عیسی امروز کیست؟
- نحمیا اردوان
- خیمه کلام راستین
- دنیزلی، ترکیه
- ۱۹ اپریل ۲۰۲۰
- ۱ ساعت و ۳۴ دقیقه
به راستی آیا عیسایی که می شناسیم فقط همان عیسای 2000 سال پیش است ؟ آیا عیسای ما یک عیسای تاریخی است ؟ بارها خوانده ایم و به ما گفته شده است که عیسی مسیح ، دیروز ، امروز و تا ابدالاباد همان است . اگر حقیقتا عیسای امروز همان عیسای دیروز است ، خود را چگونه آشکار کرده است ؟ آیا امروز هم همان نشانه های مسیحایی در قرن بیست و یکم وجود دارد ؟ آیا عروس مسیح این نشانه ها را می شناسد؟
با دنبال کردن این موعظه از برادر نحمیا متوجه خواهید شد که عیسای دیروز ، امروز خود را چگونه در یک خدمت اثبات شده آشکار می کند و چطور عروس مسیح این حضور را می تواند تشخیص دهد .
امروز میخواهیم در مورد یک سوال صحبت کنیم. “عیسی امروز کیست؟”
لوقا 5 : 17 – 26
۱۷ روزی از روزها واقع شد که او تعلیم میداد و فریسیان و فقها که از همه بُلْدان جلیل و یهودیه و اورشلیم آمده، نشسته بودند و قوت خداوند برای شفای ایشان صادر میشد، ۱۸ که ناگاه چند نفر شخصی مفلوج را بر بستری آوردند و میخواستند او را داخل کنند تا پیش روی وی بگذارند. ۱۹ و چون به سبب انبوهی مردم راهی نیافتند که او را به خانه درآورند، بر پشت بام رفته، او را با تختش از میان سفالها در وسط پیش عیسی گذاردند. ۲۰ چون او ایمان ایشان را دید، به وی گفت: «ای مرد، گناهان تو آمرزیده شد.» ۲۱ آنگاه کاتبان و فریسیان در خاطر خود تفکر نموده، گفتن گرفتند: «این کیست که کفر میگوید؟ جز خدا و بس کیست که بتواند گناهان را بیامرزد؟» ۲۲ عیسی افکار ایشان را درک نموده، در جواب ایشان گفت: «چرا در خاطر خود تفکر میکنید؟ ۲۳ کدام سهلتر است، گفتن اینکه گناهان تو آمرزیده شد، یا گفتن اینکه برخیز و بخرام؟ ۲۴ لیکن تا بدانید که پسر انسان را استطاعت آمرزیدن گناهان بر روی زمین هست»، مفلوج را گفت: «تو را میگویم برخیز و بستر خود را برداشته، به خانه خود برو.» ۲۵ در ساعت برخاسته، پیش ایشان آنچه بر آن خوابیده بود برداشت و به خانه خود خدا را حمد کنان روانه شد. ۲۶ و حیرت همه را فرو گرفت و خدا را تمجید مینمودند و خوف بر ایشان مستولی شده، گفتند: «امروز چیزهای عجیب دیدیم.»
اولین چیزی که باید به آن توجّه کنیم این است که جماعت زیادی آنجا جمع شده بودند و در بین آنها معلمین شریعت هم بودند، یعنی کاتبان و فریسیان و … و چیزهای عجیبی را مشاهده کرده بودند. امّا هنوز داشتند در خودشان تفکر میکردند و میپرسیدند که این کیست؟
این فرد خود را که پنداشته که اقدام به آمرزش گناهان میکند؟ آنها متوجّه نشدند و حضور خدا را تشخیص ندادند.
چیزی که آنها داشتند میدیدند انسان بود، ولی خدا را در آن انسان ندیدند و تشخیص ندادند. ممکن است با خودتان بگویید خوب باید از خودشان میپرسیدند که چطور این انسان میتواند افکار من را بخواند؟
آنها افکار خود را به زبان نیاوردند و این سوال را هم به وضوح از هم نپرسیدند، آنها داشتند در دل خود تفکر میکردند.
آنها باید این سوال را مطرح می کردند که تو از کجا میدانی که من دارم به چه چیزی فکر میکنم؟
سوال بعدی باید این میبود که چطور یک انسان میتواند این کار را انجام بدهد، مگر اینکه خود خدا آنجا حاضر باشد؟
آنها کلام را میشناختند و نبوّتهای مربوط به ماشیحی که باید میآمد را میدانستند، براساس نبوّت دانیال، زمان نزدیک بود و آنها میدانستند که چگونه باید او را بشناسند.
حداقل کاری که میتوانستند انجام دهند این بود که تثنیه 18 : 15 را با خود تکرار کنند که خدا برای آنها یک نبی را مبعوث خواهد نمود. آن نشان مسیحایی شخصاً بر آنها آشکار شد و آنها آن را رد کردند. تجربهی آنها همانی بود که پطرس هم داشت، زن سر چاه هم داشت، نتنائیل هم داشت، آنها هم نشانهه ای مسیحایی را دیدند که آشکار شد.
اینجا چه چیزی و چه تفاوتی را داریم میبینیم؟ آنها منتظر آمدن ماشیح بودند و کلام را هم بهتر از هر کس دیگری میشناختند، امّا نتوانستند ببینند. نتوانستند درک کنند و متوجّه نشدند که برای اینکه خدا را ببینند باید در آن لحظه به عیسی نگاه میکردند.
حالا با هم یوحنّا 12 : 44 را باز کنیم. از آیهی 44 میخوانیم تا 50
۴۴ آنگاه عیسی ندا کرده، گفت
دقت کنید که عیسی درحال اشک ریختن نیست، بلکه درحال ندا کردن، یعنی در حال فریاد زدن است، عبارت یونانی در متن اصلی Krazo یعنی فریاد زدن است ، دارد فریاد میزند تا همه متوجه بشوند که او چه میگوید.
۴۴ آنگاه عیسی ندا کرده، گفت: «آنکه به من ایمان آورد، نه به من بلکه به آنکه مرا فرستاده است، ایمان آورده است. ۴۵ و کسی که مرا دید فرستنده مرا دیده است. ۴۶ من نوری در جهان آمدم تا هر که به من ایمان آورد در ظلمت نماند. ۴۷ و اگر کسی کلام مرا شنید و ایمان نیاورد، من بر او داوری نمیکنم زیرا که نیامدهام تا جهان را داوری کنم بلکه تا جهان را نجات بخشم. ۴۸ هر که مرا حقیر شمارد و کلام مرا قبول نکند، کسی هست که در حق او داوری کند، همان کلامی که گفتم در روز بازپسین بر او داوری خواهد کرد.
۴۹ زآنرو که من از خود نگفتم، لکن پدری که مرا فرستاد، به من فرمان داد که چه بگویم و به چه چیز تکلم کنم. ۵۰ و میدانم که فرمان او حیات جاودانی است. پس آنچه من میگویم چنانکه پدر به من گفته است، تکلم میکنم.»
آنها این فرد را مفت بدست آورده بودند و متوجه نمیشدند که دارد چه میگوید. فریسیان، کاتبان، الهیدانان و معلمان شریعت در انتظار امدن او بودند ولی زمانیکه در برابر ایشان ظاهر شد او را نپذیرفتند.
ولی بگذارید این را بگویم که آنها باید او را میپذیرفتند، چون شاهد اعمالی بودند که هیچکس دیگری قادر به انجام آن نبود. ولی آنها پشت آن نقاب، یعنی ورای آن انسان را ندیدند.
آنها میدانستند که خدا نادیده است، ولی مسئله این بود که عیسی پوشش و خیمه ای بود که خدا برای خود برگزیده بود و آنها از درک آن عاجز بودند و نمیتوانستند از آن عبور کنند و متوجّه شوند که خدا چطور خودش را آشکار کرده است.
این یهودیان و فریسیان نسبت به یحیی تعمید دهنده شاهد چیز متفاوتی بودند، امّا به شهادت او هم دربارهی مسیح ایمان نیاوردند، چون رفتند و از او سوال کردند.
