا این حتّی پیش از بنیان عالم بدو داده شده بود. قطعاً.
185- او رفته و به پدر زن خود دروغ گفت، چوبهای صنوبر را داخل آب گذاشته تا وقتی گاوهای حامله برای آب خوردن میآیند، آنها را بترساند و باعث شود گوسالههای خالدار بدنیا بیاورند و او آنها را تصاحب کند. خدا او را در این برکت داد. درست است.
186- وای بر کسی که چیزی در مورد یعقوب بگوید. میدانید که، میدانید که آن نبی کاذب چه گفت… یا او داشت به درستی نبوّت میکرد بلعام، او میگفت: “مبارک باد کسی که او را برکت دهد و ملعون باد کسی که او را لعنت کند.”
187- “تو را گرفتم، یعقوب. او را مانند… در سرزمین غریب. و چنانکه یک عقاب آشیانهی خود را… او را گرفتم و بیرون آوردم.” هللویاه! “خداوند میگوید، نه به قوّت، نه به قدرت، بلکه به روح من.”
188- ببینید که در آن تکامل چه چیزی پیش میآید. آن روح تا تکامل در مسیح کار کرد، از ابتدا و توسط هر یک از آن پاطریاخها که پیش آمدند. مهم نیست که چه کردند. چه گفتند، آنها مطلقاً نسل عدالت بودند.
189- و اینجا، زمانیکه ابراهیم عادل… جلال بر او! اوه، احساس خیلی خوبی دارم. زمانیکه ابراهیم ملکیصدیق را ملاقات نمود، که خود خدا بود.
190- ملکیصدق که بود؟ “پادشاه سالیم، که پادشاه اورشلیم است، شاه آرامی. او پدر نداشت. او مادر نداشت. او ابتدای ایّام و انتهای ایّام نداشت.” هر که هست، هنوز زنده است. “او هرگز متولّد نشد، هر گز نخواهد مرد. او هر گز پدر و مادر نداشت، ابتدای ایام و انتهای ایّام نداشت.” به من بگویید او که بود. خدای ابدی در آنچه که ما میخوانیم…
191- اوه، فراموش کردم که شما آن را چه میخوانید. تئوفانی، چیزی که در شباهت، درست است… نه یک افسانه، ولی در عین حال چیزی است که آشکار شد. مثل زمانیکه در چادر به ابراهیم ظاهر شد، مثل یک فرشته، و نبوّت نموده، به سارا گفت که پشت سر او خندیده است، و الی آخر. همان چیز.
192- و او اینجا بود. او ملکیصدیق را ملاقات نمود و… و ابراهیم، جدّ پدری، در ذریّت عدالت، به ملکیصدیق ده یک داد؛ و این به نوح و نوادگان او در نسل عدالت تخصیص داده شد.
193- حال ذریّت مار پیش میآید. اکنون، یادتان باشد که جنگ و عداوت میان آنهاست.
194- ذریّت مار پیش میآید، و چه چیزی را ثمر میدهد؟ حال، چند سال نخست را در نظر بگیریم. حال ببینیم که آنجا چه اتّفاقی میافتد. این را میخوانیم چون همین الآن آن را چک کردم. ذریّت مار، محصولش قائن بود. قائن به سرزمین نود رفت. فرزندان غول پیکر را ثمر داد و آنها به سرزمین نوح آمدند.
195- آنها با هوش، تحصیلکرده و زیرک بودند. درست است؟ آنها سازنده، مخترع و دانشمند بودند، ولی نه از طریق ذریّت عادل، بلکه از نسل شیطان، مار. آنها چنین مردان باهوش و مخترع و دانشمندی بودند. کتابمقدّس چنین میگوید، آنها با برنج کار میکردند. آنها فلزهای مختلف را شکاف داده و خانهها ساختند. کتابمقدّس چنین میگوید. و آنها استهزا کنندگان ذریّت زن بودند، نوح عادل. درست است؟ [جماعت میگویند: “آمین!”]
196- یک مقدار بیشتر آنها را دنبال کنیم. سپس، آنها را تا به کشتی میبینیم، همه چیز نابود شده بود. در یک چنین اختلاطی از گناه بودند، و آنها یعنی دانشمندان و حکیمان، حکمران شده بودند. تا جاییکه خدا نظر کرد و دید که تعداد زیادی باقی نماندهاند. پس او نوح و خانوادهاش را گرفت و به کشتی وارد ساخت، باران را بارانید و همه چیزرا نابود ساخت. خنوخ را پیشاپیش برگرفت. درست است؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] تمام ذریّت آنجا بود. تقریباً تمام ذریّت، ولی او نقشهای دارد که باید عملی شود.
197- حال، نوح و پسرانش، که بیرون میآیند، حام، سام و یافث، از نسل عادل میآیند.
198- این نسل چگونه فائق آمد؟ این نسل در کشتی مسلّط شد، درست مثل ابتدا، از طریق زن، همسرانشان. آنها ذریّت مار را تا زمان کشتی پیش بردند، درست مانند حوّا که ذریّت شیطان را حمل کرد تا قائن متوّلد شود، از طریق زن.
199- شما آن زنان را در جایگاه قرار میدهید تا موعظه کنند. کتابمقدّس این را محکوم میکند. پولس گفت: “اگر کسی خود را نبی یا روحانی پندارد، اقرار بکند که آنچه به شما مینویسم، احکام خداوند است. امّا اگر کسی جاهل است، جاهل باشد.”
200- بخاطر همین است که من از کلیسای باپتیست جدا شدم. برادر فلیمن چند وقت پیش اینجا بود، فکر میکنم آن شب او نیز آنجا بود، زمانیکه برادر دیویس به من گفت: “اینجا بایست و آن زنان را بعنوان کشیش اعلام و مقدّر کن.”
گفتم: “من این کار را نخواهم کرد.”
او گفت: “خوب، من تو را بیرون خواهم انداخت.”
201- گفتم: “بهتر است من را بیرون کنید.” گفتم: “این کلام خداست و این کار را محکوم میکند. من نمیتوانم متحمّل چیزی بشوم که خدا محکوم میکند.” خیر قربان.
202- هرکه این کار را بکند، نشان میدهد که نبی کاذب و معلّم کذبه است. کتابمقدّس گفت که اینگونه هستید… “اگر ممکن بودی برگزیدگان را نیز گمراه کردندی.” بفرمایید.
203- حال به این توجّه کنید. حام، حام با همسرش و سایرین از آنجا خارج شد. او یک لعنت بر خود داشت. و از او نمرود زاده شد،که برج بابل را بنا کرد. و از بابل، کلیسای کاتولیک خارج شد، ابتدای آن. رسید به اخاب، پیش رفت تا یهودای اسخریوطی، ضدّ مسیح.
204- و در ایّام آخر، روح ضدّ مسیح را میبینیم. روح ضدّ مسیح میگوید: “ایّام معجزات به سر آمده است.”روح مسیح میگوید: “او دیروز، امروز و تا ابدالآباد همان است.” روح ضدّ مسیح میگوید: “فرقی نمیکند که شما به نام پدر، پسر و روحالقدس تعمید بگیرید، یا با آبپاش یا هر چیز دیگری. این همان است.” کتابمقدّس میگوید که خدا لغزش ناپذیر است، و او نمیتواند تبدیل شود. چه کسی را میخواهید خدمت کنید؟ به خودتان مربوط است.
205- حال میگویید: “آنها میتوانند با هم ساکن شوند؟ برادر برانهام! شما گفتید آنجا در کشتی… شما آنجا هم سام و حام را داشتید.” درست است، کاملاً درست است. هام شرور بود و دیگری عادل. بسیار خوب.
