او کیست؟

  • خیمه کلام راستین
  • دنیزلی، ترکیه
  • ۱۲ اپریل ۲۰۲۰
  • ۱ ساعت و ۲۲ دقیقه

متي ٢١ : ١ – ١٠

 ۱ و چون نزدیک به اورشلیم رسیده، وارد بیت فاجی نزد کوه زیتون شدند. آنگاه عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاده،  ۲ بدیشان گفت: «در این قریه‌ای که پیش روی شما است بروید و در حال، الاغی با کرهّ‌اش بسته خواهید یافت. آنها را باز کرده، نزد من آورید.  ۳ و هرگاه کسی به شما سخنی گوید، بگویید خداوند بدینها احتیاج دارد که فی‌الفور آنها را خواهد فرستاد.»  ۴ و این همه واقع شد تا سخنی که نبی گفته است تمام شود  ۵ که «دختر صَهیون را گویید اینک پادشاه تو نزد تو می‌آید با فروتنی و سواره بر حمار و بر کرّه الاغ.»  ۶ پس شاگردان رفته، آنچه عیسی بدیشان امر فرمود، بعمل آوردند  ۷ و الاغ را با کرّه آورده، رخت خود را بر آنها انداختند و او بر آنها سوار شد.  ۸ و گروهی بسیار، رختهای خود را در راه گسترانیدند و جمعی از درختان شاخه‌‌‌ها بریده، در راه می‌گستردند.  ۹ و جمعی از پیش و پس او رفته، فریاد کنان می‌گفتند:«هوشیعانا پسر داودا، مبارک باد کسی که به اسم خداوند می‌آید! هوشیعانا در اعلی علیین!»  ۱۰ و چون وارد اورشلیم شد، تمام شهر به آشوب آمده، می‌گفتند: «این کیست؟»

اواخر خدمت خداوند ما عيسي رو مي بينيم، او در تمام و با تمام چيزهايي كه  در خدمت او شاهد بودند و بايد به آنها ثابت مي كرد كه چه كسي حاضر است، باز از خود مي پرسند، “اين كيست؟”جالب است، از بين تمام كسانيكه فرياد “هوشيعانا سرداده بودند، واقعاً چند نفرشان مي دانستند كه او كيست؟ نمي توانيم در ايمان گام برداريم اگر هنوز ترديد و يا سوالي ذهن مارو درگير كرده، رساله يعقوب ١ : ٨ اينطور به ما ميگه:  “مرد دودل در تمام رفتار خود ناپایدار است.”

او کیست؟

در اين تصوير جماعت بزرگي را شاهد هستيم كه در عين اينكه درحال تمجيد او هستند يك سوال بزرگ از خودشان دارند كه اين كيست؟ حتي بگذاريد سوال را اينگونه مطرح كنم، در نوامبر 2017 چند نفر مي دانند كه او كيست؟  برادرم، خواهرم، اگر جواب اين سوال رو ندانيم بايد از خود بپرسيم كه اصلا چه اميدي داريم كه بتوانيم تشخيص دهيم در زمان ما چه كسي مشغول كار است؟

 آيا واقعاً الوهيت را متوجه شده ايم؟ شايد من بتوانم آيات كتاب‌مقدّس و يا موعظات برادر برانهام درباره الوهيّت را خيلي قشنگ پشت سر هم رديف و تكرار كنم ولي آيا همه اينها براي من مكاشفه شده است؟ آیا برای من حقیقت است؟ چون زمان نزدیک است و ما دیگر طفل نیستیم، پس باید رفتارهای طفل‌گونه را هم کنار بگذاریم، چون روح حکمت و مکاشفه به کلیسا وارد شده و ما دیگر نمی‌توانیم مانند طفلان رفتار و صحبت کنیم.

 ما باید از کلام خوراک بگیریم، باید کلام را مطالعه کنیم تا به درستی در زندگی ما جای بگیرد. در این زمان آخر ما باید کلام را به‌درستی درک کنیم. خوب درک کنیم که چه بشود؟ تا بتوانیم در مورد آن صحبت کنیم؟ تا بتوانیم در محور کلام با هم مشارکت داشته باشیم؟ نه این‌دوره، دوره‌ی فریب است و ما نمی‌توانیم دودل باشیم چون همانطور که خواندیم اگر دودل باشیم در تمامی کارهای خودمان دودل خواهیم بود. از خود من شروع می‌کنم. همیشه با چراهای خودم به حضور خدا می‌روم و سوال می‌کنم تا خدا به فیض خودش جواب چراهای من را بدهد.

من هم مکاشفه‌ی محدودی دارم و درک من هم محدود است، ولی امشب می‌خواهم در مورد چیزی فراتر از مکاشفه‌ی خودم صحبت کنم تا بگویم چرا به این کلامی که موعظه می‌کنم ایمان دارم؟ قبل از هر چیز بیایید یک چیزی را با هم بنا کنیم. لطفاً اوّل تیموتائوس باب 1 را باز کنید. فقط یک آیه را می‌خوانیم. آیه‌ی 17

اول تيموتائوس ١ : ١٧  

“باری پادشاه سرمدی و باقی ونادیده را، خدای حکیم وحید را اکرام و جلال تاابدالاباد باد. آمین.”