همان کسانیکه منتظر آمدن ماشیح بودند رفتند و از یحیی پرسیدند که آیا تو ماشیح هستی؟ حتی کسی که به نزدش رفتند درمورد خداوند ما عیسی مسیح شهادت داد ولی به او هم ایمان نیاوردند. پس مهم نبود که به آنها چیگفته میشد، درهرصورت آنها ایمان نمیآوردند.
آنها با اینکه ماشیح یک انسان باشد کوچکترین مشکلی نداشتند، ولی پسر خدا؟
آنها می دانستند که تثنیه 18 از یک انسان صحبت میکند، ولی چیزی که قادر به پذیرش آن نبودند این بود که وقتی این فرد بیاید، پسر خدا خواهد بود.
زمانیکه عیسی از آنها پرسید شما مسیح را که میدانید، پاسخ آنها چه بود؟ بلافاصله گفتند پسر داود، پس او یک انسان خواهد بود.
ولی از دید آنها پسر خدا بودن مسیح قابل قبول نبود، خداوند ما عیسی به آنها گفت: اگر او پسر داوود است، پس چطور ممکن است که داوود در روح او را خداوند خطاب کند؟ او داشت به مزامیر باب 110 اشاره میکرد.
کدام پدری را میشناسید که پسر خود را خداوند بخواند؟
آنها قادر به پاسخ دادن نبودند، به همین دلیل سوال دیگری هم از او نپرسیدند.
آنها نمیتوانستند ورای آن جسم خاکی را ببینند و از آن حالت بگذرند. آنها قادر نبودند از کسیکه داشت خدا را آشکار میکرد عبور کنند و جلوتر بروند.
فریسیان و دکتران شریعت بهخوبی کلام را میشناختند، منظورم کلام مربوط به مسیح است.
ولی نسبت به اینکه او چطور می آید تفکر متفاوتی داشتند. چون او براساس تئولوژی و داکترین آنها نیامد، بلکه فقط و فقط بر طبق کلام گفته شدهی خدا بود که آمد.
چیزیکه آنها نمیدانستند این بود که وقتی این ماشیح بیاید خود خدا خواهد بود. این را در نظر داشته باشید.
چرا میخواهیم در مورد نقش خدا وقتی که پایین آمد صحبت کنیم؟ چون عزیزانم، او نازل نشد تا ما را سرگرم کند و یک نمایش برقرار کند و اسرار دل افراد را به آنها بگوید. او برای یک هدفی آمد. درست مانند نازل شدن خداوند در دوران ما، وقتی که پایین آمد نیامد تا جماعت را سرگرم کند، در آمدن او یک هدفی قرار داشت.
بر روی جلجتا هم یک هدف عظیم وجود داشت.
یادمان باشد این خدا بود که مجازات خوردن از درخت معرفت نیک و بد را برقرار کرد. از آن به بعد آنها خون گوسفندان و برّهها را داشتند که باید برای گناه کفاره میشد ولی این یک امر موقتی بود. قبل از اینکه بیشتر به این بپردازیم میخواهم که برگردیم به کتاب لاویان، چون امروز زیاد در مورد جان جسد صحبت میکنیم که در خون است.
لاویان باب 17 فعلا داریم فقط یک بنیان رو برقرار میکنیم.
لاویان 17 : 11
زیرا که جان جسد در خون است،…. برای چه داده شده؟…. و من آن را بر مذبح به شما دادهام تا برای جانهای شما کفاره کند، زیرا خون است که برای جان کفاره میکند.
پس اگر باید بر روی جلجتا و برای این کفاره خون خدا ریخته میشد، چطور ممکن بود که خون خدا ریخته شود؟ دارم درمورد شخص خدا صحبت میکنم. چطور ممکن بود که خون خدا ریخته شود درحالیکه او روح است؟ چون میدانیم که خدا بود که باید زجر میکشید، خدا بود که باید میمرد و کفاره را میداد. این بهایی بود که خود او برای گناه مقرر کرده بود. چطور این کار را انجام میداد؟
از موعظه پارادوکس در سال 1963 در شیکاگو پاراگراف 116 میخوانم
خدا … پس میدانیم که دارد از چه کسی صحبت میکند… این یک پارادوکس بود که خدا چطور میتوانست انسان بشود تا بمیرد. خدا، حیات، حیات ابدی، بتواند بشود خدا (حیات جسمانی)تا بمیرد. تا انسان را نجات بدهد و به حیات ابدی برگرداند. این یک پارادوکس بود که چطور خدای عظیم که تمام زمان و مکان را در برمیگیرد بتواند پایین بیاید و انسان بشود برای اینکه بمیرد و خلقت خویش را نجات بخشد. اینکه چطور خدا شد یکی از مخلوقات خودش تا نجات بخشد، چون او بدن خویش را خلق کرد. یهوه، پدر، در کاملیت خود، در پسر خود عیسی مسیح ساکن شد. عیسی بدن خدا بود.
قبل از این برادر برانهام دارد درمورد پارادوکس صحبت میکند که چطور این حیات ابدی، این خدایی که روح است و باید اینجا کاری را انجام دهد، ولی با توجه به ایکه حیات ابدی را دارد و روح است، چطور میتواند این کار را انجام بدهد؟ چطور میتواند بشود یک حیات جسمانی تا بمیرد؟
خدا در یک هیکل جسمانی نمایانده شده بود، در جسم عیسی مسیح،
حیات جسم در خون است. این حیات چه حیاتی بود؟ حیات خود خدا بود. حیات پدر عیسی بود، چون او محصولی از پدر بود، خدا باید یک جسم انسانی خلق میکرد و این جسم انسانی فقط یک جسم حاوی مواد شیمیایی زمین نبود. آن جسم، یک فرد بود، درست مانند من و شما. درست است که ما جسم هستیم، ولی آیا فقط مواد شیمیایی هستیم؟
از موعظهی مهر سوّم میخوانم برای اینکه متوجه منظورم بشوید، چون بعضی وقتها وقتی از این صحبت میکنیم که عیسی خودش یک فرد بود خیلیها متوجّه نمیشوند که منظور ما چیست. میخواهیم خوب متوجه شویم که چیزی که داریم به آن می پردازیم درست است. میخواهیم این بکگراند را متوجه شویم که چرا میتوانم بگویم که عیسی یک شخص متمایز بود.
مهر سوم، 1963 جفرسونویل ، پاراگراف 110
کلام موعود خدا شد خون و در شخص عیسی مسیح، منجی، تجسم پیدا کرد.
شاید با خودتان فکر کنید که برادر برانهام این از دهانش پریده، ولی وقتی عبارت “شخص عیسی مسیح” را در موعظههای برادر برانهام جستجو کنید میبینید که بیش از سی بار در این مورد صحبت کرده است که این خیمه، این فرد، این جسم انسانی که خدا از آن استفاده کرد یک انسان بود.
به این دلیل است که یوحنا در مکاشفه باب 5 زاری کرد از اینکه هیچکس شایسته نبود تا بیاید و کتاب را بگیرد، اما زمانی میرسد که این خون حیوانات قربانی کنار گذاشته شده و خونی که خدا مقدّر کرده جسم میشود و خدا خودش را در آن نمایان میکند. یعنی در شخص خداوند ما عیسی مسیح.
پس خون گاوها و گوسفندان کفارهی جان بودند. امّا این یک کفارهی موقتی بود، بیایید اینطور تصور کنیم که این برای ما مثل یک چسب زخم بود. یک گناهی وجود داشت، گناهی اتفاق افتاده بود، باید خون ریخته میشد و حیاتی تقدیم میشد. خدا برای ما یک چیز کوتاه مدّت و موقتی را در شریعت درنظر گرفت.
اما او، دارم از خدا صحبت میکنم، او همیشه میدانست که ما نیازمند یک کفارهی ابدی هستیم.
چطور میتوانیم یک کفارهی ابدی داشته باشیم بدون اینکه خود او، یعنی خدا بیاید و خون خود را تقدیم کند؟ چون خدا تنها کسی است که حیات ابدی دارد.
او منبع حیات ابدی است .