206- حال حام را دنبال کنیم. بسیار خوب، حال، حام و سام در کشتی بودند، یکی عادل و دیگری ناعادل، یک کبوتر و یک کلاغ هم در همان کشتی بودند. یهودا و عیسی هم در یک کلیسا. ضدّ مسیح و مسیح در همان کلیسا.
207- و امروز، همان روح کار میکند. صورت دینداری دارند که قوّت آن را انکار میکنند. روحالقدس اعلام میکند که او دیروز، امروز و تا ابدالآباد همان است. کدام طرف را انتخاب خواهید کرد؟
208- ضد مسیح میگوید که این فقط کتاب آیین است. ما آیین رسولان را تکرار خواهیم کرد. تمام واعظین را به این چالش میکشم که به من بگویید آیین رسولان کجای کتابمقدّس پیدا میشود؟ “من ایمان دارم به خدا، پدر قادر مطلق، خالق آسمانها و زمین، عیسای مسیح، پسر او. من به کلیسای مقدّس کاتولیک رومی ایمان دارم، به مشارکت مقدّسین.” کجای کتابمقدّس این را پیدا میکنید؟ و هنوز شما این را در کلیساهای متدیست و باپتیست خود تکرار میکنید، این آموزش و تعلیم شیطان است. و انبیای کذبه در حال تعلیم آن هستند.
209- امیدوارم باعث خدشهدار شدن احساسات شما نشوم، ولی مخاطبین من این خیمه هستند. شما در خیمهی برانهام هستید، از این چیزها خودداری کنید. هر چیزی که معتقد به مشارکت مقدّسین گذشته و شفاعت آنها باشد روحگرایی است. بین خدا و انسان واسطهای وجود دارد، و آن عیسی مسیح است. مهم نیست چند تا مریم وجود دارد.
210- میبینید که ذریّت زن در آنجا چه کار کرد؟ میبینید که ذریّت چگونه به آنجا منتقل شد؟
211- امروز به آمریکا نگاه کنید. آمریکا ذریّت شریر است. این چیست؟ این یک کشور و امّت زن است. شنیدهاید که میگویند: “این دنیای زن است.” درست است. این یک کشور زن است. آنها الگو را تعیین نمودهاند.
212- مدّتی پیش به سوئیس رفته بودم. یک زن میگفت… زنی پر از روحالقدس میگفت: “میدانی، میگویند اگر به آمریکا برم، زنان به آزادی رسیدهاند.”
213- گفتم: “بگذارید به شما بگویم که به چه چیزی هدایت میشود.” و شروع کردم به گفتن به او.
او گفت: “اوه خدای من! رحم کن. من هیچ یک از آنها را نمیخواهم.”
گفتم: “این چیزی است که آنها بدان هدایت میشوند.”
میدانید آنها کارهایی را که اینجا انجام میدهند، نمیکنند.
214- این چیست؟ بگذارید به شما نشان دهم که آمریکا یک زن است. در سکّههای ما نقش یک زن حک شده است. همه چیز در اینجا یک زن است.
215- به من بگویید آیا به اندازهی کافی مشروب فروشی در این کشور نیست؟ شما چهل مشروب فروشی را در این شهر قرار بدهید، و سه فاحشه را نیز بگذارید، زنان زیبارو که در خیابانها راه میافتند، آنها با شهوتی که به دنبال آنهاست، جانهای بیشتری را به جهنم خواهند فرستاد. بیش از تمام مشروب فروشیهای موجود در شهر. این کاملاً درست است.
216- پس این کیست؟ این زن است. این زن چیست؟ او خدای آمریکاست.
217- بعضی از این هنر پیشههای فیلمها را نگاه کنید، آنها میآیند و چهار یا پنج بار ازدواج میکنند و همزمان با چهار یا پنج مرد مختلف زندگی میکنند، و بعضی از این مجلّات تصویر برهنهی آنها را گرفته و منتشر میسازند. بعد شما دختران، آنها را الگوی خود میسازید. چرا؟ بخاطر مادر شما، قبل از شما، یا شاید مادربزرگتان. میبینید که ذریّت مار کجا دارد کار میکند؟
218- و چه انجام داده است؟ اگر شریعت… شرارت در چهارده نسل دیده میشود، این شرارت اگر امروز دیده شود، هنگامیکه ذریّت عدالت آمادهی عمل کردن است، چه خواهد بود؟ و خدا گفت زمانی خواهد آمد که اگر او آن را کوتاه نمیکرد، کسی باقی نمیماند. ما در زمان آخر هستیم. امشب در جستجوی عدالت باشید.
219- اوه، شما نمیتوانید اعضایی را وفادارتر از باپتیستها و پرزبیتریها نسبت به کلیسا پیدا کنید، ولی اشتراک آنها با خدا مانند این است که خرگوش کفش اسکی بپوشد. چیزی بیش از این نیست. هیچ چیز در این مورد نمیدانند. تنها چیزی که میدانند… شما مسیحی هستید؟ “من کاتولیک هستم.” شما مسیحی هستید؟ “من باپتیست هستم.” شما مسیحی هستید؟ “من پرزبیتری هستم.” شما مسیحی هستید؟ “من پنطیکاستی هستم.” این هیچ ربطی ندارد.
220- شما مسیحی هستید چون خدا، به فیض خویش شما را نجات داده و شما این را میدانید. چیزی زندگی شما را تغییر داده است. شما متفاوت زندگی میکنید و فرد و خلقتی تازه در مسیح عیسی هستید. مسلماً.
221- ولی جای نسل و ذریّت مار را میبینید؟ ذریّت مار چه بود؟ زنا. آیا آن را دنبال میکنید؟ زنا با حوّا. برای آن چه اتّفاقی افتاد؟ چه چیزی را ثمر داد؟ امشب این چیست؟
222- به عقب برگردیم، همین چند سال پیش، زمانیکه اوّلین آهنگ بیرون آمد. شما افراد مسنتر، زمانیکه… آنها قبل از اینکه آهنگی را از رادیو پخش شود، آن را سانسور میکردند، و اوّلین آهنگی که بیرون آمد، این بود «غلط بزنید دختر کوچولوها، زانوهای خوشگلتان را نشان بدهید» و چیزهایی مانند آن «به مامان و بابا بخندید و بگویید ها ها ها…» این اوّلین آهنگی است که سهواً پخش شد. فکر میکنید آن پسری که این آهنگ را نوشته بود، امشب کجاست؟ او مرده است.
223- در مورد کلارا باو چه فکری میکنید، که آمد و آهنگ انحنای خطرناک را با آن رقص استریپ گفت و جانهای بسیاری را به جهنم فرستاد؟ فکر میکنید امشب او کجاست؟ مدّت زیادی از مرگ او میگذرد. او با آن بدن کجا قرار دارد؟ آن سو، در خاک پوسیده، و کرمها او را خوردهاند. و جان او در برابر یک خدای عادل قرار داد.
224- آن مرد کجاست که آن زنان را میگرفت، لباسهای نامتجانس را بر تن آنها میکرد و به هر طریقی شده، لباسهای پوشیده را از تن آنها بدر میکرد؟ برای چه این کار را میکنند؟ چرا این نوع لباسها را میپوشید؟ چون میخواهند مردان به شما نگاه کنند و راه دیگری برای آن ندارید.