پولس رسول با هدايت روح القدس اين نامه را مي نويسد و مي دانيم كه او رسول و ظرف برگزيده خدا براي امتهاست، در اين آيه پولس درحال معرفي كردن خداست كه اصلا او كه هست، او از وي بعنوان خداي حكيم و وحيد ياد مي كند.

خداي حكيم يعني چه؟ خداي وحيد يعني چه؟ یعنی دو خدا؟ سه خدا؟ وحيد، يعني واحد و يكتاست، نه تنها اين بلكه ناديده هم هست، نمي توانيد او را ببينيد، علاوه بر آن، اين خداي واحد حكيم و ناديده، ناميرا و پادشاه ابديست، ابديست يعني چه؟ يعني او نه ابتدايي دارد و نه انتهايي، نه پدري و نه مادري، با دانستن اين، باز كنيم يوحنا ١ : ١٨

“خدا را هرگز کسی ندیده است؛ پسر یگانه‌ای که درآغوش پدر است، همان او را ظاهر کرد.”

پس هيچ كس خدا را نديده است، اين دقيقاً همان چيزي است كه در اول تيموتائوس هم خوانديم. پس خدا را هرگز كسي نديده و تنها طريقي كه مي توانيم خدا را ببينيم از طريقي است كه خدا خود را آشكار مي كند و در يوحنا هم ديديم كه پسر است كه خدا را ظاهر مي‌سازد، البته اين موضوع صحبت امروز ما نيست و ما مي خواهيم به سوال آنروز بني اسرائيل جواب بدهيم. چيزي كه در كلام مي بينيم و من به آن ايمان دارم، دو حالت بود:

  1. ظهور حيات خداي ناديده و ابدي
  2. ظهور شخص خداوند

اين به هيچ عنوان انسان بودن و مجزا بودن خداوند ما عيسي مسيح از پدر را زير سوال نمي برد، خدا به روی زمین آمد و  براي خود خيمه اي خلق كرد كه بتواند در آن ساكن شود و همینطور که جلوو می‌رویم تا ببینیم او کیست می‌توانیم از ابدیّت شروع کنیم. یعنی زمانیکه خداوند ما عیسی در افکار خدا بعنوان یک صفت بود. می‌توانیم به پیش از بنیان عالم برویم یعنی زمانیکه این صفت بعنوان یک بدن روحانی یا همان تئوفانی آشکار شد. ولی امشب می‌خواهیم به خیلی بعد از آن بپردازیم، یعنی به زمانیکه مریم باکره به خداوند ما عیسی آبستند شد. پس لطفاً لوقا 1 : 26 را باز کنید. مسلّماً هیچکدام این آیات برای ما غریبه نیست و امشب فقط قصد داریم تا این آیات را در کنار هم قرار دهیم.

 ۲۶ و در ماه ششم جبرائیل فرشته از جانب خدا به بلدی از جلیل که ناصره نام داشت، فرستاده شد ۲۷ نزد باکره‌ای نامزد مردی مسمی به یوسف از خاندان داود و نام آن باکره مریم بود. ۲۸ پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: «سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با توست و تو در میان زنان مبارک هستی ۲۹ چون او را دید، از سخن او مضطرب شده، متفکر شد که این چه نوع تحیت است ۳۰ فرشته بدو گفت: «ای مریم ترسان مباش زیرا که نزد خدا نعمت یافته‌ای. ۳۱ و اینک حامله شده، پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید. ۳۲ او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی، مسمی شود، و خداوند خدا تخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود.   ۳۳ و او بر خاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کرد و سلطنت او را نهایت نخواهد بود.  ۳۴ مریم به فرشته گفت: «این چگونه می‌شود و حال آنکه مردی را نشناخته‌ام؟ ۳۵ فرشته در جواب وی گفت: «روح‌القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند، از آنجهت آن مولود مقدس، پسر خدا خوانده خواهد شد.

برای اینکه بهتر این را متوجّه شویم با هم کتاب اشعیا را باز کنیم، چون این تحقّق نبوّتی است که از طریق اشعیا‌ی نبی اعلام شده بود.   فقط یک آیه یعنی اشعیا 7 : 14 را با هم خواهیم خواند.

۱۴ بنابراین خود خداوند به شما آیتی خواهد داد: اینک باکره حامله شده، پسری خواهد زایید و نام او را عمّانوئیل خواهد خواند

حالا لطفاً بازکنید باب 9 آیه‌ی 6 و 7:

۶ زیرا که برای ما ولدی زاییده و پسری به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرور سلامتی خوانده خواهد شد. ۷ ترقّی سلطنت و سلامتی او را بر کرسی داود و بر مملکت وی انتها نخواهد بود تا آن را به انصاف و عدالت از الآن تا ابدالآباد ثابت و استوار نماید. غیرت یهوه صبایوت این را بجا خواهد آورد.