در اینجا میخواهم به چند مطلب کوتاه که برادر برانهام گفته بپردازم تا چیزهایی که میگویم را بتوانم از طریق پیغام نبی اثبات کنم.
موعظه بنیان اساسی ایمان 1955، پاراگراف 98
او خود، الوهیت جسم شده بر روی زمین بود تا محبّت خود را بر قوم آشکار ساخته و گناه را از زمین دور کند. او برای این به اینجا آمد تا بتواند موت را در جسم خویش محبوس کند، تا بتواند بیماری را در جسم خویش محبوس کند. او لعنتی را که میبایست بر شما میبود، بر خود گرفت. باید بعنوان یک انسان میمرد تا شما را برای یک مشارکت کامل با پدر رها سازد. چه چیز بینظیری.
او به آنها گفت که چه اتفاقی باید بیفتد، گفت این معبد را خراب کنید و من سه روزه آن را برپا میکنم، در جایی دیگر اشاره به یونس نبی کرد، در آنروز هیچ کس متوجه منظور او نشد، برایم جالب است بدانم امروز چند نفر متوجّه منظور او میشوند؟
از موعظهی دیوانهی جدری سال 1954 پاراگراف 33 میخوانم :
او خدای جسم شده بود، این تنها طریقی بود که میتوانست باشد، خدا باید زجر میکشید. و خدا نمیتوانست در مجازاتی که خود مقرّر کرده زجر بکشد مگر اینکه جسم شود. چون خدا نامیراست، خدا روح است، عیسی در یوحنّا باب 4 گفت: “خدا روح است و هرکه او را میپرستد باید در روح و راستی بپرستد.”
و روح نمیتوانست موتی را که روح مقدّر نموده است را تجربه کند. و روح یک نبی را نفرستاد تا جای آن را بگیرد، یک انسان خوب را نفرستاد تا جای آن را بگیرد، روح خودش آمد، در جسم، تا جای آن را بگیرد. درست است. خدا جای گناهکار را گرفت و بجای او مرد.
موعظهی خدا که در رحمانیت بینیاز است سال 1965، پاراگراف 105
این باید یک کفارهی ابدی میبود، چون او خودش آمد.خدا خود آمد، در شکل جسم گناهآلود، تا یک کفارهی ابدی را بگذراند، و در جسم زجر کشید، و به شکل روحالقدس بازگشت تا آن کفاره را تائید کند.
خدا خود نازل شد برادر و خواهرم، نه برای انجام یک نمایش یا سرگرم کردن ما، در نزول او یک هدفی وجود داشت.
او نیامد تا فریسیان و کاتبان و افراد دیگر را قانع بکند، برای سرگرم کردن آنها هم نیامد، او آمد تا بهای گناهان را بپردازد. که ریزش خون خود او بود.
آن خونی که ریخته شده بود یک کفارهی ابدی بود و خدا این کار را از طریق یک جسم انسانی انجام داد. او شخصِ پسر یگانهی پدر، یعنی خداوند ما عیسی مسیح را خلق کرد.
اما او همچنین آمد تا مردگان را هم قیام بدهد و زنده کند. این خدا بود که این کار را انجام داد. خدا بود که عیسی را از مردگان بلند کرد.
پس میبینید که ما با یک انسان سروکار داریم ولی خود آن انسان گفت که من از خود کاری نمیتوانم انجام دهم. خدا بود که داشت او را از مردگان بلند میکرد. پسر نمیتوانست خود را زنده کند.
چه کسی بود که وقتی عیسی از مردگان قیام کرد فردوس را خالی کرد؟ خدا بود که این کار را کرد. چه کسی بود که خداوند ما عیسی را به آسمان برد؟ برادر برانهام در پیغام ربوده شدن این را ربوده شدن میگوید.
کسانیکه از مردگان قیام کردند و چهل روز در میان قوم دیده شدند، آنها هم به بالا برده شدند.
چه کسی بود که اسم ابراهیم را تغییر داد؟
چه کسی بود که جسم او را قبل از تولد فرزند وعده تغییر داد؟
این عیسی دیروز و امروز است، دارد همان کاری را میکند که انجام داده بود و دارد حضور او را به ما نشان میدهد.
چرا داریم درمورد این چیزها صحبت میکنیم؟ چون این چیزها برای ما حکم مرور تاریخ را دارد، چون آشکار شده و در تاریخ است. خدارا شکر برای یک نبی اثبات شده که آمد و این چیزها را دوباره مورد توجه ما قرار داد. چرا؟
چرا نیاز داریم که این چیزها را بدانیم؟ اینها سایه و نمادی است برای منفعت ما. برای من. اگر من گناه داشته باشم، او چطور میتواند برای من کاری انجام بدهد؟
بواسطهی کاری که انجام داده است، پس حالا باید برای کاری که برای انجام آن به من وعده داده است ایمان داشته باشم.
مسلما من نمیدانم که او چگونه این کار را انجام میدهد، چون برای من هنوز آشکار نشده است، امّا اگر وعدهی انجام آن را داده است پس نسبت به انجام وعدهی خود ملزم است.
ولی مثل همیشه مشکل اینجاست که آیا من میتوانم به آن ایمان داشته باشم؟ آیا همه میتوانند به آن ایمان داشته باشند؟
اگر من بذر کلام، یعنی حیات خدا را در خودم داشته باشم، مسلّما ایمان خواهم داشت.
بیایید نگاهی داشته باشیم به یوحنّا 14 : 15 – 26 وقتی این آیات را میخواندم هرگز قبلا آنها را اینگونه ندیده بودم.
۱۵اگر مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید
یادتان هست که در ابتدا چه گفتیم؟ وقتی به فیض خدا این درک و مکاشفه را از پیغام داشته باشیم میبینیم که در تمام طول خدمت خودش داشت به چه چیزی اشاره میکرد. وقتی این آیات را میخوانیم این را در ذهن خودتان داشته باشید.
۱۶و من از پدر سوال میکنم و تسلی دهندهای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند ۱۷یعنی روح راستی که جهان نمیتواند او را قبول کند زیرا که او را نمیبیند و نمیشناسد و اما شما او را میشناسید، زیرا که با شما میماند و در شما خواهد بود ۱۸شما را یتیم نمیگذارم نزد شما میآیم ۱۹بعد از اندک زمانی جهان دیگر مرا نمیبیند و اما شما مرا میبینید و از این جهت که من زندهام، شما هم خواهید زیست ۲۰و در آن روز شما خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما. ۲۱هر که احکام مرا دارد و آنها را حفظ کند، آن است که مرا محبت مینماید؛ و آنکه مرا محبت مینماید، پدر من او را محبت خواهد نمود و من او را محبت خواهم نمود و خود را به او ظاهر خواهم ساخت.
سوالی که یهودا در آیه 22 داشت چه بود؟
۲۲یهودا، نه آن اسخریوطی، به وی گفت: «ای آقا چگونه میخواهی خود را به ما بنمایی و نه بر جهان؟
فکر میکنم سوال خوب و منطقی باشد، حالا جواب خداوند عیسی را ببینیم.
۲۳عیسی در جواب او گفت: «اگر کسی مرا محبت نماید، کلام مرا نگاه خواهد داشت و پدرم او را محبت خواهد نمود و به سوی او آمده، نزد وی مسکن خواهیم گرفت
به نظر شما این دقیقاً مانند همان آیهی پیدایش نیست که خدا گفت انسان را شبیه ما بسازیم؟ خوب دقّت کنید، اینجا یهودا دارد چه سوالی میپرسد، عیسی دارد در مورد وحدانیت حیات، روحالقدسی که باید بیاید و خیلی چیزهای دیگر آنجا صحبت میکند.
وقتی یهودا پرسید که چطور خودت را بر ما آشکار میکنی و نه بر جهان، چقدر زیبا خداوند به او جواب داد.
اگر من را محبّت کنی به کلام من ایمان خواهی آورد، این تجلّی حیاتی است که پدر داشت، در ایماندار، چون تنها طریقی که می توانید به کلام او ایمان داشته باشید این است که آن حیات در شما باشد.