225- و آیا میدانید زمانیکه این کار را میکنید، و یک گناهکار به شما نگاه میکند، میدانید چه اتّفاقی افتاده است؟ در داوری… میگویید: “برادر برانهام! من هر قدر که فکرش را بکنید، به همسرم وفادار هستم.” شما برای زنا گناهکار خواهید بود. عیسی گفت: “هر که به زنی نظر شهوت اندازد در دم در دل خود با او زنا کرده است.” زمانیکه آن مرد باید برای زنا پاسخگو باشد، چه کسی قرار است بعنوان مسبب آن شناخته شود؟ طریقی که شما لباس پوشیدید و خود را نمایش دادید.
226- حال، منظورم این نیست که شما باید لباسهایتان را از لباسهای عتیقه و کهنه انتخاب کنید. ولی میتوانید بیشتر به خانمها شبیه باشید.
227- اینطور برهنه، با آن دامنهای کوتاه بیرون میروید، با بچههایتان که چشمشان مانند ظرف سیگار شده است، سیگاری گوشهی دهانتان، در خیابانها به راه میافتید. این کار را اصلاً برای یک هدف خوب انجام نمیدهید. ممکن است مقصر نباشید، ولی شیطان از شما بعنوان یک ابزار استفاده میکند. همانطور که از حوّا استفاده کرد.
228- چرا اینجا یک کشور زن است؟ چون در حال رفتن به تسلّط و سلطهی کاتولیسم است. امروز این چیست؟ هرگز نمیشنوید که بگویند عیسی. میگویند: “سلام بر مریم مادر خدا، سنت سیسیلیا!” یا انواع مقدّسین. چند وقت پیش همینجا…
229- پارسال در مکزیکو بودم. یک زن بیچاره، کشان کشان بر روی زانو میآمد و پدری که از پشتش با دو بچه در بغل گریه کنان میآمد. مادر بسیار رنج میکشید. چون یک زن که آنها او را قدیس میخوانندند، مرده بود. آنها مجسمهاش را آنجا بالای کوه گذاشته بودند، یک عاشق او را کشته بود. و به محض اینکه آنگونه کشته شد، مسلّم است قدّیس خوانده شد، او یک کاتولیک بود. و حال زن که میخواست توبه کند، باید حدود دو مایل را اینگونه بر روی سنگها بر روی زانو به سمت آن حرکت میکرد.
230- برادر! اگر این کاری است که من باید انجام دهم، پس عیسی مسیح بیهوده مرد. من نجات یافتهام، به فیض خدا. نه به اعمالم، که به ارادهی خدا و با نیکویی او.
231- گزارشگران از من پرسیدند: “آقای برانهام! …” یک بچّهی کوچک از مرگ برخاست و چند چیز دیگر هم در آنجا رخ داد. سی هزار کاتولیک… نه، عذر میخواهم، بیست هزار بود. سی هزار مربوط به آفریقا بود. بیست هزار کاتولیک مسیح را به عنوان نجات دهندهی خویش پذیرفتند، در یک مرتبه، وقتی این در مکزیکوسیتی رخ داد. و کشیشها چیزی برای گفتن نداشتند. بسیاری آشوب برپا کردند. بسیاری را یک طرف داشتیم، پس او گفت: “آقای برانهام! به نظر شما قدّیسین ما هم قادر به انجام کاری که شما کردید، هستند؟”
232- با شناخت از تعلیم آنها گفتم: “مطمئناً، اگر زنده بودند.” میبینید؟ میدانید، شما نمیتوانید یک قدّیس کاتولیک باشید تا زمانیکه بمیرید.
او گفت: “اوه، شما نمیتوانید یک قدیس باشید، مگر اینکه مرده باشید.”
233- به او گفتم: “این را از کجا میخوانی؟ پولس گفت، مقدّسینی که در افسس هستند، او داشت نامهاش را میخواند، و مقدّسینی که در جاهای دیگر هستند، در غلاطیه، و مقدبسین روم، و الی آخر.” مقدّسین، «افراد تقدیس شده»، این یعنی چه؟
234- او گفت: “مسلماً، ما قرار نیست در مورد کتابمقدّس بحث کنیم، چون ما کلیسا هستیم، و آنچه که کلیسا میگوید. اهمیّت نمیدهیم که کتابمقدّس چه میگوید. این چیزی است که کلیسا میگوید.” بعد گفت: “پس نظر شما در مورد کلیسای کاتولیک چیست؟”
235- گفتم: “ایکاش این را از من نمیپرسیدید. چون پرسیدید، میخواهم حقیقت را به شما بگویم.”
گفت: “خوب، میخواهم حقیقت را به من بگویید.”
گفتم: “بالاترین شکل روحگرایی است که میشناسم.”
او گفت: “چطور به این رسیدند؟”
236- گفتم: “هر چیزی که به شفاعت مردگان مربوط باشد، روحگرایی است.” گفتم: “اگر آن قدّیس سخن بگوید، پس او در جهنّم است. چون، آنانیکه از این مسیر عبور کردند، کتابمقدّس میگویند که نمیتواند برگردد.” درست است. و گفتم: “اگر اینگونه است، اگر او یک قدّیس بوده است، این شریر است که مثل قدّیس سخن میگوید. و این آن قدّیس نیست.”
237- او گفت: “خوب، چند لحظه صبر کن.” گفت: “تو هم به یک مرده وابسته هستی.”
گفتم: “کجا؟”
گفت: “عیسای مسیح مرد.”
238- گفتم: “ولی دوباره برخاست. او نمرده است. بلکه زنده است تا شافی باشد، تنها واسطه بین انسان و خدا.”
239- “زنده بودم و مرده شدم، و اینک تا ابدالآباد زنده هستم، کلید موت و عالم اموات در دستان من است… هر که مشتاق است بیاید و از آب حیات بنوشد.” خدای من! این خدای ماست. این خدای ماست.
240- و ذریّت عدالت آماده خروج است. با قوم در مورد این امور صحبت میکند. به قوم میگوید که به راه کتابمقدّس برگردند. در مورد معجزات با قوم صحبت میکند. «کلیسای آنها به این ایمان ندارد». پس آنها برای خدا، حرامزادگانند. کتابمقدّس میگوید، اگر ما نتوانیم متحمّل جفاها و دادگاهها شویم، اینکه استهزا شویم و «دین خروش» خوانده شویم، اگر نتوانید متحمّل آن شوید، فرزندان نامشروع هستید، و نه فرزندان خدا. کتابمقدّس میگوید.
241- اگر میخواهید به من بگویید «دین خروش»، هر آنچه میخواهید به من بگویید. تا زمانیکه قلبم با خدا صادق است و تجربهام با کتابمقدّس هماهنگ است، در همان مسیر گام برمیدارم. بله آقا! این چیزی است که ما ایمان داریم. این کلیسای خدای زنده است، که از طریق الهیات پیش نمیرود. این کلیسایی است که کاملاً از طریق این حقیقت مکشوف که عیسای مسیح پسر خداست، میآید.
242- اگر من یک تصویر هوشمندانه و انسانی داشتم، چون کلیسای متدیست و باپتیست فلان و فلان را به من آموخته بود، وقتی من این کتابمقدّس را میشنیدم، اگر کتابمقدّس… اگر من در نام «پدر، پسر و روحالقدس» تعمید یافته بودم، این کتابمقدّس را میخواندم، و یک واعظ به من میگفت که در کتابمقدّس حتّی یک نفر نیست که به نام پدر، پسر و روحالقدس تعمید یافته باشد، بلکه به نام عیسای مسیح، و این را میخواندم و میدیدم که این حقیقت است؛ به محض اینکه میتوانستم خودم را به آب میرساندم. بله آقا!
243- اگر کسی به من میگفت که عیسی یک شفا دهنده است؛ و کلیسای من میگفت: “ایّام معجزات به پایان رسیده است.” و من نیاز به شفا داشتم، با هر سرعتی که داشتم، به سمت آن مذبح میدویدم، تا شفا یابم. حتماً این کار را میکردم.