بیایید یک دقیقه ببینیم که تا الآن چه چیزی خواندیم. اشعیای نبی در باب هفت و باب نه از فرزندی صحبت می‌کند که باید به دنیا بیاید. و زمانیکه این فرزند بدنیا بیاید یک نشانه خواهد داشت. در لوقا باب یک به ما می گوید این فرزندی که قرار است به دنیا بیاید پسر حضرت اعلی خوانده خواهد شد. این دقیقاً در کنار نبوّت اشعیا قرار می‌گیرد و مطمئناً متوجّه شدیم که این خداوند خدا بود که تخت سلطنت داود را به این فرزند داد. چون در لوقا باب یک دیدیم که دارد از یهوه صحبت می‌کند و یهوه است که دارد این کارها را انجام می‌دهد.

 پس اگر لوقا یک، اشعیا بابهای هفت و نه و اوّل تیموتائوس باب یک را کنار هم بگذاریم می‌بینیم که تنها یک خدای واحد حکیم داریم و آن خدای واحد حکیم، نادیده و ابدی است و این یهوه خدای واحد حکیم، دارای ابتدا و انتهایی نیست و این عیسی آن مولود مقدّس که پسر خدا خوانده شد دارای یک ابتداست، چون پسر است. چون پسران دارای ابتدا هستند، پس اگر پسر است یک پدر هم دارد و پدر او خداست. ما باید این جنبه را به خوبی متوجّه شویم چون این برای ما یک حقیقت است.

باید متوجّه باشیم درست است که امشب داریم از کلام مکتوب صحبت می‌کنیم ولی این خود خداست که تمام این کارها را انجام داد. این هم براساس تفکّرات شخصی من نیست بلکه برمبنی چیزی است که نبی این دوره برای ما آورده است. اینجا می‌خواهم بخشی از موعظه‌ی “وحدانیّت” را بخوانم

“بین ذریّت تو و ذریّت زن عداوت می‌گذارم  یعنی زن قراره یک ذریّت داشته باشه، این ذریّت هم قرار نیست بخاطر یک رابطه‌ی جنسی پدید بیاد،…”

 پس دارد از چه ذریّتی صحبت می‌کند؟ در همان ابتدا در کتاب پیدایش از این صحبت شده، اگر با هم برگردیم و به پیدایش باب سه نگاه کنیم، یعنی به ذریّتی که برادر برانهام دارد از آن صحبت می‌کند. اینجا مار مخاطب خداوند خداست.

۱۴ پس خداوند خدا به مار گفت: «چونکه این کار کردی، از جمیع بهایم و از همة حیوانات صحرا ملعون‌تر هستی؟ بر شکمت راه خواهی رفت و تمام ایام عمرت خاک خواهی خورد.  ۱۵ و عداوت در میان تو و زن، و در میان ذُرّیت تو و ذریت وی می‌گذارم؛ پس این به ما نشان می‌دهد که زن یک ذریّت دارد، درست است؟ ذریّت وی، دارد از ذریّت زن صحبت می‌کند.

برادر برانهام دارد به ما می‌گوید که:

 “خدا می‌خواهد یک ذریّت را در مریم خلق کند. خوب شما می‌گویید: “آیا او ذریّت خود خدا خواهد بود؟” بله، بعد از اینکه خدا این را به مریم بدهد، متعلّق به مریم خواهد بود. این چشم من است، خدا این را به من داده، مال من است، امّا او این را به من می‌دهد. این دست من است، او این را به من می‌دهد. این صدای من است، او این را به من می‌دهد. می‌بینید؟ و آن ذریّت… هیچ ارتباطی به مریم نداشت، خدا خودش این‌کار را کرد.”

این خیلی مهم و عمیق است و می‌خواهم که متوجّه شده و به عمیقتر از آن وارد شویم. خدا یک ذریّت، یعنی یک سلول خونی را فراهم کرد که حاوی حیات بود، امّا خدا همچنین تخمک را هم فراهم نمود. حالا بخشی را می‌خوانم از “ذریت تو متصرّف دروازه‌های دشمن خواهد شد.” که 21 ژانویه سال 1962 در فینکس موعظه شده.

مریم در مسیح هیچ نقشی نداشت، هیچ حس سکسی وجود نداشت زمانیکه روح‌القدس بر او سایه افکند، حتی یک ذرّه. امّا خدای قادر مطلق، خدای خالق، آن سلول خونی و تخمک را در مریم خلق نمود.  اگر تخمک از مریم بود، مردگان زنده نمی‌شدند. “

 سوال اینجاست که آیا برادر برانهام این از دهانش پرید؟ نه، این برای برادر برانهام یک حقیقت محض بود. چرا این حائز اهمیّت است؟ چون ما نمی‌توانیم مردّد باشیم. از یک موعظه‌ی دیگر می‌خوانم دقیقاً یک هفته بعد از این موعظه. موعظه‌ی “پارادوکس” در فینکس آریزونا.