یعنی حیات او که در شما آشکار میشود. ادامه می دهیم.
۲۳عیسی در جواب او گفت: «اگر کسی مرا محبت نماید، کلام مرا نگاه خواهد داشت و پدرم او را محبت خواهد نمود و به سوی او آمده، نزد وی مسکن خواهیم گرفت ۲۴و آنکه مرا محبت ننماید، کلام مرا حفظ نمیکند؛ و کلامی که میشنوید از من نیست بلکه از پدری است که مرا فرستاد
چند بار باید این را بگوید؟ چند بار باید این را تکرار کند؟
۲۵این سخنان را به شما گفتم وقتی که با شما بودم. ۲۶لیکن تسلی دهنده یعنی روحالقدس که پدر او را به اسم من میفرستد، او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد.
پس گواه اینکه او چگونه خود را بر ما آشکار میکند در حقیقت در خود ماست. یعنی وقتیکلام او را میپذیریم.
اگر کسی او را محبّت میکند، کلام او را حفظ میکند.
آیا میتوانیم اینجا متوجّه شویم که او دارد درمورد یگانگی حیات صحبت میکند؟ برگردیم به آیهی 20.
۲۰و در آن روز شما خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما.
دارد از یگانگی حیات صحبت میکند. آنها باید متوجّه میشدند که دارد از حیات رستاخیز صحبت میکند. اگر به آیهی 19 نگاه کنیم:
۱۹بعد از اندک زمانی جهان دیگر مرا نمیبیند و اما شما مرا میبینید و از این جهت که من زندهام، شما هم خواهید زیست
چطور باید او را میدیدند؟ چون حیات در شماست، شما هم زنده خواهید بود. خداوند ما عیسی در رابطه با روحالقدس هم که باید میآمد صحبت کرد. برای چه؟ روحالقدس اصلا برای چه میآمد؟
میآید که یک بدن دیگر را بسازد. و ما میدانیم که این بدن در روز پنطیکاست بود که متولّد شد. امّا یک بدن متفاوت بود.
این بدن، یک بدن روحانی بود نه یک بدن جسمانی و انسانی مانند خداوند ما عیسی. بلکه یک بدن با اعضای متعدّد. بدن عروس عیسی مسیح.
بدنی که گوشتی از گوشت او و استخوانی از استخوان او بود.
چطور به آن بدن وارد میشویم؟ در آن مولود میشویم. به یک روح، روحالقدس. چند نقل قول دیگر از برادر برانهام میخوانیم.
از موعظهی پنج مشخصهی قطعی کلیسای راستین خدای زنده، سال 1960 پاراگراف 34
34. قوم خدا، قوم به خروج خوانده شده هستند. ایمان دارم که آنها در تمام فرقهها هستند. میتوانند کاتولیک باشند، میتوانند پروتستان باشند، میتوانند یهودی باشند، میتوانند در هرنوع کلیسایی باشند. امّا کلیسای راستین، بدن روحانی مسیح است.
نمیتوانید بدن روحانی مسیح را سازماندهی کنید. هرکس که مسیح را میپذیرد، از جهان خارج شده و به مسیح وارد میشود. وارد بدن روحانی او میشود. و شما زمانیکه از جهان خارج شدید و در این بدن تعمید یافتید عضوی از این بدن روحانی میشوید.
حالا پاراگراف 36
36. او این را به مثلهای زیادی تمثیل کرد، مثل زن و شوهر. او کلیسا را عروس میخواند، و عروس و داماد دیگر دو نیستند بلکه یک تن هستند. عروس، استخوانی از استخوانهای او و گوشتی از گوشت اوست، و زمانیکه مرد و زنی به روحالقدس به بدن روحانی مسیح خوانده شده، وقتی از روحالقدس پر شده باشند میشوند یک عضو کامل از بدن او، چون خدا روح را از مسیح گرفت، بدن او را بلند کرد و بر تخت خود نشاند، و روحالقدس را فرستاد تا بدن روحانی مسیح را تشکیل دهد که در بزم نکاح در بازگشت خداوندمان به هم خواهند پیوست. نمیتوانید این را سازماندهی کنید، این یک سرّ است.
برادر برانهام این بدن را اسرارامیز میخواند. چون این یک سرّ است و این فقط بخاطر بازگشایی مهرهاست که عروس این دوره میتواند این مکاشفه را دریافت کند که چهکسی عضو این بدن است.
بدن عروس عیسی مسیح در تمام ادوار کلیسا درحال آشکار شدن بود، ولی کسی نمیدانست. هیچکس این را نمیدانست تا زمانیکه دورهی ما رسید.
برادران و خواهران در مسیح در آن بدن مولود میشوند. برادران و خواهران شما در مسیح، برادران و خواهران من در مسیح، آنها به یک حیات مشترک در این بدن متولّد میشوند. این برای دیگران یک سرّ است، پس اگر این مکاشفه را دریافت کردید باید خدا را شکر کنید
در تمام ادوار کلیسا آنها داشتند در این بدن متولّد میشدند و یهودا این سوال را پرسید که با هم خواندیم، کدام سوال؟ اینکه چطور عیسی خودش را بر عروس آشکار میکند؟
این اصل که ما به کلام زمان خودمان ایمان داریم و آنها هم به همان کلام زمان خودشان ایمان داشتند اثبات میکند که همان حیاتی که بر خداوندمان عیسی مسیح بود برآنها آشکار شده بود و در تمام ادوار کلیسا هم همین صادق بود و امروز هم همین صادق است.
برادر برانهام به ما گفت که خداوند ما عیسی یک الگوی کامل، یک نماد کامل از الوهیت بود.
این چرا برای من حائز اهمیّت است؟ چرا یک نماد کامل از الوهیت برای ما اهمیّت دارد؟ یادتان باشد این بدنی که داریم از آن صحبت میکنیم، این بدن روحانی و اسرارآمیز عروس مسیح، یک سرّ است. و اگر ما یک الگویی را داشته باشیم که آشکار شده باشد باید به آن بچسبیم. و به آن نگاه کنیم. چون این نماد و سایهای است از آنچه که باید آشکار شود و اینکه چه چیزی درحال آشکار شدن است.
اگر من ببینم و متوجه شوم که در آنزمان چگونه بوده است، این به من کمک میکند تا متوجّه شوم که امروز چطور است. این را من از خودم نمیگویم.
دوباره از موعظه بنیان اساسی ایمان میخوانم، پاراگراف 37
وقتی او اینجا بر روی زمین بود، شاید چیزی که میگویم تکراری باشد….
برادر برانهام وقتی با خادمین درمورد کلام صحبت میکند و یا مکاشفهی پسر انسان، چرا احساس میکند که باید بخاطر تکرار مطلب عذرخواهی کند؟
شاید احساس میکند که این کشش کجاست؟ چرا کسی متوجّه نمیشود؟ یک چیزی دارد تکرار میشود و برادر برانهام وقت خودش را تلف نمیکند تا صرفا یک مطلبی را مدام تکرار کند. پس این باید حائز اهمیت باشد.
خادمین شما هم اینجا نمیآیند که مدام فقط در مورد پسر انسان و الوهیت صحبت کنند. میآیند که آن مکاشفه را از زوایای مختلف و از دیدگاههای مختلف برای ما تشریح کنند تا جان ما در آن آرامی داشته باشد. تا ما بتوانیم حقیقت آن مکاشفه را دریافت کنیم.
برادر برانهام هم بیهوده مدام حیات شخص عیسی مسیح را تکرار نمیکند، مدام داشت از زوایای مختلف آن حیات را تکرار میکرد تا ما بتوانیم آن الگو و نمونهی حیات را ببینیم، تا بتوانیم ببینیم که همان حیات چگونه در این دوره آشکار شده است.
چرا ما باید بدانیم که او چطور فردی بود؟ در همان موعظه ادامه میدهیم.