244- اگر من یک واعظ بودم، و یک زن را پشت منبر داشتم، و کتابمقدّس را میخواندم و میدیدم که زن نباید موعظه کند، او را از آنجا برمیداشتم.
245- و یادتان باشد، یک شب، آنجایی که الآن خواهر رایت نشسته است، نشسته بودم، که یک زن میخواست به خاطر انجام کاری مثل این، من را بیرون بیندازد. بله آقا! گفتم: “شما با این… به کلیسای من نمیآید.” در حالیکه آنها عادت داشتند که اینها را بپوشند و لباسهایشان را اینگونه انتخاب کنند، این ظاهر مضحک که نیمی از بدن ایشان عریان بود. گفتم: ” اگر آنها به کلیسای من بیایند، حتماً آنها را اخراج خواهم نمود.” و یکی از همین کسانی که این را تمسخر میکرد، مدّتی بعد از آن درگذشت، و سپس زمانیکه در حال مرگ بود، به من زنگ زد. او یک دختر کاتولیک بود که اینگونه رفتار میکرد. برگشتم به او نگاه کردم. اینجا نشسته بودم و به او نگاه میکردم که سرود میخواند. کت خود را از تنم درآوردم و روی شانههای او انداختم. گفتم: “خانم! اگر میخواهید به موعظهی من گوش کنید، ممکن است مادامی که در کلیسای خدا هستید، این کت را بر تن کنید؟” میبینید؟
246- او لگدکوب کنان و با لبهای آویزان از آنجا بیرون رفت و ساختمان خارج شد. و گفت: “اگر این مذهب است، حتّی نمیخواهم گاو من آن را داشته باشد.”
گفتم: “نگران نباشید. نخواهد داشت.”
247- آن زمان جلسات را در چادر داشتیم. زمانیکه او در حال مرگ بود، با من تماس گرفتند. او یک حملهی قلبی داشت و در حال مرگ بود. شوهر او آمد. او گفت: “میتوانید به سرعت بیایید؟” و من وسط جلسه بودم. یک پسر بلند قد وسط در ایستاده بود و منتظر من بود. و من…
248- سوار ماشینم شدم و به آنجا رفتم. در آنجا آن پرستار پیر را که هنوز در هوارد پارک زندگی میکند، دیدم. این مربوط به بیست سال قبل است. او گفت: “جناب کشیش! نیازی به آمدن نبود.” یا چیزی شبیه به آن گفت: “او مرده است.” گفت: “حدود سه دقیقه است که مرده.” گفت: “با تمام قوا نام شما را فریاد میزد.” گفت: “برای شما یک پیغام دارم.”
گفتم: “چیست؟”
249- گفت: “به آن واعظ بگویید، بابت آن چیزهایی که به تو گفتم، من را ببخش.”
250- رفتم و به او نگاهی انداختم. زنی زیبا، و بسیار رنج کشیده بود. یک زن زیبا که لکّهای دور بینی خود داشت. و به نظر میرسید که لکهّها برجسته شدند. چشمانش کاملاً از حدقه بیرون زده و برگشته بود. مسلماً معده و رودهی او جابجا شده بود و از روی تخت بخار بلند میشد.
251- شوهر او به من نگاه کرد و گفت: “برادر برانهام! یک دعایی بکنید، او میخواست شما را ببیند.”
گفتم: ” دیگر دعا برای او فایدهای ندارد.”
252- “درخت از همان جاییکه کج میشود، از همانجا میافتد.” میبینید؟ “فریب نخورید، خدا تمسخر نمیشود. انسان هر چه بکارد، همان را برداشت میکند.”
253- میبینید که این کجاست؟ حال چه اتّفاقی افتاده است؟ به زنی که این کار را میکرد، نگاه کنید. به زنی که در آن زمان زندگی میکرد، عضو گروه کر. دختر او چه بود؟ دختر او یکی از همینهایی بود که لباس کوتاه میپوشند، و دختر او چه بود؟ یک طرفدار راک اندرول. دختر او قرار است چه باشد؟ هام، این چیست؟
ذریّت عدالت را میبینید؟
254- به باپتیستها نگاه کنید، کمی به عقب بروید. به زمان بنیانگذارتان، جان اسمیت بروید، زمانیکه او برای شرارت قوم دعا میکرد. او گریه میکرد و برای قوم دعا میکرد، تا جاییکه چشمانش متورّم شده و زنش باید دستش را میگرفت تا بتواند سر میز صبحانه بنشینید. و صبحانه بخورد.
255- و شما متدیستها که اینجا هستید با آن جواهرات در بینی و گوشهایتان، مثل زینهای زنانهی شیطان شدهاید. بیرون میروید و لباسهای کوتاه میپوشید و چیزهایی مثل آن. در حالیکه، جان اسمیت، یکی از مشایخ کلیسای متدیست، قبل از اینکه در سن هشتادو پنج سالگی فوت کند، یک موعظهی کوتاه انجام داد به مدّت… برای چهار ساعت، آنها مجبور بودند او را پشت منبر بنشانند. و این آخرین عبارات او بود. او گفت: ” از رفتار کلیسای متدیست در تعجّبم.” گفت: “حتّی دختران کلیسای متدیست حلقههای طلا به دست میکنند.” اگر او اکنون بود، چه میگفت؟ اکنون که با لباسهای کوتاه بر تن در گروه کر سرود میخوانند.
256- شما درست حرکت کردید. چه اتّفاقی افتاد؟ شما مثل مادرتان رفتار میکنید. کاملاً درست است.
257- به همین دلیل است که نمیخواهیم هیچ یک از این فرقهها دور و بر این باشند یا به آن بچسبند. “ما متدیست هستیم. ما باپتیست هستیم.” ما تنها از آن مسیح هستیم. این را اینگونه رها کنید. آزاد باشید.
258- حال، ذریّت مار را میبینید؟ زنی مانند آن چه به بار خواهد آورد؟ آن چه خواهد کرد؟ چه؟ آنها ادامه دادند، پایین آمدند. آنها باپتیست را به عقب کشیدند. متدیست را پس زدند. پرزبیتری را به عقب راندند. چه خواهند کرد؟ آنها به عقب باز خواهد گشت، مانند مادرشان، فاحشهی پیر. همهی آنها در حال انجام همان فحشا هستند. “خوب، این هیچ فرقی نمیکند، آنها در آب فرو رفتند، تعمید آبپاش گرفتند. آنها، آنها آمدند و اعتراف کردند. آنها شش ماه ممنوعیت را سپری کردند و در این مدت مشروب استفاده نکردند و این چیزها. آنها عضوهای خوبی هستند. آنها پرداخت خوبی دارند…” اوه خدی من! این هیچ ارتباطی به میوهی روح ندارد.
259- میوهی روح «ایمان» است، ایمان به اینکه عیسی مسیح دیروز، امروز و تا ابدالاباد همان است. برادران! محبّت، شادی، تحمّل، نیکویی، صبر، فروتنی و اعتدال، اینها میوهی روح است.
260- ما یک انسان را مثال میزنیم: “خوب، او زندگی خوبی دارد.” عیسو هم اینگونه بود.
261- عیسو هم کسی را نیاز دارد، ولی از شیطان بود. اما یعقوب، از همان رحِم، از خدا بود. ذریّت شیطان، ذریّت زن، ذریّت خدا پیش میآید.