“اگر جسم آن طفل از مریم از جسم مریم بود (چون جسم از تخمک می‌آید) پس مریم باید یک نوعی تاثیر می‌داشت، بعد چه؟ می‌بینید که کار خدا را در چه جایی قرار می‌دهید؟  خدا هم سلول خونی و هم تخمک را خلق کرد. او نه یهودی بود و نه امّتها، او خدا بود، خدا در حالت جسم گناه. به همین دلیل است که می‌گوید: قدّوس خود را نخواهی گذاشت تا فساد را ببیند و او را در عالم اموات رها نخواهی کرد. او تجلّی خدا بود که وارد خیمه‌ای بشود که او خود خلق کرده بود. “

وقتی داریم برادر برانهام را می‌خوانیم نمی‌توانیم همینطور سرسری از آن بگذریم. باید به ادبیات آن گوش کنیم. باید به زبانش گوش کنیم. باید سعی کنیم تا بافت صحبتش را درک کنیم.  حالا از موعظه یهوه یری می‌خوانم. ششم جولای، دقیقاً شش ماه بعد از این موعظه. من از پاراگراف 40 می‌خوانم:

شما عزیزان کاتولیک، وقتی می‌گویید درود بر مریم، مادر خدا، خجالت نمی‌کشید؟ مریم چطور می‌توانست مادر خدا باشد؟ یکروز داشتم با یکنفر صحبت می‌کردم، او می‌گفت: عیسی ذریّت مریم است. (دارد به پیدایش 3 : 15 اشاره می‌کند، امّا برادر برانهام این را برای ما توضیح می‌دهد و می‌گوید که این ذریت مریم نیست، بلکه این ذریت به او داده شده. ) اگر او ذریت مریم بود، قبل از اینکه در رحم قرار بگیرد باید یک احساسات و تاثیری از مریم وجود داشته باشد. در اینصورت چه چیزی را به یهوه نسبت می‌دهید؟ خدا، خدای خالق هم تخمک و هم سلول خونی را خلق نمود و آن خیمه را پیش آورد. انسان هیچ دخالتی در آن نداشت و خدا به تنهایی این کار را انجام داد. او زن خوبی بود، مسلّم است. امشب زنان خوب بسیاری اینجا هستند. امّا زمانیکه خدا از چیزی استفاده می‌کند، او دیگر از صحنه خارج می‌شود، او متوسط و شافع نیست، او مادر خدا نیست، او فقط یک زن خوب بود، چرا؟ چون خدا از او استفاده کرد و هر زنی هم بر روی زمین همان فرصت را دارد. شاید نه به همان صورت ولی این فرصت را دارد تا خدا را خدمت بکند.

می‌بینید، پس آن سلول خونی و تخمک توسط خود خدا خلق شده بود. پس نقش مریم در تمام اینها چه بود؟ جازه بدهیم دوباره خود نبی این را به ما بگوید. در همان موعظه ادامه می‌دهیم.

خدا از مریم تنها بعنوان پرورش دهنده‌ی فرزند استفاده کرد، ولی آن طفل از آن خدا بود. او خالق تخمک و هموگلوبین بود. و می‌دانیم که هموگلوبین از جنس نر می‌آید و خدا خالق آن بود. مریم بدون کوچکترین تاثیری جز اینکه روح‌القدس بر او سایه افکند، که آن سلول خونی و تخمک را در رحم مریم خلق کرد و آن انسان، یعنی عیسی مسیح را ثمر آورد، فرزند را بدنیا آورد.

پس الآن می‌توانیم تمام زوایای این بارداری را ببینیم. اصلاً چرا به تمام اینها پرداختیم؟ شاید بگویید که ما قبلا در این مورد شنیده‌ایم و واعظان مختلف در اینمورد صحبت کرده‌اند، من هم نمی‌خواهم شما را خسته کنم، بلکه دارم تلاش می‌کنم اینها را کنار هم بگذارم تا ببینیم که خدا چه کاری انجام داد و این کار را چگونه انجام داد و اصلا برادر برانهام چه چیزی را به ما تعلیم داد؟

مطمئنم چیزی که اینجا دارم می‌بینم با مکاشفه است و فقط یکسری اطلاعات نیست. ما باید این را با چشمان درک خود ببینیم. باور بکنید یا نه من هنوز دارم روی جواب سوال این کیست؟ کار می‌کنم. چون درک و مکاشفه‌ی من این است که زمانیکه این سوال پرسیده شد نه یک نفر بلکه دو فرد آنجا حاضر بودند. اوّل خود خدا یعنی پدر، خدای واحد حکیم و بعد کسی‌که او را آشکار نمود. تا الآن چیزی را که داشتیم به آن می‌پرداختیم اثبات این بود که فقط یکنفر دخیل بوده، پس باید برای من این یک حقیقت محض باشد. نمی‌توانم در تردید و دودلی باشم.

امشب نکات تعیین کننده‌ی زیادی را از صحبتهای برادر برانهام و کلام خدا خواندیم. و دیدیم که خدا، پدرِ پسر بود. امّا برادر و خواهرم، برادر برانهام چیزهای دیگری هم گفت که باید درک کنیم. باید درک کنیم که وقتی صحبت کرد منظورش چه بود؟ این به‌نظر منم یکی از بزرگترین مشکلاتی است که افراد با نبی دارند و متوجّه نمی‌شوند که منظور نبی چه بوده است. نمی‌توانید یک بخش از صحبتهای برادر برانهام را بگیرید و از بافت خود و تمامیت پیغام خارج کنید و یک چیز جدید از آن دربیاورید. باید چیزهایی که در همان مورد در جاهای دیگر گفته شده است را ببینیم و این را به درستی درک کنیم. نمی‌توانیم و نباید اینها را در برابر همدیگر قرار بدهیم.