بیایید چند لحظه به آن حیات نگاه کنیم و ببینیم که او چطور فردی بود. آنوقت با دانستن آن است که میدانیم او باید امروز چگونه باشد
وقتی او بر روی زمین بود، یک الگو و نمونهی کامل از همه چیز در الوهیت بود. او پری الوهیّت از لحاظ جسم بود. در مسیح، خدا بود. بدن عیسی تنها خیمهی خدا بود. این جایی است که خود خدای قادر در آن در یک بشر سکنی گزید. این را باور دارید، ندارید؟ باید باور داشته باشید تا نجات یابید. باید به این ایمان داشته باشید.
برای من درک این بدن روحانی و اسرارآمیز عروس، مستلزم درک آن بدن جسمانی خداوندمان عیسی مسیح است.
مشکل امروز هم همین است، چون افراد نمیتوانند این را متوجّه شوند که شخص خداوند ما عیسی مسیح، شخص خود خدا نبود. نمیتوانند متوجّه شوند که آنجا دونفر است که دارند در آن واحد آشکار میشوند.
در آن زمان آن بدن یک الگوی کامل از الوهیت بود.
همانطور که قبلا هم اشاره کردم، بدن عروس در پنطیکاست بود که متولّد شد. و برای دو هزار سال، این بدن در حکمت در حال رشد بوده است. در عادلشمردگی، در تقدّس در عطایای روح، امّا عیسی گفت همانطور که در شرق بود در غرب هم همان اتّفاق خواهد افتاد و پسر انسان دوباره آشکار خواهد شد.
همان خدا که در رود اردن در خداوندمان عیسی ساکن شد، باید دوباره نازل شود و او دوباره و اینبار در بدن روحانی عیسی مسیح ساکن میشود.
پس ما باید منتظر باشیم که خدا دوباره ظاهر شود. این دقیقا به موازات همان چیزی است که در آن زمان بود. پس ما امروز وقتی که خدا آشکار میشود چگونه متوجّه شده و آن را تشخیص میدهیم؟ دوباره به آن نماد کامل نگاه میکنیم، به آن الگویی که در گذشته داریم.
خدا برای آشکار کردن خودش نیاز به یک بدن دارد، چرا؟ چون او روح است، چون نادیده است. در آنزمان در عیسی مسیح، خدا در جسم آشکار شده بود. خدا آن هیکل را در آن جسم انسانی ایجاد کرد و حیات خودش را به آن داد و حیات خدا آن سلول خونی و تخمک را خلق کرد و آن مولود مقدّس که در رحم مریم ایجاد شد، پسر خدا بود.
مریم هیچ دخالتی در آن نداشت و این ثمرهی یک رابطهی سکس هم نبود. فقط و فقط از جانب خدا بود. از کلام گفته شدهی خود خدا. از افکاری که ابدی بود صادر شده بود، چون افکار خداست.
پس آن مولود مقدّس پسر حضرت اعلی، پسر خدا بود. تنها پسرِ مولودِ پدر.
و پدر او، تنها پادشاه سرمدی، باقی و نادیده و حکیم و خدای ابدیست.
آن پسر در آنزمان، پدر خود را آشکار کرد. او برای چه آمد؟ خداوند ما عیسی برای چه آمد؟ آمد تا پدر را آشکار کند تا بواسطهی آن پدر بتواند بها را برای کفارهی گناهان ما بپردازد. چه تصویر زیبایی داریم.
آن خالق عظیم شد منجی من و تمامی پری خدا در او ساکن شد. باید به این فکر کنید که آن دکترهای شریعت، الهیدانان و سرشناسان آنزمان باید فکر میکردند و زمانی که او آمد آن را تشخیص میدادند.
در عوض آنها پرسیدند که این کیست که دارد کفر میگوید؟ آنها داشتند نگاه میکردند ولی نمیتوانستند متوجّه بشوند. آنها با سنّتهای خودشان کور شده بودند. با الهیات خودشان کور شده بودند.
آنها توسط جسم کور شده بودند چون توسط جسم هم داوری میکردند. ولی آن خارقالعاده خود را آشکار کرده بود و آنها تمام نگاهشان به جسم بود.
آنها داشتند میپرسیدند که او کیست؟ ولی زمانیکه به آنها جواب داده میشد نمیتوانستند بپذیرند.
نمیخواهم مدام اینها را تکرار کنم ولی چرا اینها برای ما اهمیّت دارد؟ چون ایمان دارم که تاریخ یکی از بزرگترین معلمان است.
تاریخ چیزی است که آشکار شده است. اگر من ایمان دارم که عیسی مسیح دیروز، امروز و تا ابداآباد همان است، پس بهتر است متوجّه شوم که آن موقع چگونه آشکار شده بود و اینکه چطور امروز آن را تشخیص بدهم؟
باید متوجّه بشویم که خدا نادیده است و برای آشکار کردن خود نیاز به یک فرم دارد و اگر این را درست متوجّه شویم، دیگر نیازی نداریم که وقتی خود را آشکار میکند آن را بشناسیم. چون همان اعمالی که ماشیح را آشکار میکرد در این دوره آشکار شده بود.
همان اعمالی که در زمان خداوند ما عیسی مسیح آشکار شده بود در این دوره آشکار شده است. ما امروز هم خواندیم که فریسیان با او یک تجربهی شخصی داشتند، و باز در دل خود داشتند استدلال میکردند که این کیست؟
عیسی به آنها گفت که چرا دارید در دل خود تفکر میکنید؟ این بخاطر این نبود که عیسی آن را شنیده بود، او میدانست که دارند به چه فکر میکنند و دقیقا افکار آنها را برای ایشان بازگو کرد.
چرا متوجّه شاخصه و برجستگی آن عمل عظیم نشدند؟ چون اگر من نمیدانستم که برجستگی آن کار چیست، چطور میتوانستم وقتی که خالق آسمان و زمین اینجا در بین ماست آن را تشخیص دهم؟ از کجا آن را می شناختم؟
هیچ انسانی نمیتوانست این کار را انجام داده باشد. هیچ انسانی هرگز این کار را نکرده مگر در خیمهی ابراهیم و زمانیکه ملکیصدق خود را آشکار کرد، هیچکس قبلا این کار را انجام نداده بود.
بعد زمانیکه آن علمای شریعت این را دیدند و شنیدند باید مینشستند، خفه میشدند و گوش میکردند. عیسی به آنها گفت، چند بار خواندیم، که پدری که در او بود داشت اعمال را انجام میداد، مسلّم است که آنها انسان را میدیدند و تنها چیزی که میدیدند انسان بود.
برای آنها آن انسان، حتّی از نظر یک الهیدان که برحسب جسم قضاوت میکرد، اصلا آدم قابلی نبود، چرا به او گوش نکردند؟ مسلّما آنها را شنیدند، صدای او را شنیدند ولی آن را در دل خود نشنیدند.
آنها مکشفهی تجلّی کلام را برای زمان خودشان نداشتند. آنها منتظر بودند که کلام آشکار بشود، امّا زمانیکه این اتّفاق افتاد مکاشفهی این تجلّی را نداشتند، ولی پطرس داشت.
عیسی در متّی 16 سوال کرد، سوال هم این نبود که آیا آنها ایمان دارند که او پسر انسان است؟ چون خودش گفت که پسر انسان است، خدمت پسر انسان داشت او را بعنوان پسر انسان آشکار میکرد، ولی این خدمت چیزی فراتر از این بود.
سوال این بود که پسر انسان که این خدمت توسطش آشکار شده کیست؟ مسئله این نبود که این چیست، بلکه این کیست؟ و پطرس جواب آن را میدانست، تو هستی مسیح پسر خدای زنده.
پطرس هم مانند فریسیان با مسیح یک تجربه داشت. ولی تجربهی او منتج به داشتن پاسخ شده بود. پطرس میدانست که عیسی یک انسان بود، امّا در عین حال هم میدانست که این فقط یک انسان نیست، میدانست که کیست.
میدانست که اعمالی که خدا دارد انجام میدهد نشان میدهد که او کیست، و آن علائم داشت ماشیح را به او نشان میداد، او میدانست که عیسی شخص خدا نبود چون خود او این را گفته بود که او پسر خداست و پدر این را از آسمان با یک مکاشفه به پطرس نشان داده بود.