262- میبینید؟ حال، همه چیز به این رسیده است. امروز چه چیزی در جهان باقی مانده؟ میخواهم این را با تأکید بگویم، و بعد از این در جلسهی بعدی بیداری را آغاز خواهیم نمود. این باید به یک شکل برسد. و لطفاً بدانیدکه این را در اهانت به مقدّسات نمیگویم، این را بدان منظور نمیگویم. به جایی رسیده است، به یک مشت فرزندان نا مشروع مذهبی داریم. این آخرین تذکر من است. این دقیقاً همان چیزی است که به آن رسیده است. درست بودن آن را میدانید. به جایی رسیده که کلیسا روندگان و اعضای کلیسا «صورت دینداری دارند و قوّت آن را انکار میکنند». تا جاییکه رسیدهایم به یک مشت بچّهی نامشروع مذهبی. این دقیقاً چیزی است که هست.
263- دیگر چه چیزی مانده است؟ یک راکت و تعدادی بمب که منتظر رسیدن ساعت و زمان هستند و یک ویرانی با آتش وجود خواهد داشت. درست مثل آنکه در ابتدا با آب بود.
264- و دوستان! هر کاری که میکنید، اگر مسیحی هستید، خدا را در قلب خود دارید و میدانید که از موت به حیات منتقل شدید، باید شادترین فرد در تمام عالم باشید. زمانیکه روحالقدس در شما…
265- وقتی کتابمقدّس میگوید: “عیسی مسیح، دیروز، امروز و تا ابدالآباد همان است.”
266- اگر کتابمقدّس میگوید: “توبه کنید و هر یک از شما به اسم عیسی مسیح به جهت آمرزش گناهان تعمید گیرید و عطای روحالقدس را خواهید یافت، زیرا که این وعده است برای شما، و فرزندان شما و همهی آنانی که دورند یعنی هر که خداوند خدای ما را بخواند.” میبینید؟ نه “هر آنکه متدیست او را بخواند یا باپتیست او را بخواند”، بلکه “هر که خداوند خدای ما را بخواند، روحالقدس را بیابد، و در نام عیسی مسیح تعمید یابد”، این چیزی است که کتابمقدّس گفته است.
وقتی به این برمیخورید، بگویید، آمین.
267- فرقهها میگویند: “ولی ما ایمان داریم که دوران معجزات گذشته.”
268- روحالقدس درون شما به کلام او میگوید: “آمین!”
269- “انسان تنها محض نان زیست نمیکند، بلکه به هر کلمهای که از دهان خدا خارج شود.” بفرمایید.
270- میخواهم یک جای کتابمقدّس را به من نشان دهید که یک سیب باعث شروع چیزی که اکنون در جریان است، شده باشد. میخواهم در کلام به من نشان دهید که آنها سیب خوردند. من به شما جاییکه قائن همین فکر را داشت، نشان دادم. جاییکه ذریّت او هنوز به همان چیز فکر میکند.
271- ولی مکاشفهی روحانی خدا، توسط کتابمقدّس ثابت میکند که این یک مقاربت نامشروع جنسی بین زن و یک مرد بوده است. آنجا جایی است که هیولاهای شما از آن میآیند. اینجا جایی است که گناه از آن میآید. جاییکه فساد از آن میآید. جاییکه تا به انتها پیش میآید.
272- حال به این توجّه کنید، ببینید، ببینید، هوش مار بسیار بیشتر بود، و ذریّت او همیشه هوشیارتر و باهوشتر بوده است. و میخواهم بپرم بالای این منبر، این میکروفن را بردارم [برادر برانهام میکروفن را بر میدارد.] و پاهایم را روی منبر بگذارم و این را بگویم، امروز، خردمندی شما کجاست؟ شبان شما که رفته و دانش عقلانی را کسب نموده، میایستد. او شبان بزرگترین کلیسایی است که در کشور وجود دارد و چیزی مثل آن. ذریّت مار کجا میایستد؟ در جاهای هوشمندانه و خردمندانهای مثل آن. آنجا جایی است که او هست، آنجا جایی است که او قرار میگیرد.
273- “نه به قوّت، نه به قدرت، بلکه به روح من، میگوید قادر مطلق” میبینید؟ آنجا جایی است که شما…
274- سپس یک برادر را میبینید که در حال گریستن گوشهای ایستاده. شاید ایستاده و یک گیتار قدیمی را مینوازد و میگوید: “برادر! بیا خداوند را بیاب.”
275- شبان از آنجا عبور میکندو میگوید: “هاه، جماعت من نباید… من هیچ ارتباطی ندارم، نباید بگذارم… نباید لیدی و جانی من را دور و بر چنین جایی ببینند.” ای نسل شریر! ادامه دهید. شما در مسیر سرنوشت ابدی خود هستید. درست است. باید از یک عبارت دیگر استفاده میکردم و میگفتم: “فرزندان نامشروع، حرامزاده.” و این دقیقاً جایی است که هست. چون، میبینید که…
276- “هیچکس نزد من نمیآید مگر آنکه پدر به من عطا کرده باشد، و همهی آنان که نزد من آیند، در روز آخر آنها را برخیزانم. هیچ یک گم نخواهند شد. آنها را یافته و حفظ میکنم. هیچ انسانی نمیتواند این کار را بکند.”
277- همه چیز در دست اوست. نمیتوانید بگویید: “من کاری انجام دادم.” این فیض خداست که این را انجام داده است. پس، من هیچ کاری نکردهام. من هرگز نمیتوانستم کاری انجام دهم. شما هم همینطور. شما هرگز سزاوار چیزی نبودید، ذرّه ذرّهی آن را خدا انجام داد. شما هرگز در هیچ بخشی از آن دخالت نداشتید. شما نگفتید: “خوب من از یک خانوادهی خوب میآیم. من این کار را کردهام.” این هیچ ارتباطی به آن ندارد. این خدا است که آن را انجام داده است. لطف خدا.
278- اکنون عذرخواهی میکنم، هنوز ساعت یازده نشده، ولی میخواهم جلسه را به اتمام برسانم. متوجه هستید؟
279- چند نفر درک میکنند که کتابمقدّس از درست بودن اینها صحبت میکند، خصوصاً شما اعضای خیمهی برانهام؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] حال، این فقط چیزی حدود یک شانزدهم چیزی است که ما به آن ایمان داریم و تعلیم میدهیم. ولی یادتان باشد، خطاب به شما تماشاچیان، و با کسانی که شاید بعنوان عضو اینجا نمیآیند، میگویم؛ چیزی که ما به آن ایمان داریم، این کتابمقدّس است و کتابمقدّس، حقیقت خداست.
280- و ایمان داریم که در عهد عتیق آنها برای اینکه بفهمند چه چیزی درست بود و چه چیزی درست نبود راهی داشتند.
281- حال، همهی ما میدانیم که آنها شریعت مکتوب را داشتند. چند نفر این را میدانند؟ شریعت، احکام در تابوت عهد بود. بسیار خوب، احکام شریعت که میگفت: “زنا مکن. هر که زنا کند، سنگسار شود.” میبینید؟ این فرمان بود و حکم شریعت. حال تابوت عهد به این صورت وجود داشت و احکام در داخل آن و احکام شریعت در محفظههای کناری تابوت قرار داشت. اگر کسی میآمد که زنا کرده بود، میآمدند و میدیدند که شریعت گفته «سنگسار شود»، بلافاصله او را بیرون برده و سنگسار مینمودند. این چیزی است که حکم شریعت بود.