خیلیها دارنداین کار را می‌کنند و می‌گویند برادر برانهام اینجا این را گفته است، امّا جای دیگر این را گفته است. اینها حتّی در مورد کتاب‌مقدّس هم همین کار را می‌کنند. کلام خدا چطور می‌تواند با خودش در تضاد باشد. یک نبی اثبات شده چطور می‌تواند چیزهایی را در این دوران برای عروس عیسی مسیح بیاورد که در خودش تناقض وجود داشته باشد؟ برای همین است که می‌بینیم انسان با حکمت خودش حرکت می‌کند. بیخود نیست که حکمت انسان در نظر خدا جهالت است. کلام خدا حقیقت است. تمام. کلام نبی اثبات شده حقیقت است، تمام. اگر نمی‌توانید آن را درک کنید، از بافت خودش خارجش نکنید که بگویید تناقض دارد. آن را کنار بگذارید و از خدا بخواهید برای شما آن را باز کند.

برادر برانهام این چیزها را بارها و بارها می‌گوید. چیزهایی که دارم در موردشان صحبت می‌کنم چیزهایی نیستند که فقط یکبار در مورد آن صحبت کرده باشد بلکه مدام دارد درباره‌ی آنها صحبت می کند. چیزهایی که شاید حتّی درظاهر متناقض به‌نظر برسد.

از موعظه سرمایه‌گذاریها در سوّم آگوست 1963 می‌خوانم:

202. بله پولس جوان و ثروتمند این اثبات را دید، توسط همان روح، و این او را زمانیکه در راه دمشق بود تبدیل کرد. چرا؟ او آن ستون آتش را دید و دانست که او همان عیسی است. سپس فریاد برآورد، بعد از اینکه دانست که این خداست. و عیسی خداست.

عیسی خداست؟ حالا از عصر کلیسای اسمیرنا:

141. آن خالق بزرگ، منجی من شد؛ مانند یک سلول خونی وارد شد، نه از طریق یک انسان، بلکه در یک زن باکره و در آنجا ساکن شد. یهوه! یهوه داشت بر روی توده‌ای از کود در یک آغل به دنیا می‌آمد. یهوه در یک آخور! این یک آیت جاودان است. خداوند یهوه، یک نوزاد شده بود. هللویا! بعد ما فکر می‌کنیم کسی هستیم! وقتی باران می‌بارد، سر خود را بالا بگیرید، شما را غرق خواهد کرد؛ ولی آن‌وقت هم فکر می‌کنید کسی هستید! خدا داشت در یک آخور و روی توده‌ای از کود مثل یک نوزاد گریه می‌کرد. این باید ویژه و برجسته باشد. این یک آیت است. خدا گفته بود: “یک آیت جاودان به شما می‌دهم.” این یک نشان حقیقی است. یهوه در نقش یک پسر بچه. یهوه، یهوه در یک کارگاه کار می‌کند و مثل یک نجّار چوب‌ها را ارّه می‌کند. هللویاه! خدای من! یهوه پای ماهیگیر را می‌شوید. “آیتی به شما خواهم داد.”

143. “به شما آیتی خواهم داد.” یهوه با آب دهانی که بر صورتش انداختند، در محکمه ایستاده و عریان بین زمین و آسمان، بلند کرده شد.

می‌دانم که می‌دانید دارد درمورد خداوند عیسی صحبت می‌کند. دارد از زمان تولّدش در آغل تا زمان مصلوب شدنش پیش می‌برد. ‌می‌گوید که:

 یهوه مصلوب شد و بدنش عریان بود، او عار صلیب را بر دوش کشید، او را عریان و خجل نمودند، یهوه، یهوه دارد می‌میرد، یهوه دارد دعا می‌کند، یهوه می‌میرد…

همه ما می‌دانیم که یهوه خدای قادر مطلق است، پس چطور ممکن است که برادر برانهام بتواند بگوید که آن طفل کوچک  که دارد در آغل گریه می‌کند یهوه است؟ چطور است که یهوه دارد بعنوان یک کودک بازی می‌کند؟ چطور است که یهوه دارد در یک کارگاه کار می‌کند؟ اگر جواب را ندانیم، اگر من جواب را ندانم پس در تردید خواهم بود. اگر من دودل باشم، کلام خدا می‌گوید که در تمام راه‌های خودم دودل هستم. برادر برانهام می‌گوید که اگر تردیدی در ذهن خود داشته باشی نمی‌توانی با ایمان حرکت کنی. پس این باید برای ما یک مکاشفه‌ی دقیق و شفاف باشد. ما نمی‌توانیم استوار نباشیم.