این حتّی عیسی هم نبود که این را به او نشان داده بود. بلکه خود پدر بود. پطرس آن حالتی را که خدا در آنزمان استفاده کرده بود تا خود را آشکار کند شناخت. پطرس یک انسان را دید.
امّا آنجا در آن واحد دوشخص حاضر بودند. عیسی پسر خدا، یک شخص است که دارای حق و حقوق است، آن بدن دیدنی، و پطرس در عینحال خدا را دید، پدر خداوند ما عیسی مسیح را، خدای نادیده را، که در عیسی بود.
اگر میخواستی خدا را ببینی باید به عیسی نگاه میکردی. عیسی تجلّی خدا در جسم بود. اگر میخواستی از خدا بشنوی باید به پسر خدا گوش میدادی.
این دقیقا همین چیزی است که یوحنا گفت، که خدا را هرگز کسی ندیده، پسر یگانهای که در آغوش پدر است همان او را ظاهر ساخت.
عیسی داشت حضور خدا را آشکار میکرد و اعمال هم داشت آن را اثبات میکرد. اعمال او داشت حضور خدا را اثبات میرد.
زمانیکه فیلیپس از او پرسید که پدر را به ما نشان بده گفت این مدت با شما بودم و تازه چنین سوالی از من میپرسی؟ اگر من را ببینی پدر را دیده ای. اگر فکر میکنید که من یک تفکّر یگانه انگاری دارم، باید بگویم که درست حدس زدید، ولی نه آنطور که شما فکر میکنید.
من ایمان ندارم که خدا و عیسی یک بودند چنانکه انگشت شما واحد است، پس میتوانید این را از لیستتان حذف کنید، من به این ایمان ندارم.
ولی مطلقا ایمان دارم که عیسی و پدر یک بودند، چون عیسی این را گفت، ولی یادتان باشد که در یک پازل، شما هیچ قطعهای را نمیتوانید به زور در جای نادرست قرار دهید. باید متوجّه بشوید که عیسی چه گفت، چون حرف خود را ادامه داد و توضیح داد. اگر ادامهی آیه را بخوانید متوجّه میشوید که دارد میگوید که او پسر خداست. بیایید با هم بخوانیم.
یوحنّا 10 : از آیهی 30 میخوانیم تا پایان آیه 38 ، همان پیغام، هرجای عهد جدید را که نگاه کنید میبینید که مسیح دارد یک چیز را میگوید
۳۰من و پدر یک هستیم ۳۱آنگاه یهودیان باز سنگها برداشتند تا او را سنگسار کنند ۳۲عیسی بدیشان جواب داد: «از جانب پدر خود بسیار کارهای نیک به شما نمودم. به سبب کدام یک از آنها مرا سنگسار میکنید؟ ۳۳یهودیان در جواب گفتند: «به سبب عمل نیک، تو را سنگسار نمیکنیم، بلکه به سبب کفر، زیرا تو انسان هستی و خود را خدا میخوانی ۳۴عیسی در جواب ایشان گفت: «آیا در تورات شما نوشته نشده است …. پس این را در خاطر داشته باشید که دارد در رابطه با چیزی که گفته، یعنی من و پدر یک هستیم دارد به آنها جواب میدهد… که من گفتم شما خدایان هستید؟ ۳۵پس اگر آنانی را که کلام خدا بدیشان نازل شد، خدایان خواند و ممکن نیست که کتاب محو گردد،۳۶آیا کسی را که پدر تقدیس کرده، به جهان فرستاد، بدو میگویید کفر میگویی، از آن سبب که گفتم پسر خدا هستم؟
ولی او این را نگفته بود، چون گفت: “من و پدر یک هستیم”، ولی چیزی که اینجا دارد میگوید این است که من پسر خدا هستم. شما دارید میگویید که کسی را که خدا فرستاده و برای انجام کار خود تقدیس کرده دارد کفر میگوید؟
او از جانب خود نیامد و هرکاری که انجام داد، خواستهی پدری بود که به او نشان داده بود چه کار بکند.
پس وقتی هم که یک نبی در برابر جماعت میایستد و میگوید که خداوند چنین میگوید، باید بدانید که دارد از جانب چه کسی سخن میگوید. باید بدانیم که آن صحبت از کجا میآید. اگر خدا او را میفرستد و با حضور شخصی خود آن را اثبات میکند، بهتر است بنشینیم، خفه شویم و گوش بدهیم.
این جماعت اینجا سرسری گرفته بودند که چه کسی در برابر آنها ایستاده است. آنها داشتند برحسب جسم قضاوت میکردند و حالتی را که خدا بر خود گرفته بود را تشخیص نمیدادند.
۳۷اگر اعمال پدر خود را بجا نمیآورم، به من ایمان میاورید ۳۸و لکن چنانچه بجا میآورم، هرگاه به من ایمان نمیآورید، به اعمال ایمان آورید تا بدانید و یقین کنید که پدر در من است و من در او.
پدر و پسر مسلّما یک بودند، کدام پسر است که حیات پدر خود را نداشته باشد؟ بهتر است این را متوجّه بشویم. چون اگر سوالی در ذهن ما باشد نمیتوانیم که با ایمان حرکت کنیم. کدام پسر است که همان حیات پدر خود را نداشته باشد؟ چون خودش محصول پدر خودش است.
همان حیات خدا که پدر دارد در عیسی هم بود. ولی خوب حواستان را جمع کنید، عیسی پدر خودش نبود بلکه پسرِ پدر بود.
عیسی از زمان تولد خودش پسر خدا بود، در دوازده سالگی پسر خدا بود، در سی سالگی تا رود اردن پسر خدا بود، ولی در رود اردن یک اتّفاقی افتاد و برادر برانهام گفت که این بزرگترین اتّفاق بود.
اگر برادر برانهام گفت که این بزرگترین اتّفاق بود، من فکر میکنم که برای من این مهم است که درک کنم چه اتّفاقی افتاد. یادتان هست که گفتیم وقتی برادر برانهام دارد صحبت میکند بهتر است بدانیم که این کیست که دارد صحبت میکند.
میگوید که این بزرگترین اتّفاق بود. شاید بگویید خوب برادر نحمیا من میدانم در رود اردن چه اتّفاقی افتاد، عیسی تعمید گرفت.
بله، مسلّم است که عیسی تعمید گرفت، ولی این بزرگترین اتّفاق نبود. اگر مثلا رئیس جمهور بگوید که من هفتهی آینده میخواهم به شهر شما بیایم چند نفر از روزها قبل میخواهند بیایند و اینجا صف ببندند تا با آن فرد بزرگ ملاقات داشته باشند؟
ولی برادر و خواهرم در رود اردن خالق آسمان و زمین، خدای قادر مطلق، شخص خدا، پدر خداوند ما عیسی مسیح، آمد و در پسر خودش ساکن شد. چه واقعهی عظیمی.
یحیی به آن شهادت داد، یعنی به چیزی که روحالقدس گفت. خدا جسم شد و در آنزمان در بین انسانها ساکن شد. شما عیسی انسان را میبینید که پسر خدا بود، آن بدن جسمانی، ولی کسی که در او ساکن بود پدر بود، یهوه الوهیم، خالق آسمان و زمین، خود پدر با اعمالی که انجام داد بر او شهادت داد، اعمالی که هیچ انسان دیگری قادر به انجام آن نبود.
قبل از رود اردن شما هرگز شاهد آن اعمال از عیسی نیستید. ولی بعد از اینکه پدر در او ساکن شد آن علایم و آیات و نشانهها در او آشکار شد. اعمال مسیحایی که افکار و نیات دل افراد را آشکار میکرد.
این مرقس 16 و زنده کردن مردگان و شفای بیماران نیست، این متعلّق به تمام ایمانداران بود. حتی یهودا هم به آنها ایمان داشت، اینها مسح است و صحبت ما هم امروز در مورد مسح نیست.
این نشانهی بسیار عظیم نشان میدهد که خدا شخصاً آنجا حاضر است و زن سرچاه این را تشخیص داد. او فقط یک تجربه با تجلّی کلام داشت، و بلافاصله آن را تشخیص داد.