282- حال، آنها دو راه دیگر هم برای دانستن آن داشتند. همیشه برای تأیید سه شاهد هست، آنها یک راه دیگر هم داشتند و آن از طریق یک نبی و یا بینندهی خواب بود. چند نفر این را میدانند؟ “اگر در بین شما فرد روحانی یا نبیای باشد، من که خدا هستم، خود را در رویا بدو آشکار خواهم ساخت و در رویا با او سخن خواهم گفت.” حال، او نبوّت کننده بود.
283- حال، اگر کسی میآمد و میگفت: “اوه، هللویاه! من فهمیدم. اکنون به نام خداوند نبوّت میکنم. من مکاشفه گرفتهام.” آنها اینگونه که شما برخورد میکنید، با آن برخورد نمیکردند. آنها ابتدا این را با خدا میسنجیدند.
284- حال، آنها در سینه بند هارون چیزی داشتند که به آن اوریم و تمیم میگفتند. چند نفر تا بحال این کلمه را شنیدهاند؟ دوازده سنگ، شش سنگ در هر طرف بود، یعنی دوازده پاطریاخ، یهودا، و الی آخر. سپس آنها این نبی یا بینندهی خواب را میگرفتند، بعد این سینه بند را بلند میکردند و او را آنجا برپا میداشتند. و میگفتند: “اکنون نبوّت کن و نبوّت خود را بگو.”
“خداوند با من سخن گفت و این و آن را گفت.”
285- اگر آن نور در کنار هم قرار نمیگرفت و بالای اوریم و تمیم یک رنگین کمان را تشکیل نمیداد، دیگر مهم نبود که چقدر خوب و واقعی به نظر میرسید. این عمل ماوراءالطبیعه و آن نور بود که آن را تأیید میکرد. میبینید. خدا همیشه کلام خویش را تأیید نموده است. میبینید؟ اگر آن نور ماوراءالطبیعه آنجا نبود، پس اهمیّت نمیدهم که چقدر واقعی به نظر میرسید. این غلط بود.
286- اگر یک بینندهی خواب میگفت: “من خواب دیدم و در خواب دیدم که اسرائیل باید به یک جای مشخص برود. چون آشوریان میخواهند از این طرف بیایند و آن را محاصره کنند.” آنها آن بینندهی خواب را میگرفتند و به آنجا میبردند و او رویای خود را بازگو میکرد. اگر آن نور در آنجا به اهتزاز در نمیآمد، او اشتباه میگفت. مهم نبود که چطور… اگر حتّی آشوریان همان لحظه در جنگ بودند، باز هم او در اشتباه بود. خیر آقا! به طورمطلق آنها باید از طریق اوریم و تمیم این اثبات میشد.
287- اکنون همه میدانند که کهانت گذشته و اوریم و تمیم هم با آن رفته است. ما این را میدانیم. نمیدانیم؟ [جماعت میگویند: “آمین!”]
288- و کهانت تازه باید میآمد. چه؟ آیا امروز ما اوریم و تمیم داریم؟ بله آقا! کلام خدا. همین است اگر هر کس هر نوع مکاشفهای دارد. هر چه میگوید. هر تعلیمی که بر طبق و مطابق با این کتابمقدّس نیست، یعنی با سرتاسر کتابمقدّس،آن غلط است. اهمیتی نمیدهم که چه فرقهای است، چقدر خوب است، چقدر باهوش است، چقدر تحصیلکرده است. او نادرست است.
289- و هنگامیکه کسی به شما میگوید: “اگر تعمید آبپاش داری، اشکالی ندارد.” به شما دروغ گفته است. “آب پاشیدن اشکالی ندارد.” به شما دروغ گفته است. او که میگوید: “تعمید به نام پدر، پسر و روحالقدس درست است.” به شما دروغ گفته است. اگر به شما میگوید: “دوران معجزات به سر آمده است.” به شما دروغ گفته است. اگر میگوید: “اشکالی ندارد که زن موعظه کند.” به شما دروغ گفته است. اگر میگوید: “اشکال ندارد که بروید و به فرقهتان بچسبید.” به شما دروغ گفته است. او نور اوریم و تمیم را ندارد. و بسیاری چیزها که «مادر فواحش» از آن بیرون میآید. به همین دلیل است که ما از فرقه فاصله میگیریم.
290- ما خواهران و برادرانمان در آن فرقهها را دوست داریم. ولی نروید و بگویید: “من متدیست هستم.” و خودتان را مسیحی جلوه دهید. شما مسیحی هستید، چون از روح خدا مولود گشتید. مجبور نیستید که متدیست و باپتیست باشید. لازم نیست هیچکدام از اینها باشید. شما فقط باید مولود روح خدا باشید. به این ایمان دارید؟ [جماعت میگویند: “آمین!”]
291- بر این اساس، اگر کسی قصد دارد که در این پرستش مشارکت و همکاری کند و میخواهد در نام عیسای مسیح تعمید بگیرد، استخر آماده است. ظرف یک دقیقه تعمید خواهد گرفت.
292- کسی هست که بخواهد بیاید، به هر طریق دیگری؟ ما اینجا هستیم. بسیار خوب.
293- ما در اینجا هیچ عضویّتی نداریم. شما فقط به این کلیسا میآیید. ما ایمان داریم که در کلیسای متدیست، باپتیست و پرزبیتری هم مسیح هست. چیزی که امروز در جریان است، نبوّت کاذب است. تعالیم آن کلیساها مطلقاً متضاد با کتابمقدّس است.
294- حال، اگر کسی این را برای من روشن سازد، مطمئناً خودم… فکر میکنم آنقدر روح خدا را دارم که کتب را تفتیش کنم، بیابم و اشتباهم را اصلاح کنم. اگر بیایم، با واعظ دست بدهم و نام خود را در دفتر کلیسا ثبت کنم و هنوز تنفّر و خباثت در وجودم باشد، هنوز حسادت و رشک داشته باشم و به اینکه عیسای مسیح شفا دهنده است، بیایمان باشم و چیزی مانند این، باید بروم و سریعاً خودم را با خدا رو راست سازم. مطمئناً ایمان دارم که باید این کار را بکنم. باید تا این اندازه در این مورد صادق باشم. باید بروم و با خدا صادق باشم. اگر تنها بهخاطر اینکه متدیست یا باپتیست هستم، متوقّف شدم. باید بروم و مسیحیّت را در قلبم بهدست آورم. باید این کار را بکنم. بله آقا!
295- حال، جلسات بیداری آینده را یادتان باشد. اگر خدا بخواهد چهارشنبه شب آغاز میشود. آن جلسات بر این پایه و اساس استوار است.
296- گوش کنید دوستان! یک خدای زنده و حقیقی وجود دارد. درست است. عیسای مسیح پسر خداست. امروز روحالقدس در کلیسا است.
297- حال، اگر کسی بود که این را به من بگوید، حق دارم که شک کنم. ولی گوش کنید. یک روز، در آن وقتها که بعنوان یک پسر بچه زیر یک درخت ایستاده بودم، او را دیدم و صدایش را شنیدم.او به من گفت: “از آن زنان نادان فاصله بگیر. از سیگار فاصله بگیر. از لعنت دوری کن، از نوشیدن مشروب و تمام این چیزها. وقتی بزرگتر شدی کاری برایت دارم که انجام دهی.” میدانم که او یک حقیقت است، صدای زنده که با کتابمقدّس هماهنگ است.
298- زمانیکه بزرگتر شدم، چطور مرا ملاقات کرد؟ چگونه با من سخن گفت؟ چطور او را به صورت بوتهی آتش دیدم، و آن آتش چگونه شروع به حرکت کرد؟ چطور او را… و دقیقاً چیزهایی را به من گفت که باید واقع میشد و هر بار کاملاً آنگونه بود که باید باشد. کامل.