یهوه خدا، پدر این پسر بود و پدر و پسر دو شخص کاملا جدا و متمایز هستند، این تمایز یک تمایز در شخصیت‌ در الوهیّت نیست. برادر نحمیا پس اگر عیسی همان شخص یهوه نبود، اگر عیسی شخص پدر نبود پس چرا برادر برانهام اینجا دارد می‌گوید که یهوه دارد در قنداق گریه می‌کند؟ این یعنی چه؟ حیاتی که خداوند عیسی داشت از پدرش یهوه بود، او حیات یهوه را داشت، او محصول پدر خودش بود، هرچیزی که پدر باشد محصول و ثمره‌ی آن هم همان است.  پس عیسی یهوه بود، بعنوان محصول و ثمره‌ی یهوه، خونی که در رگ عیسی جاری بود از پدرش بود. چون می‌دانیم که حیات جسم در خون است. بیایید لاویان را با هم باز کنیم تا ببینیم اصلا من بر چه اساسی دارم صحبت می‌کنم. لاویان باب 17 فقط یک آیه را می‌ خوانیم،

لاویان 17 : 11

زیرا که جان جسد در خون است، و من آن را بر مذبح به شما داده‌ام تا برای جانهای شما کفاره کند، زیرا خون است که برای جان کفاره می‌کند.

پس جان جسد در خون است، این خون یهوه بود که در رگهای آن پسری که بازی می‌کرد جریان داشت. این خون یهوه خدا بود که در رگهای عیسی جوان وقتی در نجاری کار می‌کرد جاری بود. این خون یهوه خدا بود که در رگهایش بود وقتی پای شاگردان را شست. خون یهوه خدا بود که در رگهای او جاری بود وقتی بر روی صلیب جلجتا جان خود را تسلیم کرد و مرد. امّا پسر که پدری داشت که خون او در رگهایش جاری بود، خودش یهوه نبود. پسر نمی‌تواند پدر خودش باشد. نمی‌توانیم سعی کنیم به زور این را واقعی جلوه دهیم چون کلام خدا این را تائید نمی‌کند که پسر پدر خودش باشد. ببینیم نظر نبی در این‌مورد چیست. نگاه می‌کنیم به موعظه پارادوکس اول آگوست 1963  پاراگراف 116 :

“خدا، این یک پارادوکس بود، خدا چطور می‌توانست انسان بشود، تا بمیرد. حیات، حیات ابدی، بتواند بشود حیات طبیعی تا بمیرد، تا انسان را نجات بخشد و او را به حیات ابدی برگرداند. این یک پارادوکس بود، که چطور خدای قادر مطلق که تمام زمان و ابدیت را دربرمی‌گیرد بتواند نازل شده و انسان بشود برای اینکه بمیرد تا خلقت خویش را نجات بخشد. چطور خدا می‌توانست یکی از مخلوقات خود بشود تا نجات بخشد، چون او بدن خویش را خلق کرد. خدا در پری در عیسی مسیح، پسر خود ساکن شد. عیسی جسم خدا بود، خدا در آن خیمه نمایانده شد…”

حیات جسم در خون است و آن سلول خونی با کلام گفته شده‌ی خدا خلق شده بود. قبل از اینکه آن کلام بشود کلام، فکر ابدی خدا بود. پس جان جسم در خون بود و آن مولود مقدّس که در رحم مریم بوجود آمد بعنوان پسر حضرت اعلی، پسر خدا، نمایانگر خدا بود، حیات خدا در جسم پسرش آشکار شده بود، گفتیم که حیات جسم در خون است و این خون خدا بود که در او جاری بود، خدا آن خیمه را خلق کرده بود، او این جسم انسانی را خلق کرد تا بتواند در آن ساکن شود. او می‌توانست خودش را هرطور که دلش می‌خواست آشکار کند. امّا انتخاب کرد که خود را در پسر آشکار کند.

همینطور که به پدر و پسر می‌پردازیم بیایید تا صحبتهای دیگر را هم ببینیم. با هم آیات زیادی را دیده‌ایم و خواهیم دید، چون اینکه من چه می‌گویم دارای کمترین اهمیّت است، چه فایده‌ای دارد اگر نتوانم صحبت خودم را با کلام خدا و چیزی‌که نبی می‌گوید منطبق کنم. چیزهایی که من از نبی می‌خوانم از صحبت‌های من به مراتب دارای اهمیّتی بیشتر است. بخشی را می‌خوانم از موعظه‌ی مکاشفه‌ی عیسی مسیح در جفرسن‌ویل.

183″. اکنون خدا، در ابتدا، یهوه بود که در ستون آتش ساکن بود، بالای سر اسرائیل بود و آنها را هدایت می‌نمود. او خدا و فرشته‌ی عهد بود. وقتی به کوه نازل شد، تمام کوه در آتش بود. آتش از کوهستان جاری شد و ده فرمان را نوشت. فرزندانش، قوم برگزیده‌ی او یعنی یهودیان، او را «پدر ازلی» می‌خواندند.

184. سپس همان خدا به صورت یک مولود که از یک باکره و در رحم مریم خلق شده بود، آشکار شد. در خیمه‌ی خویش مسکن گرفت و در میان بشر ساکن گشت. همان خدا جسم شد و در بین ما ساکن گشت. کتاب‌مقدس چنین می‌گوید: “خدا در مسیح بود.” آن بدن، عیسی بود. از لحاظ جسم تمام پری الوهیت در عیسی ساکن بود. نمی‌توانیم از او سه نفر بسازیم. در سه خدا تعمید نگیرید، یک خدا وجود دارد. می‌بینید؟ یک خدا.