این حیات خدا بود که داشت در آن زن آشکار میشد تا به آن ایمان داشته باشد. چون آن زن در خود یک نمایانگر داشت، نمایانگر چه چیزی؟ حیات خدا. آن ژنی که از خداست.
این تنها طریقی است که پسران و دختران خدا میتوانند آن را بشنوند. و زمانیکه این اتّفاق بیفتد، آنوقت دیگر آن را سرسری نمیگیریم. آنوقت این فیض خداست برای ما، آن زن چه گفت؟
بیایید مردی را ببینید که تمام کارهایی را که کرده بودم را به من گفت، آیا این مسیح نیست؟ او میتوانست سوال فریسیان را پاسخ بدهد.
این خدا بود که در بین تودهی مردم ایستاده بود و فریسیان هم جزو همان گروه بودند، کسانی بودند که خداوند ما عیسی را محبت نکردند، چون کلام او را نشنیدند.
زن سر چاه و پطرس، نتنائیل و تمام کسانیکه ایمان آوردند گروه دیگری بودند.
شاید متوجّه شده باشید که برادر برانهام در تقریبا تمام پیغامهای خود یا از زن سر چاه صحبت میکند، یا از تجربهی پطرس و یا از نتنائیل صحبت میکند، نه اینکه فکر من مهم باشد، ولی تفکّر من این است که اگر نبی فکر کرد که این مهم است که مدام آن را تکرار کند، پس یک چیزی در آنها هست که من باید به آنها توجّه کنم.
حتّی برای یک لحظه هم نباید به این فکر کنم که شاید برادر برانهام فقط داشته وقت خود را پر میکرده است. یا نباید حتّی یک لحظه به این فکر کنید که الان من هم دارم فقط زمان را پر میکنم.
چون بهنظر من برادر برانهام تعلیم آن را خیلی لازم دانست خصوصا وقتی متوجّه بشوید و این را در نظر بگیرید که چه کسی را آشکار کرد. و چه کسی نشانههای مسیحایی را آشکار کرد. و این نشان میداد که خدا آنجا حاضر بود. درست همانطوری که عیسی شهادت داد.
این برای ما امر عظیمی است که متوجّه است نشان مسیحایی بشویم. برای ما کافی نیست که فقط آن را تشخیص بدهیم. شاید نشانه را ببینیم و بگوییم که بله، این خیلی عالیست، عطایا داشته باشیم و کارهایی را انجام بدهیم.
شاید بگوییم که عاشق عطای شفاها هستم و …. بله برادر برانهام، میدانم که خدمت عظیمی داری.
ولی اینکه ما چیزی که درحال اتّفاق است را تشخیص بدهیم کافی نیست، ولی اگر مکاشفه دارید که چه چیزی دارد آشکار میشود، آنوقت متوجّه میشوید که یک پیغام درکنار آن قرار میگیرد.
باید همیشه به آن آوازی که در ورای آن صداست گوش بدهید. اگر ندانید که چه کسی حاضر است، آنوقت این چیزها را سرسری میگیرید. من هم همینطور.
اگر من پیغامها را بخوانم و به نوارها گوش کنم، ولی فقط مانند یک کتاب یا روزنامه آنها را بخوانم و از آنها رد بشوم، فایدهای ندارد، ولی وقتی تشخیص بدهم که خدا دوباره خود را آشکار نموده است، آنوقت است که متوجّه میشوم که نیامده است تا من را سرگرم کند بلکه یک هدف دارد، پس بهتر است که گوش بدهم، بهتر است که متوجّه بشوم.
دعا میکنم که به فیض خدا یکروز متوجّه بشوم. عیسی در ایّام خود پیغامهای سنگینی داد، او گفت من نان حیاتم که از آسمان آمدهام، میبینیم که ذهن جسمانی افراد چه میکند. مردم عوض میشوند ولی روحها همانند.
مردم شاید عوض بشوند ولی روحها نه. وقتی ذهن جسمانی شروع به استدلال میکند، میید آیا تو نان حیاتی هستی که از آسمان آمده؟ ولی من این را میشناسم، مادرش را میشناسم، پدرش را میشناسم، میدانم که کجا بزرگ شده است. خانوادهی او را میشناسم.
میدانم که چقدر شایعه در مورد او وجود دارد که اصلا او حرامزاده است، چطور جرأت میکند بگوید که نان حیاتی است که از آسمان آمده. نسبت به چیزهایی که بعدا گفت، این که او نان سماوی است پیغام بسیار سادهای بود.
چون بعدا گفت اگر جسم من را نخورید و از خون من ننوشید در خود حیات جاودان ندارید. این پیغام سنگینی بود.
این نکتهی خیلی مهم و سنگینی بود و خیلیها او را رها کردند و رفتند، چون کسانی او را رها کردند که تمام نگاه آنها بر جسم بود و برهمان هم داوری میکردند.
ولی پطرس این کار را نکرد. او را رها نکرد، چرا اینکار را نکرد؟ چرا ما رها نمیکنیم و نمیرویم؟
او نشانههای مسیحایی را تشخیص داد. او میدانست که عیسی، مسیح پسر خداست. اعمالی توسط آن مرد انجام شده بود که توسط هیچ انسان دیگری نمیتوانست انجام شود.
پس این مهم نبود که من متوجّه نمیشوم، چون او کلام حیات جاودان را دارد. چرا؟ چون او مسیح بود، پسر خدای زنده.
ما خیلی وقتها در مورد پطرسی صحبت میکنیم که جاهل و بیسواد بود ولی او این چیزها را متوجّه شد، بروید و رسالههای پطرس را بخوانید تا خودتان متوجّه بشوید.
اگر ما داریم واقعاً خداوند را میطلبیم و به آن دعا میکنیم، و از او میخواهیم که این امر را برای ما آشکار کند، و اگر حیات خدا در ما ساکن است، جاهل باقی نمیمانیم.
پس امکان ندارد که شما جاهل باقی بمانید. ایمان شما بلند خواهد شد، امّا ما نمیتوانیم فقط با یکسری اطلاعات انسانی از پیغامهای برادر برانهام اقناع بشویم. نمیتوانیم فقط بیاییم در مورد پسر انسان صحبت کنیم و قانع بشویم.
نه این فایدهای ندارد. ما باید این چیزها را متوجّه بشویم، باید درکشان کنیم، باید برای ما ماقعیّت باشد. باید آن ارزش و برجستگی اینکه پسر انسان کیست را متوجّه بشویم. اینکه دارد چه کار میکند.
همان خدمت پسر انسان باید دوباره آشکار بشود، شما لوقا 17 : 30 را میدانید. آیا ما بدنبال این چیزها بودیم؟ آیا مسیحیت بدنبال این علامت بوده؟
همه به ربوده شدن ایمان دارند، امّا آیا میدانستند که قبل از آمدن خداوند، یک ظهور خداوند وجود دارد؟ آیا میدانستند که پسر انسان باید درست همانطور که در شرق بود ظاهر بشود؟ اصلاً میدانند که باید بدنبال چه باشند تا بتوانند حضور او را تشخیص بدهند؟
چرا ما این را میدانیم؟ آیا بدنبال آیات مسیحایی هستید؟ میدانم که من بدنبال شناخت آن نبودم، اگر صادق باشم باید بگویم که اصلا بدنبال آن نبودم. ولی الآن آن را میدانم.
این بخاطر این است که یک چیزی در من بود که باعث شد تا متوجّه بشوم، آن را تشخیص بدهم و به آن ایمان بیاورم. دعای من این است که برای شما هم همین باشد.
میتوانید نگاهتان را به یک نسان بدوزید، و با انجام اینکار همه چیز را از دست میدهید. نگاه شما باید به آن خدمت باشد. خدمت پسر انسان چیزی بود که نشان میداد خدا آنجا حاضر است و ما تجلّی آن را در خدمت برادر برانهام دیدهایم.