299- همانی که آن چیزها را بصورت کامل و آنگونه میگوید، همانی است که به من الهام میکند تا کتابمقدّس را اینگونه تعلیم دهم. درست است. پس این از جانب خدا میآید. برای من او خدای قادر و دیروز، امروز و تا ابدالاباد همان است.
300- عیسی گفت: “از جانب پدر آمدهام و به نزد پدر میروم.” وقتی آمد…
301- وقتی در صحرا او خدا بود، یک نور درخشان بود. چند نفر این را میدانند؟ [جماعت میگویند: “آمین!”] او یک نور درخشان بود، ستون آتش.
302- او بر روی زمین آمد و گفت: “من از نزد پدر آمدهام… از جانب خدا آمدهام و به نزد او میروم.”
303- زمانیکه مرد، دفن شد، و دوباره برخاست، هنگامیکه پولس او را در راه دمشق ملاقات کرد، او چه بود؟ [یک نفر میگوید: “ستون آتش.”] همچنان یک ستون آتش. بله آقا!
304- وقتی که او اینجا بر روی زمین بود چه کار میکرد؟ وقتی پولس را ملاقات کرد چه کار کرد؟ چطور او را فرستاد؟ او را نزد یک نبی فرستاد که به او گفت چگونه باید تعمید گیرد. به او گفت که چکار کند. دست بر او گذاشت و او را شفا داد. به او گفت که یک رویا داشته است.
305- امروز همان عیسی اینجاست، همان اعمال را بهجا میآورد. همچنان همان ستون آتش است. همان چیز را تعلیم میدهد و با کلام خویش و با آیات و نشانهها آن را تأیید میکند. از مسیحی بودن خود بسیار خوشنودم. نمیدانم باید چه بکنم. بسیار خوشحالم که شما مسیحی هستید.
306- و شما اعضای خیمه، به شما گفتم که میخواهیم نام آن را تغییر دهیم. درست نیست که نام اینجا خیمهی برانهام باشد. یعنی یک انسان. میخواهیم نام آن را تغییر دهیم و یک نام دیگر بر آن بگذاریم… چند وقت بعد به آن میپردازیم. میخواهم که فقط کلیسای خدای زنده باشد. نمیخواهم متدیست، باپتیست، پرزبیتری، پنطیکاستی و یا چیز دیگری باشد. من…
307- تمام آن افراد را با تمام قلبم دوستشان دارم. نمیدانم کدامشان به کجا تعلّق دارند. نمیتوانم بگویم. من فقط باید کلام را موعظه کنم. فقط تور را میاندازم و میکشم. داخل آن قورباغه و عنکبوت آبی و مار و چند ماهی نیز هست. این مربوط به خداست که تصمیم بگیرد. من فقط تور را میاندازم. فقط کلام را موعظه میکنم، آن تور را میکشم و میگویم: “اینجایند خداوند! همه کنار مذبح تو، خودت میشناسی. پیش از بنیان عالم میشناختی. من نمیدانم که کدامشان چه هستند. تو میدانی. این مربوط به تو است، ای خداوندا! این بهترین کاری است که میتوانم انجام دهم. حال میروم و تور خود را در جای دیگر پهن میکنم و گروهی دیگر را میآورم.” این تنها کاری است که میتوانم انجام دهم. بسیار خوب.
اوه، احساس میکنم در سفر هستم
احساس میکنم در سفر هستم
مکان آسمانی من روشن و زیباست
احساس میکنم گویی در سفر هستم
308- حال به یاد داشته باشید، هر کس میخواهد یک قرار ملاقات داشته باشد با آقای مرسیِر به آدرس باتلر 2-1519 تماس بگیرد. از دیدن شما خوشحال میشویم. اگر عزیزان شما بیایند و مجبور شوید در خلال جلسه از اینجا خارج شوید… حال، از امشب میخواهم برای دو شب استراحت کنم و به خودم بپردازم.
309- به آنجا میروم و مطالعه میکنم. میگویم: “خداوندا! تو نزدیک من هستی. میدانم که اینجا هستی و کلام تو گفت تو نزدیک آنان هستی که تو را میطلبند.” من به دعا و مطالعه ادامه میدهم تا جاییکه ببینم ستون آتش شروع به حرکت کرده است. آنوقت میدانم که این آماده است. سپس بر روی جایگاه قدم میگذارم تا جلسهی شفا بر پا کنم، تا دعا کنم، و هر کاری که برای کمک به بیماران از دستم بر میآید، انجام دهم.
310- از تمام محبّتهای شما سپاسگذاری میکنیم. و هنگامیکه میآیید، با ایمان میآیید. ما چشم انتظار داشتن جلسات عظیم هستیم. میخواهم بگویم که…
311- برادر جفریس، او امروز اینجاست؟ میخواهیم از برادر جفریس و کارش قدردانی کنیم. فکر کنم او به جزیره برگشته است.
312- از دیدن خواهر و برادر رایت و بسیاری دیگر از شماها بسیار خوشنودیم.
313- و دادستان رابینسون را دیدم که مدّتی پیش به اینجا وارد شد. میخواستم از او به خاطر پیغامی که آن شب داشت، تمجید کنم. هیچ کس نگفت که او که بود. این باعث خجالت است. او یک پیغام بسیار عالی در نبوّت داشت، چیزی شبیه آنچه من امشب موعظه کردم.
314- و بعد، یک خادم دیگر هم امروز صبح یا شاید دیشب اینجا بود. برادر اسمیت از کلیسای متدیست یا از کلیسای خدا. نمیدانم که امشب اینجا هست یا خیر. اگر پشت این منبر ایستاده باشید و اینگونه به عقب نگاه کنید، گفتنش خیلی سخت است، نمیتوانید بگویید. برادر اسمیت! اگر اینجا هستید از شما قدردانی میکنیم.
315- آیا این برادر که اینجا نشسته، همان برادرمان نیست که اهل جورجیاست؟ آن پشت کنار برادر کالینز؟ [برادر نویل میگوید: “بله.”] برادر! از اینکه امشب دوباره شما را اینجا میبینم، خوشحالم.
316- و مابقی شما، همه میدانید که شما چه کسی هستید.
317- به گمانم این خواهر و برادری که آن شب رفتند و برای آن دختر دعا کردند، اینجا کنار دکتر نشستهاند. خدا به شما برکت بدهد، دکتر!
318- حال، از شما خادمین میخواهم که رنجشی از من نداشته باشید. چون من بسیار صریح به این مسائل میپردازم. اینجا خیمهی ماست و این چیزی است که ما بهخاطرش میایستیم و میخواهیم درست بر اساس کلام پایه گذاری شود، تا آنها را به حرکت وا دارد. بعد اگر از مسیر خارج شوید، برمیگردیم و به شما میگوییم: “خودتان بهتر میدانید. این بر روی نوار ضبط شده است.” میبینید؟ بفرمایید! “روی نوار ضبط شده.”
319- چیزهای زیاد دیگری هست که باید به آن بپردازیم. لئو! ولی… ولی ما… با آن صادق بمانید، و بعد از مدّتی به ادامهی آن میپردازیم. مثل مردی که داشت هندوانه میخورد و گفت: “این خیلی خوب بود. ولی باز هم میخواهم.” ما باز هم داریم و به آن خواهیم پرداخت.
320- حال، خدا به همهی شما برکت بدهد. اکنون میخواهیم یک برنامهی تعمید داشته باشیم. درست است برادر نویل؟ [برادر نویل میگوید: “بله، به گمانم.”] کسی هست که الآن بخواهد تعمید بگیرد؟ اهمیّتی نمیدهیم که شما که هستید؛ ما برای تعمید اینجا هستیم. هر کس میخواهد تعمید بگیرد، دست خود را بلند کند. فکر کنم یک نفر اینجا… بله یک خانم، کس دیگری هم هست؟ ما هم برای خواهران و هم برای برادرانمان لباس داریم.