در داستان زندگی خود، برادر برانهام اشاره می‌‌کند که از یک خانواده کاتولیک متولّد شده ولی نشانی از کاتولیک در او نیست چون آنها به خدا در سه شخص ایمان دارند و پسر را ازلی می‌دانند که این غیرکتاب‌مقدّسی است. او با اشاره به یگانه‌انگاران می‌گوید که آنها خدا را مانند انکشت خود واحد می‌دانند و این هم غلط است و او با آن موافق نیست. چون عیسی نمی‌تواند پدر خودش باشد. اگر او واحد است چنانکه انگشت شما واحد است، بعدش چه؟ پس عیسی پدر خودش می‌شود. این چطور ممکن است؟ این غلط است.

چند دفعه برادر برانهام دارد مدام این را تکرار می‌کند و عنوان می‌کند که اشتباه است؟ عیسی یک پدر داشت. در سری موعظات پرسش‌و‌پاسخ‌ها در سال 1964 سی‌ام آگوست:

“یادتان باشد، ما کلام نیستیم ولی کلام هستیم، متوجّه شدید؟ (واقعاً نمی‌دانم چندنفر متوجّه شده بودند؟) عیسی خدا نبود ولی خدا بود. او انسان بود و درعین‌حال، خدا بود. می توانست دعا کند و در عین‌حال می‌توانست مردگان را زنده کند. می‌توانست برای یک مرده گریه کند و بعد آن را زنده کند. او یهوه یری بود. یهوه رافا بود، یهوه منسی بود، او تماما یهوه بود و درعین‌حال، انسان بود. او مالک زمین بود، زمین را خلق کرده بود و جایی برای آرمیدن نداشت.“

می‌توانیم همینطور ادامه بدهیم، آن مولود مقدّس، پسر حضرت اعلی بود. پسر خدا بود، خون خدا را در رگهای خود داشت. چون جان جسم در خون است. پس اگر خدا پدر اوست، این خون خداست که در رگهای او جاریست. پس یهوه در آغل، یهوه در گهواره، می‌شود پسر یهوه. یهوه وقتی دارد بازی می‌ند، می‌بینیم که پسر یهوه است. عیسی وقتی در سن دوازده سالگی دارد در حکمت و فطانت رشد می‌ند، پسر یهوه است.

امّا عیسی بعد از تعمیدش در رود اردن خیلی فراتر از پسر یهوه است.آنجا دیگر این سوال مطرح می‌شود که او کیست؟ این سوالی بود که در آن روز هم در میان مردم مطرح بود. سوالی که امروز هم خیلیها می‌پرسند. این نه فقط در فرقه‌ها بلکه حتّی در میان ایمانداران پیغام مطرح می‌شود. این پدر است که دارد خیمه‌ی خودش را در انسان ساکن می‌کند. خدا در پسر خود خیمه زد و نقاب دربرگرفت. یحیی تعمید دهنده یک انسان را دید امّا شهادتش چه بود؟ او خود روح‌القدس را دیدکه بصورت یک کبوتر می‌اید و بر عیسی نازل می‌شود. خدا در مسیح.

شهادت یحیی چه بود؟ او شهادت داد که عیسی پسر خداست. اگر قرار باشد کسی بر جسم شهادت بدهد، همانطور که خیلیها می‌دهند، پس ما باید یک انسان را می‌دیدیم یعنی پسر خدا را، ولی چشمان روحانی ما باید در حقیقت دو نفر را می‌دید. یکی که پدر و مادری ندارد، بدون ابتدای ایّام و انتهای ایّام، خدای واحد حکیم و دیگری پسر خدا که ابتدایی دارد و پدرش خداست. نشانه‌های مسیحایی اثبات کننده‌ی حضور زنده‌ی خدا بود. اینگونه است که زن سر چاه تمایز بین انسان و خدایی که در انسان است را تشخیص می‌دهد. چون مسلّماً او با چشمان خود یک انسان را دید. اینطوری بود که پطرس می‌دانست چه کسی دربرابر او ایستاده است.  و اینگونه است که ما می‌دانیم او که بود. یک نکته‌ی دیگر، پسر خدا فقط پسر خدا بود. ما نمی‌خواهیم نی=سبت به این جایگاه بی‌احترام باشیم، ولی باید زمانی را که بعنوان یک انسان زندگی می‌کرد جدا کنیم از زمانی‌که هنوز انسان است ولی دارد پدر خودش خدای قادر مطلق را آشکار می‌کند.  حالا بخشی را می‌خوانم از موعظه‌ی “این کیست؟” دارد در مورد خداوند عیسی صحبت می‌کند.

آنها می‌گفتند…. خوب، بعضی‌ها موافق او بودند و بعضی‌ها هم با او مخالف بودند. امروز کسانی هستند که اساساً مخالف خدا و هرچه به نام خدا مسمّی باشد هستند و هیچ مذهبی ندارند و تقریباً اکثریّت کشور را شکل می‌دهند. در سرتاسر دنیا، میلیونها و میلیونها نفر هستند که هرگز نام عیسی مسیح را نشنیده‌اند و در اکثریّت قرار دارند.