آیا او فقط یک واعظ بود که یک جماعت را سرگرم کند؟ هزاران بار نشانههای مسیحایی بر روی جایگاه اتّفاق افتاد و ظاهر شد، این باید به ما میگفت که خدا حاضر است.
برادر برانهام می گفت خدمت من این است که ظاهر و اعلام کنم که او اینجاست. چه کسی اینجاست؟ خدا اینجاست. با اعمالی که فقط خودش قادر به انجام آن است دارد حضور خودش را اثبات میکند.
برادر برانهام خودش گفت که او قادر به انجام این کارها نیست. درست همانطور که عیسی هم قادر به انجام آن نبود. او به ما گفت که من منتظر او هستم که بیاید و وقتی که فرشتهی خدا میآمد او میگفت اکنون تمام روحها را در کنترل خود میگیرم.
این برادر برانهام نیست که این کار را میکند. این خداست که توسط برادر برانهام این کار را میکند. آن نشانهی مسیحایی توسط یک انسان، برادر برانهام آشکار شده، او یک عضو از بدن روحانی عیسی مسیح است که در طول 2000 سال این بدن در حال بلوغ بوده است.
در طول هفت دورهی کلیسا این بدن درحال ساخته شدن بوده، ولی برادران و خواهران ما در مسیح داشتند در این بدن مولود میشدند، به یک روح.
همهی آنها به کلام خدا برای دورهی خودشان ایمان داشتند. ولی هنوز کاملیت کلام نیامده بود. آنها داشتند بالغ میشدند و رشد میکردند. ولی شما هرگز نشانههای مسیحایی را در آنزمان ندیدید.
یعنی از زمان خداوند ما عیسی، ولی در دورهی ما همان علائم دوباره آشکار شد.
شاید فکر کنید که اگر یک قحطی در طول 2000 سال وجود داشته، اگر بعد از دوهزار سال فراوانی آب بیاید مردم قدر آن را میدانند، ولی اکنون چشمهی حیات آمده و جماعت آن را رد میکنند.
شما بر روی جایگاه یک انسان، یک جسم انسانی را میبینید، ولی این خدا بود که از طریق او آشکار شده بود. نه اینکه آن بدن، شخص خدا بود، چون آن فرم و شکل هرگز شخص خدا نیست. این دقیقا مانند عیسی پسر خداست. او یک نمونهی کامل از الوهیت بود.
هیکل خدا شخص خدا نیست، آن هیکل خدا را در خود جای داد. آن خیمه خدا را اعلام و آشکار کرد و خدا را در جسم نمایان کرد و تنها طریقی که آنوقت میتوانید شخص خدا را ببینید، از طریق عیسی بود.
تنها طریقی هم که بعد از دوهزار سال میتوانستید خدا را ببینید توسط ملاکی 4 بود و شما نمیتوانید آن را بکنید شخص خدا. امّا شما برای اینکه خدا را ببینید باید به بدن نگاه کنید. باید به آن حالت نگاه کنید. به آن شکلی که خدا در آن خود را آشکار کرده است.
برای اینکه از خدا بشنوید، باید از بدن بشنوید و ما میدانیم که بدن عروس اعضای متعدّد دارد، همهی ما خدمتهای خودمان را داریم و جایگاههایی داریم که باید خدمت کنیم، ولی برادر برانهام نسبت به همهی اعضای دیگر یک خدمت متفاوت داشت.
این فقط او و تنها فقط او بود که حضور خدا را اعلام کرد. توسط آن یک عضو از بدن عروس، این خدمت او بود. چون میگوید که خدمت من با یک شبان و رسول و مبشر و… متمایز است، خدمت من این است که اعلام و آشکار کنم که او اینجاست.
از موعظه ربوده شدن میخوانم پاراگراف 141 . عبارت krazo که قبلا از آن صحبت کردم، اگر به نوارهای برادر برانهام گوش کنید وقتی برادر برانهام دارد از این چیزها صحبت میکنید، یک KRAZO یعنی ندای بلند است و میخواهد که مردم حتما متوجّه این بشوند.
141. زمانیکه او از آسمان نزول میکند، اوّلین چیزی که میآید، یک صداست. این صدا چیست؟ این صدا یک پیغام، جهت جمع کردن قوم است. ابتدا یک پیغام میآید. حال زمان مشعلدان است. برخیزید و مشعلهایتان را اصلاح کنید. این در چه ساعتی بود؟ ساعت هفتم. ساعت ششم نه، بلکه ساعت هفتم. “اینک داماد میآید، برخیزید و مشعلهایتان را اصلاح کنید.” و باکرهها این کار را کردند و بعضی از آنها دریافتند که هیچ روغنی در چراغ خود ندارند. میبینید؟ امّا این زمان مشعلهاست.
الآن زمان ملاکی باب 4 است. آنچه که او… در لوقا باب 17 است. این، این در… تمام نبوّتهایی که مربوط به این زمان میشود، آنها را در اینجا میبینیم.
خواهر و برادر عزیر! وقوع این امور را میبینید، موقعی که… خدا میداند احتمال دارد همین الآن بر روی این جایگاه بمیرم. شما باید تنها… این، این بسیار شگرف است، زمانی خدا را میبینید که از آسمان میآید، در برابر انسان میایستد و خود را نمایان میسازد و این حقیقت است. میبینید؟ ما اینجا هستیم.
این نبی ماست و این هم از آخرین پیغامهای اوست، یعنی ربوده شدن.
در طول دوهزاراسل این بدن روحانی مسیح در حال رشد و بلوغ بوده است و یهوه الوهیم کسی است که آمد و در بدن عروس ساکن شد و خودش را از طریق یکی از اعضای بدن، یعنی ملاکی 4 آشکار کرد.
این برا در برانهام و تنها او بود که این خدمت را داشت. برادر برانهام یک جسم خاکی بود که خدا از آن استفاده کرد تا خودش را آشکار کند و این یک امر بینظیر است.
این چیزی نیست که بخواهیم از آن سرسری عبور کنیم. چطور میدانیم؟ عیسی مسیح دیروز، امروز و تا ابدالآباد همان است، خدا طریق خودش را تغییر نمیدهد چون او خدای تشویش نیست. به فیض و رحمت خدا ما خدمت پسر انسان را تشخیص دادهایم، نه بخاطر دانش خودمان بلکه فقط و فقط توسط مکاشفه. یادتان باشد که این فقط از جانب خدا به ما داده میشود.
همان اعمالی که در دوران عیسی او را آشکار میکرد در دوران ما هم آشکار شده و همان چیزی را امروز آشکار میکند که در زمان خداوندمان عیسی میکرد.
تنها تفاوت این است که امروز اعمال بیشتری نسبت به آن دوره انجام شده است.
خدا نازل شده، پس این کیست؟ این خداست که دارد خودش را در بدن عروس پسر خدا آشکار میکند. و این اصل که ما به این پیغام ایمان داریم، گواه این است که حیات پدر در ما آشکار شده است. این برار ما یک اثبات است.
حیات خدا باعث میشود که ما کلام خدا را بپذیریم. روح خدا در ما است که دارد چیزهای روحانی را دریافت میکند و درنتیجه ما هم میتوانیم همان ادعایی را داشته باشیم که خداوند ما عیسی داشت، که الآن ما و پدر یک هستیم. درست همانطور که آنها یک بودند.
پسر خدا برادر ما بود و همان حیات پدر ما را داشت، چون همهی ما محصول او هستیم و ما هم پسران و دختران خدا هستیم.
پس امروز کیست که در دوران ما ظاهر شده؟ خداست که ظاهر شده ، ولی اینبار در بدن عروس پسر خدا و اینبار هم توسط همان علائمی اثبات شده که در خداوند ما عیسی اثبات شده بود.
برای چه اینجاست؟ تا عروس زنده را با یک پیغام ، برای تبدیل بدنها آماده و مهیّا سازد. او اینجاست تا مردگان را زنده کند، تا ما را به ربوده شدن وارد کند.
او برای یک نمایش نازل نشد. او آمده تا عروس را برای ملاقات با خداوند ما عیسی مسیح آماده کند. خوشحال نیستید از اینکه میتوانید این حضور را تشخیص بدهید؟