321- حال ما نمیگوییم که کلیسای باپتیست یا متدیست را ترک کنید. ما این را نمیگوییم. به کلیساهای خودتان بازگردید. ولی اگر بر طبق کلام در نام خداوند عیسی و نه «عیسی» تعمید نیافته باشید… به نام خداوند عیسی، این کتابمقدّسی است. تعمید شما غلط است.
322- چون من نمیخواهم وقتی بدان رودخانه وارد میشوم، مشکلی داشته باشم. میخواهم همه چیز تا جاییکه میدانم، مشخص باشد. زمانیکه آن بلیط را در دست دارم. میدانید؟ چون میخواهم در آن زمان سوار شوم. توصیه میکنم شما هم همین کار را بکنید.
323- به کلیسایتان باز گردید. این چیزی است بین شما و خدا. این تنها چیزی است که میتوانم به شما بگویم.
324- ولی در کتابمقدّس هیچ کس تا به حال به طریقی به جز «در نام خداوند عیسی» تعمید نیافته است. و کسانی که تعمیدی دیگر داشتند، توسط پولس رسول که گفت: “اگر فرشتهای از آسمان انجیلی غیر از این را موعظه کرد، اناتیما باد.” فرمان یافتند تا دوباره در نام «خداوند عیسای مسیح» تعمید یابند. درست است. و او این کار را کرد. و آنچه او انجام داد، به مانند مأمورین انجام آن را داد. این کاری است که به خواست خدا انجام خواهیم داد.
ما به شستن پاها و به شام خداوند ایمان داریم.
325- ما به آمدن ثانویهی خداوند، بدن جسمانی خداوند و نه روحانی، بلکه جسمانی که در جلال میآید، ایمان داریم.
326- ما به رستاخیز جسمانی مردگان ایمان داریم. تا یک بدن جدید دریافت کنند، نه آن بدن که با آن به قبر رفتیم. بلکه یک بدن جدید، یک شادی جوانی، برای زندگی ابدی.
327- ما به نامیرا بودن روح ایمان داریم. ایمان داریم تنها یک شکل در حیات ابدی وجود دارد و آن حیاتی است که از عیسای مسیح دریافت میکنید. کاملاً درست است.
328- بنابراین ما به مجازات ابدی ایمان نداریم. ما به آتش جهنم ایمان داریم، دریاچهی کبریت. ولی به اینکه این آتش ابدی است، ایمان نداریم. اگر اینگونه باشد، شما حیات ابدی دارید. تنها یک حیات وجود دارد که از جانب خدا میآید. و این درست است. شما سوخته خواهید شد، شاید میلیونها سال، من نمیدانم، ولی نمیتوانید حیات ابدی داشته باشید. نمیتوانید تا ابد بسوزید… میتوانید همیشه بسوزید، ولی نه برای ابدالاباد. میبینید؟ یک تفاوتی بین ابدی و همیشگی هست. همیشگی یعنی همیشه و دائم، یک پیوستگی، یعنی یک مقطع زمانی، ولی ابدیّت… شما مجازات ابدی ندارید.
329- شما حیات ابدی دارید، تنها یک شکل از حیات ابدی وجود دارد. و او که حیات ابدی دارد، زنده و برای ابد مبارک خداوند است.
330- “اما جانی که گناه کند، آن جان…” چه؟ [جماعت میگویند: “میمیرد.”] درست است. این حیات ابدی ندارد. مجازات خود را دارد، ولی حیات ابدی را خیر.
331- پس متوجه هستید چیزهای زیادی برای تعلیم وجود دارد، که بعداً بدان میپردازیم. خدا به شما برکت بدهد.
332- حال، بیایید، در حالیکه خواهرمان برای نواختن آماده میشود، با هم بخوانیم. به گمانم این خانم…
333- روزلا! او مادر شماست؟ [خواهر روزلا میگوید: “بله.”] خدا به قلب شما برکت بدهد. از دیدن اینکه شما این کار را میکنید، خوشحالم. خیلی خوب است.
334- روزلا گریفین، یکی از بهترین دوستانی است که ما داریم. او یک زن جوان است که کاتولیک بود. شاید برای برخی از شما که اینجا هستید، غریبه باشد. روزلا اهمیّتی نمیدهد که این را بگویم. وقتی او اینجا در ایندیانا به روی جایگاه آمد، اگر یک بینوا دیده باشید، او یکی از آنها بود. یک الکلی بینوا. در حالیکه چهار دکتر شیکاگو گفته بودند که او… انجمن الکلیها، و چیزهای دیگر، از او قطع امید کرده بودند. ولی یک شب وقتی او به جلسه آمد، روحالقدس زندگی او را آشکار ساخت و همانجا با او صحبت کرد. این همه چیز را تعیین کرد.
335- حال به او نگاه کنید، حدوداً سی ساله است، ولی هجده ساله به نظر میرسد، یک زن زیبا و شاد. از آن زمان تا بحال دیگر ویسکی ننوشید، دیگر اشتیاقی برای آن نداشت. برای مسیح زندگی میکند، به خیابانها و اطراف میرود و جلال خدا را برای گنهکاران و الکلیها و همهی اینها شهادت میدهد. در شیکاگو و جاهای دیگر برای خداوند کار میکند.
336- او در نام خداوند عیسی تعمید یافت و مادرش نیز امشب آمد، تا مثل او تعمید یابد. تا خدا او را شفا دهد، تا عیسی او را شفا بخشد. “هر آنچه که میکنید، در قول و فعل به نام…” [جماعت میگویند: “عیسی مسیح.”] این چیزی است که کتابمقدّس گفته است. درست است.
337- بسیار خوب، حال میخواهیم به برنامهی تعمید بپردازیم. میخواهیم تا حاضر شویم، چند لحظه چراغها را خاموش کنیم و آمادهی برنامهی تعمید بشویم تا تعمید بگیریم. سپس انتظار اوقاتی خوب را در خداوند داریم.
338- آیا میخواهید امشب یک برنامهی تعمیدی داشته باشید؟ بسیار خوب. بهتر است، بهتر است حاظر شوید. من شروع میکنم. تا شروع کنیم، من سرودها را رهبری میکنم. تا زمانیکه آنها… [برادر نویل میگوید: “دکتر! آن پشت لباس هست ؟”] لباسهای تعمید. خیلی سریع. بسیار خوب.
339- بیایید یکی از این سرودهای قدیمی را بخوانیم… [برادر برانهام سرود را رهبری میکند و برادر نویل خواهر را تعمید میدهد.]
340- [فضای خالی روی نوار] و تا آن را انجام دهیم در هنگام ترک کردن، باید چه کار کنیم؟
نام عیسی را با خود بر گیریم
در برابر پای او به خاک بیفتیم
شاه شاهان در آسمان، او را تاجگذاری خواهیم کرد
وقتی سفر ما کامل شده باشد
اکنون سرپا بایستید
نام عیسی را بر خود برگیرید
فرزندان غم و ماتم
که به شما شادی و سرور خواهد داد…
341- به شما میگویم که چه کار کنیم. برگردید و با نفر بغل دستی خودتان دست بدهید و بگویید: “حالتان چطور است برادر؟ قطعاً از اینکه با شما در جلسه بودم خوشحالم.”
نام پربها، اوه! نام پربها
… و شادی آسمان
نام پربها، نام پربها، اوه…