بعد، کسانی‌هم هستند که به ایمان و مذهب معترفند (حتّی کسانیکه در درون پیغام هستند) و دوست دارند که مراسم خود را به جا آورند، دوست دارند لباس بپوشند و به کلیسا بروند، سرودی بخوانند و یک پیغامی هم دریافت کنند. از خدا صحبت می‌کنند، از خدایی که در گذشته بوده صحبت می‌کنند و او را آنقدر در گذشته قرار می‌دهند و تاریخی می‌کنند که دیگر کاری نمی‌تواند بکند، از چیزی صحبت می‌کنند که بوده است، . می‌خواهند مدّعی شوند که عیسی درست است. او انسان خوبی بوده، انسان بزرگی بود، مانند واشینگتن یا ناپلئون، هرگز دروغ نگفته، این رفتار آنها درمورد عیسی است.

 خوب تا اینجا که بد نیست دارند در مورد عیسی مسیح چیزهای خوبی می‌گویند

می‌گویند که آدم خوبی بوده است. ولی خیلی‌ها آن بخش الهی او را اعلام نمی‌کنند. فقط اعلام می‌کند که فقط یک انسان خیلی خوب بود که تعلیمش درست بود. برخی هم ایمان دارند که او فقط یک نبی بوده است.

امّا کسانی هم هستند که فراتر از آها می‌بینند. من ایمان دارم که او خداست.  عیسی مسیح دیروز، امروز و تا ابدالآباد همان، او فقط یک نبی نبود. فقط یک انسان نبود، فقط یک معلّم نبود، او یهوه خدا بود که در یک جسم انسانی ساکن شده بود. می‌پرسید “او کیست؟“ این نظر من درمورد اوست. او خدای ظاهر شده در جسم است تا گناهان جهان را بردارد. او کیست؟ نه فقط یک انسان، نه فقط یک نبی، بلکه عمانوئیل، خدا باما. سپس نه فقط با ما، بلکه در ما و در میان ما، خدا در میان ما.

قصد نداشتم این را بخوانم ولی اجازه بدهید که ادامه بدهیم. همان پاراگراف 34 از موعظه او کیست؟

پس، اگر این درست باشد، خدای ماورالطبیعه نمی‌تواند ذات خود را تغییر دهد تا با ذات مردم هماهنگ شود. این انسان است که باید ذاتش تغییر کند تا متناسب با برنامه‌ی خدا باشد.  و بخاطر همین است که مردم فریاد میزدند او کیست؟ این خدا در میان مردم است.  آنها این را متوجّه نمی‌شوند. خدا هرگز خود را در سطح شما قرار نمی‌دهدشما هستید که باید به سطح او وارد شوید. خدا هرگز خودش را با شما هماهنگ مکی‌کند، این شما هستید که باید با خدا هماهنگ شوید. بعد وقتیکه این ملزومات براساس وعده‌ای که خدا برای رهایی قوم خود داده فراهم شد، اگر این ملزومات فراهم شود، آنوقت تمام وجودت عوض می‌شود، طرز فکر کردنت عوض می‌شود. رفتارت عوض می‌شود، عادتهایت عوض می‌شود. همه چیز درمورد تو عوض می‌شود، امیالت عوض می‌شود. زندگیت تغییر می‌کند، رفتارت تغییر می‌کند، همه چیز درمورد زندگی تو تغییر می‌کند. چون یک حیات تازه در توست.

برادر برانهام از حیاتی که درخداوند ما عیسی بود رفت تا به حیاتی که ا کنون در شماست. او دارد درباره‌ی تعمید روح‌القدس شما صحبت می‌کند. اینها چیزهای خارق‌العاده است که ما داریم درموردش صحبت می‌کنیم. نمی‌توانیم دانش انسانی را به کار ببریم و این چیزها را با جسم بسنجیم. از آنجاییکه خدا نمی‌تواند تغییر کند تا ذات جسم را داشته باشد، پس باید دست از قضاوت جسم برداریم. ایمان به حقیقت نمی‌تواند با استدلالات من و شما در بیاید.

می‌توانیم بارها و بارها به یک موعظه گوش کنیم، ولی این فایده‌ای ندارد. می‌توانیم پیغامها را بخوانیم. حتّی چیزی که با چشمان خودتان می‌بینید هم باعث دریافت مکاشفه نمی‌شود. این ایمان زمانی در شما اتّفاق می‌افتد که پیش ار بنیان عالم در افکار خدا برای آن مقدّر شده باشید. حیات رستاخیز او در شماست که باعث می‌شود شما به کلام دوره‌ی خودتان ایمان داشته باشید. این اثبات تعمید روح‌القدس شماست.

روح حکمت و مکاشفه به کلیسا آمده است، خیلی دیرتر از چیزی است که تصوّرش را بکنید. مسئله فقط لباس مرتب پوشیدن و به کلیسا رفتن نیست.  این کافی نیست، ما باید شاگردان کلام باشیم و این همیشه در ذهنمان باشد. چرا؟برای اینکه فقط اطلاعات داشته باشیم؟ نه این باید در زندگی ما ثمر بیاورد و حیات خدا در ما دیده شود.